Web Analytics Made Easy - Statcounter

محمود نریمانی به تاریخ دوازده دی سال ۱۳۶۶ در روستای «دروان» کرج، متولد شد. وی از نیروهای سپاه پاسداران بود که با آغاز جنگ سوریه و دفاع از حرم حضرت زینب(س) عازم سرزمین شام شد تا با تروریست‌های تکفیری مبارزه کند. محمود سرانجام مزد این جهادش را روز ده مرداد سال ۹۵ در حماء سوریه گرفت و به شهادت رسید. پیکر شهید نریمانی در گلزار شهدای کرج به خاک سپرده شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


آنچه خواهید خواند روایت سارا عجمی همسر شهید محمود نریمانی است. وی خاطره دیدار مهمان شدن حاج قاسم سلیمانی را در خانه‌شان اینگونه روایت می‌کند:

الو؛ با حاج قاسم سلیمانی صحبت می‌کنید

من همیشه دوست داشتم سردار سلیمانی را از نزدیک را ببینم. اتفاقا در اوایل مرداد ۹۶ بود، می‌خواستیم مراسم اولین سالگرد شهادت همسرم را برگزار کنیم که به همین منظور نامه‌ای نوشتم و در آن از حاج قاسم دعوت کردم تا ضمن آمدن به مراسم همسرم دقایقی سخنرانی هم بکنند. نامه را به دوست شوهرم دادم تا به دست سردار سلیمانی برساند. راستش اصلا فکر نمی‌کردم نامه به دست او برسد و یا اگر برسد اصلا بازش کند و بخواند. تقریبا ۴-۵ روز بعد دیدم آقایی زنگ زد و گفت گوشی دستتان باشد سردار سلیمانی می‌خواهد با شما صحبت کند. آنقدر از شنیدن این جمله هیجان زده شده بودم که زبانم بند آمده بود. وقتی حاج قاسم شروع کرد به صحبت باور نمی‌کردم دارم الان به صدای او گوش می‌کنم. خیلی صمیمی و مهربان گفت: دخترم نامه ات را خواندم ممنونم که نامه نوشتی و برایم باعث افتخار هست به مراسمتان بیایم اما من یک ماموریت کاری دارم و باید بروم اما یک نفر را به جای خودم می‌فرستم حتما. من آنقدر هول شده بودم که فقط هر چه حاج قاسم می‌گفت: می‌گفتم خیلی ممنون. تنها کلمه‌ای که من در آن چند دقیقه مکالمه می‌گفتم همین بود. صحبت با چنین شخصیت بزرگی آن هم غیر منتظره باعث شده بودم اصلا نتوانم حرفی بزنم. در مراسم ما سردار قاآنی لطف کرد و از طرف حاج قاسم آمد.

مهمانی که حضورش را باور نمی‌کردم

روز ۷ فروردین سال ۹۸ آقایی با تلفن خانه ما تماس گرفت و گفت: اگر آمادگی دارید قرار است سردار فردا به منزل شما بیاید. تلفن را قطع کردم و فکر کردم منظورشان از سردار همان برادر پاسداری است که از محل خدمت همسرم گاهی به خانه ما و بقیه شهدا سر می‌زد. 
دوباره صبح روز ۸ فروردین همان آقا ساعت ۸ صبح تلفن زد و گفت: حدود یک ساعت دیگر خدمت می‌رسیم. آن موقع تازه فهمیدم سردار سلیمانی قرار است تشریف بیاور. یک لحظه استرس و شوق باورنکردنی همه وجودم را گرفت سریع بلند شدم تند تند خانه را مرتب‌تر کردم و میوه مختصری هم آماده کردم. شنیده بودم حاج قاسم ناراحت می‌شود اگر پذیرایی از او مفصل باشد. فرزند دومم هم ۵۰ روزش بود و خیلی بی‌قراری می‌کرد اما در همان حین کارهایم را کردم و سریع زنگ زدم منزل پدر شهید و گفتم قرار است مهمان بیاید برایمان شما هم خودتان را برسانید. از محمود یاد گرفته بودم پشت تلفن رعایت مسائل امنیتی را بکنم برای همین به آنها نگفتم مهمان چه کسی است. 

زنگ خانه به صدا در آمد

خانه ما طبقه چهارم است برای همین دید مسلطی به کوچه داریم. زمانی که زنگ اف اف را زدند من سریع رفتم پشت پنجره ماشینی را دیدم که چند جوان حدود سی و چند ساله داخلش هستند. گفتم پس سردار کو؟ حتما اینها آمدند فضا را بسنجند و اگر خبری نبود بعد ماشین حاج قاسم بیاید. آماده شدم بروم پایین که وقتی می‌آید مشایعتش کنم. همین که دکمه آسانسور را زدم هم زمان در آسانسور باز شد و دیدم سردار با یک آقا جوانی آمدند بیرون، بدون هیچ تکلف و به اصطلاح دم و دستگاهی. بعدها متوجه شدم یا کلاه گذاشتند و یا طوری آمدند که در کوچه شناخته نشوند چون ما اصلا متوجه آمدن ایشان در کوچه نشدیم. 

حاج قاسم گفت: چرا خبر ندادی ازدواج کردی

حاج قاسم تا مرا دید سلام و علیک گرمی کرد و آمد داخل. از بچه کوچکی که در آغوشم بود متوجه شد ازدواج مجدد هم کردم. گفت: چرا به من نگفتی ازدواج کردی و بچه دار شدید؟ باید وقتی زنگ زدیم می‌گفتی تا هدیه ازدواج و بچه ات را می‌آوردم. ب پدر مادر شهید هم خیلی گرم سلام و علیک کردن. من و همسرم رفتیم داخل آشپزخانه وسایل پذیرایی را بیاوریم اما سردار با جدیت از ما خواستند که چیزی نیاورید من فقط آمدم ببینمتان. ما هم یک سنی چای آوردیم و نشستیم. به من گفت: بنشین کنار پدر شهید. 

سردار پرسید: این همسرت را شهید کنی چه؟

چون برادرم هم بود از من پرسید همسرت کدام است؟ وقتی معرفی کردم، سردار سلیمانی با لبخند گفت: او را شهید کنی چه می‌کنی؟ گفتم: حاجی خدا بزرگ است. گفتند بچه را بیاور می‌خواهم ببوسم. سفت و محکم می‌بوسید و چند بار بعد با خنده گفت: من عادت دارم بچه هر چه کوچکتر باشد محکم‌تر می‌بوسمش. 

پاشو بیا بابا پیش من پاشو بیا بابا.

محمد هادی فرزند شهید کنارم گوشه‌ای نشسته بود. سردار نگاهش کرد و گفت: آقا محمد هادی ما چرا نمی‌اید جلو؟ محمد هادی برای اولین بار که کسی را ببیند خیلی غریبی می‌کند اما سردار گفت پاشو بیا بابا پیش من پاشو بیا بابا. محمد هادی رفت بغل سردار و تا آخر نشسته بود. برای مان تعجب داشت که اینقدر راحت سریع رفت در آغوش سردار. 

وقتی مادر شهید بحث را به من و همسرم کشاند

سپس رو کردند سمت پدر و مادر شهید و حال و احوالشان را پرسیدند. مادر شهید بحث را کشاند به جایی که شروع کرد از من و همسرم تعریف کردن. مادر رو کرد به همسرم گفت: او مثل محمود پسرم هست و سارا هم عین دخترم می‌ماند از محمود هم بیشتر دوستش دارم. همدیگر را بغل کردیم و زدیم زیر گریه. سردار گفت: خیلی عالی خدا برای همدیگر نگهتان دارد. و با خوشحالی گفت: این ظرفیت بالای شما را می‌رساند که اجازه دادید عروستان ازدواج کند و حالا هم با آرامش و خوبی کنارشان هستید. از آنها خیلی تشکر کرد. 

بعد از شهادت آقا «محمود» ازدواج شما هم حتی یک جهاد بود

حاج قاسم گفت: بعد از شهادت آقا «محمود» ازدواج شما هم حتی یک جهاد بود. بعد رو کرد به همسرم گفت شما چند کار مهم انجام دادی. اول این‌که سنت پیامبر(ص) را انجام دادی دوم این‌که فرزند شهید را پدری می‌کنی و سوم این‌که دختر ما را سرپرستی می‌کنی. چند بار با کلمه دخترم مرا خطاب کردند که بسیار برایم دلنشین بود. قبل از ازدواج من، پدرم از دنیا رفته بود و همیشه آرزو داشتم‌ای کاش زنده بود و یکبار به خانه‌ام می‌آمد حالا احساس می‌کردم آن روز پدرم آمده خانه‌ام. 

برایتان هدیه آوردم

قبل از این‌که ما بخواهیم گفتند برایتان انگشتر هم هدیه آوردم. به آقایی که همراهش بود اشاره کرد که جعبه انگشتر را بیاور. به همه یک انگشتر هدیه داد. نوبت من که شد یک انگشتر داد بعد گفت: نه نه این خوب نشد می‌خواهم یکی دیگر بدهم. گفتم: ممنون همین برای من کافی است گفت نه می‌خواهم یکی دیگر بدهم. انگشتر دیگری که واقعا زیباتر هم بود و اتفاقا اندازه دستم بهم داد. انگشتر قبلی برای بزرگ بود. انگشتر اول را پس دادم گفتند نه قسمت شما دو انگشتر بوده. 

یک و ساعت و نیم حال و خوب

تقریبا یک ساعت و نیم سردار سلیمانی منزل ما بود. یک ساعت و نیمی که حالمان خوب بود. در حالی که منزل هر شهید حدود یک ربع بیست دقیقه می‌مانند فکر می‌کنم علت طولانی‌تر شدن ملاقات ما حضور پدر و مادر شهید و کنار ما بود و این‌که من ازدواج مجدد کردم انگار صحبت بیشتر و تمایل بیشتری داشت خانه ما بماند.

2323 کد خبر 1378900

منبع: خبرآنلاین

کلیدواژه: شهید سپهبد قاسم سلیمانی شهدای مدافع حرم سردار سلیمانی مادر شهید محمد هادی حاج قاسم خانه ما

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۶۶۲۱۷۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

از شجاعت سردارحمیدرضا هاشمی تا راه‌اندازی نخستین گرمخانه توسط گروه جهادی شهید

ایسنا/کرمان مدیر گلزار شهدای بین‌المللی کرمان گفت: شهید هاشمی فرمانده اطلاعات سپاه سیستان و بلوچستان بود که سرعت عمل در کار و انجام وظیفه داشت و یک فرمانده باهوش، با شجاعت و تواضع بسیار بالا بود.

سردارمحمدرضا حسنی سعدی غروب ۱۰ اردیبهشت ماه در مراسم جشن تولد سردار شهید سیدحمیدرضا هاشمی (فرمانده اطلاعات سپاه سلمان) اظهار کرد: حضور عاشقان در گلزار و آرامش گرفتن در کنار شهدا نشان می‌دهد که آرمان و راه شهدا زنده است.

وی در ادامه با اشاره به ویژگی‌های شخصیتی شهید هاشمی بیان کرد: شهید هاشمی بعد از جذب در قرارگاه قدس سپاه، به واحد اطلاعات و عملیات معرفی شد و مدت زیادی با شهید مدافع حرم سردار جمالی و مدتی با سردار موسوی مسئول اطلاعات قرارگاه قدس کار کرد.

وی اظهار کرد: هر ماموریتی به سردار هاشمی واگذار می‌شد، اول خودش بررسی و شناسایی می‌کرد و وارد میدان می‌شد.

حسنی سعدی بیان کرد: شهید هاشمی فرمانده اطلاعات سپاه سیستان و بلوچستان بود و تیزهوشی بسیار بالایی داشت؛ در مدت کمی به تمام سران عشایر و طوایف سیستان و بلوچستان اشراف پیدا کرد و به منطقه مشرف بود.

مدیر گلزار شهدای کرمان گفت: شهید هاشمی سرعت عمل در کار و انجام وظیفه داشت و یک فرمانده باهوش، با شجاعت وتواضع بسیار بالا بود.

وی بیان کرد: شهادت حق سیدحمید بود زیرا فردی خدایی، مخلص، انقلابی بود و شب و روز نمی‌شناخت. شهید هاشمی برای دفاع از ناموس مردم و برای برقراری امنیت در سیستان و بلوچستان به میدان رفت و هشتم مهرماه سال ۱۴۰۱ در زاهدان به شهادت رسید.

حسنی سعدی در پایان گفت: از شهید هاشمی سوال کرده بودند چه زمانی برمی‌گردی کرمان؟ در پاسخ گفته بود یا بازنشسته می‌شوم و می‌آیم یا شهید می‌شوم.

به گزارش ایسنا، در این مراسم، مسئول گروه جهادی شهید سیدحمیدرضا هاشمی نیز بیان کرد: اولین گرمخانه را در کرمان از شش ماه قبل در بلوار ۲۲ بهمن راه‌اندازی کردیم و تاکنون ۲۹ نفر از میهمانان «مددسرای بهشت» را به کمپ ترک اعتیاد فرستاده و پنج خانم را به مرکز تی سی معرفی کردیم.

حسینی اظهار کرد: در گروه جهادی برای کودکان کار نیز برنامه داریم و از ماه آینده یک طرح در این زمینه آغاز خواهیم کرد و مطالبه گری در محلات را نیز دنبال می‌کنیم.

به گزارش ایسنا، مراسم جشن تولد ۴۶ سالگی سردارشهید سیدحمیدرضا هاشمی با حضور پدر، همسر، برادر شهید و جمعی از مردم و خانواده شهدا همراه با برنامه‌های فرهنگی، مدیحه سرایی و ... در گلزار شهدای کرمان برگزار شد.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • ببینید | نظر جنجالی تاجری که قبل از حضورش در ایران، فکر می‌کرد تهران موشک‌باران می‌شود!
  • مخالفت حاج‌قاسم سلیمانی با شهید شدن بابا پنجعلی
  • طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر
  • ماجرای علاقه زیاد سردار سلیمانی به نوه اش، عسل /زینب گفت ببین یه ذره بچه داره من رو تهدید می‌کنه!
  • از شجاعت سردارحمیدرضا هاشمی تا راه‌اندازی نخستین گرمخانه توسط گروه جهادی شهید
  • هدیه ویژه فرمانده سپاه تهران به فرمانده کل ارتش
  • چرا سردار سلیمانی با شهید شدن بابا پنجعلی در سریال پایتخت ۵ مخالفت کرد؟
  • ابلاغ دستور العمل حمل و عرضه دارو از طریق (سکو) پلتفرم‌ها و کسب و کار‌های اینترنتی
  • دستور العمل حمل و عرضه دارو از طریق (سکو) پلتفرم‌ها و کسب و کار‌های اینترنتی ابلاغ شد
  • تردد در بندر شهید ذاکری قشم مجدد برقرار شد