Web Analytics Made Easy - Statcounter

رکنا: در یک بزنگاه در تله افکار شیطانی دوستانش افتاد و از اعتبار ساقط شد. افسار زندگی اش را به دست دوستان منحرفش سپرد و با مشاوره غلط و گمراه کننده آن ها به بخت اش پشت پا زد. دختر جوان می گوید: «وقتی به جای خانواده دوستان ناباب مشاور آدم می شوند نباید هم عاقبت به خیر شوی. چه فکر می کردم و چه شد. در بند هوس افتادم و گمراه شدم».

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

دانشجو بود و دوستانی از جنس خود و مخالف داشت.

به گزارش رکنا، همه چیز از روزی شروع شد که مهسا از دانشگاه به خانه رفت و متوجه شد هیاهویی به پاست. همه اعضای خانواده از خواهر و برادرها در خانه جمع بودند تا درباره آینده او تصمیم بگیرند. دختر جوان می گوید: وقتی موضوع جمع شدن اعضای خانواده ام را از خواهر کوچک ترم پرسیدم گفت که قرار است برایم خواستگار بیاید و من هم با تعجب گفتم چه کسی این قرار را گذاشته است؟ همه اعضای خانواده بعد از دیدن عکس العمل من با خوشحالی گفتند که ناراحت نباشم چون هر کس یک روز باید ازدواج کند.

در جواب شان با عصبانیت گفتم که قصد ازدواج ندارم و بعد از آن داخل اتاقم رفتم. مادرم با التماس و گریه از من خواست قبل از رد کردن خواستگارم حداقل او را ببینم و بعد نظر بدهم. دختر جوان به خاطر عهدی کورکورانه که با دوستان نابابش درباره مجرد باقی ماندنش تا آخر عمر بسته بود از ترس موضع گیری آن ها پاسخ رد به خانواده اش می دهد.

دختر خام با افکار منحرف خود بیشتر با دوستان ناخلف اش از طریق فضای مجازی ارتباط برقرار می کند. همکلاسی های دختر دانشجو ازدواج را به خیال خودشان دست و پاگیر و مانع آزادی فردی قلمداد می کردند و افراد متاهل را در دام افتاده می پنداشتند! دختر جوان که از گفتن واقعیت عهد نابجایش با دوستان به اصطلاح روشنفکر خود با خانواده اش واهمه دارد مدتی خود را در خانه حبس می کند تا خانواده از درخواست شان برای ازدواج وی منصرف شوند. دختر دانشجو بهانه اش ادامه تحصیل است تا از این طریق آینده خود را بسازد.

بالاخره با اصرار و تهدید دختر خانواده اش قبول می کنند که مدتی ماجرای ازدواج را عقب بیندازند. او می گوید: در مورد عقیده ام تنها با خواهر کوچک ترم صحبت می کردم تا او را هم از ازدواج منصرف و ناامید کنم اما او هیچ وقت حاضر نشد پا در راه تاریک و بی هدف من بگذارد. برعکس به شدت مرا نصیحت می کرد تا دیر نشده ازدواج کنم.

خواهرم بیم داشت اگر پدر و مادرم بویی از افکار منحرف من و دوستانم ببرند از غصه بلایی سرشان بیاید. اصلاً توجهی به نصیحت های خواهر و اعضای خانواده ام نمی کردم و راه خودم را می رفتم. حرف هیچ کس جز دوستان ناخلف‌ام با آن افکار پوچ و منحرف شان برایم مهم نبود چون دوستانم را آدم هایی روشنفکر و امروزی قلمداد می کردم غافل از این که در اشتباه کامل بودم.

مدتی از ماجراجویی های من و دوستان هم دانشگاهی ام گذشت تا این که روزی قرار گذاشتیم در خانه یکی از همکلاسی های مان که خانواده اش به مسافرت رفته بودند دورهمی و پارتی شبانه راه بیندازیم و با هم خوش باشیم. دختر جوان از افکار شیطانی دوستانش بی خبر است و نمی داند که همه آن ها مصرف کننده قرص های روان گردان و مواد مخدر صنعتی هستند.

این ماجرا ادامه می یابد تا این که شب حادثه دختر جوان وارد دورهمی دوستان فضایی اش می شود و اتفاقات تلخی برایش می افتد. دختر پریشان حال با چشمانی اشک آلود می گوید: وقتی وارد پارتی شبانه دوستانم شدم بعد از گذشت مدتی اوضاع به خاطر مصرف نوشیدنی های الکلی به هم ریخت. یکی از دوستانم که تعدادی قرص روان گردان همراهش بود آن ها را روی میز ریخت و به همه پیشنهاد داد به خاطر لذت بیشتر از این فضا هر کدام به دلخواه یکی از آن ها را مصرف کنیم.

من که تا آن موقع اصلاً با قرص های روان گردان آشنایی نداشتم به خاطر فضای هیجانی دورهمی از بقیه دوستانم تبعیت و قرص مصرف کردم و بعد از آن اصلاً در حال خودم نبودم و با دوستانم شروع به جشن و پایکوبی کردیم. اصلاً متوجه اتفاقات اطراف مان نبودیم تا این که همسایه ها به خاطر ایجاد سر و صدا و مزاحمت شبانه پلیس را خبر کردند. زمانی که چرتم پرید و از هپروت درآمدم دیدم در کلانتری و در بازداشتگاه هستم. خانواده ام بعد از این اتفاق خیلی عصبانی شدند و بعد از کلی ناسزا گفتن و کتک کاری به خیال این که من مواد مخدر صنعتی مصرف می کنم مرا به کمپ آوردند تا به اصطلاح آدم شوم و دست از منکرات بردارم. خود کرده را تدبیر نیست و با این کارم آبروی خود و خانواده ام را پیش دوست و فامیل بردم.

منبع: رکنا

کلیدواژه: بنزین سقوط هواپیما یارانه دلار شهادت سردار سلیمانی انتقام سخت فضای مجازی آزادی مسافرت دورهمی مواد مخدر حادثه پلیس اخبار حوادث خانواده دانشجو دختر جوان زندگی خیر ایران عکس فیلم آمریکایی اوکراینی حمله کرمان اخبار تهران اوکراین پرواز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۴۴۱۵۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

عامل جنایت گاندی نمی‌دانست قاتل است | گفت و گو با متهم

همشهری آنلاین - حوادث: ظهر بیست و ششم فروردین‌ ماه، اهالی کوچه‌ای در خیابان گاندی صدای مشاجره زن و مردی جوانی را از داخل کوچه شنیدند. در جریان این درگیری، مرد جوان دیوانه وار با چاقو، به زن جوان ضربه زد و سپس از آنجا گریخت. شاهدان این صحنه هولناک با اورژانس و پلیس تماس گرفتند اما زمانی که آمبولانس رسید، زن جوان به دلیل شدت جراحات جانش را از دست داده بود. در این شرایط گزارش این حادثه به قاضی سالار صنعتگر، بازپرس جنایی تهران اعلام شد و او به همراه تیم بررسی صحنه جرم راهی محل جنایت شدند.

بررسی‌های اولیه از این حکایت داشت که مقتول، زنی‌37 ساله بود که با 20 ضربه چاقو به قتل رسیده بود. بررسی‌ها نشان می‌داد که قاتل فردی آشنا بود و این دو ظاهرا قصد ازدواج با یکدیگر را داشتند اما به درستی مشخص نبود که علت درگیری آنها در خیابان چه بوده است.

دستگیری در کلبه جنگلی

کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران، جست و جو برای دستگیری عامل جنایت را آغاز کردند. آنها در گام نخست به تحقیق از خانواده مقتول پرداختند و به این ترتیب هویت قاتل شناسایی شد. خانواده مقتول می‌گفتند که وی از چند ماه قبل با جوانی به نام یاسر در ارتباط بوده و آنها قصد ازدواج با یکدیگر را داشتند اما چند وقتی می شد که با هم دچار اختلاف شده بودند.

در این شرایط بود که ماموران راهی محل زندگی یاسر در پایتخت شدند اما او ساعتی پس از جنایت، وسایلش را جمع کرده و با یک چمدان از خانه گریخته بود. با این حال جست و جو برای یافتن مخفیگاه وی آغاز شد تا اینکه چند روز قبل مخفیگاه او در یکی از روستاهای استان گلستان به دست آمد. متهم در یک کلبه روستایی مخفی شده بود که ماموران با هماهنگی قضایی راهی آنجا شدند و وی را دستگیر کردند.

متهم جوان پس از انتقال به پایتخت، به قتل زن جوان اعتراف کرد و برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار ماموران اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار گرفت.

نمی دانستم قاتلم

مرد جوان در تمام این چند روز خودش را در روستای جنگلی حبس کرده بود و از ترسش جرات نمی کرد به داخل شهر برود یا وارد فضای مجازی شود. هرچند به گفته خودش هرگز تصور نمی کرد که زن مورد علاقه اش را به قتل رسانده و تبدیل به قاتل شده است. گفت و گو با یاسر را می خوانید.

انگیزه ات از قتل زن موردعلاقه ات چه بود؟

من نمی خواستم شهرزاد را بکشم و ناخواسته تبدیل به قاتل شدم. خدا می داند که چقدر ناراحتم و هر شب خودم را سرزنش می کنم که ای کاش آن روز چاقو همراهم نبود. در یک لحظه عصبانی شدم و ناخواسته تبدیل شدم به قاتل.

با شهرزاد چطور آشنا شدی؟

5 ماه قبل در یک کافه او را دیدم و در همان نگاه اول عاشقش شدم. رفته رفته رابطه ما عمیق تر شد تا جایی که به او پیشنهاد ازدواج دادم. چون شهرزاد همان زنی بود که من همیشه در رویاهایم تصورش می کردم.

اما در نهایت جانش را گرفتی؟

متهم اشک می ریزد و ادامه می دهد: پشیمانم،‌خیلی هم پشیمانم. اشتباه کردم،‌ ای کاش خدا به ما فرصت بازگشت به عقب و اصلاح اشتباهات بزرگمان را می داد.

برگردیم به روز حادثه ، چه شد که جان شهرزاد را گرفتی؟

شهرزاد این اواخر رفتارش با من سرد شده بود. دیگر تماس هایم را پاسخ نمی داد. جواب پیامک هایم را یک خط در میان می داد. می دانستم که دیگر نمی خواهد با من باشد. تا اینکه یک روز آب پاکی را روی دستم ریخت و گفت قصد دارد به این رابطه پایان بدهم. احتمال دادم پای شخص دیگری در میان است چون قرار بود با هم ازدواج کنیم اما به یکباره اخلاق و رفتارهایش تغییر کرده بود. روز حادثه با او قرار گذاشتم و می خواستم هر طور شده موبایلش را بگیرم تا آن را بررسی کنم. اما شهرزاد مقاومت می کرد. در نهایت موبایلش را گرفتم و شهرزاد به دنبالم امد تا آن را پس بگیرد. چاقو را برده بودم او را بترسانم و بتوانم با تهدید رمز گوشی را بگیرم.قصدم این بود که فقط بفهمم که آیا شهرزاد به من خیانت می کند یا نه؟ اما او می خواست گوشی را بگیرد و نمی دانم چه شد که از شدت عصبانیت چند ضربه به او زدم. اما تا روزی که دستگیر شدم نمی دانستم شهرزاد فوت شده است.

پس چرا فرار کردی؟

ترسیده بودم. یک درصد احتمال می دادم که او زنده نماند و من قاتل شده بودم. به همین دلیل فرار کردم و در این چند روز سعی کردم بیرون از خانه آفتابی نشوم. حتی گوشی موبایل ها را هم خاموش کرده بودم. با این وجود مخفیگاهم توسط پلیس لو رفت و بعد از دستگیری آنچه که می ترسیدم سرم آمد؛‌شهرزاد جان باخته و من تبدیل به قاتل شده بودم.

کد خبر 848122 برچسب‌ها تهران قتل - قاتل حوادث ایران

دیگر خبرها

  • عامل جنایت گاندی نمی‌دانست قاتل است | گفت و گو با متهم
  • عروس و داماد درچه‌ای راهی خانه بخت شدند
  • تصویری دیده نشده از ۱۶ سالگی آیت‌الله هاشمی در کنار دوستانش
  • چاقو خوردن جوان کاشمری بخاطر دفاع از ۳ دختر در مقابل اراذل
  • دفاع جوان کاشمری از ۳ دختر در مقابل اراذل
  • دفاع جانانه یک پسر جوان از ۳ دختر در مقابل اراذل + ویدئو
  • فیلم| جوانی که برای دفاع از ۳ دختر با اراذل درگیر شد
  • جشن عروسی دختر ناصرالدین‌شاه؛ ۱۳۰ سال قبل + عکس
  • ماجرای مسلمان شدن مورایس؛ ازدواج با دختر ایرانی
  • توزیع بسته کمک آموزشی به ۵ هزار دانش آموز در تخار