Web Analytics Made Easy - Statcounter

ویروس کرونا مهمترین چالش برای نظام  فعلی بین الملل تحت رهبری آمریکا می باشد. ایالات متحده جدی ترین بحران بهداشت عمومی در طول قرن را متحمل می شود. در مواجهه با این بیماری عالم گیر ، جهان غرب، به رهبری ایالات متحده ، نه تنها نتوانسته است از انتشار ویروس جلوگیری کند بلکه نتوانسته است از خود، ویژگی های رهبری در سطح بین المللی را نشان دهد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

عنوان "بی غربی شدن" یا زوال گرائی غرب  که در ماه مه در کنفرانس امنیتی مونیخ مورد بحث قرار گرفت ، بار دیگر مورد توجه قرار می گیرد.
این بیماری عالم گیر توام با  نقش منفی ایالات متحده، نظم بین المللی را به بلاتکلیفی سوق داده است. هرچند این کشور بیشترین تعداد موارد ابتلا به این بیماری را داشته است ، دولت ترامپ همچنان به دنبال ضد جهانی سازی است و به نظر می رسد سعی دارد ویرانی ناشی از ویروس را سیاسی و مسئولیت بین المللی خود را نادیده بگیرد.
دولت ترامپ در حال حاضر  با سه بحران رهبری روبرو است. اول ، دولت آمریكا برای رسیدگی به امور داخلی خود مجهز نیست. در اوایل شیوع بیماری ، شدت آن را کمرنگ نشان میداد و دو ماه حیاتی و گرانبها را که می توانست برای آمادگی مفید باشد را به هدر داد. در نتیجه، شیوع گسترده بیماری در سراسر کشور ، باعث ایجاد فاجعه در بهداشت عمومی گردید. بوستون گلوب ممکن است درست بگوید آنجائیکه می نویسد،  دستان ترامپ به خون آلوده است.
دوم ، ایالات متحده چشم خود را به روی  متحدان غربی خود بست. هنگامی که شیوع بیماری در اروپا بدتر شد ، به جای ارائه کمک ، دولت ترامپ پروازها و مبادلات پرسنلی را به حالت تعلیق درآورد. چنین رفتاری بر خلاف تعهد آمریکا به متحدانش می باشد و رهبری آن را زیر سئوال می برد.
سوم ، ایالات متحده سهم كمتری در مبارزه جهانی علیه کوید-19 را داشته است. همکاری جهانی تنها راه غلبه بر مشکلات فعلی می باشد. با این حال ، ایالات متحده کماکان به دنبال سیاست یکجانبه گرایی و پروتکشنیسم یا ایجاد موانع اقتصادی علیه دیگران می باشد. 
عملکرد ترامپ در طول پندمیک (عالم گیری بیماری) بار دیگر فلسفه دیپلماتیک "آمریکا اول" را نشان می دهد ، که امور داخلی را در اولویت اصلی کشور قرار می دهد و آن را برای خدمت به هدف سیاسی انتخاب مجدد خود ضروری می داند. ترامپ امیدوار است در طول سال انتخابات هر چه بیشتر بدنبال کسب منافع سیاسی باشد. بنابراین ، وی تقصیر را به گردن حزب دموکرات و رسانه ها می اندازد و به درخواست های کمک از ایالت های تحت سلطه دمکرات ها مانند نیویورک و کالیفرنیا توجهی نمی کند.
"اول آمریكا" همچنین بدان معنی است كه هیچ کشوری مجاز نیست رهبری آمریكا را به چالش بكشد. در طول پندمیک ، ایالات متحده علاقه کمی به همکاری های بین المللی نشان داده است. این بدان معنا نیست که ایالات متحده هیچ کاری نخواهد کرد. درعوض ، همه تلاش خود را انجام می دهد تا مانع رهبر شدن هر کشور دیگری در مبارزه جهانی علیه COVID-19 شود. آنچه خطرناک تر است این است که دولت ترامپ در تلاش است تا مبارزه با ویروس را به یک رقابت ژئوپلیتیکی و ایدئولوژیکی تبدیل کند. ترامپ در حالی که جنگ افکار عمومی علیه چین را سازمان می داد ، ویروس کرونا را "ویروس چینی" نامید. پر واضح است كه آمریكا از شیوع این بیماری به عنوان یك استراتژی برای تضعیف تصویر چین استفاده می كند.
فردگرایی ریشه در سیستم بین المللی مدرن و پیمان صلح وستفالیا در سال 1648 دارد. در زمان صلح ، کشورهای غربی در مورد حاکمیت و همکاری جهانی صحبت می کنند. در حالیکه در مواقع بحران ، آنها همواره به دنبال ضرر دیگران و منافع خود می باشند. در نتیجه ، شاهد آن هستیم که درگیری ها و جنگ ها هرگز متوقف نمی شود و سعادت و ثبات جهانی دائماً با چالش های جدی روبرو می شود. 
جامعه بین الملل عمیقاً دریافته است كه "اول آمریكا" به سیستم بین المللی آسیب بزرگی می زند. از زمان آغاز بکار ترامپ ، ایالات متحده منافع خود را بالاتر از منافع جهان قرار داده و به طور مکرر به حقانیت و سازوکارهای بین المللی موجود آسیب رسانده است. هم اکنون ، سیستم مدیریت جهانی در آسیب پذیرترین دوره از زمان تأسیس خود قرار دارد.
ویروس هیچ مرز و ایدئولوژی نمی شناسد. همبستگی و همکاری تنها راه برای زنده ماندن از این بیماری است. خوشبختانه برای جهان ، بسیاری از کشورها به جای ایالات متحده برای کمک به چین مراجعه کرده اند و چین نیز با واکنش های فعال، مسئولیت خود را به عنوان یک قدرت بزرگ نشان داده است. جامعه جهانی باید متحد شود تا در این نبرد با هم پیروز شوند. عدم حضور رهبری آمریکا به معنای پایان جهان نیست.

منبع: الف

کلیدواژه: ایالات متحده بین المللی دولت ترامپ

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.alef.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «الف» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۵۶۱۱۷۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

جنگ داخلی؛ فیلمی که آمریکا را به وحشت انداخت!

فرارو- الکس گارلند نگران این است که دنیا به کدامین سو پیش می‌رود به خصوص با وجود درگیری‌های بین المللی در هر بولتن خبری و انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده در گوشه و کنار. این فیلمساز ۵۳ ساله بریتانیایی کمتر نگران بحث‌های شدیدی است که جدیدترین فیلم اش به راه انداخته است. او می‌گوید: "این اجتناب ناپذیر است که این روز‌ها همه چیز دو قطبی شده دقیقا همین تضاد اجتماعی دائمی ایده ساخت "جنگ داخلی" را ایجاد کرد فیلمی که به موضوعات بسیار حساس می‌پردازد".

به گزارش فرارو به نقل از ال‌پائیس، او در مادرید می‌گوید:" یک هیستری جمعی وجود دارد. این یکی از دلایلی است که من فیلم را ساختم. نمونه مشابه آن پاسخ تحریف شده به سخنرانی "جاناتان گلیزر" کارگردان فیلم "منطقه مورد علاقه" درباره غزه در مراسم اسکار است".

به همین دلیل است که در میانه اختلافات عمیق فیلم چهارم گارلند در همان لحظه‌ای که آنونس آن پخش شد بحث‌هایی را برانگیخت. جنگ داخلی به دنبال ارائه پاسخ نیست و بخشی از پیام خود را به تفسیر بیننده واگذار می‌کند. در آنونس فیلم یک میلیشیای ستیزه جو دیده می‌شود که یک تفنگ را به طرف قهرمان‌ها نشانه گرفته است و می‌پرسد:"شما چه جور آمریکایی‌ای هستید؟ " یک سوال کاملا سیاسی.

در ساده‌ترین خلاصه از داستان "جنگ داخلی" می‌توان گفت که این فیلم درباره گروهی از روزنامه نگاران است که در یک سفر جاده‌ای در ایالات متحده ویران شده در جستجوی کشفیات بزرگی درباره منازعه و درگیری هستند. در مرکز این فیلم سیاست قرار ندارد بلکه درگیری نسلی بین دو عکاس جنگ به چشم می‌خورد: "لی" کهنه کار (با بازی کرستن دانست) که شاهد فهرست بلندبالایی از رخداد‌های وحشتناک بوده و "جسی" جوان سال (با بازی کیلی اسپانی) که آماده است تا با دوربین و عکس‌های سیاه و سفید خود جهان را به تصویر بکشد.

در فیلم این "لی" است که توضیح می‌دهد هدف از عکاسی جنگ ارائه پاسخ نیست بلکه اجازه دادن به عموم مردم برای نتیجه گیری توسط خودشان است هدفی که گارلند در "جنگ داخلی" به دنبال رسیدن به آن است. لی همانند کارگردان فیلم در مورد این که آیا می‌تواند به آن هدف دست یابد یا خیر تردید دارد. جنگ داخلی تصمیم می‌گیرد که وابستگی‌های سیاسی خود را اعلام نکند و هیچ اشاره‌ای به احزاب یا ایدئولوژی‌ها نمی‌کند. این تصمیمی است که به شدت از سوی روزنامه‌هایی مانند نیویورک تایمز و همچنین نشریاتی که معمولا در مورد فیلم‌ها گزارشی منتشر نمی‌کنند مانند "فایننشال تایمز" و "فارین افرز" مورد انتقاد قرار گرفته است. رسانه‌ها درباره این فیلم نوشته اند: "جنگ داخلی موفقیت آمیز است، زیرا سیاست اش موفق است: غیر منطقی و بی معنی است". در واقع، گارلند به دلیل عدم جانبداری و بازی نکردن در فضای قطبی شده مورد انتقاد رسانه‌ها قرار گرفته است.

گارلند هنگام نگارش فیلمنامه که در واقع از خشم سال ۲۰۲۰ میلادی متولد شد نشان داد آن چه از نظرش اهمیت دارد نه سیاست امریکا بلکه افراط گرایی است که می‌تواند در هر نقطه‌ای از جهان فوران کند. او می‌گوید: "قطبی شدن هم در دموکراسی‌های غربی و هم در خارج از حیطه کشور‌های دموکراتیک غربی به روندی جهانی تبدیل شده است. این موضوع به طور کامل به دونالد ترامپ مربوط نمی‌شود، زیرا اگر بخواهیم روی ترامپ متمرکز شویم نمی‌توانیم توضیحی درباره پدیده‌های دیگری مانند برگزیت (خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا) داشته باشیم. باید بپرسیم چرا چنین روندی در حال رخ دادن است؟

من فکر می‌کنم این شامل مواردی مانند رسانه‌های اجتماعی و شکست مرکزگرایی است. من یک میانه رو هستم و در دسته بندی‌های سیاسی در جناح چپ قرار دارم، اما تعلق خاطرم به چپ میانه است. چپ و راست چندین دهه است که در حال جابجایی و تغییر قدرت هستند، اما زندگی مردم تغییر نکرده است. مردم در تله فقر باقی مانده اند. بنابراین، جای تعجبی ندارد که آنان دچار عصبانیت و ناامیدی می‌شوند".

او می‌افزاید: "من در جایگاه یک فرد و یک انسان پاسخ می‌دهم احساس نمی‌کنم با بند ناف فیلم مرتبط باشم. من کارگردانی فیلم را صرفا به عنوان یک شغل می‌بینم بنابراین، بحث‌ها برایم جالب هستند. چیزی که من با آن مشکل دارم سازمان‌های بزرگ و قدرتمند خبری هستند که برنامه سیاسی واحدی دارند و این برنامه سیاسی و رویکرد نه صرفا روی نحوه گزارش داستان‌ها و روایت‌ها بلکه در مورد این که اصولا آن داستان و روایت را گزارش کنند یا خیر نیز سایه انداخته است".

گارلند تصمیم گرفت جنگ داخلی را در فضای ایالات متحده بسازد چرا که به گفته خودش آن کشور دارای نظام سیاسی‌ای است که بقیه جهان آن را می‌شناسند او می‌گوید حتی گاهی اوقات سایرین ان را بهتر از خود امریکایی‌ها می‌شناسند. با این وجود، بحث در مورد این فیلم پس از موفقیت آن در سینما‌های ایالات متحده داغ‌تر شده است. جنگ داخلی پرفروش‌ترین فیلم در تاریخ فعالیت استودیوی مستقل A۲۴ در مقایسه با سایر فیلم‌های ساخته شده توسط آن استودیو بوده است.

"متئو بلونی" روزنامه نگار در پادکست هالیوودی The Town این سوال را مطرح کرد که آیا آمریکایی‌ها مایل هستند برای تماشای "مشکلاتی که هر روز در اخبار مطرح می‌شوند" به سینما بروند و فجایع سال انتخابات که از "سی ان ان" و "فاکس نیوز" پخش می‌شوند را یک گام جلوتر ببرند.

به نظر می‌رسد آنان تمایل داشتند. دست کم آنان از روی کنجکاوی یا به شکل بیمارگونه‌ای علاقمند بودند که ایالات متحده ویران شده را ببینند به طوری که ۱۷ درصد از تماشاگران باور داشتند که در حال تماشای نگاهی دیستوپیایی درباره امریکا هستند و سایر تماشاگران آن را واقع بینانه و منطبق با شرایط امروز امریکا قلمداد کرده بودند. جنگ داخلی با بودجه ۵۰ میلیون دلاری گران‌ترین فیلم ساخته شده توسط استودیوی A۴ بوده است.

رئیس جمهور سه دوره‌ای

این فیلم با فضای ژورنالیستی خود توضیح نمی‌دهد که ایالات متحده چگونه به شرایطی که در آن قرار دارد رسید اگرچه سرنخ‌هایی در این باره وجود دارد: در فیلم نشان داده می‌شود که رئیس جمهور (با بازی نیک آفرمن) با دور زدن قانون اساسی و انحلال پلیس فدرال امریکا (اف بی آی) اقامت خود در کاخ سفید را با دور زدن قانون اساسی برای سومین دوره تمدید کرد. در فیلم گفته می‌شود که "قتل عام آنتیفا" رخ داده اگرچه تماشاگر نمی‌داند که قربانیان و عامل کشتار چه کسانی بودند و گفته می‌شود که یک گروه مائوئیست در پورتلند امریکا شورش کرده است.

در فیلم کالیفرنیا و تگزاس در دو سوی طیف سیاسی در زندگی واقعی با یک هدف متحد می‌شوند: سرنگونی یک رئیس جمهور فاشیست. گارلند معتقد است خوش بینی خاصی در این جنبش وجود دارد. او می‌گوید: "برای برخی این یک جنون بود. برای من دیوانه کننده است اگر فکر کنم این دو طیف حتی در مواجهه با یک رئیس جمهرو فاشیست نیز نمی‌توانند با یکدیگر به اجماع نظر برسند. در مورد دوره پس از جنگ جهانی دوم نیز خوش بینی خاصی می‌بینم. بسیاری از کشور‌ها به این نتیجه رسیدند که فاشیسم یک ایده وحشتناک است و باید از حقوق بشر محافظت شود. جنبه بدبینانه آنجاست است که انسان‌ها در اجتناب از مشکلات وحشتناک به شکلی درخشان عمل نمی‌کنند. ما از یک مشکل وحشتناک برمی گردیم، اما این کار را دوباره و دوباره انجام می‌دهیم".

گارنر هم چنین زمانی که ایده‌آل روزنامه نگاری را در کانون توجه قرار می‌دهد نگاهی اجمالی به این خوش بینی دارد اگرچه می‌داند که این حرفه امروزه چندان محبوب نیست. او می‌گوید می‌داند که همه از آن حرفه متنفر هستند!

علاقه او به روزنامه نگاری از طرق حرفه پدرش نزدیک می‌شود که دهه‌های متمادی کاریکاتوریست سیاسی نشریات و مطبوعات بود. گارلند در جوانی سعی کرد تا کاراکتر خبرنگار حوزه جنگ را در فیلم هایش خلق کند. او در ۲۶ سالگی فیلمنامه "ساحل" را درباره جوانی همراه با ناامیدی اش نوشت که سال‌ها بعد با کارگردانی "دنی بویل" آن را به فیلم تبدیل کرد. گارلند پس از ان در طول چهار فیلم خود به دنبال موضوعاتی بود که اغلب در روزنامه‌ها پیدا می‌شوند.

او در "اکس ماکینا" در سال ۲۰۱۴ میلادی در قدرت شرکت‌های فناوری، هوش مصنوعی و حتی رضایت غوطه‌ور شد. او در فیلم "نابودی" در سال ۲۰۱۸ میلادی استعاره‌ای بی نظیر درباره تغییرات آب و هوایی ایجاد کرد. سبک کار گارلند این گونه است که همواره در فیلم هایش تماشاگر را رها می‌کند تا خود نتیجه گیری کند.

جنگ داخلی احتمالا ساده‌ترین چارچوب را برای درک دارد، زیرا اگرچه گارنر فیلمنامه را در سال ۲۰۲۰ نوشت، اما تصاویر به ناچار آن چه را که از آن زمان اتفاق افتاده بازتاب می‌دهد: از جمله شورشیان به ساختمان کنگره گرفته تا جنگ اوکراین. امروز صحبت کردن در مورد جنگی که در غزه رخ داده نیز اجتناب ناپذیر است. گارنر افراط گرایی واضح را در مورد رخداد‌های غزه می‌بیند. او نوع رفتار با روزنامه نگاران در مورد بازتاب رخداد‌های غزه را قابل تامل می‌داند.

او می‌گوید: "من فکر می‌کنم دلیل آن که اسرائیل اجازه نمی‌دهد روزنامه نگاران آزادانه به تمام نقاط غزه دسترسی داشته باشند بدان خاطر است که نمی‌خواهد با یک کارزار روابط عمومی مواجه شده و مجبور به مقابله با آن شود. در جنگ ویتنام به روزنامه نگاران امکان دسترسی بسیار نامحدودی داده شد. علیرغم محدود بودن صرف دسترسی باعث شد تا افکار عمومی به شدت علیه جنگ ویتنام موضع گیری کند. از آن زمان به این سو هنگامی که دولت‌ها درگیر جنگ شده اند از تاکتیک‌هایی برای محدود کردن فعالیت روزنامه نگاران استفاده کرده اند. در عراق تاکتیک این بود که روزنامه نگاران با ارتش همراه شوند استدلال مطرح شده برای این منظور آن بود که از روزنامه نگاران محافظت بعمل آید، اما آن چه واقعا در عمل انجام می‌شد این بود که ارتش روزنامه نگاران را کنترل می‌کرد".

این دیدگاه ضد جنگ همان چیزی است که گارلند را هدایت می‌کند. او می‌گوید: "وقتی وقت زیادی را در اطراف سربازان می‌گذرانید می‌توانید در یک روز ترس، لذت، شوخی و کسالت را به طور همزمان ببینید. این وضعیتی انسانی است. درست مانند فراموش کردن وحشت از یک درگیری به درگیری دیگر از اوکراین گرفته تا غزه".

گارنر هم چنین با دنی بویل و کیلین مورفی دوباره به هم می‌پیوندد تا دنباله "۲۸ روز بعد" سومین فیلم حماسه آخرالزمان زامبی که برای ده‌ها سال به تعویق افتاده را دوباره بسازند.

دیگر خبرها

  • آمریکا "هواپیمای روز قیامت" جدید می‌سازد
  • عجایب جدید از ویروس کرونا؛ مردی پس از ۶۱۳ روز بیماری درگذشت!
  • آمریکا "هواپیمای روز قیامت" جدید می سازد
  • به وقتِ بیداری
  • مردی که ۶۱۳ روز کرونا داشت، فوت کرد
  • ناتو، قلدر ۷۵ساله
  • هشدار چین به آمریکا: بین تقابل و همکاری یکی را انتخاب کنید
  • دعوای «تیک تاک» و جو بایدن بالا گرفت
  • مسیر طلای جهانی عوض می‌شود؟
  • جنگ داخلی؛ فیلمی که آمریکا را به وحشت انداخت!