بلاتکلیفی نوزاد غیرشرعی دختر مدلینگ در دادگاه! پدر نمی خواهد مادر درمانده است!
تاریخ انتشار: ۴ دی ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۲۴۰۲۹۱
ساعت 24-پسر عکاسی که سرنوشت سیاهی را برای دختر مدلینگ رقم زده است، محاکمه شد.
پسر عکاس با فریب دختر دانشجو در اقدامی شیطانی او را باردار کرد.این مرد دیروز در دادگاه کیفری یک استان تهران از خود دفاع کرد.
شکایت دختر دانشجو
رسیدگی به این پرونده از دو ماه قبل به دنبال شکایت یک دختر جوان به نام آرزو آغاز شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دختر جوان که به پلیس آگاهی تهران رفته بود درحالی که گریه میکرد به ماموران گفت: من در دانشکده تخصصی تحصیل میکنم و مدلینگ هم هستم. شش ماه قبل یکی از همکلاسی هایم مرا با پسری عکاس آشنا کرد. من به دیدن پسر عکاس به نام پارسا رفتم و بعد از چند جلسه ملاقات پارسا گفت که به من علاقهمند شده و قصد ازدواج با من را دارد.
آرزو ادامه داد: پارسا خواست به عنوان مدل از من عکس بگیرد. او عکسهای زیادی از من تهیه کرد و من فکر میکردم واقعا قصد ازدواج با من را دارد.
این دختر گفت: مدتی بود به رفتارهای او مشکوک شده بودم و گمان میکردم موادمخدر مصرف میکند. به همین دلیل چند بار در این باره از او سوال کردم، اما جواب سربالا داد. من که شک کرده بودم او اعتیاد دارد به پارسا گفتم از ازدواج با او منصرف شده ام و میخواهم رابطه ام را با او تمام کنم، اما پارسا دست بردار نبود و مدام با من تماس میگرفت.
او آخرین بار با من تماس گرفت و مرا به خانه پسر خاله اش دعوت کرد و گفت که قرار است خواهرش نیز به آن جا بیاید تا با هم درباره آیندهمان بیشتر صحبت کنیم. من حرفهای پارسا را باور کرده بودم وبه امید این که قرار است با خواهرش آشنا شوم و درباره آینده ام تصمیم بگیرم به آن جا رفتم. فکر میکردم وقتی با خواهر پارسا صحبت کنم مطمئن میشوم پارسا معتاد است یا نه و بهتر میتوانم درباره زندگی با او تصمیم بگیرم.
ملاقات شوم
این دختر در حالی که اشک میریخت گفت: وقتی به خانه پسرخاله پارسا رفتم هیچ کسی آن جا نبودو فهمیدم او به من دروغ گفته است. پارسا مرا آزار داد و من میخواستم از او شکایت کنم، اما به خاطر آبرویم صرف نظر کردم تا این که متوجه شدم شش ماهه باردارم. من از او خواسته ام به خواستگاری ام بیاید و با هم عقد کنیم، اما قبول نمیکند. خانواده او نیز راضی به این وصلت نیستند. حالا آمده ام به خاطر خودم و فرزندم از او شکایت کنم.
پسرعکاس در دادگاه
با شکایت دختر دانشجو، پرونده به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده و دستور بازداشت پسر عکاس صادر شد.وی دیروز در شعبه ۱۱ دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد.
در ابتدای جلسه آرزو در حالی که گریه میکرد گفت: حالا هشت ماهه باردارم و ماه آینده فرزندم متولد میشود. پارسا با حرف هایش فریبم داد و با وعده ازدواج به خانه پسر خاله اش کشاند تا مرا راضی به ازدواج کند، اما حالا که فهمیده باردار هستم از ازدواج با من منصرف شده است. من شرایط سختی دارم و آبرویم پیش خانواده ام رفته است. نمیتوانم فرزندم را بزرگ کنم و میخواهم آن را سقط کنم.
سپس پارسا در جایگاه ویژه ایستاد و به دفاع پرداخت. وی گفت: آرزو خودش به من ابراز علاقه کرده بود و با میل خودش به خانه پسر خاله ام آمد و با من رابطه برقرار کرد. من به او علاقهمند بودم، اما حالا شرایط ازدواج ندارم. به همین دلیل نمیتوانم با او ازدواج کنم.
در این میان آرزو در حالی که به شدت عصبی و آشفته بود روبه قضات گفت: من بعد از تولد فرزندم نمیتوانم او را بزرگ کنم و حاضر نیستم فرزندم را به بهزیستی بسپارم. به همین دلیل از شما تقاضا دارم به من کمک کنید. آینده خودم و فرزندم در خطر است.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و با توجه به مدارک موجود در پرونده پسر عکاس را به ۹۹ ضربه شلاق محکوم کردند.
قضات همچنین با دختر جوان صحبت کردند تا وی را از سقط جنین منصرف کنند. آنها پیشنهاد دادند در صورتی که پسر جوان حاضر به ازدواج با وی نیست و نمیتواند سرپرستی فرزندش را به عهده بگیرد طی نامهای وی را به بهزیستی معرفی کنند.
خراسان
منبع: ساعت24
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۲۴۰۲۹۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
به گزارش خبرآنلاین چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
روزنامه ایران نوشت: در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
23302
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901198