Web Analytics Made Easy - Statcounter

شیوع ویروس کرونا در کشورمان شرایط خاصی در شهرها و استان‌ها مختلف کشور ایجاد کرده است، شرایطی که جبهه‌های جهادی بسیاری را تشکیل داده تا در هر سنگر، بخشی از نیاز این روزها فراهم کند.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ با شیوع ویروس کرونا در جهان و درگیر شدن کشورمان با این ویروس شرایط خاصی در شهرها و استان‌ها و مناطق مختلف کشور ایجاد شده است، شرایطی که جبهه‌های جهادی بسیاری را تشکیل داده تا در هر سنگر، بخشی از نیازهای این روزها فراهم کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

پزشکان و پرستاران در خط مقدم جبهه مبارزه با ویروس کرونا و درمان بیماران فعال شده‌اند و تولیدکنندگان تجهیزات مواد شوینده و بهداشتی، در سنگر دیگر و همه در حال تلاشند تا بلکه در این جنگ تمام عیار با یک ویروس خطرناک، باری از دوش جامعه بردارند.

نگاهی به این تلاش‌های جهادی، دوران دفاع مقدس و همراهی و همبستگی همه اقشار مردم برای مقابله با دشمن را یادآوری می‌کند.

کسانی که دوران دفاع مقدس را به یاد دارند و آن را تجربه کرده‌اند با دیدن این روزها و حال و هوای جوانان جهادی و انقلابی برای کمک به بهبود اوضاع و برداشتن باری از دوش مردم بدون هیچ چشمداشتی ناخودآگاه آن دوران را به یاد می‌آورند.

در حالی که این بار دشمن ناشناخته که قابل دیدن نیست و وحشیانه و بی‌رحمانه در حال تاخت و تاز است و تنها سپر دفاعی در برابر حمله آن رعایت بهداشت فردی و جمعی است اما این اراده مردمی و جهاد گرانه است که بار دیگر دشمن را به مبارزه می‌طلبد.

جهادگران این بار نیز مانند دوران دفاع مقدس به میدان آماده‌اند تا با اراده و توان خود دشمن را به زانو درآورند و سلامتی و عافیت را به وطن بازگرداند.

هر سو که سر بچرخانی این بزرگ مردان و شیر زنان را در هر لباس و شغلی خواهی دید که به کمک می‌آید و وطن از عطر وجود آنها معطر و دل‌ها به وجودشان گرم است.

عده‌ای در خط مقدم این نبرد و در لباس پزشک و پرستار و کادر درمان تا پای جان خود در راه دفاع از سلامت هموطنان ایستاده‌اند و از همه هستی خود برای غلبه بر این دشمن گذشته‌اند و عده‌ای در پشت این جبهه همانند دوران دفاع مقدس در حال تلاش جهاد گرانه برای تولید وسایل بهداشتی یا کمک به مقابله با این ویروس هستند.

در شهرستان گناوه از نخستین روزهای اعلام شیوع این ویروس در کشور فضای مجازی و حقیقی متأثر از این وضعیت است.

حضور جهادی و مردمی در صحنه و در کنار دستگاه‌ها و نهادهای ستاد پیشگیری از شیوع کرونا همبستگی قابل تحسینی را در رویارویی با دشمن در نبردی دیگر پیش روی ما قرار داده است.

در اولین اقدام تحسین برانگیز و قابل توجه بازار تجاری گناوه که از مهمترین بازارهای تجاری در کشور و استان بوشهر است از سوی بازاریان و کسبه و علیرغم مشکلات مالی و وضعیت نامناسب اقتصادی تعطیل شد تا از حضور مسافران و گردشگران در شهرستان جلوگیری شود و سلامت همشهریان و هموطنان حفظ شود.

ضدعفونی کردن اماکن عمومی و بازار و غیره توسط دستگاه‌های متولی و نیز با کمک نیروهای مردمی و جهادگر در حال انجام است و جهادگران و داوطلبان مردمی در این زمینه یاریگر دستگاه‌های متولی شده‌اند.

ضدعفونی محلات و اماکن توسط نیروهای نیروهای مردمی به صورت خودجوش نیز در همین راستا انجام می‌شود.

تولید لوازم بهداشتی مانند ماسک و دستکش نیز توسط گروه‌های جهادی در حال انجام است و دو گروه جهادی «گناوه سربلند» و «خاکریز شهر گناوه» و چندین گروه دیگر اقدام به تولید ماسک و دستکش و توزیع رایگان بین همشهریان کرده‌اند.

در روستاها نیز این اقدام از سوی جهادگران در حال اجرا است و بانوان در روستای چهار روستایی شهرستان گناوه در حال تولید ماسک و توزیع بین مردم اقدام کرده‌اند.

در روستای محمد صالحی نیز بانوان اقدام به تولید ماسک کرده و پس از استریل کردن این ماسک‌ها بین اهالی توزیع می‌شود.

در اقدامی دیگر در ادامه کمک‌های جهاد گرانه مردمی و در راستای پیشگیری از ویروس کرونا و با توجه به مشکل تهیه مواد ضد عفونی کننده و ماسک، دکتر جاودان از پزشکان گناوه اقدام به تهیه بطری‌های حاوی محلول ضد عفونی کننده و ماسک برای پاکبانان شهرداری گناوه و توزیع بین آنها کرده است.

یکی از شهروندان گناوه‌ای نیز به مناسبت میلاد حضرت علی (ع) در اقدامی مبتکرانه با برپایی ایستگاه صلواتی جهت پیشگیری از بیماری کرونا، ماسک و دستکش رایگان بین شهروندان گناوه‌ای توزیع کرد.

حضور نیروهای داوطلب و جهادی در کنار نیروهای انتظامی برای کنترل ورودی‌های شهر و با فرماندهی و هماهنگی با نیروی انتظامی و در کنار نیروهای هلال احمر نیز اقدامات قابل تحسین جهادگرانی است که سلامت هموطنان و همشهریان را بر سلامت خود ترجیح داده‌اند و در شرایط بحران به میدان آماده‌اند.

علاوه بر آن دیگر گروه‌ها و نهادها و سازمان‌های مردمی نیز هر یک در توان خویش می‌کوشند در این امر مشارکت داشته باشند.

آنچه مسلم است حضور جهادی و مردمی و داوطلبانه در کنار حضور مسئولان همبستگی قابل تحسینی را در رویارویی با دشمن در نبردی دیگر پیش روی ما قرار داده است.

به طور حتم اراده ملت ایران این بار نیز پیروز میدان خواهد بود و بهار بار دیگر از سرانگشتان وحدت و همدلی مردم ایران جوانه خواهد زد تا قبای سلامت و عافیت بار دیگر بر تن میهن پوشانده شود و بزودی همگی بهار عافیت و سلامتی میهن را جشن خواهیم گرفت.

منبع: مهر

انتهای پیام/

منبع: دانا

کلیدواژه: دوران دفاع مقدس

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۲۱۷۹۹۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

یک روایت از جهادگران در عملیات بیت‌المقدس

اواسط اردیبهشت ۱۳۶۱ برای عملیات آزادسازی خرمشهر به منطقه برگشتیم. اغلب نیروهای‌مان را که بیش از یکصد نفر بودند، برای عملیات بردیم. از رقابیه تا جایی که باید مستقر می‌شدیم، ۱۵۰ کیلومتر فاصله بود.

به گزارش ایسنا، بهره‌گیری از انگیزه‌های دینی و میهنی برای آزادسازی خرمشهر، طراحی مناسب و برنامه‌ریزی‌شده، انسجام ارتش و سپاه، سرعت عمل، راهکار عبور از رودخانه، گستردگی منطقه نبرد، تأثیرات منطقه‌ای و بازتاب جهانی، عواملی هستند که زوایای گوناگون نبرد بیت‌المقدس را نسبت به سایر نبردهای دوران ۸ سال جنگ تحمیلی متمایز می‌کنند و باعث می‌شود که نبرد بیت‌المقدس و آزادی خرمشهر قله افتخارات هشت سال دفاع مقدس محسوب ‌شود.

روایت حسین دولتی

حسین دولتی از رزمندگان و اعضای جهاد سازندگی استان سمنان در دوران دفاع مقدس، در بخشی از کتاب خاطرات خود «جنگ، منهای اسلحه» به بیان اقدامات جهادی خود و دیگر جهادگران در هموارسازی جاده‌های منطقه عملیاتی بیت‌المقدس پرداخته است:

 اواسط اردیبهشت ۱۳۶۱ برای عملیات آزادسازی خرمشهر به منطقه برگشتیم. اغلب نیروهایمان را که بیش از صد نفر بودند، برای عملیات بردیم. از رقابیه تا جایی که باید مستقر می‌شدیم، ۱۵۰ کیلومتر فاصله بود.

در مسیر، وقتی از اهواز عبور کردیم، هیچ‌کس جز رزمندگان در شهر نبودند. شهر کاملاً تخلیه شده بود. آن‌قدر شهر خلوت بود که با تریلی از هر خیابانی که می‌خواستیم رد می‌شدیم. توپخانه دشمن هم مرتب اهواز را می‌زد.

محل استقرار ما در جاده اهواز به خرمشهر، در پانزده کیلومتری اهواز و نزدیک ایستگاه قطار بود.

مرحله اول عملیات شروع شد. در مقر، جلسه‌ای خصوصی با فرماندهانمان، ابوالفضل حسن بیگی و مسئولان ستاد گرفتیم. آنجا به ما گفتند که باید چه کاری انجام بدهیم.

سمت چپ ما رودخانه کارون بود. زمین‌های کشاورزی زیادی به چشم می‌خورد؛ ولی چند سالی می‌شد که کسی در روستا نبود تا کشاورزی کند. از وسط زمین‌های کشاورزی گذشتیم تا به نخلستان‌ها رسیدیم.

از ما خواستند یک‌راه فرعی از وسط نخلستان‌ها به سمت دارخوین بزنیم. می‌خواستند از این راه، دشمن را در سمت غرب کارون غافل‌گیر کنند.

از همان روز کار را شروع کردیم. باید طوری کار می‌کردیم که کسی متوجه نشود. مسیری نبود که ما آن را ادامه بدهیم. تقریباً بیراهه بود و باید خودمان جاده می‌ساختیم. شش نفر بودیم. یک گریدر راه را صاف می‌کرد و می‌رفت.

با کامیون‌های لیلاند و تریلی با تانکر بیست هزار لیتری، نفت سیاه می‌پاشیدیم. من تریلی داشتم. مسیری که باید آماده می‌کردیم، حدود سی کیلومتر بود.

روزی سه چهار بار نفت سیاه را از شرکت نفت بار می‌زدم و روی جاده می‌پاشیدم. سمت راست ما خط مقدم بود و در فاصله پانصد متری، نی‌های بلندی دیده می‌شد. ما این‌طرف نیزار بودیم و دشمن آن‌طرف. بین ما هم آبی بود که از کارون می‌رفت.

با ماشین از پشت نی‌ها می‌رفتم؛ ولی چون ارتفاع ماشین زیاد بود، دیده می‌شد. رزمنده‌هایی که آنجا بودند، اعتراض می‌کردند و می‌گفتند: اینجا نیا! به هوای تو ما رو هم می زنن ولی ما باید جاده را احداث می‌کردیم.

به فرمانده گفتم رزمنده‌هایی که در مسیر مستقر هستند، اعتراض می‌کنند که ماشین شما باعث می‌شود سنگرهای ما زیر آتش دشمن برود. فرمانده گفت: شب برو تا توی دید دشمن نباشی و رزمنده‌ها هم ناراضی نباشن. بعدازآن، فقط شب برای نفت پاشی می‌رفتم؛ ولی شب هم مشکلات زیادی داشتم. مسیر را نمی‌دیدم و گاهی گله‌های گراز از جلوی ما رد می‌شدند.

آن شب تا اذان صبح در خط بودم. مرحله دوم عملیات بود. نزدیک اذان به مقر برگشتم. تیربارهای دشمن یکسره کار می‌کرد و تمام بیابان روشن‌شده بود.

نماز خواندم و در کانتینر خوابیدم. ساعت هشت صبح، یکی مرا صدا کرد و گفت: حاجی، بلند شین که عراق رفت. با تعجب پرسیدم: عراق کجا رفت؟! گفت: عقب‌نشینی کردن.

باورمان نمی‌شد. گفتم: من دو ساعت قبل، از منطقه اومدم. یکسره عراق داشت می‌کوبید. چطور الان ول کرد و رفت؟! بنده خدا قسم می‌خورد که باور کنید دشمن فرار کرده و آن‌طرف هیچ‌کس نیست.

بازهم باور نکردم. بلند شدم تا خودم ببینم. سوار تویوتا شدم و تا جایی که جاده را بریده بودند تا آب رهاشده به کارون برگردد، رفتم. دیدم تعداد زیادی از رزمنده‌ها آنجا ایستاده‌اند. جمعیت را که دیدم، باورم شد عراق منطقه را تخلیه کرده است. آن‌ها برای اینکه محاصره نشوند تا مرز عقب‌نشینی کرده بودند.

نزدیک صد متر از جاده را آب برده بود. رزمنده‌ها ایستاده بودند و نمی‌دانستند چطور از آب رد شوند. ابوالفضل حسن بیگی گفت: برو لودر رو بیاور. چند لودر و بلدوزر برای شب عملیات در خط استتار کرده بودیم. رفتم تریلی را برداشتم و یک بلدوزر و یک لودر را بار زدم.

راه باز شده بود. اول پیاده‌ها از جاده رفتند و بعد آمبولانس‌ها و بعد هم ماشین‌های سبک ولی به من اجازه ندادند بروم. گفتند منتظر بمون تا جاده سفت بشه. تریلی را پارک کردم و پیاده شدم. کمی جلوتر رفتم. داخل آب، گونی چیده بودند و رزمنده‌ها از روی گونی می‌پریدند. اطرافش پر از مین بود. می‌آمدند روی خط آهن و از روی آن عبور می‌کردند.

از خط آهن رد شدم و به نیزارها رسیدم. در همین حال بودم که گفتند: جلوتر نیا! اومدی وسط میدان مین! گفتم: از روی خط آهن اومدم. گفتند: این تله س.از همون جاهایی که پاگذاشتی و اومدی، برگرد. تعدادی از رزمندگان مشغول خنثی کردن مین بودند.

تا ساعت سه بعدازظهر آنجا بودم و سپس از جاده اهواز خرمشهر به سمت مرز رفتم. عراقی‌ها کل مسیر را با بلدوزر شخم زده بودند. همه‌جا پر از چاله بود و این موضوع، سرعت پیشروی ایرانی‌ها را کند می‌کرد.

جلو رفتم تا به پادگان حمیدیه رسیدم. شب آنجا ماندم. صبح مسیر را ادامه دادم تا به قرارگاه امام رضا (ع) در هشتاد کیلومتری جاده اهواز خرمشهر رسیدم. آنجا ایستگاه راه‌آهن بود که حسینیه نام داشت. این ایستگاه زمانی فعال بود که عراقی‌ها از بصره به آنجا می‌آمدند یا از ایران می‌خواستند به عراق بروند. جاده اهواز به بصره ارتفاع زیادی داشت. عراق این جاده را به‌عنوان سنگر در اختیار گرفته بود.

در مرحله سوم عملیات، در قرارگاه امام رضا (ع) مستقر شدیم تا جاده اهواز به بصره را بازسازی کنیم. برای عملیات‌های بعدی و پشتیبانی نیروها که در آن منطقه مستقر بودند و عملیات می‌کردند، نیاز به این جاده بود. جاده سه متر عرض داشت و خیلی خراب بود. باید به‌طور اساسی آن را بازسازی می‌کردیم.

شب و روز کارم جاده‌سازی و نفت پاشی بود. عراقی‌ها هرچه در مسیر بود، از تیر برق و ریل و تخته را جمع کرده و برای خودشان سنگر درست کرده بودند. هر ماشین که رد می‌شد، کلی گردوخاک راه می‌افتاد. من هم مدام در مسیرهای پرتردد نفت می‌پاشیدم تا گردوخاک کمتر شود.

شب مرحله سوم عملیات بیت‌المقدس، در شلمچه مشغول نفت پاشی بودم. ساعت دوازده یا یک نصفه‌شب بود که از خط برگشتم. به من گفتند: حاج‌آقا حسن بیگی گفته توی رقابیه جلسه داریم. باید بیای.

با چند تا از بچه‌ها راه افتادیم. به پادگان حمیدیه رسیدیم. شب آنجا خوابیدیم و صبح حرکت کردیم. در راه، از دامادمان، علی‌اصغر کلامی صحبت می‌کردند که چهارتا بچه دارد و دو تا از آن‌ها دوقلوی چندروزه هستن. شک کردم. همه ناراحت بودند. پرسیدم: اتفاقی براش افتاده؟ گفتند: شهید شده.

علی‌اصغر به‌عنوان راننده بلدوزر در رقابیه مستقر بود. گفتند: سوار ماشین بوده که توی رود کرخه افتاده و آب اون رو با خودش برده. نگران خواهرم بودم که چطور این خبر را به او بدهم.

به همان‌جایی رفتیم که علی‌اصغر در آب افتاده بود. باید پیدایش می‌کردم. سوار قایق شدیم و رفتیم. سمت پایین رودخانه، پشت یک درخت گیرکرده بود. به شکم روی آب افتاده بود. او را برگرداندم. خودش بود.

سریع از داخل ماشین پتو آوردیم و او را داخل پتو گذاشتیم و به عقب منتقل کردیم. به بستگانم در سرخه زنگ زدم و خبر دادم که علی‌اصغر شهید شده و پیکرش را فردا ظهر می‌آورم.

شادی آزادی خرمشهر و غم فراق یاران

خرمشهر آزادشده بود و همه خوشحال بودند. من هم خوشحال بودم ولی وقتی چشمم به پیکر علی‌اصغر می‌افتاد، غم و اندوه وجودم را فرامی‌گرفت. به خواهرم فکر می‌کردم و چهار فرزندی که باید بدون پدر، بزرگ می‌کرد.

بعد از مراسم هفتم شهید، می‌خواستم دوباره به جبهه برگردم. همسرم مخالفتی نکرد. اگر صبر و همراهی‌اش نبود، نمی‌توانستم راهی جبهه شوم.

وقت رفتن گریه کرد و گفت: من بعد از شما چی کار کنم؟ گفتم: مرگ و زندگی دست خداس و ما هم باید راضی به رضای خدا باشیم. شما هم راضی باش تا اجرت ضایع نشه. همسرم پیش پدر و مادرم بود و آن‌ها هوایش را داشتند تا بتوانند با خاطرجمع به جبهه بروم.

منبع:

اصغر زاده چوبدار، محمد، جنگ منهای اسلحه، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس: نشر مرزوبوم، تهران ۱۴۰۲، صص ۱۲۵، ۱۲۶، ۱۲۷، ۱۲۸، ۱۲۹، ۱۳۰، ۱۳۲، ۱۳۳

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • معلمان افسران پیشتاز در مقابله با هجمه‌های فرهنگی هستند
  • خدمت‌رسانی جهادگران فنی و حرفه‌ای به ۲۰۰۰ نفر در روستاها
  • مبارزه با سوسک خرما در ۷۰ هکتار از نخلستان‌ها
  • مبارزه با آفت سن غلات در مزارع
  • ۱۷ اردیبهشت‌ماه سالروز تشکیل بسیج سازندگی
  • شارژ رفاه با دورکاری؛ کرونا با زندگی ما چه کرد؟!
  • جزیره هرمز پیشتاز در صدور مجوز الکترونیکی/اعلام آخرین مهلت دریافت مجوز‌های الکترونیکی صنفی
  • یک روایت از جهادگران در عملیات بیت‌المقدس
  • فیروزآباد با ۱۰۴ میلی متر پیشتاز بارندگی اخیر فارس
  • همکاری ۲۰۰داوطلب هلال زنجان در نذر سلامت با قرارگاه جهادی الکفیل