Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «قدس آنلاین»
2024-05-07@11:30:08 GMT

مدرنیته غرب، جهان شمول نیست

تاریخ انتشار: ۱ بهمن ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۶۰۱۷۴۴

مدرنیته غرب، جهان شمول نیست

مایکل آلن گیلسپی در کتاب «ریشه‌های الهیاتی مدرنیته» پاسخ کلیشه‌ای و رایج از مفهوم مدرنیته و ریشه‌ها و زمینه‌های ظهور آن را به چالش می‌کشد و به دنبال ارائه یک روایت دقیق از روند تحولات فکری است که زمینه ظهور مدرنیته را فراهم کردند.

نقوی، فاطمی‌نژاد/

مایکل آلن گیلسپی در کتاب «ریشه‌های الهیاتی مدرنیته» پاسخ کلیشه‌ای و رایج از مفهوم مدرنیته و ریشه‌ها و زمینه‌های ظهور آن را به چالش می‌کشد و به دنبال ارائه یک روایت دقیق از روند تحولات فکری است که زمینه ظهور مدرنیته را فراهم کردند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

دغدغه او در این کتاب اثبات نقش اصلی دین و الهیات در شکل‌گیری ایده مدرنیته است، درست بر خلاف آنچه روایت‌های رسمی از مدرنیته بیان می‌کنند. زانیار ابراهیمی، دانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه تهران و مترجم این کتاب اعتقاد دارد غربی‌ها که دوران مدرن را تجربه کرده‌اند با سنت الهیاتی خود سروکله زده‌اند و با آن مخالفت و موافقت و از ذخایر آن استفاده کرده‌اند، ولی ما نسبت به ذخایر سنتمان در غفلت به سر می‌بریم و تلاشی برای استخراج مفاهیم و کانسپت‌های جدید از اندیشه اسلامی و تاریخ خودمان انجام نمی‌دهیم. آنچه در ادامه می‌خوانید حاصل ‌گفت‌وگوی ما با او در همین‌باره است.

جناب ابراهیمی! تز اصلی گیلسپی در کتاب «ریشه‌های الهیاتی مدرنیته» چیست و چه شد که سراغ ترجمه این کتاب رفتید؟

این کتاب، از مهم‌ترین کتاب‌هایی است که این تز را مطرح می‌کند که ایدئولوژی‌های آخرالزمانی و کل اندیشه دوران مدرن، صورت سکولارشده یا دنیوی شده آخرالزمانی یهودی مسیحی است. پیش از آن می‌خواستم کتاب «مشروعیت دوران مدرن» هانس بلومنبرگ را ترجمه کنم، ولی از آنجایی که این کتاب نثر انگلیسی آمریکایی دارد و پیچیدگی‌های نثر آلمانی را ندارد بهتر می‌توانست مخاطب را با این تز آشنا کند تا در قدم‌های بعدی مخاطب با مطالب سنگین‌تر حاوی این تز آشنا شود.

آیا گیلسپی توانسته گزاره معروف «سرخوردگی از میراث باستانی و ناامیدی از پایان تاریخ» را در این کتاب به خوبی تبیین کند؟

باید به نکته‌ای توجه کرد؛ نقطه عزیمت کارهای این شکلی، از نقطه اوجش در سال‌های ۱۹۵۰ و پس از جنگ جهانی دوم است. یعنی وقتی که جنگ جهانی دوم تمام شده و تصور شر به‌واسطه وقایع ناگواری چون جنگ جهانی دوم و رادیکالیسم راست و چپ به اوج رسیده است. حتی نویسنده نیز کتابش را با یک شر با عنوان حادثه ۱۱ سپتامبر شروع کرده است. نویسنده با نوشتن این کتاب می‌خواهد با این ادعای غربی‌ها مخالفت کند که کسانی که به آن‌ها حمله کرده‌اند از تمدن به دور بوده و وحشی هستند و توحش با غربی‌ها بیگانه بوده است؛ ما چیز دیگری هستیم. نویسنده می‌خواهد یادآوری کند ما نیز یکسری ریشه‌ها و اعتقاداتی داریم که آن‌ها را فراموش کرده‌ایم. ریشه‌هایی که زیر خروارها لایه‌های تاریخی پنهان شده و نویسنده می‌خواهد این ریشه‌ها را به غربی‌ها یادآوری کند و بگوید تصور اینکه شرقی‌ها با ما خیلی تفاوت دارند را کنار بگذارید. اینجاست که می‌گوید ما غربی‌ها نیز ریشه‌های الهیاتی داشتیم. درزمینه اینکه گیلسپی چگونه به تصور پایان تاریخ نگاه می‌کند از آنجایی که به شدت متأثر از هایدگر است، تصویر ناامیدانه‌ای درباره دوران مدرن است و اعتقاد دارد دوران مدرن دستخوش تناقض‌هایی است که راه چاره‌ای برای آن تناقض‌ها وجود ندارد. اعتقاد او این است که این تناقضات ارثیه دوران قرون وسطاست.

تعریف گیلسپی تعریف خاصی از مدرنیته است یا خیر؟ متأثر از نگاه هایدگر است و جدید نیست؟

تعریف گیلسپی را هم می‌توان خاص نامید و هم می‌توان گفت خاص نیست. خاص نیست چون شبیه هایدگر است و گیلسپی از این نظر اندیشمندی تلقی نمی‌شود که اندیشه تازه‌ای را مطرح می‌کند، شرح او از مدرنیته او را خاص می‌کند. تزی که او ارائه می‌دهد نشان نمی‌دهد او مدرنیته را تأیید یا نقض می‌کند. علتش نیز این است که گیلسپی همان‌قدر دوران مدرن را دستخوش تناقض می‌داند که دوران مدرن قرون وسطا را. به همین دلیل او مدرنیته را نفی نمی‌کند تا پیکره الهیات را تأیید کند بلکه هم مدرنیته و هم پیکره الهیات یهودی مسیحی را نفی می‌کند.

تأکید این کتاب روی اهمیت الهیات یهودی مسیحی برای ما که در شرق هستیم از چه نظر است؟

نکته‌ای که ذهنم را مشغول کرده این است که وقتی انسان شرقی و خاورمیانه‌ای با چنین کتاب‌هایی مواجه می‌شود، نسبت او با مدرنیته چه خواهد بود؟ نکته این است همه کسانی که در این بحث مشارکت دارند، در این اختلاف ندارند که الهیات یهودی مسیحی مقدمه ضروری ظهور دوران مدرن است. حرفی که این‌ها می‌زنند به قول «وبر» پیامد ناخواسته دارد و آن اینکه در صورتی که ما الهیات را مقدمه ضروری مدرنیته بدانیم، مدرنیته را از یک امر جهان‌شمول به یک امر محلی تبدیل کرده‌ایم و اگر مدرنیته امری محلی تلقی شود که تنها در غرب امکان ظهور داشته است، آن گاه نسبت ما با مدرنیته زیر سؤال می‌رود. یعنی مدرنیته به پدیده‌ای تبدیل می‌شود که تنها در آن کانتکس امکان زایش داشته است. متفکران زیادی همراه با این نویسنده اعتقاد دارند اگر الهیات در کار نبود، دوران مدرنیته نیز ظهور نمی‌کرد، چرا که تا پیش از نوشتن این کتاب، تلقی این بود که ما دوران یونان باستان داشتیم و دوران قرون وسطا و یک دوران مدرن که می‌شود گفت قرون وسطا یک میان پرده است و اگر این دوران را نادیده بگیریم هیچ اتفاقی نمی‌افتد، در حالی که کسانی در این بحث شرکت کردند که معتقد بودند دوران قرون وسطا و الهیات یهودی مسیحی میان پرده نیست بلکه مقدمه ضروری شکل‌گیری مدرنیته است؛ وقتی این حرف را بزنیم نمی‌توانیم مدرنیته را پدیده جهان‌شمول بخوانیم، چرا که کانتکس و زمینه این موضوع دیگر یک کانتکس شرقی نخواهد بود.

ما در فضای دانشگاهی فعلی چه باید کنیم؟ رویکرد ما نسبت به مدرنیته و پست مدرن چه باید باشد؟

این از دیگر نقاط ضعف ماست که فضای دانشگاهی ما دچار یک نابهنگامی است. الآن فضای دانشگاه ما از اندیشه پست مدرن زیاد می‌داند در حالی که هنوز شناخت جامع و کاملی از مدرنیته ندارد. ضمن اینکه تلقی که از دوران مدرن داریم، یک تلقی یکسویه است.

بیش از تاریخ غرب باید تاریخ اسلام و ایران بخوانیم

نکته‌ای که وجود دارد این است، غربی‌ها که دوران مدرن را تجربه کرده‌اند با سنت الهیاتی خود سروکله زده‌اند و با آن مخالفت و موافقت و از ذخایر آن استفاده کرده‌اند، ولی ما از ذخایر سنت خودمان استفاده نمی‌کنیم. مثلاً از اندیشه اسلامی و تاریخ خودمان هیچ کانسپت و مفهوم جدیدی بیرون نمی‌کشیم. هم ریشه‌های الهیاتی و هم کل سنت یک ضرورت است که ما در دانشگاه‌ها از آن غافل بوده‌ایم. ما بیش از آنکه تاریخ غرب بخوانیم باید تاریخ اسلام و ایران بخوانیم، تاریخی که به ما ربط داشته باشد. از آن تاریخ است که اندیشه بیرون می‌آید و دوران تازه‌ای ظهور می‌کند. سروکله زدن بیش از حد ما با غرب نقطه ضعف اساسی دارد و آن این است که ما از جایی که الآن هستیم غافل مانده‌ایم یعنی از تاریخ وسنت و الهیات و همه آنچه من آن را ذیل سنت می‌آورم. من با اینکه در دانشگاه‌های ایران درس خوانده‌ام اطلاعاتم از اندیشه اسلامی، اطلاعات حداقلی است و میراث‌خوار نقطه ضعفی هستم که به آن اشاره کردم. یعنی اطلاعاتم از تاریخ و الهیات غرب بیش از اطلاعاتم از اندیشه و سنت ایرانی اسلامی است.

منبع: قدس آنلاین

کلیدواژه: مدرنیته

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.qudsonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «قدس آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۶۰۱۷۴۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

یک جنگ سرد جدید؟ جنگ جهانی سوم؟ / چگونه می توانیم در این «عصر سردرگمی» حرکت کنیم؟

فرارو- تیموتی گارتون اش، مورخ، نویسنده و مفسر بریتانیایی است. او استاد مطالعات اروپایی در دانشگاه آکسفورد است. بخش عمده‌ای از آثار "تیموتی گارتون اش" مربوط به اواخر تاریخ مدرن و معاصر اروپای مرکزی و شرقی بوده است. او در مورد رژیم‌های کمونیستی سابق آن منطقه، تجربه آن‌ها با پلیس مخفی، انقلاب‌ها در سال ۱۹۸۹ میلادی و تبدیل دولت‌های بلوک شرق سابق به کشور‌های عضو اتحادیه اروپا مطالبی را نوشته است. "تیموتی گارتون اش" نقش اروپا و چالش ترکیب آزادی و تنوع را به ویژه در رابطه با گفتار آزاد مورد بررسی قرار داده است. کتاب‌های متعددی از او به زبان فارسی ترجمه و چاپ شده اند از جمله کتاب "ما مردم" با ترجمه "فروغ پوریاوری" توسط "نشر ثالث" و "پرونده" با ترجمه "صبا نوروزی" توسط "نشر کتاب پارسه".

به گزارش فرارو به نقل از گاردین، در دوره کنونی چند بحرانی سیاره‌ای ما سعی می‌کنیم با نگاه به گذشته به اهداف خود دست یابیم. آیا آن طور که گرابین نیبلت، رئیس سابق اندیشکده چتم هاوس در کتاب تازه اش اشاره می‌کند ما احتمالا در جنگ سرد تازه‌ای قرار داریم؟ آیا این وضعیت همان گونه که "نایل فرگوسن" مورخ استدلال کرده ما را به آستانه جنگ جهانی سوم سوق خواهد داد؟ یا آن گونه که من گاهی اوقات به آن اشاره کرده ام آیا جهان در حال اغاز وضعیتی شبیه به اروپای اواخر قرن نوزدهم متشکل از امپراتوری‌های رقیب و قدرت‌های بزرگ است؟

راه دیگری برای تلاش به منظور قرار دادن دردسر‌های مان در شکل تاریخی قابل درک آن است که آن‌ها را به مثابه "عصر ... " نامگذاری کنیم و واژگانی که جای آن سه نقطه را می‌گیرند نشان دهنده موازی بودن شرایط یا تضاد شدید وضعیت فعلی با عصر پیشین باشند. از این روست که "فرید زکریا" استاد روابط خارجی و مفسر در شبکه خبری "سی ان ان" در تازه‌ترین کتاب خود اشاره می‌کند ما در "عصر جدیدی از انقلاب ها" قرار داریم بدان معنا که می‌توانیم چیز‌هایی از انقلاب‌های فرانسه، صنعتی و آمریکا بیاموزیم یا آن گونه که "گیدئون راچمن" مفسر حوزه روابط خارجی در "فایننشال تایمز" می‌گوید در عصر "مرد قوی" به سر می‌بریم؟ "مارک لئونارد" رئیس شورای روابط خارجی اتحادیه اروپا می‌گوید: "نه، عصر فعلی "عصر فقدان صلح" است، زیرا ارتباط باعث بروز تعارض می‌شود".

با این وجود، اگر بخواهیم درباره عصر حاضر صحبت کنیم مطمئنا می‌توان گفت "عصر هوش مصنوعی" است اصطلاحی که عنوان کتابی است که توسط "هنری کیسینجر" خبره عرصه روابط خارجی نوشته شده بود یا شاید بتوان گفت عصر حاضر همان گونه که "برونو ماکائس" ستون نویس حوزه روابط بین الملل در شماره اخیر نشریه "نیواستیتسمن" استدلال کرده "عصر خطر" است. اگر عنوان "عصر .. " را در کادر جستجو در وب سایت نشریه "فارن افرز" تایپ کنید دسته دیگری از عناوین رقیب عناوین پیش‌تر ذکر شده را مشاهده خواهید کرد از جمله "عصر بی اخلاقی"، "عصر ناامنی انرژی"، "عصر معافیت از مجازات"، "عصر نخست امریکا" "عصر فاجعه آب و هوایی" و موارد دیگر.

شاید این صرفا "عصر هیاهو" باشد که در آن ناشران کتاب و ویراستاران رسانه‌ها و نویسندگان را بی وقفه به سمت اطلاق عناوین و پسوند‌های بزرگ و ساده انگارانه سوق می‌دهد تا باعث افزایش فروش کتب و یا افزایش امار مخاطب و بازدید کننده یک مقاله در بازار شلوغ ایده‌ها شود.

با این وجود، جدای از شوخی بسیار مهم است که سعی کنیم از تاریخ درس بیاموزیم چرا که ما قطعا چیزی جز گذشته نداریم. ترفند لازم برای این کار آن است که بدانید چگونه گذشته را بخوانید. ابتدا باید ترکیبی از قدیمی و جدید و مشابه و متفاوت را شناسایی کنید. همان طور که "آنتونی بلینکن" وزیر امور خارجه ایالات متحده در سفر اخیر خود به پکن اظهار داشت رابطه بین ایالات متحده و چین تنها دو ابر قدرت فعلی جهان به وضوح یکی از "پرپیامدترین روابط جهان" است. همانند دوران جنگ سرد، آن دو ابرقدرت در یک رقابت استراتژیک جهانی، چند بعدی، متمایل به رنگ و بوی ایدئولوژیک و بلند مدت هستند.

با این وجود، همان گونه که نیبلت در ابتدای کتاب اش به درستی بیان می‌کند: "جنگ سرد جدید هیچ شباهتی به جنگ سرد پیشین نخواهد داشت". او دو تفاوت بزرگ را در این باره مشخص می‌سازد: درجه یکپارچگی اقتصادی بین دو کشور به قدری افزایش یافته که باعث شده کارشناسان درباره "شیمی روابط" صحبت کنند. همزمان یک واقعیت که شاید از شدت رقابت دوگانه بکاهد آن است که بسیاری از قدرت‌های بزرگ و متوسط دیگر مانند روسیه، هند، ژاپن، ترکیه، عربستان سعودی و برزیل نیز وجود دارند.

نکته نخست به وضوح قابل توجه است، اما لزوما از داغ شدن جنگ سرد جلوگیری نخواهد کرد. "نورمن آنجل" روزنامه نگار درست چند سال پیش از آغاز جنگ جهانی اول کتابی تاثیرگذار تحت عنوان "توهم بزرگ" را نوشته بود. او استدلال کرد که درجه وابستگی متقابل اقتصادی بین قدرت‌های بزرگ اروپایی بدان معناست که احتمال وقوع یک جنگ بزرگ بین دولتی بسیار بعید به نظر می‌رسد و در صورت وقوع نیز نمی‌تواند طولانی مدت باشد. با این وجود، آن چه در عمل رخ داد آن بود که فرضیه شخص آنجل به توهم بزرگ تبدیل شد!

تفاوت دوم ذکر شده توسط نیبلت به نظر من قانع کننده است. گاهی اوقات قدرت‌های دیگر که از آن‌ها تحت عنوان "غیر متعهد‌های نوین" یاد می‌شود اصطلاح دیگری که بخش نخست آن برگرفته از دوره جنگ سرد است بسیار قدرتمندتر و ثروتمندتر از کشور‌های غیر متعهد پیش از سال ۱۹۸۹ میلادی هستند. همان گونه که در مورد جنگ اوکراین مشاهده می‌کنیم روابط روسیه با کشور‌هایی مانند چین و هند به اقتصاد روسیه این امکان را می‌دهد تا از فشار تحمیل شده از سوی غرب جان سالم به در ببرد.

در تلاشی دیگر برای اطلاق یک برچسب کلی به "عصر سردرگمی" فعلی "ایوان کراستف" پژوهشگر علوم سیاسی، مارک لئونارد و من اشاره کرده ایم که عصر حاضر "عصر اتحاد‌های معامله ای" ست بدان معنا که در آن قدرت‌های بزرگ و متوسط ​​غیر غربی اتحاد‌های معامله‌ای برقرار می‌کنند و گاهی در همسویی همزمان با شرکای مختلف در ابعاد مختلف قدرت پیدا می‌کنند. برای مثال، آنان رابطه اقتصادی عمده با چین و یک رابطه امنیتی با ایالات متحده را با یکدیگر ترکیب می‌کنند.

تحلیل ما در تضاد با تحلیل مبتنی بر طرح ایده "محور اقتدارگرایی" متشکل از روسیه، چین و کره شمالی است. آنجا واژه "محور" به چیزی شبیه اتحاد زمان جنگ اشاره دارد به چیزی شبیه "محور شرارت" مطرح شده از سوی "جورج دابلیو بوشگ رئیس جمهور اسبق ایالات متحده و هم چنین تداعی گر "نیرو‌های محور" یا "متحدین" متشکل از آلمان نازی، ایتالیای فاشیست و ژاپن امپراتوری در جنگ جهانی دوم می‌باشد. فرگوسن در اوایل سال جاری در "دیلی میل" نوشته بود: "و اکنون مشابه دهه ۱۹۳۰ میلادی یک محور اقتدارگرای تهدیدآمیز پدید آمده است".

یادگیری از گذشته هم چنین شامل دیدن تعامل بین ساختار‌ها و فرآیند‌های عمیق از یک سو و اراده جمعی و رهبری فردی از سوی دیگر است.

عصر ما نمونه‌های مهمی از هر دو نوع نیروی تاریخی را ارائه می‌دهد. روشی که در آن انباشت اثرات ناخواسته فعالیت‌های انسانی به طور خطرناکی محیط طبیعی ما را متحول می‌کند از طریق گرمایش جهانی، کاهش تنوع زیستی و کمبود منابع یکی از این تغییرات ساختاری عمیق است. از این روست که اصطلاح "عصر آنتروپوسن"* مطرح می‌شود.

توسعه شتابان فناوری از جمله هوش مصنوعی یکی دیگر از تغییرات ساختاری است. کیسینجر استدلال کرد که کاربرد‌های نظامی غیرقابل پیش بینی ذاتی هوش مصنوعی ممکن است در نهایت حتی حداقل ثبات استراتژیک بازدارندگی هسته‌ای بین ایالات متحده، چین و روسیه را نیز تضعیف کند. اگر نسبت به این موضع تردید دارید که احتمالات و انتخاب‌های فردی انسان نیز اهمیت دارند.

اکنون به آخرین و مهم‌ترین نکته می‌رسم. ناهنجاری تفسیری‌ای که من شناسایی کردم خود نشانه این واقعیت است که ما در دوره جدیدی از تاریخ اروپا و جهان قرار داریم که همه به دنبال عوامل جدید هستند. پس از جنگ (پس از ۱۹۴۵) دوره به اصطلاح "پسا دیوار" دنبال شد، اما آن دوره صرفا از ۹ نوامبر ۱۹۸۹ (سقوط دیوار برلین) تا ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ (حمله روسیه به اوکراین) به طول انجامید.

در تاریخ همانند داستان عاشقانه "آغاز" اهمیت دارد. آن چه در پنج سال پس از ۱۹۴۵ میلادی رخ داد نظم بین المللی را برای چهار دهه پس از آن شکل داد و از برخی جنبه‌ها نهاد‌هایی را به وجود آورد که تا به امروز پابرچا هستند از جمله سازمان ملل متحد. بنابراین، کاری که ما اکنون انجام می‌دهیم برای مثال در مورد حمایت از اوکراین برای برنده شدن در جنگ و یا در مقابل سناریوی اجازه دادن به شکست خوردن اوکراین در جنگ در تعیین ویژگی و کاراکتر دوره جدید از اهمیت شایان توجهی برخوردار خواهد بود. مهم‌ترین درس تاریخ آن است که ساختن آن برعهده ماست.

*عصر "آنتروپوسن" یک واحد غیر رسمی زمان در حوزه زمین شناسی است که برای توصیف آخرین دوره در تاریخ زمین مورد استفاده قرار می‌گیرد. این مفهوم به معنای زمانی است که فعالیت‌های انسان تغییرات قابل توجهی بر آب، هوا و اکوسیستم سیاره وارد می‌سازد.

دیگر خبرها

  • شهری شلوغ با بیشترین نرخ رشد جمعیت در جهان
  • یک جنگ سرد جدید؟ جنگ جهانی سوم؟ / چگونه می توانیم در این «عصر سردرگمی» حرکت کنیم؟
  • اوهام حشاشین مصری از خیام
  • رژیم اسرائیل ریشه ناامنی و دشمن مشترک ما است
  • رژیم اسراییل ریشه ناامنی و دشمن مشترک ما است
  • امیرعبداللهیان: رژیم اسرائیل ریشه ناامنی و دشمن مشترک است/ گذشت زمان به قدرت اشغالگر مشروعیت نمی‌بخشد
  • وزیر امور خارجه در پانزدهمین نشست سران اسلامی: رژیم اسرائیل ریشه ناامنی و دشمن مشترک ما است
  • رژیم اسراییل ریشه ناامنی و دشمن مشترک ما است
  • تجدید چاپ مجموعه کتاب «کودکی نامداران»
  • نقش امام صادق(ع)در گسترش سیره تربیتی تشیع برای بیداری جهان