مجلس آینده دست احمدینژادیهاست تا قالیبافیها
تاریخ انتشار: ۵ اسفند ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۷۰۱۸۴۸۷
ساعت 24- اصولگرایان در غیاب اصلاحطلبان موفق شدند اکثریت مطلق مجلس یازدهم را به دست بگیرند. اتفاقی که از مدتها قبل با توجه به ردصلاحیت گسترده اصلاحطلبان قابل پیشبینی بود. با این وجود به نظر میرسد مجلس آینده آبستن اتفاقات و از جمله اختلاف بین طیفهای مختلف اصولگرایی از جمله احمدینژادیها و حامیان محمدباقر قالیباف باشد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
محمود احمدینژاد به صورت نامحسوس نزدیکان خود را به حوزههای انتخابیه شهرستانها فرستاد تا در چنین فضایی وارد مجلس شوند و در این زمینه به موفقیت نیز رسید. از سوی دیگر قالیباف در تهران حائز بیشترین تعداد رأی شد و به همین دلیل به احتمال زیاد وی داعیه ریاست مجلس آینده را نیز خواهد داشت. موضوع مهم دیگر رویکرد مجلس آینده نسبت به دولت حسن روحانی خواهد بود. جایی که به نظر میرسد اصولگرایان عزم خود را برای کشیدن ترمز دولت حسن روحانی جزم کردهاند و به احتمال زیاد اصطکاک با دولت پیدا خواهند کرد. به همین دلیل و برای تحلیل و بررسی این موضوع با دکتر صادق زیباکلام استاد علوم سیاسی دانشگاه و تحلیلگر مسائل سیاسی گفتوگو کرده که متن آن را در ادامه میخوانید.
شما از جمله افرادی بودید که پس از بررسی صلاحیتها معتقد بودید مجلس آینده در اختیار جریان راست قرار میگیرد. به نظر شما مهمترین پیامدهای حضور این طیف در مجلس آینده چه خواهد بود؟
بنده از مدتها قبل و حتی قبل از اتفاقات آبان ماه چنین روزی را پیشبینی میکردم که مجلس با چنین ترکیبی تشکیل شود. تحلیل بنده این بود که مجلس یازدهم از ترکیب اصولگرایان، جبهه پایداری و حامیان آقای احمدینژاد تشکیل خواهد شد. هنگامی که دریک انتخابات در شهرهای بزرگ حامیان اصلاحطلبان به دلایل مختلف حضور مطلوب ندارند به صورت طبیعی نتیجه مشخص است. بدون شک اگر آنهایی که در انتخابات شرکت نکردند، شرکت میکردند به اصلاحطلبان رأی میدادند. این وضعیت از چندین ماه قبل مشخص بود. در چنین شرایطی بیست یا سی درصد در شهرهای بزرگ افرادی بودند که به صورت سنتی به اصولگرایان رأی میدادند. تفاوتی که در این دوره نسبت به دورههای گذشته این بود که نارضایتی که در بین مردم از اصلاحطلبان به وجود آمده بود، از اصولگرایان نیز وجود داشت. وضعیت به شکلی نبود که تنها اصلاحطلبان دچار مشکل شده باشند و اصولگرایان نیز با بحرانهای جدی مواجه بودند.
چرا طرفداران جریان اصولگرایی لیستی رای دادند؟
هواداران جریان اصولگرایی نگاه خود را از اصولگرایان سنتی برگردانده بودند. هواداران جریان اصولگرایی از افرادی مانند علی لاریجانی، احمد توکلی و محمدرضا باهنر برگشته بودند، از سوی دیگر رأی دادن را یک وظیفه و تکلیف شرعی برای خود قلمداد میکنند. با این وجود به دلیل همین برگشتتن از چهرههای شناخته شده، به اصولگرایان تندتر رأی میدهند. نکته قابل تأمل این است که در شرایطی که هواداران هر دو جریان سیاسی اعم از اصلاحطلب و اصولگرا کاملا راضی نشدهاند، اصلاحطلبان براساس دغدغههایی که داشتند به میزان اندکی حضور داشتند و در مقابل اصولگرایان به جای اصولگرایان سنتی به اصولگرایان تندتر و حامیان آقای احمدینژاد رأی دادند.
چرا این اتفاق بیشتر در شهرهای بزرگ رخ داده است؟
به صورت طبیعی انتخابات مجلس در مناطق دور و شهرستانهای کوچک چندان تحت تأثیر اتفاقات کلان کشور نیست. در این حوزه وضعیت اقتصادی و سیاسی کشور دارای اهمیت زیادی نیست. مردم در این مناطق بیشتر به دلایل قومی، قبیلهای و فامیلی در انتخابات شرکت میکنند. در حدود صدوچهل تا صدو شصت کرسی در مجلس وجود دارد که متعلق به حوزههایی است که دارای یک یا دونماینده هستند. در چنین حوزههایی این مسأله کاندیدای انتخاباتی متعلق به کدام محله یا قوم قبیله است تعیین کننده خواهد بود. در این حوزههای انتخابیه صرف نظر از رویکردهای نظارتی و عملکرد اصلاحطلبان یا اصولگرایان مردم به دلیل نگاههای خاص خودشان در انتخابات حضور موثر دارند و تلاش میکنند از کاندیدای خود حمایت کنند. به همین دلیل نیز تحلیل بنده بیشتر مبتنی بر میزان مشارت در کلانشهرها و شهرهای بزرگ است. هنگامی که بدنه اجتماعی اصلاحطلبان در رقابت به طور قوی نیستند، مشخص است که اصولگرایان پیروز میشوند و دلیلش نیز در چگونگی و امکان رقابت اصلاحطلبان هم نهفته است.
برخی احزاب اصلاحطلب در تهران و یا شهرهای بزرگ دیگر لیست انتخاباتی ارائه کردند. آیا این افراد جزئی از بدنه جریان اصلاحطلبی نبودند؟
این یک موضوع پیچیده دیگری است. سوال مهم این است که آیا باید حزب کارگزاران سازندگی یا حزب مردمسالاری را اصلاحطلب درجه یک بدانیم یا خیر؟ آیا خانه کارگر و حزب اعتدال و توسعه جزئی از بدنه جریان اصلاحطلبی است یا خیر؟ واقعیت این است که این احزاب را نمیتوان دقیقااصلاحطلب دانست. به همین دلیل حضور این احزاب در انتخابات تغییری در روند و نتیجه انتخابات به وجود نیاورد. اینکه چرا بنده این احزاب را اصلاحطلب نمیدانم جای بحث زیادی دارد که در این فرصت امکان پذیر نیست. با این وجود نفس اینکه مردم در انتخابات به این احزاب اقبال نشان ندادند نشان میدهد که این افراد و احزاب را نمیتوان اصلاحطلب به معنای پذیرفته شده نامید. سوال اینجاست که چه کسانی باید به مجید انصاری رأی میدادند؟ اصولگرایان که قطعا به این افراد رأی نمیدادند. چه کسی باید به این افراد رأی میداده است؟ بدنه اجتماعی جریان اصلاحات از ماهها قبل تحت تاثیر وقایع اجتماعی قرار داشته و درباره انتخابات نگاه خاص خود را دارد. باید از آقای مجید انصاری این سوال را پرسید که در حالی که حامیان انتخاباتی شما نظرشان را به شکلهای مختلف بیان کردهاند، با چه امیدی کاندیدا شدید؟ ممکن است این عنوان شود برحسب وظیفه ملی و شرعی که داشتیم در انتخابات نامزد شدیم و مسأله شکست یا پیروزی برایم مطرح نبوده است.
آیا شما این پاسخ را قانع کننده میدانید؟
بله؛ من این پاسخ را میپذیرم و معتقدم به هر حال یک دیدگاه است.
آیا احساس شما همین است؟
خیر؛ ما دستگاه قلبسنج یا نیتخوان سنج نداریم. هنگامی که حزبی مانند کارگزاران سازندگی در انتخابات شرکت میکند دو هدف عمده را دنبال میکند. نخست اینکه این حزب احساس میکند براساس وظیفه ملی باید در انتخابات شرکت کند. هدف دوم حزب کارگزاران دادن پیام بود. این حزب با انتشار لیست انتخاباتی قصد داشت این پیام را بدهد که در شرایطی که کشور نیاز به مشارکت بالا و نقشآفرینی احزاب دارد این حزب در انتخابات لیست می دهد تا وفاداری خود را نشان دهد. به همین دلیل این نکته باید در حافظه مسئولان درباره این حزب ثبت شود. با این وجود بنده فرض نخست را برای این احزاب در نظر میگیرم اما یک انتقاد دارم. انتقادم نیز این است که شما به عنوان یک حزب سیاسی چرا به این علامت سوال که از ماهها قبل در جامعه شکل گرفته بود توجه جدی نکردید؟
چرا معتقدید از ماهها قبل مسیر احزاب مشخص بودهاست؟
دو پنجره وجود داشت که اگر از این دو پنجره به جامعه نگاه میکردیم متوجه میشدیم که بدنه جریان اصلاحطلبی یعنی24 میلیونی که در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس از اصلاحطلبان حمایت کرده بودند دیگر قصد ندارند به اصلاحطلبان رای دهند. اگر در انتخابات مجلس یازدهم آقای عارف در انتخابات شرکت میکرد و به جای آقای مجید انصاری سرلیست اصلاحطلبان بود حتی صدهزار رأی نیز به دست نمیآورد. از مدتها قبل مشخص شده بود که پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان دچار ریزش شدید شده است. انتقادی که به اصلاحطلبان وارد است این است که چرا چشمان خود را به روی واقعیتهای جامعه بستند؟ اصلاحطلبان متوجه شده بودند که دچار چه ریزش هولناکی در پایگاه اجتماعی خود شدهاند. با این وجود هیچ اقدام عملی و تحلیلی نسبت به این موضوع نداشتند و هیچ راهی برای برون رفت از این چالش پیدا نکردند و در زمان انتخابات نیز تنها به بیان شعارهایی مانند « تندروی نباید وجود داشته باشند» بسنده کردند. اصلاحطلبان باید متوجه این مسأله میشدند که دیگر شرایطی در جامعه وجود ندارد که بتوانند به واسطه اینکه ممکن است افرادی مانند آقای احمدینژاد دوباره روی کار بیاید مردم را به سمت چهرههای معتدلتر هدایت کنند. پنجره دوم اما زمانی رخ داد که در اتفاقات آبانماه شعار و نگاه ناراضیان خود را نسبت به جریانهای سیاسی ابراز کردند. شاید بنده هم در ابتدا این شعارها را جدی نگرفتم. با این وجود بیان دغدغههای مهم مردم بود. این تنها دهه هفتادیها نبودند که این شعار را مطرح میکردند و بلکه دانشجویان و دیگراقشار هم مطرح میکردند.
با توجه به نتیجه انتخابات آیا مجلس آینده بیشتر تحت تأثیر هواداران قالیباف خواهد بود یا نزدیکان احمدینژاد؟
زمام امور مجلس یازدهم در اختیار جبهه پایداری و احمدینژادیها خواهد بود. حکایت آقای قالیباف و هواداران ایشان در مجلس یازدهم مانند فراکسیون امید در مجلس دهم خواهد بود و به همین دلیل از تأثیرگذاری بالایی برخوردار نخواهند بود. واقعیت این است که جبهه پایداری و طرفدران آقای احمدینژاد علاقهای به حامیان آقای قالیباف ندارند. بین بنده و اعضای جبهه پایداری از نظر سیاسی تفاوتهای زیادی وجود دارد، با این وجود برخی از اعضای جبهه پایداری از نظر اقتصادی مشکلی نداشتهاند. آقای احمد توکلی یک چهره اصولگرا است و از نظر سیاسی با بنده اختلاف نظر زیادی دارد. با این وجود بنده با توجه به پاکدستی و سلامت نفس ایشان پشت سر آقای توکلی نماز میخوانم. این وضعیت درباره برخی دیگر از اصولگرایان و اعضای جبهه پایداری نیز وجود دارد. نکته دیگر این است که چه میزان اصولگرا و مکتبی هستند و به دیدگاههایی که مطرح میکند اعتقاد دارند؟ همه اینها سوالات مهمی است که در مجلس آینده وجود خواهد داشت. به همین دلیل بنده به همان نسبت که پیروزی طرفداران آقای احمدینژاد را مجلس قطعی میدانستم زعامت آنها را هم مجلس آینده قطعی میدانم.
به نظر شما مجلس آینده چه موضعی نسبت به دولت آقای روحانی خواهد داشت؟
اولین اقدام برای نمایندگان مجلس آینده حمله به دولت آقای روحانی خواهد بود. مخالفان دولت در طول سالهای اخیر همه ناکامیها و مشکلات کشور را ناشی از سوءمدیریت دولت قلمداد میکنند. بدون شک این رویکرد در مجلس آینده با صدای رساتری ادامه پیدا خواهد کرد. به احتمال زیاد مجلس آینده دولت آقای روحانی را تحت فشار قرار خواهد داد که برخی از وزرا و استانداران را تغییر بدهد.
آیا احتمال حرکت مجلس به سمت کانون دولت و اعمال فشار بر آن وجود دارد؟
این تمایل ممکن است در بین تندروها وجود داشته باشد. بااین وجود این اتفاق مورد تایید نظام نخواهد بود. بدون شک با توجه به وضعیت کشور استیضاح و یا برکناری دولت به هر دلیلی، مشکلات کشور را عمیقتر از گذشته خواهد شد. هر چه فشارها بیشتر باشد و تندروها شرایط موجود کشور را متوجه راس دولت کنند، به همان اندازه افکار عمومی هم آقای روحانی را مقصر وضعیت موجود میداند. از سوی دیگر هرچه انتقادات کمتری به آقای روحانی وارد شود مردم کمتر روی عملکرد دولت حساس خواهند شد. برخی از افرادی که وارد مجلس شدهاند روحانی را تا مرز برکناری نیز پیش خواهند برد. جبهه پایداری و طرفداران آقای احمدینژاد برای اینکه حسن نیت خود را به حامیان خود نشان بدهند، دولت را تحت فشار خواهند گذاشت و تا مرز برکناری پیش خواهند برد. پس از این نیز به حامیان انتخاباتی خود عنوان میکنند که عامل همه مشکلات کشور را برکنار کردیم و به همین دلیل برای یک انتخابات جدید ریاست جمهوری در آینده آماده میشویم. بنده دوست دارم ببینم کسانی که همه مشکلات کشور را به گردن دولت انداختند، زمانی که دولت نیست چه خواهند کرد؟ واقعیت این است که دولتی که قرار است در سال99 در حدود چهارصدهزار میلیاردتومان خرج کند از امروز150هزار میلیارد آن را کم دارد. نکته دیگر اینکه رشد اقتصادی ایران در سال98 به رقم منفی 9 درصد تنزل پیدا کرده است. این در حالی است که رشد اقتصادی ایران در دوران جنگ مثبت یک بوده است. از سوی دیگر تورم در پایان سال98 در حدود چهل درصد خواهد بود. نکته دیگر میزان بیکاری در شرایط کنونی از همه سالهای اخیر بیشتر بوده است. به همین دلیل نیز سوال مهم اینجاست که اصولگرایان و طیف رادیکال این جریان چگونه میتوانند این اقتصاد را دوباره به حرکت در بیاورند؟ بنده معتقدم شاید برخی مسائل را با شعار بتوان جلو برد، اما مسائل اقتصادی را نمیتوان. به همین دلیل مسائل اقتصادی همچنان یکی از مهمترین چالش اصولگرایان خواهد بود.
منبع: روزنامه آرمان ملیمنبع: ساعت24
کلیدواژه: احمدی نژاد انتخابات شرکت آقای احمدی نژاد مشکلات کشور جبهه پایداری همین دلیل جریان اصلاح آقای روحانی مجلس یازدهم شهرهای بزرگ اصلاح طلبان سوی دیگر مجلس آینده اصلاح طلب
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۰۱۸۴۸۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مرغ آمریکاییها غاز است!
از دید غربزدگان، دستگیری و ضرب و جرح دانشجویان، چون در خاک آمریکا و اروپا انجام میشود مصداق امنیتسازی و ایجاد ثبات و یکدستی مواضع است و باید به آن احترام گذاشت! - اخبار رسانه ها -
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، محمدحسین مهدویزادگان در یادداشتی نوشت: دستگیری 900 دانشجو در دانشگاههای کالیفرنیا و تگزاس، ورود پلیس ضدشورش به حریم دانشگاهها با اجازه رسمی از نهادهای قانونی قدرت در آمریکا، ضرب و جرح شدید دانشجویان توسط پلیس فدرال و وعدههای انتخاباتی نامزدهای 2 حزب دموکرات و جمهوریخواه (بایدن و ترامپ) مبنی بر اخراج دانشجویان معترض به رژیم صهیونیستی از دانشگاهها و حتی در صورت امکان خاک آمریکا، جملگی تبدیل به تیتر رسانههای غربی شدهاند. از سوی دیگر، تعمیم اعتراضات دانشجویی ضدصهیونیستی در آمریکا به کشورهای اروپایی، منجر به آن شده تا پلیس و نهادهای امنیتی کشورهای انگلیس، آلمان، فرانسه، ایتالیا، سوئد، فنلاند و دانمارک نیز مواضع مشابهی علیه دانشجویان منتقد نسلکشی صهیونیستها در غزه مطرح کرده و با وعده سختترین مجازاتها به خیال خود از وقوع این اعتراضات پیشگیری کنند!
1- اگر چه تونل وحشت نهادهای سیاسی و امنیتی غرب برای دانشجویان نتوانسته آنها را از مسیر انسانیت و غیرت منحرف کند اما سکوت برخی جریانات سیاسی در داخل کشورمان در قبال آنچه در آمریکا و اروپا میگذرد، جای بسی تأمل و البته شرم دارد!
در جریان اغتشاشات سالهای 78 و 88 و حتی در بحبوحه زمانی فتنهای که سال 1401 با محوریت و مدیریت پشت پرده فمینیستهای دوآتشه جریانات ضدانقلاب و برانداز داخلی و خارجنشین شکل گرفت، برخی احزاب اصلاحطلب و در راس آنها حزب اتحاد ملت به رهبری آذر منصوری (رئیس خودخوانده جبهه اصلاحات) بدترین و سختترین مواضع ممکن را در اتهامزنی به نظام جمهوری اسلامی و ساختار حقوقی و امنیتی جاری در آن اتخاذ کرده و از همافزایی با جریانهای ضدانقلاب مانند سلطنتطلبان و منافقین تروریست ابایی نداشتند. آنها مدعی بودند به قداست حریم دانشگاه اعتقاد عمیق دارند و دانشجو آزاد است هر گونه میخواهد رفتار کرده و شعار دهد و کسی نیز نباید جلودار آن باشد. در این مجال قصد نقد این رویکرد و تفکر را نداریم اما سوال اساسی این است: اگر دانشگاه دارای چنین قداست ذاتی و حریم محکمی است، چرا هماکنون از اردوگاههای رسانهای روشنفکر و غربزده داخلی صدایی در حمایت از دانشجویان آمریکایی و اروپایی مخالف نسلکشی کودکان فلسطینی مشاهده نمیشود؟!
2- صورتمساله مشخص است: از دید این غربزدگان، دستگیری و ضرب و جرح دانشجویان، چون در خاک آمریکا و اروپا انجام میشود مصداق امنیتسازی و ایجاد ثبات و یکدستی مواضع است و باید به آن احترام گذاشت(!) به نظر میرسد خط قرمز اصلاحطلبان نه آزادی است، نه دانشگاه، نه آزادی بیان، بلکه این قداست(!) آمریکاست که خط قرمز آنها در تحلیلها و گفتارهای رسانهای و حزبی محسوب میشود! سکوت بسیاری از احزاب اصلاحطلب در قبال اعتراضات غیرتمندانه دانشجویان آمریکایی و اروپایی، جلوهای از بدیهیات حاکم بر تفکر و مانیفست حزبی و دستورالعمل سیاسی این گروههاست. در اینجا ما با نوعی پارادوکس مدیریت شده مواجه هستیم که در آن رفتارها و ارزشها اصالت نداشته و این ساختارها هستند که حسن یا قبح یک رفتار یا گفتار را تعیین میکنند. گویا نظریه «ساختار - بازیگر» که توسط کنت والتز بر مبنای نگاه نئورئالیستی وضع شده، تبدیل به یک الگوی ثابت ذهنی و تحلیلی در میان اصلاحطلبان و حامیان فتنه شده است! جایی که ساختار نسبت به بازیگران اصالت داشته و بازیگرانی که نخواهند در قالب آن بگنجند، جایی در آن ندارند.
آنگونه که اصلاحطلبان تندرو و روشنفکران غربزده نسبت به ساختار جاری قدرت در غرب ارزش و احترام قائل هستند، خود شهروندان و حتی برخی سیاستمداران غربی نیستند! پلیس فدرال و دیوان عالی آمریکا، در این نگاه مسموم دارای ارزش هستند زیرا متعلق به ساختار قدرت در غرب هستند؛ آنها میتوانند هزاران دانشجو را سرکوب کرده و آنها را تا آنجا که میتوانند ضرب و جرح کنند و بعد هم با تحسین مدعیان آزادی بیان و حقوق بشر روبهرو شوند. این همان سیکل معیوبی است که ورودی و خروجی آن هر 2 بر اساس «غربپرستی» به جای «بها دادن به اصالتها و ارزشها» در آمریکا و اروپا شکل گرفته و البته، از سوی جریانات واداده داخلی نیز مورد کرنش و احترام واقع میشود.
منبع: وطن امروز
انتهای پیام/