Web Analytics Made Easy - Statcounter

هویدا از زندان نامه‌ای برایم فرستاد. نوشته بود «من درباره گذشته و ارتباط بعضی از چهره‌ها با رژیم شاهنشاهی حرف‌هایی دارم که حاضرم در یک دادگاه علنی فاش کنم، به شرطی که تا برگزاری چنین محکمه‌ای حافظ جانم باشید.» در آن زمان بیم آن را داشتیم که آقای خلخالی در یک تصمیم ناگهانی به زندان برود و با یک محاکمه به اصطلاح سرپایی کار هویدا را یکسره کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

خلخالی با عجله وارد زندان شد و به طرف سلول هویدا رفت. ابتدا دستور داد همه تلفن‌های زندان را قطع کنند تا هیچ‌کس نتواند از زندان با بیرون تماس بگیرد یا از بیرون تلفن کنند. بعد، وارد سلول هویدا شد و دستور داد از سلول بیرونش بیاورند. وقتی هویدا را از بند بیرون آوردند، خلخالی تپانچه‌اش را درآورد و در حالی که رو به صورت او نشانه رفته بود، در سکوت حاضران گفت من ایشان را محاکمه و به اعدام محکومش می‌کنم. با گفتن این جمله، گلوله‌ای به پیشانی هویدا شلیک کرد که نقش زمین شد. بعد در حالی که از آن‌جا دور می‌شد، به اطرافیان گفت، حالا ببریدش. و از کنار جنازه هویدا گذشت و دور شد.

خلخالی تپانچه‌اش را درآورد و گلوله‌ای به پیشانی هویدا شلیک کرد

 ساعت ۷ و ۲۵ دقیقه بعدازظهر روز شنبه ۱۸ فروردین ۱۳۵۸ امیرعباس هویدا، نخست‌وزیر ۱۳ ساله رژیم شاه در پی شش و نیم ساعت محاکمه، با شلیک گلوله‌ای، که مشخص نشد دقیقا از جانب چه کسی، کشته شد. این‌که هویدا در هنگام اعلام تنفس دادگاه کشته شد روایتی است که پیش‌تر هنگام گزارش دادگاه هویدا آن را بر اساس روایت ابراهیم یزدی مطرح کردیم، اما دست‌کم بر اساس گزارش روزنامه‌های وقت از جمله آیندگان می‌دانیم که جلسه دادگاه تا ساعت ۶ و نیم به طول انجامید و باز گزارش همین روزنامه می‌گوید که هویدا در ساعت ۷ و ۲۵ دقیقه هدف گلوله قرار گرفت. یعنی چیزی حدود یک ساعت از اتمام جلسه دادگاه تا تیر خوردن او فاصله بوده است. پس احتمال قریب به یقین او را به سلولش منتقل کرده بودند و شلیک گلوله از جانب خلخالی یا شخص دیگری در زمانی اتفاق افتاده که او در سلولش به سر می‌برده و نه هنگامی که در حال انتقال به سلول بوده است.

این مقدمه فتح بابی است برای نقل روایتی تازه به دست آمده از ماجرای دادگاه و کشته شدن هویدا، روایت اسدالله مبشری، رئیس دادگستری وقت که در تیرماه ۵۸ برای جمعی از اعضای تحریریه کیهان از جمله محمد بلوری، تعریف کرده است، در این زمان مبشری به عنوان نامزد سردبیری کیهان، چهره‌های شاخص روزنامه از جمله بلوری را به خانه‌اش دعوت کرده بود که ایده‌های‌شان را برای سر و سامان دادن به تحریریه بشنود. محمد بلوری این روایت را در خاطراتش (محمد بلوری؛ خاطرات شش دهه روزنامه‌نگاری [۵۲۶-۵۲۸]) که اواخر سال گذشته (۱۳۹۸) توسط نشر نی منتشر شد، از زبان مبشری این‌طور نقل کرده است:

---

هویدا از زندان نامه‌ای برایم فرستاد. نوشته بود «من درباره گذشته و ارتباط بعضی از چهره‌ها با رژیم شاهنشاهی حرف‌هایی دارم که حاضرم در یک دادگاه علنی فاش کنم، به شرطی که تا برگزاری چنین محکمه‌ای حافظ جانم باشید.» در آن زمان بیم آن را داشتیم که آقای خلخالی در یک تصمیم ناگهانی به زندان برود و با یک محاکمه به اصطلاح سرپایی کار هویدا را یکسره کند. با رسیدن این نامه (هنگام ظهر بود) به سرعت با قسمت حمل و نقل کاخ دادگستری تماس گرفتم و دستور دادم هرچه زودتر یک ماشین حاضر کنند تا من را به قم برساند. آن روزها امام خمینی در قم به سر می‌بردند. تصمیم داشتم تا حادثه‌ای در زندان برای هویدا پیش نیامده به دیدن امام بروم و با شرح موضوع نامه درخواست کنم هویدا تحت محافظت خاص قرار بگیرد تا محاکمه مورد نظر برگزار شود و او ناگفته‌ها را افشا کند. ساعتی از ظهر گذشته بود که در محوطه کاخ دادگستری سوار بر استیشن آهوی بیابان متعلق به دادگستری شدم و به راننده گفتم باید هرچه زودتر من را به قم برساند، بدون آن‌که یک لحظه توقف کنیم. قبل از آن‌که راه بیفتیم، به زندانبانان دستور اکید داده بودم درهایی را که به سلول انفرادی هویدا منتهی می‌شد قفل کنند و تا دستور نداده‌ام هیچ‌کس اجازه ورود به سلول او را نداشته باشد.

خسته و کوفته وارد قم شدم و به طرف خانه‌ای که امام خمینی در آن اقامت داشت رفتیم، اما به نزدیکی منزل که رسیدیم، با کوچه‌هایی پر از انبوه جمعیت روبه‌رو شدیم که برای دیدن امام راه افتاده بودند و راهی برای عبور ماشین نبود. رهبر انقلاب بر فراز بام ساختمان ایستاده بودند و برای سیل جمعیت دست تکان می‌دادند. به هر زحمتی که بود، سواره و پیاده به محل اقامت رسیدیم. از میان موج به‌هم‌فشرده مردم گذشتیم و وارد خانه شدیم. خودم را به احمد آقا رساندم و گفتم: «من همین حالا از تهران رسیده‌ام و باید چند لحظه آقا را ببینم و مطلب مهمی را به عرض ایشان برسانم.» احمد آقا گفت: «آقای دکتر، وضع را که می‌بینید؛ به هیچ ترتیبی نمی‌توانیم این ملاقات را برقرار کنیم. باید همین‌جا بنشینید تا این مراسم تمام شود.»

هرچه اصرار کردم که باید موضوع مهمی را به عرض ایشان برسانم، جوابم همان بود که باید منتظر بمانم. به ناچار در اتاقی نشستم. خدا خدا می‌کردم این مراسم هرچه زودتر تمام شود. علت اضطراب و شتابم برای دیدن رهبر انقلاب این بود که خبر داده بودند خلخالی از موضوع نامه هویدا مطلع شده و هر لحظه ممکن است برای خاموش کردن هویدا اقدام کند. ناگزیر باید منتظر می‌ماندیم. هوا رو به تاریکی می‌رفت که یکی از مسئولان مورد اعتماد از زندان قصر با من تماس گرفت و خبر از واقعه ناگواری داد. گفت: «حدود نیم ساعت پیش، خلخالی با عجله وارد زندان شد و به طرف سلول هویدا رفت. ابتدا دستور داد همه تلفن‌های زندان را قطع کنند تا هیچ‌کس نتواند از زندان با بیرون تماس بگیرد یا از بیرون تلفن کنند. بعد، وارد سلول هویدا شد و دستور داد از سلول بیرونش بیاورند. وقتی هویدا را از بند بیرون آوردند، خلخالی تپانچه‌اش را درآورد و در حالی که رو به صورت او نشانه رفته بود، در سکوت حاضران گفت من ایشان را محاکمه و به اعدام محکومش می‌کنم. با گفتن این جمله، گلوله‌ای به پیشانی هویدا شلیک کرد که نقش زمین شد. بعد در حالی که از آن‌جا دور می‌شد، به اطرافیان گفت، حالا ببریدش. و از کنار جنازه هویدا گذشت و دور شد. عکاسی که همراه من به پزشکی قانونی آمد از جنازه هویدا در سردخانه عکسی برای چاپ در روزنامه گرفت و من با نگاهی به چهره هویدا جای گلوله را در وسط پیشانی‌اش دیدم[در عکس‌هایی که از جنازه هویدا موجود است جای گلوله در پیشانی‌اش به چشم نمی‌خورد – انتخاب]

پس از شنیدن این خبر دیدم دیگر ملاقات با رهبر انقلاب ثمربخش نیست. به همین خاطر از محل اقامت ایشان بیرون آمدم تا سوار ماشین دادگستری شوم و به تهران برگردم./انتخاب

منبع: ایران آنلاین

کلیدواژه: گلوله ای

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۹۴۲۱۷۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ماجرای قتل غزاله و اعدام آرمان؛ رابطه‌ای بی فرجام

به گزارش تابناک، آرمان، پسرک نوجوانی که در ۱۷ سالگی متهم به قتل دوستش غزاله شد، حالا در لبه تیغ ایستاده و هر آن احتمال دارد حکم قصاص برای او اجرا شود. مروری بر پرونده اخباری که درباره او و مقتول منتشر شده نشان دهنده وضعیت عجیب و پیچیده این پرونده است.

حکم قصاص آرمان عبدالعالی که به خاطر اتهام به قتل دوست دخترش غزاله شاکر در معرض اجرا قرار گرفته است، امروز اجرا نشد تا بار دیگر تلاش برای گرفتن رضایت از خانواده مقتول ادامه یابد.

سه نکته بسیار مهم در این پرونده وجود دارد که باعث شده افکار عمومی نسبت به آن حساسیت زیادی نشان دهد. اول آنکه هیچ نشانی از جسد مقتول در دست نیست ولی قضات به این نتیجه رسیده اند قتل واقع شده است. نکته دوم حساسیت هایی است که نسبت به اعدام و بخشش وجود دارد و نکته سوم مربوط به وضعیت آرمان است. آنطور که قانون تکلیف کرده باید برخی متهمان از جمله متهمان به قتل تحت معاینه روانشناسی قرار گیرند. روان‌شناس پرونده آرمان هم در دادگاه گفته است او مشکل عصبی و انزوای بیش از حد دارد و وضعیت روانی او در زمان حادثه محرز است.

فهمیه حسینی در صحن علنی دادگاه کیفری یک گفت: آرمان در زمان حادثه دچار افت شدید تحصیلی بوده و معدل او در آن زمان هفت بوده است. او دچار مشکلات روحی شدید بوده است. بعد از بازداشت و در زندان هم او در کارهای گروهی شرکت نمی‌کند و دوستی در زندان ندارد. در همه کارهای گروهی ناموفق است و فقط درس‌خواندن که یک کار فردی است را خوب انجام داده است. او بسیار کم حرف می‌زند و هیچ دوستی ندارد. قبل از زندان هم این وضعیت را داشته است و این نشان از مشکل عصبی و انزوای بیش از حد آرمان دارد. او به نامه غزاله اشاره کرد و گفت: از نامه‌ای که از غزاله به جا مانده است، هم آمده که آرمان «بچه است»؛ رفتارهای بچگانه دارد. بنابراین عدم درک عقلی آرمان با توجه به وضعیت تحصیلی وی در زمان حادثه و وضعیت روانی او و همچنین نامه غزاله محرز است. بنا بر این گزارش قضات بعد از بررسی پرونده رأی خود را اعلام خواهند کرد.

با این حساب می توان گفت شاید آرمان سلامت روان نداشته و متوجه عواقب عمل خود در اقدام به قتل غزاله نبوده است. هر چند این جزییات در پرونده مضبوط است و دسترسی به آن جز برای طرفین پرونده و وکلایشان مقدور نیست.

با وجود این سه نکته، رییس شوراهای حل اختلاف کشور معتقد است می توان از خانواده غزاله، رضایت گرفت. امروز هادی صادقی در پاسخ به سوالی درباره پرونده آرمان عبدالعالی گفت: همچنان در تلاش هستیم که در این پرونده رضایت خانواده مقتوله را بگیریم.

او گفت: درباره این که این فرد مجرم است یا نه، نباید قضاوت کنیم زیرا این پرونده جزییات بسیار دارد و مسایل مختلفی در حاشیه این پرونده مطرح است بنابراین قضاوت در این پرونده سخت است. ده‌ها قاضی در این پرونده ورود کردند و پرونده با دقت بررسی شده و دو مرتبه در دیوان عالی کشور مورد بررسی قرار گرفته است.

رئیس مرکز توسعه حل اختلاف کشور گفت: مردم از نظر اتقان حکم صادره تردید نکنند زیرا براساس شواهد موجود حکم قتل صحیح است هرچند طبیعتاً ناخواسته بوده و قاتل هدف قبلی نداشته و این اتفاق پیش آمده است. این جوان سابقه جنایی نداشته و جنایتکار حرفه‌ای نیست. گاهی افراد در یک لحظه حادثه‌ای پیش می‌آید و خطایی می کنند. البته در این خطاها عمد بوده اما با قصد قبلی نبوده است. خانواده مقتول و محکوم خانواده‌های محترمی هستند و ما هر دو خانواده را دیدیم و با آن ها صحبت کردیم. آرمان عبدالعالی زمانی که به زندان می‌رود، در حال اخذ دیپلم بوده اما در زندان فوق لیسانس خود را نیز اخذ کرده است. 

رئیس مرکز توسعه حل اختلاف کشور گفت: باید به خانواده مقتوله حق داد که داغ بزرگی دیده‌اند و از طرف دیگر جنازه‌ای هم در کار نیست و از این خاطر نیز خانواده مقتوله آزرده خاطر هستند. اکنون شرایط به گونه ای نیست که به جسد دسترسی باشد و اتفاقی افتاده که قابل دسترسی نیست و هر چه اینها اصرار کنند که آرمان جای جنازه را بگوید، او نمی تواند بگوید زیرا خودش هم نمی‌داند و اگر می‌دانست تا الان بارها گفته بود.

 

قتلی که جسد مقتول هرگز پیدا نشد

رسیدگی به این پرونده از اسفند سال ۹۲ آغاز شد و خانواده دختر ۱۹ ساله‌ای به‌نام غزاله خبر ناپدید شدن دخترشان را اعلام کردند اما خیلی زود مشخص شد او آخرین بار به خانه دوستش که پسری ۱۸ ساله به‌نام آرمان بوده رفته است. با دستگیری آرمان، او پس از چند روز به قتل غزاله اعتراف کرد و بازداشت شد. اما مدتی بعد منکر قتل شد و گفت آن روز از غزاله خواستم برای صحبت و خداحافظی به خانه ما بیاید چون می‌خواست برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود.

آرمان گفت: چون او را دوست داشتم و نمی‌خواستم برود سر این موضوع با هم بحث کردیم اما او از پله‌ها پرت شد و سرش به لبه پله خورد، من هم ترسیدم و جسدش را در یک چمدان گذاشتم و در سطل زباله خیابان انداختم.

بعد از اعترافات آرمان تلاش برای پیداکردن جسد آغاز شد اما این جست‌وجوها راه به جایی نبرد و جسد دختر جوان هنوز هم پیدا نشده است. مدتی بعد آرمان اعترافات قبلی خود را پس گرفت و مدعی شد قتلی مرتکب نشده است. او گفت: غزاله به خانه ما آمده بود که موقع بازگشت در راه‌پله پایش لیز خورد و روی پله‌ها افتاد و جانش را از دست داد. من هم ترسیده بودم، او را بلند کردم و در یک چمدان گذاشتم و نزدیکی سطل زباله رها کردم. من غزاله را نکشتم.

انکارهای آرمان فایده‌ای برای او نداشت، با اینکه او در زمان قتل چند روز تا ۱۸سالگی زمان داشت و هنوز به ۱۸سالگی نرسیده بود، در دادگاه محاکمه و به قصاص محکوم شد. رأی صادرشده مورد تأیید دیوان عالی کشور قرار گرفت و پرونده برای اجرای حکم آماده شد.

مادر غزاله اعلام کرد در صورتی گذشت می‌کند که آرمان محل دفن جسد را بگوید.

با این وجود باز هم با توجه به مدارک جدید به‌دست‌آمده و قبول اعاده دادرسی، آرمان بار دیگر پای میز محاکمه رفت و این بار در شعبه ۵ مورد محاکمه قرار گرفت. او که حالا در مقطع فوق‌لیسانس در دانشگاه شهید مدرس در حال تحصیل است، یک بار دیگر اعلام کرد قتل کار او نیست و نمی‌داند جسد کجاست و ممکن است غزاله زنده باشد.

در نهایت قضات دادگاه کیفری استان تهران وارد شور شدند و آرمان را در قتل مجرم تشخیص دادند و او را برای بار دوم به قصاص محکوم کردند. رأی صادرشده یک بار دیگر در دیوان عالی کشور تأیید شد.

نکته اینجاست که خانواده غزاله شکایت دیگری هم از آرمان کرده بودند: او علاوه بر قتل، جسد دختر ما را پنهان کرده است. با توجه به اینکه پلیس نتوانست جسد را پیدا کند، خانواده غزاله درباره اخفای جسد از سوی متهم نیز شکایتی در شعبه ۱۱۵۴ دادگاه بعثت مطرح کردند.

در نهایت بخشی از پرونده که مربوط به اخفای جسد بود به شعبه ۱۱۵۴ دادگاه بعثت فرستاده شد و قاضی دادگاه آرمان را به سه ماه و یک روز حبس محکوم کرد.

 

جزییاتی که در دادگاه بیان شد

در دو دادگاهی که آرمان در آن به جرم قتل محاکمه شد، جزییات زیادی بیان شده است. در دادگاه اول او اختیاری نماینده دادستان گفت: آرمان در سال ۹۲ دختری به نام غزاله را به قتل رسانده است و همه مدارک موجود در پرونده این موضوع را ثابت می‌کند. او به قتل اعتراف کرده و به یکی از دوستانش هم گفته مرتکب قتل شده است اما از آنجایی که جسدی از غزاله پیدا نشده است، در پرونده شبهه ایجاد شد.

نماینده دادستان در توضیح پس‌گرفتن رأی دو نفر از قضات هم گفت: آنها رأی خود را پس نگرفتند و به دلیل اینکه وکیل سابق مقتول مدعی شده بود مدارک جدیدی در پرونده پیدا شده خواستار بررسی بیشتر پرونده شدند. دو موضوع به‌عنوان مدرک جدید مطرح شد؛ یکی دفترچه بیمه غزاله بود و دیگری تمدید مرخصی دانشگاه او. هر دو مورد به دقت مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که هیچ‌کدام دلیلی بر زنده‌بودن غزاله نیست. ما همچنان با توجه به مدارک موجود در پرونده بر مجرم‌بودن متهم اصرار داریم. سپس پدر و مادر مقتول در جایگاه قرار گرفتند و خواستار صدور حکم قصاص شدند. پدر غزاله در توضیح تمدید دفترچه بیمه دخترش گفت: همسر من بیمه خویش‌فرماست؛ غزاله را هم خودش بیمه کرده بود. بعد از قتل غزاله وقتی همسرم برای واریز حق بیمه و تمدید دفترچه رفته بود، به‌صورت اتوماتیک دفترچه غزاله هم تمدید شده بود. این مسئله پیچیده نبود که به‌عنوان مدرک جدید عنوان کردند.

مادر غزاله هم در توضیح مرخصی دانشگاه دخترش گفت: غزاله از دانشگاه مرخصی گرفته بود؛ می‌خواست در خارج از کشور درس بخواند و برای این کار آماده می‌شد اما این اتفاق افتاد. وقتی از دانشگاه با من تماس گرفتند و گفتند مرخصی غزاله تمام شده و او برنگشته من موضوع را تعریف کردم و گفتم باور نمی‌کنم، دخترم مرده است. آنها هم از سر دلسوزی گفتند یک ترم دیگر تمدید می‌کنند. آنها به خاطر ناراحتی من چنین کاری کردند. مدرک جدیدی وجود نداشت؛ خواستند که من را آرام کنند. بعد از حادثه من روزهای سختی را گذراندم. تا زمانی که آرمان به قتل غزاله اعتراف کند، من در خیابان‌ها دنبال دخترم می‌گشتم. ساعت‌ها در خیابان با ماشین می‌رفتم که دخترم را پیدا کنم. به هر دختری که شبیه غزاله بود می‌رسیدم، جلویش را می‌گرفتم. من خیلی سختی کشیدم.

در ادامه زمانی، وکیل اولیای دم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: متأسفانه وکیل سابق متهم در این پرونده کارهایی کرد که پرونده با چالش روبه‌رو شود. ما براساس مدارک پرونده درخواست صدور حکم قانونی را داریم.

 

آرمان: از من اعتراف دروغ گرفتند

در ادامه جلسه دادگاه، آرمان در جایگاه متهم قرار گرفت و از خود دفاع کرد. او گفت: من اتهام قتل عمدی را قبول ندارم. من و غزاله مشکل خاصی با هم نداشتیم. او به خانه ما آمد و با هم صحبت کردیم و بعد رفت. من صدایی شنیدم، وقتی در را باز کردم، غزاله را دیدم که در راه‌پله افتاده است. خیلی ترسیدم. او را به داخل خانه کشیدم و بعد سعی کردم کمکش کنم. آن‌قدر ترسیده بودم که نمی‌دانستم چه می‌کنم. من خیلی بچه بودم. غزاله را داخل کیسه گذاشتم. متوجه شدم نفس می‌کشد اما ترسیده بودم و فقط می‌خواستم او را از خانه دور کنم. بعد کیسه را به نزدیکی سطل زباله اطراف پارک ملت بردم.

قاضی گفت: چرا با اورژانس تماس نگرفتی؟چرا جسد را به چندین متر آن‌طرف‌تر از خانه بردی؟ متهم گفت: به فکرم نرسید با اورژانس تماس بگیرم. من بعد متوجه شدم که باید با اورژانس تماس می‌گرفتم و جسم غزاله را هم از ترس به کمی دورتر بردم. من اصلا متوجه کارهایم نبودم. قاضی گفت: لکه‌های خون روی دیوار، کاغذ دیواری دستگیره کمد و جاهای دیگر خانه شما بوده است. اگر غزاله خارج از خانه افتاده بود و تو او را به داخل آوردی، چرا این خون‌ها در خانه بود. متهم گفت: من دقیقا نمی‌دانم از چه صحبت می‌کنید و من در جریان نیستم.

قاضی پرسید: چرا به دوستت گفته‌ای که غزاله را کشته‌ای؟ اگر تو واقعا این کار را نکرده بودی، چرا این حرف را به او زدی و درخواست کمک کردی.

متهم گفت: من اول گفتم غزاله زمین خورده؛ حرفم را باور نکرد. بعد گفتم دعوا کردیم؛ باز باور نکرد و بعد گفتم او را کشتم که حرفم را باور کند و کمک کند. متهم گفت: من و غزاله هیچ مشکلی با هم نداشتیم. در مدتی که با هم دوست بودیم، سه بار با هم دعوا کردیم. یک بار من پیش‌قدم شدم که آشتی کنم و دو بار غزاله پیش‌قدم شد. آن روز هم مشکلی با هم نداشتیم و او خداحافظی کرد و رفت و بعد این اتفاق افتاد. قاضی گفت: از غزاله نامه‌ای به جا مانده که در آن به تو اشاره کرده و گفته از دست آزارهای تو خسته شده است. دراین‌باره چه می‌گویی. متهم گفت: من نمی‌دانم آن نامه چیست. من و غزاله هیچ مشکلی با هم نداشتیم. متهم در پاسخ به این سؤال که با توجه به انکارش چرا به قتل اعتراف کرده، گفت: بعد از بازداشت به من خیلی سخت گذشت. مدام به من می‌گفتند پدر و مادرت در اتاق بغلی هستند و بازجویی می‌شوند و من اذیت می‌شدم به همین دلیل اعتراف دروغ کردم.

 

به نظر می رسد افکار عمومی انتظار دارد علاوه بر اجرای عدالتضمن اعلام رضایت از سوی اولیای دم و گذشت از قصاص آرمان، زوایای پنهان این پرونده مشخص شود.

دیگر خبرها

  • جزئیاتی درباره زندگی یحیی سنوار؛ سنوار کیست و چگونه به قدرت رسید؟
  • دستگیری قاتل مست دو زن در عروسی
  • ماجرای تلخ عروسی‌هایی که تبدیل به عزا می‌شوند
  • ماجرای قتل غزاله و اعدام آرمان؛ رابطه‌ای بی فرجام
  • حکم اعدام بابک زنجانی با موافقت رهبری تبدیل به ۲۰ سال زندان شد
  • بابک زنجانی امکان استفاده از آزادی مشروط را دارد
  • حکم اعدام بابک زنجانی نقض شد/ جزئیاتی جدید از پرونده‌های چای دبش و باغ ازگل
  • حکم اعدام بابک زنجانی نقض و تبدیل به ۲۰ سال زندان شد
  • قتل برادر با شلیک گلوله/ کشف میلیاردها تومان چک خون‌آلود در جیب مقتول
  • روایت تازه از شکسته شدن سد در کنیا