جدال با دشمنان قدیم و جدید دموکراسی
تاریخ انتشار: ۳۰ دی ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۵۹۲۵۲۴
کارل ریموند پوپر تألیف کتاب عالمگیر «جامعه باز و دشمنان آن» را مدیون یک عضو جوان حزب ناسیونالسوسیالیست میداند که نه نظامی بوده و نه پلیس، ولی با وجود این، یونیفرم حزب را پوشیده بوده و اسلحهای هم بر کمر خود داشته است. ماجرا آنگونه که «پوپر» تعریف میکند، در حدود سال ١٩٣٣ (سال به قدرترسیدن هیتلر) اتفاق افتاده و در آن ماجرا مرد جوان مسلح خطاب به «پوپر» گفته است: «ببینم؛ میخواهی بحث کنی؟ من بحث نمیکنم؛ من شلیک میکنم!».
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
البته فارغ از این انگیزش نمادینی که پوپر معرفی میکند، نظام یکپارچه تفکر او در فلسفه علم نیز میطلبد که چنین رسالهای در فلسفه سیاست بنویسد. پوپر در فلسفه علم مبدع نظریهای است که در آن سعی در تثبیت و جلوه موجه بخشیدن به هر نظریهای آب در هاون کوبیدن است، و آنچه از ارزش عقلانی برخوردار است سنجیدن و «ابطال کردن» اندیشه ها و نظریه هاست. چرا که از نظر او علم یعنی این که بگذاریم فرضیهها به جای ما بمیرند.
او برخورد نقادانه روش ها و نظریه ها را واجد سجیه عقلانی می داند و منتهای کلام و سعی فلسفه خود را در برآورده ساختن مقدماتی می داند که منجر به ایجاد فضای تضارب شود، بی هیچ جزم اندیشی و ریشه گرایی که به عقیده پوپر مسبب مرگ معرفت است. وی در پی وصول به فضایی است که میدانی برای به سنجه کشیدن فرضیه ها و نظریه ها باشد. پوپر می گوید: «اگر فرضیه ها بد باشند، ما هم همراه با آنها باید نابود شویم. پس انتقاد تند و بررسی انتقادی فرضیه ها، جانشین نبردی خشونت آمیز برای بقا می شود.» نبردی که در همه جریان های توتالیتر، چه چپ کمونیستی و چه راست فاشیستی، برای سیطره بر اذهان و افکار به وضوح دیده می شود. در اینجا پوپر نخستین تشرهای خود را به اندیشه چپ می زند؛ اندیشه یی که واقعیات را اثبات کردنی می پندارد و سدی را برمی سازد که نفوذ نحله های نو را به بطن جامعه فکری ممنوع می کند. اما پوپر ابرام و اصرار مارکسیست ها در ایدئولوژی خود و شهادت در راه اندیشه را عین سبکسری و ناتوانی می داند. آنجا که نظریه یی توان و توش هماوردی با رقیبان خود را ندارد، باید از سرزمین نظریه ها اخراج شود و راه برای نظریه های صحیح تر باز بماند.
این اعتقاد کارل پوپر برخاسته از نگاه وی به علم امروزی است که واجد به دست دادن دانایی مطمئن نیست بلکه علم تنها فرضیه هایی را به وجود می آورد که فعلاً هنوز رد نشده اند. در این نظرگاه ما همواره در پی نزدیکی به حقیقتیم نه رسیدن به آن، در نگاه پوپر مساعی فیلسوف نیز باید در همین مسیر فعال باشد که هر لحظه آماده پذیرش «فکر صحیح تر دیگر» باشد. ناگفته پیداست که اعتقادات پیش گفته پوپر چه زخمی بر پیکره غول آسای پوزیتیویسم می نشاند و قلب تحصل گرایی را نشانه می رود چرا که دانایی در فلسفه پوپر حدسی انتقادی است و آماده زوال، اما دانش پوزیتیویستی کوشش بر مانایی دارد و اثبات کننده خود است. مرز آرای پوپر با پست مدرنیست ها نیز به وضوح قابل دید است و عقل گرایی (البته از دریچه تفهم اخلاق گرایی که از کانت برای پوپر میراث مانده است) و حقیقت گرایی (البته در وضعیتی که همواره باید در پی کاستن از فاصله فکر خود با حقیقت بود و نه وصول مستقیم به آن که پوپر را از غایت گرایان متمایز می کند) او را از عقل ستیزی و نسبی انگاری متفاوت می کند. اما پوپر چرا و چگونه در ادامه سنت فکری خود به دموکراسی و جامعه باز می رسد و در تبیین آن هراسی از آشکار ساختن سویه های راست گرایانه خود نیز ندارد؟ شاید جستن پاسخی برای این پرسش، مقدمه این مقاله را تا حدی توجیه کند، کارل پوپر با مواضعی که در فلسفه علم و روش شناسی خویش برجسته و معین می کند، در سیاست به «مدارا» و «اصلاح گری» می رسد. به زبان دیگر ترجمان ابطال گرایی پوپر و تاسی او به «می دانم که هیچ نمی دانم» سقراط و اخلاق گرایی کانت در فلسفه، همان «تساهل» و «اصلاح طلبی» در سیاست است. اما پوپر در دنیای پرآشوب اطراف خویش که مشحون از خشونت، حذف و خونریزی است به سنت عقلانی و نقادی خویش بازمی گردد و دست به نقد ریشه های خشونت معاصر می زند.
این گونه است که پوپر، افلاطون را به زمانه خویش می آورد و او را محاکمه می کند و «جامعه باز و دشمنان آن» کیفرخواستی سنگین نه تنها علیه افلاطون که هگل و مارکس بازخوانی می شود. پوپر با هر نوع «اتوپیاگرایی» چه مدینه فاضله افلاطون، چه کمونیسم و جامعه بی طبقه مارکس و چه غرب آزاد و متمدن هگل به مخالفت برمی خیزد و جوهره تفکر آنان را فاقد اصالت می داند. سرزنش افلاطون به سبب تعبیه «فیلسوف- شاه» در دستگاه فکری اش و عطف فلسفه اش به آرمان «مدینه فاضله»، پوپر را در نقد توتالیتاریسم قانع نمی سازد. اینجاست که نگاه خود را معطوف به هگل می دارد و زبان به طعن می گشاید که هگل همیشه از دو وجه کاملاً متعارض دفاع می کند. به نظر هگل حقیقت هم نسبی است و هم مطلق. حقیقت نسبت به هر چارچوب تاریخی یا فرهنگی تفاوت پیدا می کند، بنابراین بحث عقلانی میان آنها امکان پذیر نیست زیرا هر یک واجد معیار مختلفی برای حقیقت است. اما هگل معتقد است« نظریه خودش دایر بر اینکه حقیقت متناسب با هر چارچوب است، از صدق مطلق برخوردار است.»
بدین سان پوپر آدرس تناقض را در آرای هگل به مخاطبان فلسفه گوشزد می کند، سپس مارکس را به محکمه فرا می خواند و کیفرخواست خود را علیه وی قرائت می کند؛ «نظریه یی که علم بورژوایی و علم پرولتاریایی هر یک در چارچوب خود محصور است، نظریه مارکس در مورد طبقاتی بودن علم را به ما یادآور می شود... مارکسیست ها در همه جا به معنای دقیق کلمه تضاد طبقاتی را مشاهده می کنند... اما ما نباید اجازه دهیم که در یک زندان فکری گرفتار شویم... غتا می توانیمف باید زندان خود را فراخ تر کنیم.» پوپر هرگونه رهیافت انقلابی برای حل مسائل جامعه را وحشتناک و مشکل آفرین می بیند و خواستار حل اصلاح طلبانه مسائل است. شاید بتوان گفت که کارل پوپر اندیشمند امروز «پیدا و قابل درک» است نه پیشگوی فردای «ناپیدا و غیرقابل درک». فرداهایی که نشانی آن بر پیشانی فلسفه افلاطون و هگل و مارکس جای دارند، جایی در فکر پوپر ندارند. وی آنچنان که در «فلسفه» و «علم» نشان می دهد، در «سیاست» نیز یک اصلاح طلب است. «پوپر در حل مسائل اجتماعی و سیاسی طرفدار مهندسی گام به گام است. یعنی با مسائل به طور تک تک برخورد کنیم غنه کلی و مبهمف... مهندس اجتماعی بررسی می کند که اشکال از دستگاه است یا کسانی که با دستگاه کار می کنند و اقدام به عیب یابی و رفع خطا می کند و در صورت عدم نتیجه گیری به طرح راه حل های دیگر با تجربه یی که آموخته اقدام می کند. این روش در مقابل روش اصلاح کل گرایانه اجتماعی غانقلاب و براندازیف قرار می گیرد.» به نظر پوپر «تغییرات مسالمت آمیز فضایی می آفرینند که در آن انتقاد آشکار از وضعیت موجود اجتماعی با خشونت سرکوب نمی شود و چارچوبی به وجود می آورد که اصلاحات بعدی را ممکن می سازد» او بهترین محل و محمل برای بروز اندیشه ها و نقادی را «جامعه باز» می داند؛ جامعهای که فکر دموکراسی در آن نهادینه شده باشد. تنها در جامعه باز است که حق اظهار نظر درباره اعتقاد و فکر دیگر وجود دارد و به همین خاطر جدال با دشمنان قدیم و جدید دموکراسی را تا سرحد امکان پی مبگیرد و معلم این آموزه میشود که با همه مدارا کنیم جز با دشمنان مدارا.
چهل سال پس از نوشتن کتاب جامعه باز توسط پوپر، عزت الله فولادوند نسخه معتبری از آن را از نجف دریابندی طلب میکند و متن مفصل کتاب را ترجمه و منتشر میکند. اما انگیزش فولادوند در ترجمه فارسی کتاب چه بود؟
دهه 60 خورشیدی دههای پر فراز و فرود در بسط نظر و عمل مارکسیستی در ایران بود که گاهی شکل فاجعه نیز به خود میگرفت. جنایات برخی از معتقدان به مارکسیسم در ابتدای دهه شصت روشنفکران راستین را به فکر مبارزه نظری با این عقیده انداخت و در این میان فولادوند اثرگذارترین کار را انجام داد. هر چند که ترجمه و نشر کتاب پوپر باعث شد که روشنفکری چپزده فولادوند را عنصری غربزده و دریافتکننده نفقه از سفارت آمریکا بداند، اما این مسائل خللی در راستقامتی و راستقدمی عزتالله فولادوند نیفکند و تا سالها در پی روشنسازی فضای فکری و فلسفی کشور از طریق ترجمه و تذکر گرانیگاهها و بزنگاههای تاریخی از مسیر بازخوانی تجربیات دیگران بود و در این طریق 40 کتاب را به فارسی برگرداند.
هر چند هیچ یک از آن ترجمهها شهرت جامعه باز را پیدا نکرد. چه اینکه هیچ یک اهمیت آن را نیز از جهت ضرورت ترجمه نمیتوانستند داشته باشند. در ضرورت ترجمه فارسی این اثر همین بس که مصطفی محقق داماد در جلسهای گفته است بعید میدانم کسی با خواندن اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی از مارکسیسم روی گردانده باشد، اما بعید می دانم مارکسیستی پیدا شود که با خواندن جامعه باز و دشمنان آن همچنان مارکسیست مانده باشد.
کد خبر 1344213منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: فلسفه جدید
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۵۹۲۵۲۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
به اسم آزادی به کام برهنگی!
با نگاهی به سیر تاریخی ایران مشخص میشود، بعد از انقلاب اسلامی با رویکرد تازهای که با بهرهگیری از آیات قرآن و احکام اسلامی به زن شد و مقام معظم رهبری نیز از آن بهعنوان الگوی سوم زن مسلمان یاد میکنند، «مسأله حجاب زنان» و به موازات آن، حضور فعال در عرصههای مختلف جامعه و حذف نگاه ابزاری به آنها، تبدیل به خاری در چشم دشمنان شده که بارها با استفاده از روشهای مختلف مثل شخصی نشان دادن این موضوع و استفاده از تعابیر مختلفی چون حجاب اجباری، سعی در مقابله با آن با هدف ضربه به نظام جمهوری اسلامی و تحقق اغراض خود کردهاند. در گفتوگو با مشاور زنان و خانواده فرماندار تهران به بررسی این موضوع پرداختهایم.علت اهمیت حجاب در کشور چیست؟
مسأله حجاب یک تاریخچه عمیق و با سابقه به بلندای تمدن ایران در کشورمان دارد. حتی در کشورهای اروپایی و آمریکایی که ۱۰۰ سال پیش پوشش زنها، به شکل اکنون نبود و به مرور با اجرای سیاستهای منفعتطلبانه و هوسبازانه، تبدیل به وضع فعلی شد، بعد از انقلاب صنعتی، استفاده ابزاری و جنسی از زنان باعث تغییر و تحولاتی در پوشش زنان غرب شد و سپس تلاش کردند این سبک از پوشش زنان خود را به زنان کشورهای دیگر همچون کشورهای اسلامی تحمیلکنند. زمان رضاشاه تا حد زیادی این سیاستها محقق شد اما بعد از انقلاب، با رویکرد و نگاه عمیق دینی و اسلامی امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری، الگوی جدیدی در مقابل فرهنگ غربی نسبت به زن شکل گرفت که در این نگاه، زن در عین حفظ لطافت و ظرافت زنانه خود و گرم نگهداشتن کانون خانواده و فرزندآوری، با رعایت حجاب و عفاف، هم پوشش و هم عفت رفتاری و کلامی در عرصههای مختلف اجتماعی حضور داشتهباشد. بیش از نیمی از جامعه، را زنان تشکیل میدهند و شاهدیم زنان با داشتن پوشش اسلامی در همه عرصههای اجتماعی، فرهنگی، دانشگاهی و ... حضور دارند و در برخی عرصهها در حوزه زنان متخصص به خودکفایی رسیدهایم.
چرا دشمنان از دیرباز بهویژه در سالهای اخیر بر مسأله بیحجابی زنان تأکید دارند؟
زن فطرتا موجودی انسانساز، تمدنساز و منشأ عطوفت و برکات الهی است. زن میتواند ستون یک زندگی، خانواده و جامعه باشد. آنها در تربیت انسانهای بزرگ و نابغه، نقش مستقیم دارند. بسیاری از افراد شایسته و برجسته تربیتیافته زنانی هستند که خود آراسته به خلقیات حسنه و پایبندیهای اخلاقی بودهاند. این امر پذیرفته شدهای است که زن، مأموریت و مسئولیت تربیت انسانها را بهعهده داشته و سرشار از عاطفه، محبت، هدایتگری و تمدنسازی است اما فرهنگ ۱۰۰ساله غرب تلاش میکند این ودیعه الهی را از او بگیرد و او را به انسانی بیمسئولیت و غیرمقدس تبدیل سازد. نقش اصلی قدرت نرم بسیار بالاست. مسلما وقتی زن با این خصوصیات در نظام خلقت در مسیر درست و پیشرفت یک جامعه باشد، سبب سعادت جامعه میشود. منشأ اثر بودن زن اگر باور و پذیرفته شود در هر سمت و سویی که برود، اثر خود را میگذارد و باعث سعادت یا شقاوت جامعه میشود. رهبر معظم انقلاب در سخنان خود فرمودهاند دشمنان از پیشرفت زنان ما عصبانیاند، زیرا زنان ما بعد از انقلاب با حفظ حجاب و نگهداشتن حریم خانواده و در عرصههای گوناگون اجتماعی و حکمرانی، حضور فعال داشتند که این موضوع برای دشمنان، غیرقابل تحمل است. لذا میکوشند به زن ایرانی القا کنند که زن با حجاب فعلی، امکان تعالی و رشد ندارد و زمانی میتواند به اوج قله موفقیت و رضایت برسد که عریانتر باشد. دشمنان خوب میدانند اگر بخواهند کشور را از مسیر توسعه و پیشرفت بازدارند، بهترین روش، انحراف زنان از مسیر درست الهی و فطری و تقدسزدایی و هویتزدایی از زن مسلمان است.
دشمن چگونه سعی در عرفیسازی بیحجابی در جامعه دارد؟
تکرار حضور مداوم و روزمره بیحجابها در جامعه و جنبه روانی اینمساله که اگر هرروز دیده شود، عادی میشود، یکی از روشهای دشمن برای تحقق عرفیسازی بیحجابی است. القای شبهات در بین جوانان و عدم پاسخگویی درست به آنها، زمینه را برای باورسازی دروغین فراهم میکند. یکی از مواردی که مطرح میکنند این است که چرا عدم پوشش و حجاب در کشورهای اسلامی عادی است اما در ایران نسبت به این موضوع سختگیری میشود؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت: جمهوری اسلامی بعد از انقلاب؛ تغییر و تحولاتی در تدوین قانون اساسی بر پایه شرع و دین پایهریزی کرد؛ لذا قوانینی که وضع میکند نیز بر پایه شرع است. اینطور نیست که ما از کشورهای دیگر الگوبرداری کنیم بلکه کشورهای دیگر هستند که باید مواضع خود را نسبت به حرامهای شرعی اصلاح کنند چرا که این کشورها پوسته اسلامی دارند اما خلاف اسلام عمل میکنند. آنها شرابفروشی هم دارند، آیا ما باید از آنها پیروی کنیم؟ انقلاب اسلامی کاری کرد که احکام شرع و دین خدا را در جامعه اجرا سازد لذا آنچه کشورهای به ظاهر اسلامی انجام میدهند، عجیب و غریب است، نه رعایت مسائل شرعی و دینی در ایران! شعار زن، زندگی، آزادی در واقع شعار اصلی حکومت اسلامی است اما بستگی به این دارد که آزادی را چگونه تعریف و تعبیر میکنیم. دشمنان ما آزادی را عریانی و برهنگی تعریف میکنند. متأسفانه در جریان اغتشاشات نیز به صورت جنگ ترکیبی و کاملا هدفمند و سازماندهی شده، در داخل و خارج از کشور دشمنی را به حد اعلای خود نسبت به زن ایرانی که مظهر قداست، حیاتبخشی و تمدنسازی است، نشان دادند. لذا این شعار آنطور که ادعا میکردند زن، زندگی آزادی نبود بلکه زن، زندگی، عریانی بود. دشمنان درحالی این شعار را میدادند که حالا شش ماه است در فلسطین زنان را از بین میبرند! این وقایع نشان میدهد که این شعارهای توخالی و دروغ، وسیلهای برای فریب زنان کشور ما است. زنان ما باید مراقب باشند که سرباز پیادهنظام دشمن نباشند. اطاعت از قوانین کشور، لازم الاجراست. قطعا مردم نسبت به بیحرمتی به شأن زن و عادیسازی بیحجابی در کشور، واکنش نشان خواهند داد. امیدواریم با اقداماتی که فراجا اکنون با طرح نور در پیش گرفته است، اتفاقات خوبی رقم بخورد.