من با یک خائن زندگی نمیکنم
تاریخ انتشار: ۱۲ بهمن ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۶۷۳۰۴۲۱
سرش را آرام بلند کرد و همانطور که دستانش میلرزید قطره اشکی از گوشه چشمانش روی برگه احضاریه افتاد و نفس عمیقی کشید گفت: آقای قاضی تمامش کنید! من تحمل زندگی کردن با مردی که فکر و ذهنش پیش دختر دیگهای باشه را ندارم!
کامران علمدهی
خبرنگار
این جملهها مهر پایانی بود بر زندگی یکساله ارمغان و بابک که هیچگاه عشق را تجربه نکردند و در کمتر از 365 روز به نقطهای رسیدند که تنها راه نجات را فاصله دائمی از یکدیگر میدانستند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
جلسه دادگاه این زوج در یکی از روزهای زمستانی برگزار شد روزی سرد همانند رابطه ارمغان و بابک.
ماجرای وصال این زوج به یکسال و اندی پیش برمی گشت زمانی که پدر بابک و ارمغان در یک میهمانی خانوادگی تشخیص دادند که باید دوستی و ارتباطشان را با ازدواج فرزندان ارشدشان بیشتر کنند. این تصمیم آنقدر برایشان حیاتی بود که حتی زندگی و آرامش فرزندانشان در آن معنایی پیدا نمیکرد.
فرزندانی که از کودکی آموخته بودند غیر از بله و چشم واژه دیگری را در برابر پدرانشان بر زبان جاری نکنند. چند روز بعد نیز جلسه خواستگاری برگزار شد و خانوادهها بدون در نظر گرفتن رأی شخصیتهای اصلی ماجرا کار را در همان جلسه تمام کردند. خیلی زود مراسم عقد انجام شد به این امید که روزی عشق میهمان خانهشان شود اما نه تنها عشق در خانه این زوج را به صدا درنیاورد بلکه خیلی زود هرکدامشان تصمیم گرفتند عشق را در خانه دیگری جست و جو کنند و پایانی بر آغاز سرد زندگیشان رقم بزنند.
روز دادگاه پدر بابک وقتی با چشمان غمناک پسرش روبهرو شد دستش را گرفت او را به گوشهای برد و گفت: کاری است که شده خداروشکر بچهای ندارید و راحت از هم جدا میشین. من فکر کردم تو با ارمغان خوشبخت میشی اما حالا میبینم که اشتباه کردم و...
از آن سو پدر ارمغان نگران آینده دخترش بود. نگران روزهایی بود که او برایش تبدیل به شب کرده بود و رنگ سیاهی را بر سفیدبختی اش پاشیده بود. در همین هنگام مادر ارمغان اشکهایش را با گوشه شالش پاک کرد و آرام آرام در گوش دخترش گفت: ناراحت نباش. تو همیشه دخترمایی. کارت که اینجا تموم شد برمی گردیم خونه و باهم مثل قبل زندگی میکنیم. اصلاً بهتر شد که جدا میشین. زندگی بیعشق مثل زندگی بیهواست...
دقایقی بعد منشی دادگاه زوج جوان را برای برگزاری جلسه دادگاه فراخواند و هردو به اتفاق خانواده هایشان وارد شعبه شدند.
قاضی پرونده که مرد میانسالی بود پس از نگاه کردن اجمالی پرونده چند ثانیهای به بابک و ارمغان نگاه کرد و پرسید: شما که سنی ندارید خیلی جوان هستید چرا برای دادخواست طلاق توافقی به اینجا آمدید؟
بابک زیرچشمی نگاهی به ارمغان و پدرش کرد و گفت: راستش هیچوقت فکر نمیکردم نتیجه چشم گفتنم به اینجا ختم بشه و با دختری ازدواج کنم که در این مدت هیچگاه نتونستم بهش دل ببندم.
قاضی پرسید: مبهم حرف نزن کامل و صریح بگو ماجرا چیه؟
بابک جواب داد: 15 ماه پیش وقتی پدرم از من خواست ازدواج کنم و به اصطلاح سر و سامان بگیرم خوشحال شدم چون دختری بهنام بیتا را برای ازدواج در نظر داشتم و بهدنبال فرصتی بودم تا او را به خانوادهام معرفی کنم. اما پدرم مجال صحبت را ازمن گرفت و گفت که ارمغان گزینه مناسبی است. حیا اجازه نداد که همان شب به پدرم بگویم که عاشق دختر دیگری هستم. بارها با خودم تمرین کردم که برم و حرف دلم را بزنم اما نشد...
قاضی حرفهای بابک را قطع کرد و پرسید: شما چرا همان روز خواستگاری واقعیت را با عروس خانم مطرح نکردید؟
بابک چشمانش را بست و آهی کشید و گفت: اتفاقاً قصد داشتم شب خواستگاری بهصورت خصوصی موضوع را به ارمغان بگویم اما ترس از پدر و مادرم و تصور ناراحتیشان مانع شد و سکوت کردم.
قاضی گفت: خب این مسأله در بسیاری از ازدواجهای سنتی وجود دارد و اغلب زوجینی که با این شیوه ازدواج میکنند بعد از مدتی به هم دل میبندند.
تا بابک خواست جواب بدهد، ارمغان حرفش را قطع کرد و گفت: من هم میدانستم در روز خواستگاری عشقی میان ما وجود ندارد اما من هم بر این باور بودم که بعد از ازدواج عشق و دلبستگی میانمان به وجود میآید و زندگیمان گرم میشود.
قاضی: خب چرا نشد؟
ارمغان پاسخ داد: بعد از چند ماه که تصمیم و تمایلی برای بچه دار شدن نداشتیم ناخواسته باردار شدم در ابتدا میخواستم مانع تولد بچهام شوم اما بعد از چند روز کلنجار رفتن فکر کردم که شاید تولد بچه حکمت است و بعد از آن زندگیمان بهتر میشود.
قاضی پرسید: بچه کجاست؟
بابک گفت: بچه پیش از تولد در یک سانحه تصادف سقط شد و...
ارمغان در ادامه گفت: بعد از سقط افسرده شدم و درست زمانی که بیش از پیش نیاز به محبت و توجه بابک داشتم او حرفهایی زد که مثل تیر خلاصی بر زندگیام بود. او گفت که پیش از من عاشق دختری بهنام بیتا بوده و بعد از ازدواجمان هم نتوانسته او را فراموش کند و هنوز هم دلبسته اوست.
بابک سرش را پایین انداخت و با شرمندگی گفت: من کار اشتباهی کردم اما باور کنید دلم نمیخواست زندگیم اینطوری باشه. پدرم قبل از ازدواج خانه و ماشینی برایم خریده بود و فکر میکردم اگر به تصمیمش احترام نگذارم آن را از من میگیرد و جلوی دوستانم سرافکنده میشم.
ارمغان که اشکهایش به آرامی از گوشه چشمانش جاری میشد، به یکباره بغضش ترکید و با صدای بلند گفت: یکسال و 3 ماه است با مردی زندگی میکنم که جسمش پیش من و روح و ذهنش جای دیگه اس. او اگه میخواست به من و زندگیمان فکر کنه کار ما بعد از این مدت کوتاه به دادگاه نمیکشید. بابک یک خائن است هم به من هم به خودش. او با صداقت وارد زندگیم نشد حتی به آن دختر هم خیانت کرد و او را تمام این مدت منتظر گذاشته تا از من جدا بشه و با هم ازدواج کنند.
بابک گفت: آقای قاضی در طول این 15 ماه خیلی تلاش کردم تا بیتا را فراموش کنم اما نشد.
در همین لحظه ارمغان پس از چند سرفه گلویش را صاف کرد و گفت: آقای قاضی تمومش کنید! من تحمل زندگی کردن با مردی که فکر و ذهنش پیش دختر دیگهای باشد را ندارم!... ---
نـــــــــگاه
کارشناس
امیرحسین صفدری
کارشناس حقوقی
- نکته اول خانوادهها نباید چنین ازدواجهایی را که هیچ عشق و علاقهای در آن وجود ندارد به فرزندانشان تحمیل کنند. این یک تفکر غلط است که حتماً پس از ازدواج در زندگی عشق ایجاد میشود. بنابراین نباید زندگی مشترک را به شرط تغییر شروع کنیم تا سرنوشتی همچون ارمغان و بابک رقم بخورد.
- نکته دوم اینکه ساخت زندگی آینده بر پایه دروغ و نظرات دیگران غلط و شکست خورده است. زندگی زوجین جوان باید با عشق و علاقه تشکیل شود و خودشان بدون هیچ اهرم فشاری همسرشان را انتخاب کنند چون در غیر این صورت مسبب هرمشکل احتمالی از دید زوجین والدینشان خواهد بود.
- نکته سوم جوانها باید هدفشان از زندگی مشترک و ازدواج را بدانند و روی اما و اگرها ازدواج نکنند. یقیناً بدون شناخت کافی و علاقه مسیر ازدواج به بنبست میرسد و آینده هردو نفر به تباهی و پوچی زود هنگام سوق پیدا خواهد کرد.
منبع: ایران آنلاین
کلیدواژه: خانواده ها زندگی مان آقای قاضی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۷۳۰۴۲۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«طاووس خانم و ازدواجهایش» روی صحنه میرود
نمایش «طاووس خانم و ازدواجهایش» به کارگردانی علی ژکان و تهیهکنندگی لیلا فریدنی از دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ماه در سالن اصلی فرهنگسرای نیاوران روی صحنه میرود.
به گزارش ایسنا، علی ژکان از کارگردانهای سینما و تئاتر ایران است، که کارگردانی کارهایی چون فیلمهای سینمایی «مادیان»، «دخترک کنار مرداب»، «چهره به چهره»، «عیسی میآید»، «سایه به سایه» و «اولین امضا برای رعنا» را در کارنامه دارد.
فرهاد بشارتی، شقایق رهبری، لیلا فریدنی، شاپور کلهر، رضا امامی، محمد جواد اکبری، علی ابراهیمی و داریوش سلیمی از جمله بازیگرانی هستند که در نمایش «طاووس خانم و ازدواجهایش» به ایفای نقش میپردازند.
در خلاصه داستان این اثر آمده است: «هوشنگ و طاهره سعی دارند با ازدواج دخترشان، بیپولی و بیدرایتی خودشان را جبران کنند، اما در این مسیر اتفاقاتی رخ میدهد.»
نمایش «طاووس خانم و ازدواجهایش» تا آخر اردیبهشت ماه در سالن اصلی (خلیج فارس) فرهنگسرای نیاوران، هر شب ساعت ۲۱ روی صحنه میرود. علاقمندان به تماشای این اثر میتوانند از سایت تیوال اقدام به خرید بلیت کنند.
از دیگر عوامل این نمایش میتوان به امیر جاوید نیک(مجری طرح)، غلامحسین شاهعلی(مشاور پروژه)، فرامرز بادرامپور(طراح صحنه و لباس)، وحید چهل امیرانی(آهنگساز)، محمد قومی(طراح گریم)، رضا سمیاری(عکاس) و حامد قریب (مشاور رسانه) اشاره کرد.
انتهای پیام