مظهر صفا*
تاریخ انتشار: ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۷۷۸۵۱۸۰
او صاحب منزلت بود؛ پس از دکتر محمد معین، دومین فارغالتحصیل دکتری دانشگاه تهران بود و از همان سال صاحب کرسی تاریخ ادبیات در دانشگاه شد (۱۳۲۱) و شش سال بعد، به مرتبه استادی رسید (۱۳۲۷) و تا بیستسال بعد به فعالیت خود ادامه (۱۳۴۷)، شش سال، رئیس انتشارات دانشگاه تهران بود (۱۳۳۵ تا ۱۳۴۱)، چهار سال رئیس دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، و همزمان، مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی بود (۱۳۴۲ تا ۱۳۴۶)، هجده سال، دبیرکل کمیسیون ملی یونسکو در ایران بود (۱۳۲۵ تا ۱۳۴۳) و چهارده سال معاون آنجا (۱۳۴۳ تا ۱۳۵۷)، و هفت سال دبیر شورای عالی فرهنگ و هنر بود (۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷).
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
از راست: شجاعالدین شفا، علیاکبر کسمایی، زینالعابدین مؤتمن، ایروانی، ناشناس، ربیع مشفق همدانی، محمد حجازی، ذبیحالله صفا، ناشناس، ناشناس/ سمینار نویسندگان بهترین کتاب سال، فروردین ۱۳۳۴
این همه شاید باورتان نیاید اما تنها مشاغل «ذبیحالله صفا» است، و مکتوبات و منشورات او حدیثی دگر است. او هم مترجمی زبده بود که نمونههایش «سقراط» و «رافائل» هردو اثر آلفونس دولامارتین هستند، هم مصححی چیرهدست که دواوین «عبدالواسع جَبَلی» و «سیف فَرغانی» و همچنین «دارابنامه» طَرسوسی و «بختیارنامه» دقایقی مروزی از او به طبع رسید، و هم در پژوهشگری ادبی عرصهای فراخناک داشت و میتوان به «حماسهسرایی در ایران» - که پایاننامه دکترایش بود -، «تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تا اواسط قرن پنجم»، «مزداپرستی در ایران قدیم»، «احوال و آثار ابوریحان بیرونی»، «حکیم فاراب» و «مقدمهای بر تصوف» اشاره کرد.
در این میان، «تاریخ ادبیات در ایرانِ» او، جایگاه و پایگاهی مختص خود دارد. که در سال ۱۳۳۲، یعنی وقتی چهلودو سال داشت، نگاشت. اگرچه خود در مقدمه اثرش یادآور شده که «پیداست که پیش از نشر این کتاب ناچیز تحقیقاتی به زبانهای فارسی و غیرفارسی درباره تاریخ ادبیات ایران شده است که از آن میان باید کوششهای مرحوم ادوارد براون و دکتر اته (که نخستین تاریخ ادبیات خود را به زبان انگلیسی و دومین به زبان آلمانی نوشته است)، و همچنین مجاهدات دانشمندان بزرگ مرحوم مغفور میرزا محمدخان قزوینی و شادروان بهشتآشیان ملکالشعراء بهار و دوست مرحوم فاضل و پاکاندیشهام عباس اقبال آشتیانی طاب ثراهما و آقای سیدحسن تقیزاده و آقای بدیعالزمان فروزانفر و آقای جلالالدین همایی و آقای دکتر رضازاده شفق و آقای سعید نفیسی و پیش از آنان مرحوم محمدحسینخان فروغی را با نظر شکر و سپاس و احترام و اغتنام نگریست...» اما کامیار عابدی در نوشتاری که پس از درگذشت او، در مجله «جهان کتاب» (شماره ۸۱ و ۸۲، تیر ۱۳۷۸) نوشته، شیوه او در این اثر را مورد مداقه قرار داده است: «فکر و کلکِ صفا در تاریخ ادبیاتنویسی به شیوه نوشتن دایرهالمعارفها نزدیک است، منتهی با بسط و تفصیل بیشتر. تمایل به فراگیر بودن، و فراگیر کردن کار، و حتّی از شاعران و نویسندگان بسیار گمنام هم درنگذشتن، بیتردید یک حُسن بزرگ است... به واقع میتوان گفت که وی دایرهالمعارف بسیار منظّم و سنجیدهای از سرگذشت ادب و فرهنگ ایران و قلمروی زبان فارسی فراهم آورده است. در این نوع نگارش، تواناییهای ارزشمندی از قلم صفا بیرون میتراود. او برخلاف بسایری از استادان و پژوهندگان ادبی معاصر، نثر فارسی را ساده و روان و دور از عربیزدگیهای معمول، و یا احیانا سرهگراییهای نامعمول نوشت. بدین لحاظ تاریخ ادبیات در ایران، اثری است که خوب خوانده میشود. و خواننده از نظرِ نثر با فراز و فرودهایی چند روبهرو نیست... شیوه بررسی آثار ادبی و زندگی برجستگانِ ادب و فرهنگ ایران دذر تاریخ ادبیّات صفا، شیوهای است کاملا تاریخی... ذهنیّت مولف کاملا کلاسیک است... صفا بسیار محتاط و دانشگاهی است. و همه کوشش خود را به کار میبندد تا نقش خود را به عنوان یک مورّخ ادبیِ دورنگر از دست ندهد. او بیشتر یک مورّخ ادبی است تا یک ادیب مورّخ... با این همه باید خاطرنشان کرد که مراتب و موقعیّتهای شعر و نثر نویسندگان و شاعران، آنگونه که باید و شاید، در این اثر انعکاس وسیعی نیافته است... تکیه استاد صفا در تاریخ ادبیاتش به گونهای آشکار بر قلم و نگارش خود است. نقل قولها، به ویژه از معاصران بسیار اندک است... در تاریخ ادبیات در ایران بحثها و بررسیهای دقیق در محتوای سرودهها و نوشتهها چندان قابل توجّه نیست. گفتهها و نظرها راجع به شاعران و نویسندگان، بیشتر کلّی است... با این همه، چنین نکتهها و بررسیهایی، به هیچ روی از اهمیّت و ارزش دایرهالمعارفِ بزرگ این استاد و پژوهنده فقید نمیکاهد. او کار خویش را تا جایی که در توان داشت و توانست، انجام داد.»
از راست: ایرج افشار، علی عمران، نصیریان، کریم اصفهانیان، ذبیحالله صفا و سیدحسین نصرشاید اوج حسرت را بتوان در کلام محمدعلی اسلامی نَدوشن یافت که یک هفته پس از مرگ او در روزنامه اطلاعات نوشت: «صفا بیش از شصت سال خدمتگزار کمربسته فرهنگ و ادب ایران بود و در این راه ساعتی آرام نگرفت. انگشتان دست راستش از فرط قلمزدن کژ شده بود. غوطهزدن در میان صدها کتاب خطی و چاپی، و از میان آنها عصاره فکر و ادب کشور چندهزارسالهای را بیرون کشیدن، همّت و شوق و شکیباییای میطلبید، که هرکسی مرد میدانش نبود. دوره تاریخ ادبیات در ایران بیش از چهل سال است که جلوی دستِ هر دانشجوی ادبیّات بوده است. وفور معلوماتی که در آن ریخته شده، آن را تبدیل به یک گنجینه منحصر به فرد کرده است. عجیب است که این کارها از خلال سالها اشتغال اداری سربرآورده است. و ما اکنون که به گذشته نگاه میکنیم، افسوس میخوریم که او نتوانست از گذاردن بخشی از وقت خود را بر سرِ جز آنچه درخور او بود، دامن کشید.»
اهدای جایزه بینالمللی فردوسی از سوی ذبیحالله صفا، رئیس شورای عالی دانشگاه تهران به شاه اسلام شاه محمداف، ایرانشناس ازبک / اردیبهشت ۱۳۵۴ایرج افشار هم که پس از او، یادداشتی در سلسلهنوشتارهای «تازهها و پارههای ایرانشناسی» در شماره ۷ مجله «بخارا» (مرداد و شهریور ۱۳۷۸) درباره همین اثر نوشت: «تاریخ ادبیات در ایران شایستهترین، مهمترین و پایدارترین تالیف اوست. کتابی است که آوازه جهانی گرفته است. صفا بر سر تدوین آن شیره جان را مصروف کرده است. باید شادمان باشیم ازین لحاظ که اگر او چنین کتابی را عرضه نکرده بود دانشجویان و دانشپژوهان ناگزیر از مراجعه به کتابهای اته، براون، آربری، ریپکا بودند. او توانست به تاریخ ادبیات فارسی جنبه ایرانی بدهد.» او در همین یادکرد آورده که «صفا در دوره ادبی دبیرستان فیروزبهرام معلم تاریخ ادبیات و یکی دو درس دیگر بود. من سه سال شاگرد او بودم» و در جایی دیگر هم، اضافه کرده که «از صفات صفا بیپیرایگی، ایراندوستی، فرهنگپروری، نیکدلی، ادب، حجب و مخصوصا کمک به پرورش استعداد دیگران بود».
از راست: بدیعالزمان فروزانفر، پرویز ناتل خانلری، علیاصغر حکمت و ذبیحالله صفادرباره خُلقیات او، ناصرالدین پروین، طی مطلبی در مجله «ایرانشناسی» (سال یازدهم - شماره ۳، پاییز ۱۳۷۸) نوشته است: «... صفا حساس و زودرنج، ولی خوددار بود. زود اندوهگین میشد ولی عصبی نمیشد. سیّد بود و جوشی نبود. چون میشنید کسانی - ناگوارتر آن که یکیدو تن از شاگردان قدیمش - به او بد و ناروا گفتهاند به سختی محزون میشد... صفا در بسیاری از زمینهها کممانند بود. پهناوری دایره دانش، خستگیناپذیریاش در کار پژوهش، خصلت معلّمی و حتی کارآراییاش در مدیریت را همتایان و ارادتمندان او - که فراوانند - بارها ستودهاند. انسانی بزرگوار، مهربان و فروتن نیز بود و به اینها ایرانخواهیاش را باید افزود. آل احمد - با همه بازیها و کجسلیقگیهای گاه به گاهش - [در نامهای خطاب به عبدالجواد فلاطوی] درباره او چنین نوشته: "مرد نیکیست که اگر روزگار خوشی، بیش از اینها قدرش را میشناختند" و با تلخی افزوده است: "ولی حیف که روزگارِ ما به مردان نیک احتیاج ندارد."» و جالب آنکه این افسوس جلال، احتمالا در سالهای دهه چهل بوده که صفا دارای مرتبی بود، و اگر سالهای پس از انقلاب را میدید چه میگفت.
از راست: محمدجعفر محجوب، ذبیحالله صفا و نادر نادرپورصفا اما ارزشی جهانی داشت. او چنان بود که وقتی درگذشت، بخش فارسی دانشگاه دهلی هند به همت رئیس اندیشمند و ایراندوستِ آن، شریف حسین قاسمی، برایش بزرگداشت باشکوهی در ۱۹ جولای ۱۹۹۹ (۲۸ تیر ۱۳۷۸) برپا کرد و به واقع بزرگ داشتش. در بخشی از بیانیه پایانی این نشست، شاید بتوان ردپای مِهر آنان به او را فهمید، چیزی که همان زمان خبری از آن در ایران نسبت به او نبود: «استاد ذبیحالله صفا یگانه چهره درخشانی از فرهنگ جامع و اصیل ایرانی و بازمانده و نمودارِ کامل از توانایی و توانگری سنّت علمی جهانِ شرق بود. ایشان علم را با عمل همراه و مقامِ عالم را با مرتبه انسان کامل همتا ساخته بود. استاد مرحوم اَبَرمردی بود که با آثارِ ارزنده خود به گنجینه ادبی فرهنگِ فارسی غنای بیشتری بخشید. ایشان از بزرگترین پژوهشگران معاصر بود که تا اثری از ادبیاتِ فارسی برجاست، نام وی زینتبخش تاریخ ادبیات فارسی خواهد بود.»
ذبیحالله صفا (نشسته) و احسان یارشاطر (در حال سخنرانی)صفا سخت دلبسته زبان فارسی بود و وابسته ایران. چنانکه در یک سخنرانی درباره شعر فارسی در سال ۱۳۵۰ گفت: «شعر فارسی تنها به ما ایرانیان و یا ساکنان نجد ایران انحصار ندارد بلکه حوادث تاریخی و پختگی و استعداد خاص زبان و شعر فارسی باعث شد که سرزمینهای پهناوری از بنگال شرقی گرفته تا نواحی مسلماننشین یوگسلاوی امروز زیر سیطره شعر فارسی قرار گیرد و علاوه بر آنکه از این راه نشر فرهنگ ایرانی در تمام این نواحی وسیع میسر شد، شعر فارسی نماینده افکار و عواطف و فرهنگهای ملتهای دیگر خاصه اقوام متعددی در سرزمین هند و پاکستان امروزی گردید. بدین ترتیب امروز شعر فارسی تنها میراث ملت ما نیست، بلکه تقریبا جهانی و ما در حفظ آن نهتنها یک مسئولیت ملی ایفا میکنیم بلکه ملتهای گوتاگونی که در ایجاد این میراث بزرگ ادبی سهیم بودهاند، امروز چشم بر ما دوخته و مترقبند که تا ما از عهده وظیفه سنگینی که در حفظ این گنجینه عظیم داریم چگونه برخواهم آمد» و البته در آخرین اظهارنظر، در گفتوگویی رادیویی در ۱۸ دی ۱۳۷۷- یعنی تنها پنج ماه پیش از فوتش - گفت: «... بنده البته یک حالت تواضعی داشتم از کودکی، از روزگاران کودکی به من یاد دادند، و این ماند برای من، و من علاوه بر اینها نسبت به سرزمین خودم، اگر تواضعی نداشته باشم اصلا به تلخی نمیارزد. مملکت من شایسته احترام است، و من این احترام را همیشه نگه داشتهام. مملکت من سرزمینی است که نزدیک چهارهزار سال پیشرو ممالک تمدن دنیا بوده است. و من این حرف را از روی خودپرستی نمیزنم، بلکه این حقیقت است، و چنین مملکتی را باید دوست داشت، باید نسبت به او متواضع بود، باید او را عزیز داشت، و من عزیز میدارم، همین حالت در من هست...»
«سیدذبیحالله صفا شهمیرزادی»، مردی از تبار بهار بود و وجودش سرشار از بهشتِ اردیبهشت؛ ۱۶ اردیبهشت ۱۲۹۰ در شهمیرزاد زاده شد و نهم اردیبهشتِ هشتادوهشت سال بعد در شهر لوبک (Lübeck) آلمان دار فانی را وداع گفت بیآنکه به آرزویی که در نامهای خطاب به ایرج افشار به تاریخ ۱۵ بهمن ۱۳۶۳، رسیده باشد: «... از خدا میخواهم مرا در آغوش همان خاک مقدس جای دهد...».
*تعبیر ایرج افشار درباره ذبیحالله صفا
برچسبها ذبیحالله صفا ایران شناسیمنبع: ایرنا
کلیدواژه: ایران شناسی ایران شناسی تاریخ ادبیات در ایران دانشگاه تهران ذبیح الله صفا ایرج افشار تاریخ ادبی شعر فارسی خ ادبی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۷۸۵۱۸۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آیا حذف زبان فارسی در افغانستان ممکن است؟
به گزارش خبرآنلاین به نقل از ایراف، اگرچه پیش از این، در دورههای مختلف، از نظامهای پادشاهی در افغانستان، تا دوره جمهوریت، تلاشهای مخفی و آشکاری برای کاهش نفوذ زبان فارسی در افغانستان از سوی دولتها و حاکمان صورت گرفته است، اما به زعم کارشناسان این تلاشها با شکست روبرو بوده و روبرو خواهد شد.
حذف کامل زبان فارسی از افغانستان به طور کامل امکانپذیر نیست و به شدت غیرممکن به نظر میرسد. زبان فارسی یکی از زبانهای رسمی افغانستان است و تاریخچه گستردهای در این کشور دارد. علاوه بر این، جامعه افغانستان به شدت چندفرهنگی است و اکثریت مردم حتی پشتوزبانان از زبان فارسی به عنوان زبان ارتباطی و میانجی در این کشور استفاده میکنند.
با این حال، ممکن است بخشی از طالبان تلاش کنند تا زبان فارسی را از برخی اسناد رسمی یا شماری از زمینههای فرهنگی و آموزشی حذف کنند، اما این اقدام که به شدت مورد انتقاد داخلی و بینالمللی قرار گرفته همچون گذشته با مخالفت و مقاومت مردم مواجه خواهد شد. به علاوه، زبان فارسی، زبان تعاملات مردم افغانستان است و حذف آن از دانشگاهها و مدارس این کشور که نظام آموزشی مطلوبی ندارد، نمیتواند تأثیرگذار باشد.
افزون بر این مرجعیت رسانهای برخی رسانههای فارسی زبان که عمدتاً در ایران مستقر هستند، نقش فزایندهای در گسترش هرچه بیشتر زبان فارسی در افغانستان داشته است. موضوعی که احتمالاً فقط حذف و سانسور رسانهای بتواند جلوی آن را بگیرد.
از سوی دیگر، ایران به عنوان کشوری فارسیزبان همواره در جهت رشد و تقویت زبان فارسی در خارج از مرزهای خود به خصوص در افغانستان تلاش کرده است. مهمترین این تلاشها را میتوان در سه دسته کلی خلاصه کرد:
۱. ارتباطات فرهنگی و ادبی: ایران به عنوان یکی از کشورهایی که فارسی به طور رسمی در آن مورد استفاده قرار میگیرد، نقش بسیار مهمی در ترویج ادبیات و فرهنگ فارسی دارد. این کشور با برگزاری نشستها، کنفرانسها و همایشهای فرهنگی و ادبی و ارسال اثرات ادبی و فرهنگی به افغانستان، به تقویت و حفظ زبان فارسی در این کشور کمک میکند.
۲. ارتباطات آموزشی: ایران از طریق ارائه بورسهای تحصیلی و فرصتهای آموزشی، حتی به دانشآموزان و دانشجویان غیرفارسیزبان افغانستان فرصت میدهد تا زبان فارسی را به عنوان زبان خارجی یاد بگیرند و به ترویج و حفظ این زبان کمک کنند.
۳. همکاری در رسانهها: ایران از طریق همکاری با رسانههای افغانستانی و ارائه محتوای فارسی در رسانههای خود، به ترویج و حفظ زبان فارسی در افغانستان کمک میکند.
با این حال نه تنها در افغانستان، که ایران برای حفظ زبان فارسی و گسترش نفوذ خود در میان کشورهای ایران فرهنگی تلاش مستمر دارد. زبان فارسی به دلایل عدیدهای برای ایران اهمیت دارد. حفظ هویت تاریخی ایرانیان از پس از حمله اعراب، به وسیله زبان فارسی صورت گرفته است. البته ایرانیان، فارغ از زبان مادری خود که میتواند کردی، عربی، آذری، بلوچی و … باشد همواره بر استفاده از زبان فارسی به عنوان زبانی بیناقومی تأکید داشته و توانستهاند این زبان را به عنوان زبان دوم اسلام به جهانیان معرفی کنند.
گذشته از این، بدون شک، زبان فارسی میتواند به عنوان یکی از ابزارهای مهم تقویت قدرت نرم ایران عمل کند. قدرت نرم به توانایی یک کشور در تأثیرگذاری بر دیگران از طریق ارزشها، فرهنگ، ایدئولوژی و مسائل فردی و اجتماعی اشاره دارد. به چندین دلیل، زبان فارسی میتواند به تقویت قدرت نرم ایران کمک کند:
۱. تأثیرگذاری سیاسی و دیپلماسی: زبان فارسی میتواند به عنوان یک زبان دیپلماتیک در روابط بینالمللی کشورها عمل کند. تأسیس مراکز فرهنگی و زبان فارسی، ارائه بورسهای تحصیلی و فرصتهای آموزشی، و برگزاری نشستها و همایشهای فرهنگی و ادبی، میتواند به توسعه روابط دیپلماتیک و تأثیرگذاری سیاسی ایران کمک کند.
۲. ارتباطات فرهنگی و هنری: زبان فارسی به عنوان زبانی با تاریخ و فرهنگ غنی، قادر است ارتباطات فرهنگی و هنری مؤثری را با دیگر کشورها برقرار کند. اشعار، داستانها، فیلمها و سایر آثار هنری و ادبی فارسی میتوانند از طریق ترجمه و ارائه به سایر کشورها، فرهنگ و ارزشهای ایران را به دیگران معرفی کنند و نقش بسزایی در ایجاد تبادل فرهنگی و هنری داشته باشند.
۳. توسعه همکاریهای اقتصادی: زبان فارسی میتواند در تسهیل تعاملات اقتصادی و تجاری با دیگر کشورها نیز نقش مهمی داشته باشد. با ترویج زبان فارسی و آموزش آن به غیرفارسی زبانها، ایران میتواند از طریق ارائه اطلاعات، محصولات و خدمات به زبان فارسی، روابط تجاری و اقتصادی خود را با دیگر کشورها تقویت کند.
به طور کلی، تقویت قدرت نرم ایران از طریق حفظ و ترویج زبان فارسی و فرهنگ فارسی میتواند به تقویت تأثیرگذاری کشور در منطقه و جهان کمک کند و نقش مهمی در توسعه روابط بینالمللی و تأثیرگذاری در مسائل جهانی ایفا کند.
به همین دلیل، حاکمیت ایران، یکی از مخالفان برخورد با زبان فارسی در افغانستان است؛ هرچند طالبان به طور رسمی موضوع حذف یا ایجاد محدودیت برای زبان فارسی را رسانهای نکرده و حتی امیرخان متقی، سرپرست وزارت خارجه دولت موقت طالبان، ۳ دی ماه سال گذشته، در یک نشست خبری در تهران، در پاسخ به سوالی درباره نگرانیها از کمرنگ شدن زبان فارسی در افغانستان گفته بود: «زبان فارسی و پشتو هردو زبان رسمی افغانستان هستند و هیچ نوع تبعیضی علیه زبان فارسی از سوی حکومت افغانستان وجود ندارد. در مکاتب و دانشگاهها و مراکز علمی، همه چیز مانند قبل جریان دارد و تدریس و صحبت به هردو زبان پشتو و فارسی انجام میشود. ما تلاش داریم هر دو زبان غنیتر و علمیتر شوند.»
در همین حال، حسن کاظمی قمی، نماینده ویژه رییس جمهور ایران در امور افغانستان نیز پیش از این در گفتوگو با مجله نیمروز گفته بود: «میدانیم که زبانهای پشتو و فارسی همریشه هستند و پیوند میان زبانهای گوناگون منطقه ما و مردمانی که به این زبانها سخن میگویند، ناگسستنی است. بنابراین، ما تلاش داریم با افزایش تعاملات فرهنگی میان دو کشور، از اهمیت و ضرورت صیانت از ریشههای موجود زبانی؛ گفتمانی ایجاد شود تا بهواسطه آن، این تمدن پایدار بماند.»
اینگونه سخنان نشاندهنده هوشمندی هر دو طرف نسبت به حفظ تعاملات و پرهیز از بزرگنمایی اختلافات در قبال یکدیگر است؛ نکتهای که بسیاری از کارشناسان بر آن تأکید کرده و سیاستگذاری حاکمیتی در تقابل با سیاستهای غیردولتی در این حوزه را محکوم به شکست میدانند.
به گفته کارشناسان، هر نوع چالش با طالبان در حوزه زبان، میتواند به گسترش سیاست حذف زبان فارسی و پافشاری طالبان نسبت به این سیاست منجر شود. این گروه از پژوهشگران معتقدند افزایش تولید محتوا از سوی شهروندان فارسیزبان و گروههای مردمی در داخل و خارج افغانستان، خود به خود عامل مهمی برای شکست سیاست و نگاه حذفی نسبت به زبان فارسی در افغانستان خواهد بود.
311311
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1902366