Web Analytics Made Easy - Statcounter

محسن محسنی نسب تهیه‌کننده و کارگردان سینما درباره ورشکستگی سینمای ایران در گفت‌وگو با خبرنگار حوزه سینما  گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، گفت: سینمای ایران ورشکسته است چرا که دیگر سینمای مستقل وجود ندارد یعنی بسیاری از ارتزاق کنندگان سینما، محو شده اند و برخی افراد هم به عنوان شغل دوم حضور دارند. البته کسانی که به عنوان شغل اول فعالیت می‌کنند، به باند و دسته‌ای وصل هستند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

کارگردان «یاس‌های وحشی» افزود: جمعیت هفت هزار نفری سینمای ایران قاعدتا نمی‌توانند از طریق سینما ارتزاق کند پس سینمای ایران ورشکسته است. دلیل اصلی این است که مردم دیگر به سینما به عنوان تفریح و عنصری که اوقات فراغت خود را پر کند، نگاه نمی‌کنند. یعنی سینما از سبد اوقات فراغت جامعه خارج شده است، این آمار و ارقام دروغینی هم که مسئولان سینمایی به صورت پر طمطراق به آن اشاره می‌کنند به این دلیل است که می‌خواهند این فاجعه دیده نشود.

این کارگردان ادامه داد: ما یک کشور هشتاد میلیونی هستیم که اگر بگوییم این تعداد مثلا از یک فیلم پرطرفدار استقبال کنند حداقل چهل میلیون نفر باید آن را ببینند که این با احتساب میانگین بلیت پانزده هزارتومانی، ۶۰۰ میلیارد تومان خواهد شد، اما در واقعیت اصلا چنین چیزی نیست. از سویی اگر فیلمی پانزده میلیارد بفروشد یعنی یک میلیون نفر دیده اند پس یک درصد جامعه برای فیلمی که به قول مسئولان، وارد باشگاه میلیاردی شده یعنی بیچارگی و بازی کردن با آمار و ارقام است.

محسنی نسب گفت: فاجعه دیگر اینجاست، فیلمی که رکورد پرفروش‌ترین فیلم اجتماعی را دارد «متری شیش و نیم» است که اگر به تهیه کننده اش زنگ بزنید می‌گوید یک میلیارد تومان ضرر کرده ام! این یعنی سازمان سینمایی ورشکسته، چون پرفروشترین فیلم هم ضرر داده است.

کارگردان «شیر‌های جوان» درباره راهکار برون رفت از این جریان گفت: سینمای ایران یک سینمای جدا از فرهنگ ما و بشریت و انسانی است، انسان‌ها در طول تاریخ و در تمام جهان سینما می‌روند تا رویا‌ها و حقایق را ببینند حتی قبل از به وجود آمدن این هنر و صنعت، داستانگویی بین مردم رواج داشت که آن‌ها هم رویا‌های کودک بودند و راجع به زشتی و پلشتی و ... صحبت نمی‌کردند. سینمای ایران تنها سینمای دنیا است که درباره حقایق صحبت نمی‌کند  به بهانه اینکه سینمای واقعی تولید می‌کنند و این موضوع  را در جشنواره‌ها به واسطه شبه روشنفکر‌های مریض ترویج می‌دهند، که باعث دفع مخاطب شده و از استقبال ساقط شده است در صورتی که سینمای واقعی فقط در سینمای مستند و اخبار تلویزیونی می‌تواند باشد.

این تهیه کننده افزود: سینما به عنوان هنر باید راجع به حقایق صحبت کند و این بحث پیچیده و مهمی است که اگر در فیلمنامه‌ها رعایت شود سینمای ایران به دوران خوب خود بر می‌گردد و به سینمای پیشرفته دنیا خواهد رسید.

کارگردان «یورش» ادامه داد: در تمام دنیا پردرآمدترین و پررونق‌ترین شغل سینما است و ایران دقیقا برعکس عمل می‌کند. دلیل آن ، موضوعی  است که به آن اشاره کردم یعنی به جای تولید فیلم‌ها با محتوای حقیقی، سینمایی می‌بینیم که جز زشتی و پلشتی به مخاطب عرضه نمی‌شود. به عنوان نمونه اگر به فیلم‌هایی مانند «متری شیش و نیم»، «شبی که ماه کامل شد»، «خانه پدری» و ... نگاه می‌کنید متوجه می‌شوید چقدر عذاب آور است یعنی من به عنوان فیلمساز برای مرتبه دوم نمی‌توانم ببینم، این‌ها سینمای رویایی نیستند و راجع به حقایق و زیبایی‌ها حرف نمی‌زنند.

محسنی نسب گفت: فیلم‌های آمریکایی  شخصیت‌ها، فداکاری و از خود گذشتگی و ایثار را درس می‌دهد و جالب‌تر اینکه دنیا عباس کیارستمی را با «خانه دوست کجاست» شناخت پس چرا بعد از اینکه آن فیلم جایزه گرفت فیلم‌های شبیه به آن حتی از سمت کیارستمی ساخته نشد؟ یعنی بجای اینکه فداکاری و ایثار یک بچه نسبت به همکلاسی اش را نشان دهند، آدرس غلط داده اند و گفته اند از فقر و فلاکت و ... می‌گوید در صورتی که این نبود، چون کیارستمی در فقر و بدبختی، از خودگذشتگی و ایثار را درس داد. متاسفانه به فیلمسازان، به خصوص جوانان آدرس غلط داده اند و نتیجه آن چیزی است که در حال حاضر می‌بینیم.

این کارگردان بیان کرد: مگر نه اینکه داستان‌های ایرانی از سیاوش و رستم تا وقایع مذهبی مانند حضرت عباس (ع) از گذشت و فداکاری حرف می‌زنند یعنی دو فرهنگ مهم ملی و دینی ما از خوبی‌ها می‌گویند پس چرا آقایان برعکس راهنمایی می‌کنند و مسیر را برعکس نشان می‌دهند؟ کدام فیلم ما قهرمان ازخودگذشته و فداکاری مانند سینمای جهان و حتی فرهنگ ملی و دینی خودمان را دارد؟! قابل تامل‌تر اینجاست که در فیلم آمریکایی، حتی ماشین و آدم آهنی فداکاری دارند و این رمز جذب مخاطب است، چون باعث رویا پردازی می‌شود و حقیقت را عرضه می‌کند.

کارگردان «سپید یال» گفت: مگر آرمان‌های ما نمی‌گوید باید از خودگذشتگی و ایثار را درس بدهیم؟ کدام فیلم ما، این را روایت می‌کند؟ در جواب باید گفت هیچ فیلمی نیست. پس مسئولان ما باید در این دنیا و آخرت پاسخگوی این کم کاری و ترویج فرهنگ غلط در جمهوری اسلامی باشند. آقای مسئول طی چهار یا پنج سال اخیر کدام فیلم‌های شما ترویج فرهنگ ایثارگری و گذشت دارد و چرا فیلمسازانی که می‌خواهند به این مقوله‌ها اشاره کنند را به انزوا می‌کشانید و فقط به فیلم‌هایی که آدرس غلط می‌دهد، پول می‌دهید؟

انتهای پیام/

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: سازمان سینمایی ورشکسته کارگردان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۱۹۷۹۱۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

سینما بدون چهره کارگر ایرانی

این سوال مطرح است چرا از کارگرانی که در کوران انقلاب، اعتصاب‌های سراسری به راه انداختند، داستانی ساخته نشده است؟ چرا از شجاعت و احساس مسئولیت شهدای کارگر که در برابر بمباران‌های دشمن ایستادگی کردند و اجازه توقف اقتصاد کشور را ندادند، چیزی نمی‌بینیم؟ - اخبار رسانه ها -

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، روز جهانی کارگر، روز ارزش‌گذاری و احترام به تلاش گروه فعال، زحمتکش و ارجمندی از بدنه اجتماع است که در صف مقدم تلاش برای حفظ استقلال اقتصادی کشور قرار دارند. کارگران، در هر صنف و رشته‌ای چه کارگران صنعتی، چه خدماتی و... تنها برای خود و تأمین معاش‌شان فعالیت نمی‌کنند، بلکه تلاش آنها در نگاهی بزرگ‌تر و کلی‌تر، برای همه جامعه است، آنها هستند که نبض اصلی تولید کشور را در دست دارند و بدون تلاش پیگیر و همواره آنان، نمی‌توان به شعارهایی از جنس جهش تولید دست یافت.

خارج شدن تولید از رکود و ارتقای آن نیازمند اجرایی‌شدن مجموعه‌ای از بایسته‌هاست. بخشی از این بایسته‌ها، البته اقتصادی و مدیریتی است. مسئولان باید برای مهار تورم و افزایش ارزش پول ملی تمهیداتی بیندیشند و در خصوصی‌سازی و واگذاری مراکز اقتصادی و کارخانه‌ها به شکلی عمل کنند که حقوق کارگران، ضایع نشود. با همه اینها، همه چیز اقتصادی نیست. بخش مهمی‌ از این مسأله، فرهنگی هم هست. ممکن است بگویید حقوق عقب افتاده کارگر را چه به فرهنگ؟! مسأله اینجاست که اگر فرهنگ تولید و تولیدگرایی، در سرزمین ما به‌خوبی ریشه کند، تولید و فعالان این بخش ارزش واقعی خود را خواهند یافت و تصویر کلی جامعه به سمتی خواهد رفت که یک تلاشگر در یک کارخانه، یک کارگر دلسوز و حرفه‌ای و یک کارفرمای حق‌گزار را به چشم سربازانی در میدان پیشرفت ملی خواهند دید و این گونه است که دیگر به‌راحتی نمی‌شود حقوق کارگر را به عقب انداخت و حق‌شان را خورد. بخشی از این فرهنگ‌سازی را باید هنرمندان کشور به‌دست بگیرند.
 
احتیاط در گفتن از کارگران
واقعیت این است که ادبیات کارگری در کشور ما دارای پیشینه‌ای قابل بررسی است. آثار نویسندگانی چون احمد محمود، علی‌اشرف درویشیان و محمد‌علی گودینی در این زمینه ارزش‌های ادبی و هنری دارد اما این شاخه از ادبیات داستانی ما خیلی زود زیر سایه ادبیات داستانی زبان‌گرا و نیز داستان‌های آپارتمانی رنگ باخت. از سوی دیگر سینمای ایران از همان نخست، چنان دور از فضای واقعی اجتماع بود که در پیش از انقلاب، کلاه مخملی‌ها در آن، چهره پررنگ بودند و در بعد از انقلاب هم بعد از چندین سال دوباره سینمای ما به گنده لات‌های قمه‌کش رجوع کرده است. در چنین سینمایی همیشه کارگر، نادیده گرفته شده است؛ البته از این مسأله هم نباید گذشت که بخشی از نادیده گرفتن فضاهای کار و کارگری در سینما و ادبیات ایران، کژکارکرد ادبیات مارکسیستی است. ادبیات و هنر چپ که تحت تأثیر ادعاهای مارکسیسم، خود را ناجی کارگران و زمینه‌ساز ظهور انقلاب‌های کارگری محتوم در جهان می‌دانست، تا توانست از نام کارگر استفاده کرد. این‌که کارگران در جوامع کمونیستی همچنان همان موجودات استثمار شده پیشین بودند، بدون این‌که امیدی به آزادی بیان و رفاه اجتماعی داشته باشند. سینماگران و ادیبان ایرانی از بیم این‌که به مارکسیسم متهم شوند، در نزدیک‌شدن به مسأله کارگران با احتیاط بسیار عمل کردند. 
 
کارگر در سینمای ایران، بی‌چهره است
در سینمای بعد از انقلاب، با وجود این‌که کارگران خود از قشرهایی بودند که از نخست، همدل و همپای انقلاب بودند و در دوران سخت مبارزه با پیوستن به اعتصابات سراسری در فلج کردن نظام شاهنشاهی نقشی پیشرو داشتند، این کم‌اعتنایی به کارگران ادامه داشت. شاید با قدرت گرفتن چپ‌های اسلامی‌ در دوره‌هایی از حیات جمهوری اسلامی، انتظار این بود که ادبیات و فرهنگ کارگری جانی بگیرد اما در همین دوره‌ها هم تکنوکرات‌های راستگرا بخش مهمی‌ از قدرت را به‌دست گرفتند و فرهنگ و هنر در دوران استیلای آنان بیشتر به سمت فضایی رفت که آنان به‌دنبال آن بودند، فضایی که در آن تولید و کارگر و چیزهایی از این دست اولویتی نداشتند. نتیجه این غفلت طولانی در پرداختن به کارگران در سینمای ایران، این شده است که در سینمای ایران ما قهرمان یا چهره برجسته‌ای که کارگر باشد، نداریم. کارگران در سینمای ایران نه‌فقط مورد توجه نبوده‌اند، اصولا بی‌چهره‌اند. همین الان اگر بخواهید چهره‌های سینمایی برجسته در حوزه‌های مختلف را در ذهن مجسم کنید، نمونه‌هایی به ذهن‌تان می‌آید. مثلا چند کارمند شاخص، پزشک شاخص، نظامی‌ شاخص و... اما یک شخصیت سینمایی شاخص که کارگر باشد به ذهن نمی‌آید. کارگران در سینما همیشه حاشیه بوده‌اند و به همین دلیل برجسته نشده‌اند و تصویری از آنها در ذهن نمانده است. 
 
کارگری که هست، کارگری که دیده می‌شود
فهرستی از فیلم‌هایی را که شخصیت اصلی آنها کارگر بوده است، مرور کنیم: «جنگ جهانی سوم» هومن سیدی،«روسری آبی»، «زیر پوست شهر» و «قصه‌ها» رخشان بنی‌اعتماد، «اینجا بدون من» بهرام توکلی، «کارگر ساده نیازمندیم» و «زندگی جای دیگری است» منوچهر‌ هادی، «زندگی ادامه دارد» عباس کیارستمی، «بادکنک سفید» جعفر پناهی، «جمعه» حسن یکتاپناه، «زمانی برای مستی اسب‌ها» بهمن قبادی، «آبادانی‌ها» کیانوش عیاری، «دان» ابوالفضل جلیلی، «آتشکار» و «خواب تلخ» محسن امیریوسفی، «چندکیلو خرما برای مراسم تدفین» سامان سالور، «چند می‌گیری گریه کنی» شاهد احمدلو، «چهارشنبه‌سوری» و«جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی، «باد در علفزار می‌پیچد» خسرو معصومی، «تنها دوبار زندگی می‌کنیم» بهنام بهزادی، «محیا» اکبر خواجویی، «هیچ»، «استراحت مطلق» و «بیست» رضا کاهانی، «کیفر» حسن فتحی، «دیگری» مهدی رحمانی، «لطفا مزاحم نشوید» محسن عبدالوهاب، «آقا یوسف» علی رفیعی، «آلزایمر» احمدرضا معتمدی، «شیفت شب» و «سوت پایان» نیکی کریمی، «گزارش یک جشن» ابراهیم حاتمی‌کیا، «مرگ کسب و کار من است»، «مردی که اسب شد»  و «همه چیز برای فروش» امیرحسین ثقفی، «جیب‌بر خیابان جنوبی» سیاوش اسعدی، «حوض نقاشی» مازیار میری، «چندمتر مکعب عشق» جمشید محمودی،  «ارسال یک آگهی تسلیت برای روزنامه» ابراهیم ابراهیمیان، «انتهای خیابان هشتم» علیرضا امینی، «پنج‌ستاره» مهشید افشارزاده، «خداحافظی طولانی» فرزاد موتمن، «چهارشنبه 19 اردیبهشت» وحید جلیلوند، «ابد و یک روز» و «برادران لیلا» سعید روستایی، «سینما نیمکت» محمدرضا رحمانیان، «برادرم خسرو» احسان بیگری، «به یک کارگر ساده نیازمندیم» پدرام کرمی‌ و... .

معادل‌سازی کارگر و فقر
در اغلب این فیلم‌ها، کارگران موضوع فیلم شده‌اند تا وضعیت اقتصادی وخیم، شوربختی و بی‌پولی‌شان به‌تصویر درآید. در بیشتر فیلم‌های سینمای ایران، کارگری و فقر معادل هم قرار گرفته‌اند و در نتیجه این فقر است که آنها گاه دست به کارهایی می‌زنند که برای‌شان دردسرساز است. کارگر در بیشتر فیلم‌های ایرانی، به‌خاطر شرافتش در انجام دقیق و درست کارش با وجود کم بودن حقوق و مزایایش تصویر نشده است.  البته که وضعیت اقتصادی بسیاری از کارگران ما قابل قبول نیست اما اگر سینمای ایران چشمش را روی این قشر شریف بهتر می‌گشود، سوژه‌های تازه و جذابی در زندگی همین قشر می‌دید. 

چرا این کارگران را ندیدید؟
این سؤال مطرح است که چرا داستانی از کارگرانی که در کوران انقلاب، اعتصاب‌های سراسری را به راه انداختند، ساخته نشده است؟ چرا از شجاعت و احساس مسئولیت شهدای کارگر که در برابر بمباران‌های دشمن ایستادگی کردند اما اجازه توقف اقتصاد کشور را ندادند، چیزی نمی‌بینیم؟ (نیاز به توضیح نیست که فیلم‌هایی مانند پالایشگاه را دچار ضعف مفرطند، محسوب نکرده‌ایم)، کارگرانی که با هوشمندی و خلاقیت، دستگاه‌های از رده خارج را نوسازی کردند یا با اختراعات و ابتکارات خود، به افزایش بهره‌وری و رشد اقتصادی کشور کمک کردند، ارزش توجه نداشتند؟ سینمای ایران باید این غفلت تاریخی را جبران کند و دوباره در تعریف و توجه خود از جامعه کارگری تجدید‌نظر کند. 

مسیری که برگشت
سینمای انقلاب اسلامی در سال‌های نخست حرکت خود، چشم بینایی درباره قشرهای مختلف اجتماعی داشت و با شکار داستان‌هایی از دل جامعه،سعی می‌کردچتری فراگیربرای همه اقشاراجتماعی داشته باشد.این امر از یک سو به وسعت نگاه و اطلاعات فیلمسازان برمی‌گشت و از دیگر سو به شرایط اجتماعی که درآن سهیم بودن همه اقشار واصناف برای سرپا نگه داشتن کشور در گرماگرم نبردی سخت و جنگی تحمیلی مشخص بود.ساخت فیلم‌هایی همچون «شیلات» به کارگردانی رضا میرلوحی و نویسندگی محمد بلیش مازندارانی، محصول سال 1362 با بازی ماندگارزنده یاد داوودرشیدی درباره کارگران شیلات وهمچنین«ترن» به نویسندگی و کارگردانی امیر قویدل محصول سال1366بابازی فرامرز قریبیان وخسرو شکیبایی درباره کارگران خط آهن، نمونه‌هایی از این دست فیلم‌هاست. هردو فیلم که با وجود گذشت چهار دهه از ساخت‌شان هر دو دیدنی و سرپاست، به نقش مستقیم و مهم کارگران در انقلاب توجه دارند، فیلم‌هایی که همچنان هم به لحاظ قصه وکشش داستانی مخاطبان رابه دنبال خود می‌کشانند، هم داستان‌هایی کاملا ایرانی وبومی دارند وهم البته به نقش مهم وسازنده کارگران گمنامی می‌پردازند که درمسیرپیشبرد اهداف انقلاب مؤثر بوده‌اند. این مسیر درسال‌های دهه70، ادامه نیافت وسینمای ایران به مسیری دیگر افتاد وفیلم‌هایی چون ترن و شیلات، فقط در خاطره تصویری مردم ما قرار دارند. 

منبع: جام‌جم آنلاین

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • ایساتیس پرمخاطب‌ترین فیلم هنر و تجربه
  • دین سینما به امام صادق‌(ع) چه زمانی ادا می‌شود؟
  • رکورد فروش اکران برخط فیلم‌های سینمایی جابه‌جا شد
  • کدام فیلم‌های سینما به جامعه کارگری ادای دین کردند؟
  • سینما به روایت «آپاراتچی»
  • سرگذشت غم‌انگیز نخستین زن بازیگر سینمای ایران؛ صدیقه سامی نژاد که بود؟ (+عکس)
  • سینما بدون چهره کارگر ایرانی
  • «مست عشق» ، زمانی برای مستی سالن های سینما / روایت مولانا و شمس ، پدیده ای فراتر از اکران
  • سرگذشت غم‌انگیز نخستین زن بازیگر سینمای ایران
  • اولین هنرپیشه زن سینما و یک سرگذشت تلخ پرتکرار