داغ سرب بر تن کولبران سنگ؛ مردانی که در معدن غیرمجاز آلبلاغ میمیرند
تاریخ انتشار: ۱ دی ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۱۹۹۸۶۳
آفتابنیوز :
منصور هم زیر همان تخته سنگهایی جان داد که پیش از او نفس ٦ مرد را گرفت. او تازهترین قربانی معدن «آلبلاغ» است. جایی که سنگهای بزرگ آن، مجید، حسن، علی، خلیل، رضا و یک ناشناس را به کشتن داد. او مثل خیلیهای دیگر راه پر پیچ و خم این معدن را در پیش گرفت، به امید اینکه از دل این کوه لقمه نانی برای سفرههای خالی بیاورد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مدتی است، مردهای روستای حسنآباد و آبادیهای اطراف اسفراین راه پر پیچ و خم آلبلاغ را بالا میروند. با قاطر یا پای پیاده فرقی ندارد؛ مهم رسیدن به آن جایی است که میگویند سرب دارد. این عنصر سیاه برای آنها یعنی پول، یعنی گرمای اجاق و سیر شدن شکم زن و بچه. از وقتی سنگهای آلبلاغ مشتریهای خوبی پیدا کرد، رفتوآمد به این کوه هم بیشتر شد. کوهی که بیش از ٢هزار متر ارتفاع دارد.
ماجرای سنگهای سربی آلبلاغ وقتی سر زبانها افتاد، خیلیها را به این منطقه کشاند، از اسفراین و شهرها و روستاهای اطراف آمدند. کوه دست نخورده و تخته سنگهای سیاه سربی همه جا بود، اما الان سنگها کمتر شده و برای رسیدن به سرب باید دل کوه را تراشید. اینها را غلام یکی از اهالی روستای «میلان لو» میگوید. او آن روز همراه منصور و چند نفر دیگر از مردهای روستاهای اطراف به آلبلاغ رفته بود: «ساعت ۵ صبح حرکت کردیم. از پای کوه تا رسیدن به آنجا چند ساعت راه است. الان هم که برف آمده راه طولانیتر شده، حدود ظهر به آنجا رسیدیم. هرکدام به طرفی رفتیم تا رگههای سرب را پیدا کنیم.»
آنطور که او میگوید، منصور داخل یکی از حفرهها رفته بود که سنگهاریزش کرد و روی سرش ریخت. بعد هم زیر تخت سنگ بزرگی گرفتار شد. وقتی غلام و بقیه بالای سری منصور رسیدند، به سختی نفس میکشید، کاری از دستشان بر نمیآمد، وسیلهای هم نداشتند تا تخته سنگ را از روی سینه منصور جابهجا کنند، آنها همان موقع تلفنی کمک خواستند، اما قبل از اینکه نیروهای امدادی برسند، کار منصور تمام شد.
غلام میگوید همه اینها درد نان است، از نداری و فقر مردها جانشان را کف دست میگیرند و به این کوه میآیند: «منصور کارگر ساختمان بود، اما چندماه پیش بیکار شد؛ با سه اولاد و یک زن آبستن. او راهی نداشت به جز بالارفتن از کوه و فروش سنگها تا شکم آنها را سیر کند.» منصور سومین نفری است که در آذرماه جانش را در این معدن از دست داد.
حسین هم یکی از همینهاست. او چند ماه است که به آلبلاغ میرود تا به قول خودش رگههای سرب پیدا کند. اما حسین و آنهایی که به این کوه میآیند، شناخت دقیقی از معدن و سنگهای سربی ندارند. هرچه هست براساس تجربه و شنیدههاست. دست میکشند و با چشم برانداز میکنند، هرسنگی که سیاهتر باشد و سیاهی آن کمی روی دست بنشیند را انتخاب میکنند. تازه بعد از آن است که کار شروع میشود. هرکسی با هر وسیلهای که همراه دارد، سنگ را خرد میکند. آنقدر میشکنند تا بتوانند تکههای سنگ را بار قاطر کنند. حسین میگوید آن اوایل خیلیها با کولهپشتی سنگها را به پایین کوه میبردند، اما الان شرایط فرق کرده است: «حدود ۶ماه پیش اینجا همه کولبر سنگ بودند، اما کمکم وقتی فروش آنها رونق بیشتری پیدا کرد، پای قاطر و الاغ هم به اینجا باز شد.»
سنگ زیاد شد و مشتریهایش هم بیشتر، آنقدر رفتوآمد زیاد شد که سنگهای سربی ته کشید و کار به حفاری کوه رسید. الان مدتی است که مردها از صبح تا شب دل کوه را با بیل و کلنگ میتراشند تا شاید کمی سرب پیدا کنند. آن طور که حسین میگوید برای هرکیلو سنگ ٢ تا ٣هزار تومان بیشتر نمیدهند: «سنگ خوب کم شده و بیشترشان سنگهای بدون مواد است. اما بالاخره از ۵٠ تا ۶٠کیلو سنگ، ٢٠کیلو آن سرب دارد و همین برای ما که هیچ درآمدی نداریم خوب است. برای اهالی این منطقه ۵٠هزار تومان پول زیادی است، چون اکثر مردها و پسرهای ما بیکارند.» او درباره شروع این ماجرای عجیب و هجوم مردم برای بردن سنگهای این کوه هم روایت جالبی دارد: «حدود یکسال پیش چوپانی مقداری از سنگها را با خودش به روستا آورد، مردم اول فکر میکردند زغال سنگ است، اما بعد معلوم شد مواد باارزشی دارد، تا چند ماه فقط همان چوپان به آن کوه میرفت و سنگها را پایین میآورد و به یک دلال میفروخت. تا اینکه حدود ۶ ماه پیش همه فهمیدند که آن ماده با ارزش سرب است.»
منبع: روزنامه شهروندمنبع: آفتاب
کلیدواژه: معدن آلبلاغ سرب کولبران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت aftabnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آفتاب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۱۹۹۸۶۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اجرای موسی عصمتی میلیونی شد+فیلم
غزلی از موسی عصمتی با اقبال عمومی همراه شده، این سروده که درباره کارگران معدن است، در یکماه اخیر بیش از دو میلیون بازدید داشته است. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شعر میراث ایرانیان است، همواره و همیشه با ما بوده و هست, از گهواره تا گور، در سفر و در حضر این شعر است که لحظههای زندگی ما را معنایی دیگر میبخشد و آنقدر این همراهی همیشگی و نزدیک است که گاه حضور آن را س نمیکنیم.
با وجود این، شعر سهم ناچیزی از رسانه ملی را به خود اختصاص داده است. به جز معدود برنامههایی که حاضران در آن خود اهل شعر و فرهنگ بودهاند، عموماً نگاه به شعر نگاهی تفننی بوده است؛ بهطوری که میتوان از آن بهعنوان زینتالمجالس یاد کرد.
در چندماه گذشته پخش برنامه تلویزیونی "سرزمین شعر" که در آن شعر امروز و شاعران جوان در یک رقابتی ادبی، آثار خود را ارائه میکردند، توانست تا حدی این جای خالی را در قاب سیما پر کند. اجرای برخی از شاعران در این برنامه مقبولیت عام یافت و بارها در شبکههای اجتماعی بازنشر شد. از جمله این اجراها میتوان به شعرخوانی موسی عصمتی، شاعر روشندل اهل سرخس، اشاره کرد با غزلی درباره پدرش:
پدرم را خدا بیامرزد، مرد سنگ و زغال و آهن بود
سالهای دراز عمرش را،کارکرد بود، اهل معدن بود...
اجرای این غزل عصمتی حاضران را تحت تاثیر قرار داد و در یکماه گذشته بیش از دو میلیون بازدید در شبکههای مختلف اجتماعی به همراه داشت. خبرگزاری تسنیم با او درباره این غزل و دلیل استقبال مخاطبان به گفتوگو پرداخت که در ادامه میخوانید:
آقای عصمتی غزل شما درباره زندگی و تجربه پدر بزرگوارتان، چند روزی است که در شبکههای اجتماعی مورد اقبال قرار گرفته است. این سروده در چه فضایی خلق شده است؟
روستایی که من در آن زندگی میکردم، یک روستای کارگری است که بیشتر ساکنان آن در معدن کار میکردند. روستای «معدن» حوالی سرخس قرار دارد. کوههای اطراف این روستا سرشار از زغال سنگ است و 99 درصد مردم آنجا، امرار معاششان را از طریق معدن انجام میدهند، کارگرند، زندگی کارگری دارند و حتی خانههای آنها مربوط به شرکتی است که معدن را اداره میکند. من فرزند یک کارگر هستم و زندگی کارگری را تجربه کردهام.
کار کردن در معدن بسیار سخت است؛ چون نیروها با امکانات ابتدایی در داخل معدن تونل میزنند و افقی پیش میروند. گاه معدن ریزش میکند و برخی از نیروها زیر خاک و سنگ معدن میمانند و گاه تا بیمارستان برسند، جان خود را از دست میدهند.
«ما دو تن شاخههای یک بیدیم»پدرم در بخشهای مختلف معدن کار میکرد. مدتی داخل معدن کار میکرد و مدتی به قول خودش بیرونکار بود و خارج از معدن، در کنار کورههایی با درجه حرارت بالا که زغال سنگ را به کُک تبدیل میکند، کار میکرد. من از نزدیک شاهد دغدغهها و زحماتی بودم که او میکشید. بعد از اینکه پدرم درگذشت، تمام این سختیهایی را که او در این مدت کشید، پیش چشم من قرار گرفت. مثلاً گاه پیش میآمد که مهندس معدن به نفع شرکت، 10-12 روزی را که پدرم جلوی کوره داغ کار کرده بود، در نظر نمیگرفت و اضافهکاری او را خط میزد. شرکتها هم عموماً خصوصی هستند و پاسخگوی درخواستهای کارگران نیستند. کارگران معمولاً هشت یا 10 ماه حقوق عقبافتاده دارند، حقوقشان پرداخت نمیشود و عموماً با اعتراض و ... موفق به دریافت حق و حقوق خود میشوند.
.
از این موارد برای اهالی روستا زیاد رخ میداد. همه این مشکلات و سختیها پس از فوت پدر در من انباشته شده بود. من با این شعر خواستم روزگار سختی را که بر کارگران روستا گذشت، بیان کنم. این غزل را در برنامه سرزمین شعر خواندم و بازتاب خوبی داشت؛ چون درد دل جامعه و کارگران بود.
در این مدت چقدر بازدید داشته است؟
در اینستاگرام فقط یک میلیون و 300 هزار بازدید داشته است. در دیگر شبکههای اجتماعی نیز بازنشر شده، در مجموع بیش از دو میلیون تا امروز بازدید داشته است.
سالهاست در فضای شعر حضور دارید و فعالیت میکنید، به نظر شما چرا شعر اجتماعی با وجود داشتن مشکلات متعدد در جامعه، ضعیف عمل کرده است؟ فضای عمده شعر امروز فارغ از مسائل اجتماعی است و اگر هم بخواهد به این حوزه ورود کند، بیشتر از منظر سیاسی و جناحی به قضیه میپردازد. چرا با وجود گسترش اطلاعرسانیها، شاعر امروز درد و دغدغه جامعه خود را ندارد؟
این بخش از سوی دوستان شاعر مورد غفلت قرار گرفته است. شعر شاعران جوان عمدتاً فضای عاشقانه دارد و اگر پا را فراتر بگذارند، وارد فضای سیاسی میشوند که کارهای گروه دوم، کمی دیده شده است. اما متأسفانه سطرهای نانوشته بسیاری از اتفاقات تلخی که در دل جامعه رخ میدهد و آنچه در زیر پوست جامعه میگذرد، در شعر امروز دیده میشود. حرفهای ناگفته بسیاری در شعر امروز دیده میشود که اگر غیر از این بود، ارتباط مردم با شعر امروز بیشتر میشد. شاید یکی از دلایل بازخورد خوب این غزل در جامعه طی روزهای گذشته، همین موضوع باشد.
دغدغه کارگران، موضوعی است که در شعر امروز کمتر گفته شده است؛ وگرنه غزلی که از طرف من ارائه شد، از نظر تکنیک ویژگی خاصی نسبت به دیگر آثار نداشت. حرف صمیمانهای که در شعر گفته شد، از جنس آن حرفهایی بود که کمتر در شعر امروز مجال بروز یافته است. شاعران جوان باید در این زمینه فعالتر باشند و راههای نرفته را بیازمایند.
درست است که مشکلات جامعه و دغدغه مرم در رسانهها مطرح میشود، اما ما تنها نوک قله یخ را میبینیم. برای طرح بهتر این دغدغهها، لازم است که شاعر خود تجربه و لحظات را کشف کند. در شهر پرسه بزند و با اقشار مختلف و آسیبپذیر جامعه زندگی کند.
با توجه به تجربه حضور در برنامه سرزمین شعر، در یک نقد منصفانه فکر میکنید چقدر این برنامه در ایجاد ارتباط میان مردم و شعر موفق بوده است. ما پس از برنامه مرحوم حسینی یا ساعد باقری و یا مشاعره، برنامهای با محوریت شعر که بتواند در ایجاد این ارتباط موفق عمل کند، کمتر داشتهایم.
به نظرم این برنامه در سطح قابل قبولی موفق بوده و توانسته این ارتباط را ایجاد کند؛ چرا که این برنامه مستقیماً خود شاعر را مورد توجه قرار داده بود. برنامه مرحوم حسینی با تمرکز بر شعر کلاسیک بود، اما برنامه سرزمین شعر، شعر امروز را محور کار خود قرار داده است.
رقابت در کنار شاعران مطرح امروز، سبب شد اقبال مردم به برنامه بیشتر شود. از سوی دیگر، در این برنامه شعرهایی خوانده شد که از کیفیت بالایی برخوردار بودند. مردم نیز با شعر و جریانهای شعر امروز بیشتر انس گرفتند و آشنا شدند. مطمئناً اگر این برنامه با جضور چهرههای جدید ادامه پیدا کند، میتواند جریانساز باشد.
انتهای پیام/