Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایکنا»
2024-04-27@07:27:34 GMT

اروندرود، کربلای ۴، شهدای غواص...

تاریخ انتشار: ۳ دی ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۲۲۳۲۶۹

اروندرود، کربلای ۴، شهدای غواص...

گروه فرهنگی ــ رودخانه پرخروش اروند ۳۴ سال پیش در چنین روزی شاهد آغاز عملیات آبی ـ خاکی کربلای ۴ بود. عملیاتی با نیرو‌های فراوان غواص و پیاده که هدفش ورود به خاک دشمن و آزادسازی بصره بود. نظرات درباره میزان شهدا، مجروحان و اسیران این عملیات متفاوت است، اما این تعداد هر چقدر که باشد باز هم «اروندرود» بزرگترین گلزار شهدای آبی دنیا است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

رودخانه پرخروش اروند 34 سال پیش در چنین روزی شاهد آغاز عملیات آبی ـ خاکی کربلای 4 بود؛ عملیاتی با نیروهای فراوان غواص و پیاده که هدفش ورود به خاک دشمن و آزادسازی بصره بود. نظرات درباره میزان شهدا، مجروحان و اسیران این عملیات متفاوت است، اما این تعداد هر چقدر که باشد باز هم «اروندرود» بزرگترین گلزار شهدای آبی دنیا است. 

متن زیر گفت‌وگوی خبرنگار ایکنا خوزستان، با علیرضا معینیان، جانباز و رزمنده هشت سال دفاع مقدس است که در این عملیات حضور داشت.

ایکنا ـ آقای معینیان از خودتان بگویید

علیرضا معینیان هستم. بازنشسته گروه ملی فولاد. سه فرزند دارم. 68 ماه در جبهه بودم و اکنون جانباز 20 درصد هستم.

ایکنا ـ عملیات کربلای 4 چگونه شکل گرفت؟ 

کربلای 4 مربوط به 34 سال پیش است و بعضی از زوایای آن امکان دارد از ذهن من رفته باشد، اما کلیات آن را برایتان می‌گویم. پاییز سال 65 قرار شد عملیات سرنوشت‌سازی در منطقه جنوب صورت بگیرد که تکلیف جنگ را یکسره کند. گردان ما کربلا بود که قبلاً محرم نام داشت و زیرنظر لشکر 7 ولی‌عصر خوزستان فعالیت می‌کرد. گردانی سازمان‌یافته با جوانانی آموزش دیده و آماده. در دوازده عملیات آفندی و 13 عملیات پدافندی شرکت داشتیم. فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان، محرم، والفجر 8 و کربلای 4 مهم‌ترین عملیات‌هایی بودند که گردان کربلا در آن حضور داشت.

زمان اجرای عملیات کربلای 4 فرا رسید. از طرف لشکر به فرمانده گردان که در آن زمان حاج اسماعیل فرجوانی بود، مأموریت داده شد تا در این عملیات شرکت کند. بچه‌های گردان کربلا از قائم مقام گرفته تا معاونین در رده‌های پایین‌تر، آنقدر توانایی داشتند که می‌توانستند فرماندهی یک لشکر را برعهده بگیرند، اما با همه این توانایی‌ها با علاقه قلبی در گردان کربلا باقی ماندند و در عملیات‌های مختلف شرکت می‌کردند. همه رزمندگان گردان، جوانانی همسن و سال و با تجربه شرکت در عملیات‌های مختلف بودند.

نیروهای ما آنچنان با زیارت عاشورا، دعای ندبه، دعای کمیل و مناجات‌های شبانه از نظر اعتقادی خود را پرورش دادند که این روح معنوی آنها باعث شد آن سرنوشت بزرگ را رقم بزند. عملیات کربلای 4 مانند عملیات والفجر 8 عملیاتی آبی ـ خاکی بود. باید از موانع در آب (رودخانه اروند) عبور می‌کردیم. رودخانه اروند بسیار خطرناک است. موانعی که باید از آنها عبور می‌کردیم غیر از موج‌های بلند و جذرومدهای مداوم اروند بود. با عبور از این موانع طبیعی تازه به موانع فیزیکی دشمن شامل سیم‌های خادار حلقوی و میادین مین که در آب و ساحل کاشته شده بود، می‌رسیدیم. بچه‌ها برای این مسئله کاملاً آموزش دیده بودند. به گفته فرمانده نیروی زمینی وقت سپاه دریادار شمخانی تنها گردانی که از کربلای 4 پیروز به کشور بازگشت، گردان کربلا بود که توانست خط را بشکند و به جاده‌های آسفالت بصره برسد. حضور شخص شهید فرجوانی در کنار نیروهای غواص و رزمندگان بسیجی باعث شد خط‌ شکسته شود.

ساعت 2 نیمه شب بود که راه برای دو گروهان باقی‌مانده باز شد. روز قبل دشمن متوجه بعضی از قضایا شده بود و از صبح عملیات، مرتب زمین و آب را بمباران می‌کرد. آبادان یک تلمبه‌خانه دارد که آب را از اروند می‌گیرد، تصفیه می‌کند و به آبادان می‌فرستد. ما در آن تلمبه‌خانه 70 نفر از نیروهای غواص را استتار کرده بودیم. به دلیل آنکه آنجا زیرزمین‌های بتنی داشت، بمباران‌های دشمن به بچه‌ها آسیب نمی‌رساند. شب عملیات هوا سرد بود، این را وقتی متوجه شدیم که وارد آب اروند شدیم. غواص‌ها حرکت کردند، با آنها در تماس بودیم که گفتند خط شکسته شده، بگویید قایق‌ها حرکت کنند. نهری در آنجا بود، به نام یُرُف که عرب‌های آنجا به آن جُرُف می‌گفتند. رو به عراق که بایستیم آن نهر سمت چپ قرار دارد. قایق‌های ما در نیزارها استتار شده بودند و دشمن مرتب آب اروند را بمباران می‌کرد. غواص‌های ما خط را که شکستند همه موانع را برطرف کرده بودند. بشکه‌های 200 لیتری پر از مواد منفجره توسط دشمن در زیر آب کار گذاشته شده بود. اگر هر کدام از آنها منجفر می‌شد برای آنکه یک گردان 400 نفره را روی هوا بفرستد، کافی بود، اما غواصان از شب قبل همه چاشنی‌های آنها را برداشته بودند.

در لحظات اول بسیاری از بچه‌های غواص شهید شدند. فرمانده ما هم حاج اسماعیل فرجوانی در همان جا به شهادت رسید. در لحظه ورود به منطقه دشمن، نارنجک به چشم چپ و پیشانی وی اصابت کرد و درجا به شهادت رسید. بچه‌ها پیکر شهید فرجوانی را در کناری گذاشتند و پتو روی او کشیدند تا وقتی دیگر نیروهای ما از آن محل عبور می‌کنند، روحیه‌شان تخریب نشود. شهید فرجوانی قبل از عملیات وقتی که ما صحبت می‌کرد، به ما گفته بود که من بالای تپه می‌ایستم در حالی که چای گرم می‌خورم و شما با لباس‌های خیس که از سرما می‌لرزید، به ساحل می‌رسید و من دستتان را می‌گیرم و بالا می‌کشم. وقتی به ساحل رسیدیم، پیش‌بینی شهید درست بود. از سرما می‌لرزیدیم و غواصان گل‌آلود، دستمان را می‌گرفتند و بالا می‌کشیدند اما خود شهید فرجوانی آنجا نبود. قایق‌ها خیلی نمی‌توانستند به ساحل دشمن نزدیک شوند و باید 200 متر شنا می‌کردیم تا به ساحل برسیم. پس از آنکه به خاکریز رسیدیم سازماندهی شدیم. شهدا و مجروحان انتقال داده شدند و هر کسی به کاری گمارده شد. این را هم بگویم که برای انجام عملیات کربلای 4 ما کلاً 500 نفر بودیم که 250 نفر را با خودمان به خاک دشمن بردیم و 250 نفر در آبادان باقی ماندند. فکرش را بکنید اگر آن 250 نفر باقی‌مانده را هم با خودمان می‌بردیم با آن شرایط چه اتفاق اسفناکی پیش می‌آمد. در نقشه‌های هوایی دو جاده آسفالته در ساحل اروند مشخص بود. در آن جاده‌ها به سمت دشمن حرکت کردیم. قرار بود گردان جعفر طیار به عنوان پشتیبان ما، پشت سرمان بیاید. ما در جاده آسفالته فاوالبحار شروع به حرکت کردیم در حالی که سمت چپ ما هنوز 4 گردان درگیر بودند و سمت راست ما لشکر المهدی شیراز نتوانستند خط را بشکنند.

به حرکتمان ادامه می‌دادیم در شرایطی که چپ و راستمان دشمن بود، اما چون شب بود جرأت نمی‌کردند از سنگرها بیرون بیایند. بسیاری از سنگرها را پاکسازی کردیم، اما هنوز هم در خیلی از آنها، عراقی‌ها بودند. منتظر بودند صبح شود و برای حمله به ما بیرون بیایند. صبح شده بود. پشت جاده‌ای که بچه‌های ما حضور داشتند، عراق از شب قبل نیروهایش را مستقر کرده بود و چون سمت چپ و راست ما هنوز از دشمن پاکسازی نشده بود ما در مقابل آنها بودیم.

نیروهای عراقی بچه‌ها را عقب زدند و به خط دوم رسیدند. لشکر 25 کربلا که از لشکرهای بسیار خوب سپاه بود، فقط توانست جزیره ام‌الرصاص را بگیرد و نتوانست وارد خاک عراق شود. ام‌الرصاص جزیره بسیار بزرگی است که روبروی گمرک خرمشهر قرار دارد. یعنی از گمرک خرمشهر باید وارد آب شوید، بعد به ام‌الرصاص می‌رسید، بعد باید دوباره وارد آب اروند شوید و بعد از آن به خاک عراق می‌رسید. لشکر 25 کربلا در وسط اروند ماندند. لشکرهای دیگر هم نتوانستند خط را بشکنند و عملیات به صبح کشید. فرماندهان لشکرها به رده‌های فرماندهی سپاه، وضعیت پیش آمده را گزارش دادند و آنها گفته بودند برگردید، اما دیر گفتند. در همین عقب‌نشینی بود که بسیاری تیر خوردند، مجروح شدند، در خاک عراق باقی ماندند و اسیر شدند.

ما برگشتیم و به خط اول رسیدیم. دو نفر از همرزمان را دیدم که آنجا بودند. گفتند بمانیم اما من گفتم برویم. گفتند قایق نیست، گفتم دو طرفمان و روبرویمان عراقی‌ها هستند و پشت سرمان هم آب است، چاره‌ای نداریم. عراقی‌ها مثل مور و ملخ می‌آمدند. با آنها خداحافظی کردم. آنها ماندند و اسیر شدند. نیروهای عراقی روی لبه اروند آمده بودند و تیربار و آرپی‌جی می‌زدند. آب پایین رفته بود، نیزارها در گل‌ولای خوابیده بودند. مسیری پله‌ای در اروند بود که از آن عبور کردم. یک نفر روبرویم ایستاده بود و از داخل لجن‌ها چیزی بیرون آورد. من لباس بسیجی به تن داشتم. نگاه کردم دیدم جلیقه نجات است. آن را به تن کردم، در حالی که عراقی‌ها در فاصله صد متری من بودند و من را می‌دیدند. تیر می‌زدند، به گل‌ها می‌خورد اما به من نمی‌خورد. الان که به آبادان می‌روم و به آب نگاه می‌کنم می‌ترسم، اما آدم در آن لحظات نمی‌فهمد چکار می‌کند. رودخانه اروند، رودخانه‌ای وحشی است. بسم‌الله گفتم و یک آیه قرآن خواندم و پایم را در آب گذاشتم. آب از سمت عراق به سمت دهانه خلیج‌فارس می‌رفت. داخل آب شدم، چندتا از بچه‌ها را دیدم که گفتند با هم برویم، گفتم جدا جدا برویم که اگر دشمن بخواهد تیراندازی کند به ما نخورد. به نیمه‌های اروند رسیده بودم، دشمن تیراندازی می‌کرد، اما به من نمی‌خورد. توانم کم شده بود. قایقی را دیدم که عراقی‌ها مرتب به سمت آن تیراندازی می‌کردند. آقایی که داخل آن بود سعی می‌کرد قایق را روشن کند. روشن که شد به طرفم آمد اما توان اینکه خودم را بالا بکشم و به داخل قایق بروم را نداشتم. دستم را گرفت و بالا کشید. به سرعت به سمت ساحل ایران حرکت کردیم. کف قایق بودم. تیر به بدنه قایق اصابت می‌کرد. به نهر یُرُف رسیدیم. کنار یک اسکله ایستاد و به نیروهایمان که در آنجا حضور داشتند، گفت که به من رسیدگی کنند. وقتی روی پل شناور کنار اسکله بودیم یک خمپاره 120 کنارمان خورد که من به شدت به زمین خوردم. یکی از آنها که قوی‌تر بود به تنهایی من را داخل یکی از سنگرها که اورژانس بود، برد. هواپیماها مرتب نخلستان‌ها را بمباران می‌کردند. در سنگر اورژانس که بودیم به من رسیدگی شد تا آب گِل‌هایی که وارد بدنم شده بود را از بدنم خارج کنند. ماشین لندکروز آمده بود برای بردن بچه‌ها به عقب. آمدیم آبادان. مقرمان پشت کلیسا، روی مسجد بهبهانی‌‌ها بود. دو روز آنجا بودم اما حالم خوب نشد. من را به اورژانس جاده ماهشهر منتقل کردند. استراحت کردم و حالم بهتر شد که خبر آوردند برادرم در جاده خرمشهر هنگامی که به اهواز بازمی‌گشت به خیل شهدا پیوست؛ دو سال از من کوچک‌تر بود، دو بچه کوچک داشت و پاسدار رسمی سپاه بود.

ایکنا ــ انجام عملیات کربلای 4 با این‌همه سختی و شهید و مجروح و زخمی واقعاً ارزشش را داشت؟ 

فرماندهان وقتی در اتاق جنگ می‌نشینند هر کسی برای عملیات طرحی می‌دهد. به یک طریقی باید دشمن را فریب داد و کربلای 4 هم یک شیوه آن بود. قبلاً قرار بود عملیات کربلای 4 در منطقه عمومی شلمچه انجام شود. جایی که تقریباً ده روز بعدش عملیات کربلای 5 آغاز شد. ما و اطلاعات سپاه آن منطقه را شناسایی کرده بودیم اما بعداً گفتند عملیات از خشکی به آب کشیده شده است. ما از عقبه دشمن کاملاً اطلاع داشتیم اما ستون پنجمی که برای دشمن کار می‌کرد اطلاعات ما را کامل به نیروهای عراقی می‌داد. بسیاری از کسانی که به اسارت رفته بودند می‌‌گفتند عراقی‌ها شناخت دقیقی از نیروهای ما داشتند. چون ما گفته بودیم عملیاتی بزرگ و سرنوشت‌ساز در راه است و می‌خواهیم بصره را آزاد کنیم، دشمن فکر می‌کرد این آخرین عملیات ماست و این باعث شد بعد از کربلای 4 اعلام کنند نیروهای ایرانی را کاملاً عقب زدیم و آنها در این جبهه شکست خوردند و تا زمستان سال آینده نمی‌توانند عملیاتی انجام دهند و بیشتر فرماندهان لشکر و تیپ‌هایشان را به مرخصی فرستادند. بعضی‌ها می‌گویند اول عملیات کربلای 4 انجام شد تا دشمن را فریب بدهیم که نیروهایش را به مرخصی بفرستد و فرماندهی برای عملیات‌هایش نباشد.غواص‌هایی که در این عملیات پیکرهایشان پیدا شد بیشتر مربوط به خراسان بودند. از گردان ما هیچ غواصی دستگیر نشد. تعدادی از غواص‌های ما زنده دستگیر شدند و تعدادی از آنها که بعدها پیکرهای دست‌بسته‌شان پیدا شد، زنده زنده توسط دشمن دفن شده بودند. اسرای کربلای 4 تا دو سال گمنام بودند و در صلیب سرخ نامی از آنها ثبت نشد.

ایکنا ــ عملیات کربلای 5 چگونه صورت گرفت؟  

منطقه عمومی شلمچه منطقه بکری بود که دشمن موانع بسیاری را در آن کار گذاشته بود. چندین ردیف کانال داشت که کانال‌ها در گل‌ولای بودند و در کانال‌ها سیم‌های خاردار و زیر آن مین کاشته شده بود که برای رفتن به داخل هر کانال باید از مانع مین و سیم‌های خاردار عبور می‌کردیم و پس از آن بود که به نیروی کمین دشمن می‌رسیدیم. به فاصله 100 متر به 100 متر سنگرهای کمین دشمن قرار داشت اما لشکر سپاه خرم‌آباد توانسته بودند این موانع را برداشته و اصطلاحاً به پنج ضلعی شلمچه برسند. در 15 دی‌ماه همه لشکرهایی که از کربلای 4 کمتر آسیب دیده بودند و یا اصلاً آسیب ندیده بودند، شامل تبریز، تهران، مازندران، به منطقه شلمچه آمدند و در عملیات کربلای 5 موفق شدند به بصره بروند. در کربلای 5 همه بهمن‌ماه طول کشید تا نیروها توانستند منطقه عمومی شلمچه تا نزدیکی‌های بصره را آزاد کنند.

ایکنا ــ از اتفاقات جبهه بیشتر بگویید

وقتی خدا نخواهد برای کسی اتفاقی بیفتد ماجراهای عجیبی رخ می‌دهد؛ بعد از عملیات کربلای 4 بود، دو تا از بی‌سیم‌چی‌های ما که از آن عملیات زنده ماندند با من بودند. یک فرمانده گروهان غواص کربلای 4 هم با ما بود. در یک سنگر روی دژ مرزی بودیم. نمازم را خواندم و هوا کم‌کم روشن می‌شد. سنگر خاکریزی که ما در آن حضور داشتیم 6 متری بود. داخل خاکریز را گودال کوچکی کنده بودیم و کنار هم نشستیم. فرمانده غواص‌های کربلای 4 با اینکه مجروح بود اما به عملیات آمد. یادم نمی‌آید چه اتفاقی افتاد اما بچه‌ها گفتند بی‌سیم‌چی‌ها خوابشان برده بود. آنتن بی‌سیم‌چی‌ها از سنگرها رد شد و عراقی‌ها آنها را دیدند. به سنگر موشک شلیک کردند، سه نفری که در کنار من بدنشان تکه تکه شد. شدت موشک من را از روی سنگر بلند کرد و از 6 متری، من را از کمر به روی زمین انداخت. چند تا ترکش ریز به سرم اصابت کرد. استخوان ترقوه پشتم شکست. آنقدر خاکی و خونین بودم که وقتی نیروها برای سرکشی به اوضاع آمدند خیال کردند من شهید شدم. من را گذاشتند روی برانکارد. دستانم را روی هم قرار دادند اما دستم را تکان دادم. آنجا بود که فهمیدند من زنده هستم. به بیمارستان منتقل شدم. مادر یکی از شهدایی که در سنگر پیش من بود به دیدنم آمد. قبلاً دیده بودمش. از او حال فرزندش را پرسیدم گفت خوب است، جایش هم خوب است. آن موقع به من نگفت که پسرش شهید شده است.

ماجرای شهادت شهید علی ماپار تنها بی‌سیم‌چی گردان

یک ماجرای دیگر هم بگویم؛ شهید علی ماپار تنها بی‌سیم‌چی گردان بود. آقای صالح‌زاده از دوستان رزمنده برایم تعریف می‌کرد؛ می‌گفت به پیک گردان گفتم علی تنها بی‌سیم‌چی ماست، هیچ‌کس دیگر را نداریم. او را سوار کن و به سنگری برسان که هیچ گلوله‌ای به او اصابت نکند. آقای سارنگ همان پیکِ گردان بود که بعدها برایم تعریف کرد و گفت علی را عقب موتورسیکلت سوارش کردم. دشمن خمپاره می‌زد. خاکریز اول را رد کردم، به خاکریز بعدی نرسیده بودم یک خمپاره 60 جلوی موتور به زمین خورد. موتور را خاموش کردم گفتم الحمدالله به ما نخورد. برگشتم گفتم علی طوری نشدی؟ دیدم هیچی نمی‌گوید سرش روی شانه‌ام بود. گفتم علی الان موقع خواب نیست. سرش را بلند کردم از روی موتور به زمین افتاد. به لباسش دست زدم دیدم سالم است. بی‌سیم را از روی شانه‌اش درآوردم و دکمه‌هایش را باز کردم، خون فواره زد بیرون. یک ترکش به اندازه یک نخود دقیقاً به شاهرگ قلبش خورده بود. شهید علی ماپار همان کسی است که در کربلای 4 دوربین عکاسی با خود آورده بود. دوربین را داخل یک پلاستیک گذاشته بود تا آب خرابش نکند. آن دست آب که رسیدیم از غواصان عکس گرفت. بالای سر شهدای غواص رفت و از آنها هم غواصی کرد. الان عکس‌هایی که در آلبودم گردانمان داریم همان‌هاست که علی گرفته بود. وقتی از عملیات کربلای 4 برگشت، عکس‌های شهدا را به خانواده‌هایشان داد. زنده ماند و در کربلای 5 این گونه به شهادت رسید.

ایکنا ــ همه رزمندگانی که در گردان کربلا بودند بسیار به نیکویی از شهید حاج اسماعیل فرجوانی یاد می‌کنند، دلیلش چیست؟ 

شهید فرجوانی خصوصیات بسیار بارزی داشت؛ بسیار جوان بود و در زندگی‌اش مشکلات عدیده‌ای داشت. با تمام وجودش و با همه این مشکلات در شهر نماند و بر خودش تکلیف می‌دانست که به جبهه بیاید با وجود اینکه به او تکلیف کرده بودند با توجه به وضعیت خانوادگی اصلاً حق رفتن به منطقه را ندارید چون ایشان دو تا دختر معلول داشت. در عملیات بدر دستش را از دست داده بود، در عمیلات رمضان تانک روی پایش رفت و پایش هم می‌لنگید و با وجود اینکه برادرش در عمیلت طریق‌القدس آزادسازی بستان شهید شد ولی جبهه را رها نمی‌کرد تا در جبهه به شهادت رسید. البته پیکر شهید در عملیات کربلای 4، همانجا ماند و 4، 5 سال بعد به کشور بازگشت. بعد از قطع‌نامه وقتی روابط خوب شد دو کشور از امکانات هم استفاده کردند و پیکرها را از روی پلاک‌ها و برخی هم از روی لباس‌هایشان که سالم مانده بودند، پیدا کردند. 

انتهای پیام

منبع: ایکنا

کلیدواژه: ایکنا خوزستان فرهنگی عملیات کربلای 4 اروند گردان کربلا

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت iqna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۲۲۳۲۶۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

حزب الله: مرکز تجمع دشمن صهیونیست را در حرش نطوعه هدف قرار دادیم

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از المیادین، حزب الله لبنان با صدور بیانیه ای از حمله دیگری خبر داد که به مرکز تجمع نظامیان صهیونیست انجام داده است.

در بیانیه حزب الله لبنان آمده است: در راستای حمایت از ملت استوار فلسطین در غزه و یاری مقاومت شجاع و شریف آن و در راستای واکنش به حمله های رژیم صهیونیستی به روستاهای استوار و منازل غیرنظامیان به ویژه کشتار حنین که به شهادت و زخمی شدن شماری از غیرنظامیان منجر شد، رزمندگان مقاومت اسلامی لبنان امروز چهارشنبه ۲۴ آوریل ۲۰۲۴ مرکز تجمع نظامیان دشمن صهیونیست را در حرش نطوعه با سلاح مناسب هدف قرار داده و تلفات قطعی به آن وارد کردند.

با شروع عملیات «طوفان الاقصی» از سوی گروه‌های مقاومت فلسطین، جنبش حزب‌الله لبنان در جهت سرگرم کردن نظامیان صهیونیست در شمال فلسطین و کاهش فشار بر مقاومت در غزه، اقدام به انجام عملیات‌های روزانه و سنگین علیه اهداف رژیم صهیونیستی در داخل خاک فلسطین کرده است.

در همین ارتباط، رسانه‌های صهیونیستی نیز بارها اذعان کرده‌اند که حزب‌الله در شمال سرزمین‌های اشغالی فلسطین همچنان دست برتر را دارد و ارتش رژیم صهیونیستی در این منطقه به دام افتاده است.

کد خبر 6087758

دیگر خبرها

  • تخصیص٢ هزار میلیارد ریال اعتباربرای بهسازی سطوح پروازی فرودگاه بم
  • به سردار سلیمانی گفتم اسارت شما هزینه زاست، به‌دست دشمن بیفتید چه؟
  • خاطره شنیده نشده از حاج قاسم
  • بیمارستان صحرایی در منطقه محروم «میربگ» دلفان برپا می‌شود
  • بازگشت ستارگان خاک به آغوش دیارشان
  • جانشین فرمانده سپاه: دشمن با اقتدار تنبیه شد
  • سردار فدوی: دشمن با اقتدار تنبیه شد
  • دشمن با اقتدار تنبیه شد
  • حزب الله: مرکز تجمع دشمن صهیونیست را در حرش نطوعه هدف قرار دادیم
  • سخنرانی اخیر ابوعبیده، نویدبخش پیروزی مقاومت بود