آلیله؛ تلفیق تاریخ و طبیعت برای نمایش زیباییها / ثبت ملی دو اثر از روستای آلیله+تصاویر
تاریخ انتشار: ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۷۸۰۱۵۰۲
روستای آلیله در دل طبیعت بکر و سرسبز مغان با چشماندازی منحصر بهفرد تلفیقی از تاریخ و طبیعت است برای نمایش زیباییهای بکر و خدادادی که زیباییهای آن روح انسان را صیقل میدهد. ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۱:۵۴ استانها اردبیل نظرات - اخبار استانها -
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اردبیل، در دل طبیعت بکر و سرسبز مغان روستای آلیله یا آلایله با چشماندازی منحصر بهفرد که از زیبایی روح انسان را صیقل می دهد، جای گرفته که مناظر بکر و زیباییهای خدادادی آن چشمان هر بیننندهای را نوازش میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
علاوه بر مناظر بکر و طبیعی این روستا و آثار تاریخی موجود در آن که در نوع خود کمنظیر است، شهرت میهماننوازی مردمان این خطه نیز زبانزد بوده که هر یک از گردشگران ورودی به روستا را خواه آشنا و خواه غریبه همچون جمع و میهمان خود دانسته و معنای واقعی به میهماننوازی میبخشند.
دیدار امام جمعه اردبیل با کارکنان میراث فرهنگی؛ گرههای کور گردشگری اردبیل در حال بازشدن است+ تصاویرطرح جامع مطالعاتی برای مناطق نمونه گردشگری اردبیل تدوین شدزیرساختهای لازم برای دسترسی به اماکن گردشگری اردبیل تامین میشود1100 فرصت شغلی در بخش گردشگری اردبیل ایجاد میشود«گاومیش گلی» تورق تاریخ گردشگری اردبیل؛ لذت داغ 50 درجهای در دل «سبلان»در کنار میهماننوازی و همت و ارادهای قوی که از خصوصیات بارز مردمان روستانشین است، اتحاد، انسجام و همبستگی مردم این روستا نیز مثالزدنی است که همواره در حل و فصل مسائل روستا در کنار هم بوده و این همبستگی و زندگی توام با اتحاد و یکرنگی خود عاملی برای ورود گردشگران به این منطقه به شمار میرود.
بافت پلهکانی روستای آلیله خود مهر تائیدی بر انسجام اهالی این روستاست و از جاذبههای مهم گردشگری به شمار میرود چرا که این بافت همواره برای گردشگران جاذب بوده و پای آنها را به چنین روستاهایی باز میکند.
به واسطه دشتها و تپههای مملو از گیاهان دارویی این روستا، عدهای از گردشگران نیز روستای آلیله را برای جمعآوری این گیاهان انتخاب میکنند تا از این مواهب خدادادی برای درمان امراض مختلف استفاده کنند.
مراتع موجود در ارتفاعات روستای آلیله گنجینه انواع گیاهان دارویی است، بویمهدرن، سومورخان گولو(گلگاوزبان)، بابانی(بابونه)، ایستیاوت، ساققیز چوپو(کاسنی)، آیبه، کهلیکاوتو، جینجیلیق، همهکوجو، جیگیرتیکان، نانه(نعناع)، قویونقولاغی، گیلدیک، بویورتیکان(تمشک)، بالدیرغان، احمدچای و یارپوز(پونه) نمونههایی از گیاهاین دارویی روستای آلیله است.
از دیگر جاذبههای طبیعی گردشگری در این روستا علاوه بر طبیعت سرسبز و دستنخورده آن، میتوان به آبشار جهنم شولهسی، دئییرمان درهسی، منطقه نیمهجنگلی قجل، آبشار آلمالی شولهسی، آبشار میشئیله و چشمه آب معدنی سویوخ بولاغ اشاره کرد.
دییرمان درهسی از جمله مهمترین جاذبههای این روستا به شمار کیرود که در غرب روستای آلیله واقع شده و به خاطر پوشش گیاهی خاص و نیز داشتن چند آبشار کوچک و بزرگ، یکی از نقاط مهم و دیدنی منطقه است؛ از آبشارهای مهم و دیدنی این دره و روستای آلیله میتوان باختی باغی شولهسی، آشاغا دییرمان شولهسی، یوخاری دییرمان شولهسی، آلمالو و میشئیله را نام برد.
غارهای متعدد لونج، سارای و ممدحسن کوهولو و قاراقوش اوتوران که در طول تاریخ مورد سکونت انسانها بوده، تپههای دوران اشکانی و استلهای سنگی دوره ایلخانی- تیموری با کتیبه و نقوش هندسی زیبا، میزی سنگری، سراسلان سنگری و توپ آتیلان از جمله آثار باستانی آلایله است.
وجود آثار تاریخی از جاذبههای گردشگری این روستا بوده که ظرفیتی مهم برای جذب گردشگران تاریخی به منطقه به شمار میرود.
از روستای آلیله دو اثر به ثبت ملی رسیده که یکی گورستان تاریخی آلیله است که مربوط به دوره ایلخانی و تیموری میباشد که سنگنوشتههای تاریخی این دوران در گورستان آلیله موجود است.
دیگر اثر ثبت ملیشده روستای آلیله اثر ناملموس آللاهلاما است که مردم این خطه هر ساله برای شکرگذاری آن را به شکلی گسترده و باشکوه با حضور انبوه گردشگران برگزار میکنند.
مرزی بودن روستا از دیگر ویژگیهای شاخص روستای آلیله میباشد که میتواند زمینه برای جذب گردشگران خارجی را فراهم آورد به طوری که حضور میهمانان روسی در مراسم آللاهلاما سال گذشته موئد این مطلب است.
با وجود تغییر سبک زندگی به واسطه ورود برخی تکنولوژیها در اغلب مناطق و زندگی ماشینی امروزه، اما مردم این خطه همچنان به بسیاری از آداب و سنن پایبند بوده و با برگزاری جشنهای مختلف از قبیل آللاهلاما به دنبال ماندگاری این آداب و رسوم هستند.
آللاهلاما از جمله جشنها و مراسمات مهم روستاهای کوهستانی شهرستان گرمی مغان است که از جمله مهمترین مراحل زراعت مرحله برداشت محصول به شمار میرود.
برداشت محصول به خصوص گندم و جو در روستاهای کوهستانی شهرستان گرمی مغان همراه با مراسم خاصی است که به آللاهلاما معروف است، در این مراسم به محض اتمام کار برداشت محصول، «بیچینچی» یا شخصی که کار برداشت را انجام میدهد در جلو و چند نفر دیگر از جمله صاحب زمین و افرادی که در دروی گندم، بیچینچی را یاری نمودهاند مانند فرزندان، همسایگان و اقوام در پشت سر او میایستند.
بیچینچی با صدای بلند و با نام خدا سلامتی تمام افراد جامعه و سلامتی صاحب زمین را از خدا خواستار شده و به دشمنان حضرت علی(ع) لعنت میفرستد و بقیه افراد پشت سر او با گفتن «یاعلی» وی را همراهی میکنند، دعاها با صدای بلند و بصورت کشیده خوانده میشود به طوری که در داخل روستا شنیده شده و اهالی می گویند «فلانی آللاهلادی ».
در ابتداء آللاه لاما بیچینچی میگوید «حاققینحاقلیقینه، ائلین بیرلیگینه، اکین ییهسینین ساغلیغینه، «آللاه»«محمد»، افراد پشت سر(بیچینچی) یکصدا و بلند میگویند: «یاعلی» بیچینچی ادامه میدهد؛ «دوشمانوا لعنت» بقیه میگویند: «یاعلی» و بدین ترتیب کار برداشت گندم تمام میشود.
در همانروز برای نهار یا شام غذایی برای بیچینچیها و سایر میهمانان احتمالی آماده میشود که به غذای «آللاهلاما» معروف است و اصطلاحاً میگویند «آللاهلاما یئمهیی» که در گذشته عموماً شوربا (آبگوشت با جوجه محلی) بوده است.
این رسم هنوز هم در روستاهای نواحی کوهستانی گرمی مغان که کار برداشت محصول با دست انجام میشود رایج است.
از رسمهای مهم اجتماعی منطقه که در برقراری عدالت اجتماعی حائز اهمیت است رسم «باشداغچی»میباشد؛ در این رسم هنگام برداشت محصولات کشاورزی بهویژه گندم و جو، افرادی که زمین قابل کشت ندارند پشت سر بیچینچی اقدام به برداشت خوشههای بر جای مانده در زمین مینمایند و در پایان برداشت هم مقداری از محصول را بهعنوان هدیه از صاحب زمین دریافت میکنند؛ با این روش باشداغچیها میتوانند مقدار قابل توجهی از نیازهای غذایی خود را تامین کنند.
روستای آلیله که در 13 کیلومتری جنوب شرقی شهر گرمی مغان و در 5 کیلومتری شرق روستای اینی(مرکز دهستان) در بخش مرکزی و مابین روستاهای تازهکند، بییره و اینی و در ارتفاع یک هزار و 237 متری از سطح دریاهای آزاد واقع شده است، پذیرای گردشگران از نقاط مختلف کشور است.
ارتفاعات سالاوانداغی در قسمت جنوبی این روستا مرز ایران و جمهوری آذربایجان را تشکیل می دهد که در محل به آلیلهداغی معروف بوده و سرچشمه شعبه آلیلهچایی رود اوجارلو میباشند؛ روستای آلیله دارای مراتع ییلاقی درجه یک بوده و در بخشهایی با جنگلهای پراکنده پوشانده شده است که ظرفیت مهم گردشگری به شمار میرود.
با توجه به ظرفیتهایی که در این روستای تاریخی و گردشگری وجود دارد، معرفی این قابلیتها در راستای رونق گردشگری هر چه بیشتر در منطقه باید مورد توجه قرار گیرد.
انتهای پیام/ش
R41374/P/S6,49/CT6منبع: تسنیم
کلیدواژه: گردشگری اردبیل شمار می رود روستای آلیله برداشت محصول آللاه لاما کار برداشت زیبایی ها شوله سی پشت سر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۸۰۱۵۰۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نظربازی با اصفهانِ اردیبهشتی
ایسنا/اصفهان نویسندۀ سفرنامۀ «در کلمات هم میشود سفر کرد» داستاننویس و فیلمسازی است که از زیباییهای اصفهان در روایت سفرش به این شهر در هنگامۀ پاییز میگوید، اما حتی در این سفر پاییزی نیز خاطرۀ شیرین سفرهای اردیبهشتیاش به نصفجهان را به یاد میآورَد.
آدم باید خیلی بیذوق باشد که به اصفهان سفر کند، در دل طبیعت و باغات آن غرقه شود، میان معماری نابش از این سو به آن سو برود و تاریکروشنِ ادبیات و تاریخ این دیار را تجسم کند، اما شوری در وجودش هویدا نشود! در وجود این شهر شوریده همواره رازها و استعارههایی پنهان بوده است که شاید با دیدگان به نظر نیایند، اما حس میشوند، سرها را پرشور و دلها را حیران میکنند. آنهم نه به وقتی که شهر در بینقصترین روزگار خود به سر میبرد، بلکه در همین زمانۀ ما که مسافران، زایندهرود را کمآب یا بیآب میبینند، بیغشترین آثار معماری را زخمی و بیرمق در اسارت داربستها دیدار میکنند و در خیابانها یا کوچههای شهر هزاران چالهچوله و نازیبندگی خودنمایی میکند، باز هم دیدن اصفهان آدمی را به هیجان میآورد و همزمان آرامشی دلنشین به او میبخشد.
نمونۀ آن را باید در سفرنامۀ نهچندان معروف اصغر عبداللّهی از اهالی قلم کمنظیر جنوب ایرانمان، یعنی آبادان گرم و صمیمی یافت. عبداللّهی در همین روزگار ما به اصفهان میآید و در خاطرات سفرش موسوم به «در کلمات هم میشود سفر کرد» پا به این شهر میگذارد. او نیز برخی کموکاستیهای شهر اصفهان به چشمش میآید و آزارش میدهد، اما از یادداشتش به نصف جهان معلوم است که خیالش به پرواز درآمده و اشتیاقی یافته که بازتابش در قلم او یافتنی است.
گلچینان گلچینان به سمت چهارباغ
اصغر عبداللّهی، داستاننویس و فیلمساز، در این سفر که روایتش را به قلم میآورد، هنگامۀ پاییز است و از زیباییهای اصفهان در این موسم فراوان میگوید. اما او بارها به اصفهان پا گذاشته و چهار فصل آن را دیده است، و حتی در این سفر پاییزی نیز خاطرۀ شیرین سفرهای اردیبهشتیاش به نصف جهان را در یاد دارد و میگوید:
«اصفهان شهری نیست که در یک نظر و یک سفر کشف شود. اگر بهدلخواه مسافر اصفهانی، اردیبهشت هم ماه خوبی است برای نظربازی با شهری که پُر از تکههای کوچک نقاشیهای لاجوردی و فیروزهای است. هم آفتاب دارد، هم نمنم باران و نرمهبادی که از روی میوههای خوشطعم درختان کویری گذر کرده است.»
عبداللّهی از نویسندگان قدر و آگاه به ادبیات، تاریخ و فرهنگ ایرانزمین است. همین مسئله نیز بر منحصربهفردشدن داستان سفرش به اصفهان تأثیری مهم گذاشته است. او سفرنامهای دارد که مثل اصفهان جان و روحی در آن میتوان یافت. عبداللّهی در این گزارش سفرش به زیبایی از قدرت خیال و تخیل نویسندگی خود بهره میبرد و غالباً در دیدار با جایجای شهر به یاد اثری مکتوب در ادبیات یا تاریخ میافتد و به زیبایی با اصفهان کنونی پیوند میدهد که شاید از پس خاطر و نوشتار هرکسی بر نیاید.
این داستاننویس در همان ابتدای کار از خوانندهاش میخواهد که پیش از هر جاذبهای به دیدار چهارباغ برود: «سلانهسلانه یا به قول قجرها گلچینان گلچینان برو به به سمت چهارباغ» وقتی به چهارباغ میرسد، همزمان با دیدن این خیابان شگفتانگیز یادش به داستاننویسان نامدار اصفهان میافتد. و میگوید در چهارباغ باید با داستاننویس اصفهانی، علی خدایی، قدم زد.
فقط خدایی نیست. این آبادانی وقتی در اصفهان درختان و گلها را در جایجای شهر میبیند و وقتی آواز پرندگان چون آهنگی دلنواز به دلش مینشیند، یاد نویسندۀ فرانسوی، آندره مالرو میافتد؛ رماننویسی که رُستنیهای نصف جهان سرمتش و بهگفتۀ عبداللّهی در گوشهای از خاطراتش چنین به آنها اشاره میکند: «گل ابریشم سرخ و گلهای کاغذی افشان و سه گل ارغوانی بر یک درخت انار در حیاطی [...].»
بعد به یادمان میآورد که مالرو، مالرویی که تمام دنیا را زیرپا گذاشته بود، حساب سه شهر اصفهان و ونیز و فلورانس را از همۀ دنیا جدا میکرد، چون هیچ شهر دیگری به پای زیبایی و شکوه و شیدایی این سه نمیرسد. گشتوگذار در اصفهان، نویسندگان یا کتابهای ادبی بسیار دیگری را به خاطرش میرود. «صادقممقلی؛ شرلوک هلمس ایران یا داروغۀ اصفهان» اثر کاظم مستعانالسلطان و «ده قزلباش» اثر حسین مسرور سخنیار اصفهانی از آن جملهاند.
آدمهایی دیدم که دیگر زنده نیستند
عبداللّهی با قدمزدن و گشتن در اصفهان بهجز ادبیات، تاریخ را هم پوینده و جاندار در برابر دیدگانش میبیند. وقتی در عمارت چهلستون است، ظلالسطان، شازده قجری و حاکم اصفهان را میبیند که چطور دستبهکمر دستور میدهد تا آدمهایش نقاشیهای این بنای باشکوه را و گچبریهای ظریفش را با هرچه که به دستشان میآید، تخریب کنند.
بعد در غیاب این شازده قجری پا به اندرونی معروفش میگذارد! همان جا که حالا موزۀ هنرهای تزئینی و معاصر شهرمان شده است و تاریخ خودش را دارد، همان جا که قرنهای درازی به رکیبخانه شهره بود. در اندورنی، عبداللّهی ویلفرد اسپاروی اهل انگلستان، معلم سرخانۀ بچههای ظلالسطان را میبیند. او در دل این موزه، همان لحظهای از تاریخ اصفهان را به چشم میبیند که اسپاروی با خانوادۀ ظلالسطان بهصورت گروهی نمایشنامۀ «توفان» شکسپیر را اجرا میکنند، گویی که خیلی از این نمایش نمیگذرد و دیوارهای عمارت هنوز آن را به یاد دارند. بعد فرزندان حاکم اصفهان یا نوههای ناصرالدینشاه دور هم با معلمشان داستانی از ادگار آلن پو میخوانند.
و همۀ اینها را عبداللّهی میبیند! درگذشتگان بسیاری در یادش جان میگیرند. حتی ناصرخسرو و شاردن و گوبینو و دهها نفر دیگر را میبیند که هنوز ردشان در اصفهان پیدا میشود؛ همانطور که در دل هر بنای تاریخی و کوچه و خیابان و منظرۀ شهر آیندۀ این دیار را هم به تماشا مینشیند.
او این آینده را در عکسها میبیند، مثلاً جایی که از دانشجویان دانشکدۀ هنر اصفهان مینویسد: «برو به عمارت پُرنقش و نگار و به سقف نگاه کن و به یاد بیاور که تصویری از تو در تعداد زیادی از این عکسهای دانشجویان احتمالاً دانشکدۀ معماری حالیه که در غیبت شازده در عمارت توحیدخانه مستقر هستند خواهد بود. آنها تو را به یاد نمیآورند، تو هم آنها را فراموش خواهی کرد اما در این عکسهای دیجیتال باقی خواهی ماند.»
بعد در جایی دیگر دوباره از عکاسی مردم اصفهان و مسافرانش و از عکسهایی که عمرشان بیشتر از آدمهاست برایمان تعریف میکند؛ همان عکسهایی که وقتی عبداللّهی به آنها خیره میشود، احساساتش را دربارهشان اینگونه نشان میدهد: «آدمهایی دیدم که دیگر زنده نیستند. و غم ملایم خودخواستهای در من مِهِ متراکم میشود.»
مرجع:
عبداللّهی، اصغر (۱۴۰۰)، «در کلمات هم میشود سفر کرد»، تهران: چشمه.
انتهای پیام