Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «ایسنا»
2024-05-04@03:49:32 GMT

برای رسیدن به آرزوهایم؛ زنده‌ام

تاریخ انتشار: ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۰۱۵۵۴۷

برای رسیدن به آرزوهایم؛ زنده‌ام

ایسنا/قزوین برخی افراد و سایت‌های اینترنتی می‌گفتند انسان بعد از پیوند کبد بیشتر از چهار سال زنده نمی‌ماند، اما من برای رسیدن به آرزوهایم ماندم و حالا بعد از گذشت پنج سال نه‌تنها دردی ندارم بلکه روال معمولی زندگی‌ام را ادامه می‌دهم.

روزهای سخت کرونایی باعث تعطیلی بخش‌های مختلف بیمارستان شده است، زهرا پرستار بخش قلب است و دلش می‌تپد برای همراهی با بیماران، یادآوری روزهای سخت حضورش در بیمارستان او را مصمم کرده که خودش را وقف بیماران کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

پرستار بخش قلب است اما به دلیل کرونا در بخش دیگری مشغول به کار شده است؛ باید قرص‌های بیماران ام‌اس را به آن‌ها بدهد، اگرچه بیمارستان شیراز نامه نوشته و از او خواسته برای سلامتی‌اش فعلاً کار نکند اما عشق به خدمت اجازه نمی‌دهد در خانه بماند، اصلاً از روزی که پیوند شده است قول داده که هم خودش و هم آن پسر اهداکننده در مسیر خدمت به خلق باشند.

زهرا باقری پرستار ۲۸ ساله‌ای است که با شوق فراوان به بیماران رسیدگی می‌کند، اثری از خستگی در چهره‌اش نمایان نیست و به ذهن کسی نمی‌رسد که چگونه روزهای نوجوانی و جوانی‌اش را در سختی گذرانده و جنگیده تا دنیا و آرزوهایش را بسازد.

همه‌چیز از ششم نوروز شروع‌ شده بود، زهرا ۱۱ ساله در حال تماشای تلویزیون بود که ناگهان حالت تهوع سراغش آمد و مقدار زیادی خون لخته بالا آورد؛ به بیمارستان منتقلش کردند، با آزمایش‌های انجام‌شده واریس مری و مشکل شدید کبدی تشخیص داده شد، شرایط سخت بود و کسی امید به زنده ماندنش نداشت؛ آزمایش‌ها و نمونه‌برداری‌ها همه از فیبروز کبدی خبر می‌داد و دلیل اصلی آن برای کسی مشخص نبود.

تمایلی‌ به پیوند عضو نداشتم

زهرا می‌گوید: مشکل کبدی‌ام تا ۱۷ سالگی ادامه داشت، دکترها گفتند که باید پیوند کبد صورت بگیرد و تنها راه باقی‌مانده درمان است تا ۱۸ سالگی اصرار دکترها نتیجه‌ای نداشت چراکه از زندگی بعد از پیوند هراس داشتم و ترجیح می‌دادم بدون پیوند و با شرایط سخت زندگی کنم، حتی حاضر بودم که زندگی‌ام را از دست بدهم اما پیوند نشوم.

حاضر نبودم که اسمم در لیست پیوند نوشته شود، یکی از نزدیکانم پیوند قلب انجام داده و شرایط سختی را سپری کرده بود و ظرف مدت کوتاهی هم از دنیا رفت، دیدن او باعث شده بود که من و خانواده‌ام تمایلی به پیوند نداشته باشیم.

سال اول دبیرستان درسم خوب بود و در المپیاد شیمی شرکت کرده بودم اما با گذر زمان و شدت بیماری با افت تحصیلی روبه‌رو شدم به‌طوری‌که معدلم از ۱۹:۶۱ به ۱۶ رسید، تمرکز نداشتم و دائم خواب بودم، نمی‌توانستم بیدار بمانم سعی می‌کردم خودم را سرحال نشان بدهم و دوست نداشتم کسی دردم را بفهمد، چشم‌هایم زرد شده بود و صورتم سیاه، بدنم نمی‌توانست مواد زائد را حذف کند و خودم هم نمی‌توانستم بپذیرم که پیوند کبد انجام دهم.

زهرا ۲۰ ساله است، با شرایط سختی زندگی می‌کند، همیشه احساس خستگی دارد و نمی‌تواند تمرکز داشته باشد، شکمش برآمده شده و با مشکلات شدید گوارشی روبه‌رو است، خونریزی‌های مری گاهی به سراغش می‌آید، پلاکت خونش به‌شدت افت کرده و بخش‌های مختلف بدنش کبود شده اما همچنان ترجیح می‌دهد که زندگی بدون پیوند داشته باشد و به دنبال آرزوهایش قدم بردارد؛ ترس از زندگی بعد از پیوند رهایش نمی‌کند.

زهرا با یادآوری آن روزها تشریح می‌کند: در ۲۰ سالگی شرایطم به‌قدری وخیم بود که باید پیوند انجام می‌دادم، به تهران رفتم و مشاوره‌های اهدای‌ عضو انجام شد، پزشکان تأکید داشتند که فرد پذیرنده نباید دارای افسردگی باشد بنابراین بعد از مشاوره‌های پزشکی باید برای مشاوره به روان‌پزشک مراجعه می‌کردم، روحیه‌ام خوب بود و مشکلی وجود نداشت اما در پاسخ به این سؤال که «آیا تمایل به پیوند کبد دارید؟» بدون در نظر گرفتن چیزی صراحتاً می‌گفتم خیر و همین باعث می‌شد که مشاوره پیوند لغو و به سه ما دیگر موکول شود.

به دنبال یک معجزه بودم

آن زمان دیگر دانشجوی پرستاری بودم و می‌ترسیدم بعد از پیوند در کارم مشکلی ایجاد شود، پیوند کبد سیستم ایمنی بدنم را تضعیف می‌کرد، نگران بودم که با پیوند کبد از هر آنچه داشتم دور شوم، تصمیم داشتم دوباره کنکور شرکت کنم و وارد عرصه پزشکی شوم، آرزو داشتم که به اهدافم برسم، زندگی می‌کردم که به آرزویم برسد نه این‌که فقط زندگی کنم.

در دلم به دنبال یک معجزه بودم و می‌خواستم که بدون پیوند خدا شفایم دهد؛ البته که شفا ممکن است با استفاده از ابزار دیگر اتفاق بیفتد، صبر می‌کردم و منتظر معجزه بودم من باید به آرزوهایم می‌رسیدم، دوست ندارم زنده باشم دوست دارم آرزوهایم را داشته باشم.

به گزارش ایسنا، جلسات کمیسیون پزشکی هر سه ماه یک‌بار انجام و بی‌نتیجه می‌ماند، زهرا اصرار داشت که پیوند انجام نشود، پدر و مادرش هم با جست‌وجویی در اینترنت به مقاله‌ای برخورد کرده بودند که زندگی پس از پیوند کبد را چهار سال دانسته بود، کسی دلش به پیوند نبود، سه سال گذشته بود و زهرا گاهی با حال بد راهی بیمارستان می‌شد و گاهی با آرامش درد را تحمل می‌کرد تا کسی از درد و رنج‌های‌ پنهانی‌اش باخبر نشود، همچنان به دنبال معجزه بود تا زنده بماند و آرزوهایش را رشد دهد.

زهرا می‌گوید: تابستان سال ۹۳ در اردوی جهادی‌ دانشگاه شرکت کرده بودم اما سطح هوشیاری‌ام پایین آمده بود و تنها گوشه‌ای نشسته بودم، در کلاس‌های درس هم اغلب در صندلی جلو می‌نشستم که تمرکز داشته باشم اما خوابم می‌برد، افت تحصیلی شدیدی در دانشگاه پیدا کردم و نمراتم به ۱۳ و ۱۴ رسید.

 دوباره به تهران رفتم و کمیسیون پزشکی تشکیل شد، یکی از پزشکان با دلسوزی به پدرم گفت «چطور پدری هستی که به فکر دخترت نیستی؟ این داره میمیره و تو هم دست روی دست گذاشتی» پدرم دل‌شکسته شد و گفت شما پزشکی من یک آدم معمولی‌ام؛ دخترم را می‌بینم که راه می‌رود و حرکت می‌کند نمی‌خواهم از دستش بدهم؛ بودنش ارزش دارد و نمی‌دانم بعد از پیوند چه اتفاقی می‌افتد.

 قامت خمیده پدرم، دلم را لرزاند اما بازهم در جواب این‌که آیا پیوند انجام می‌دهی؟ گفتم نه و با پدرم خارج شدیم.

پیوند به شرط زیارت اربعین

همان‌جا زهرا تصمیم می‌گیرد که دل به دل پدرش ببندد و پیوند را انجام دهد اما یک شرط دارد، اربعین آن سال پیاده به زیارت امام حسین (ع) برود، زهرا از آینده نامعلومی که انتظارش را می‌کشید نگران بود و تنها زیارت کربلا دلش را آرام می‌کرد، پدرش پذیرفت، همان هفته برای تشکیل پرونده پیوند به شیراز مراجعه کردند تا بعد از بازگشت از کربلا پیوند انجام دهند، تصویر باقی‌مانده از کبد در سی‌تی‌اسکن نشان از وخامت حال زهرا داشت و پزشکان هر نوع سفر و پیاده‌روی را برایش ممنوع کرده بودند، اما پدر سر قولش ماند و با زهرا راهی سفر شدند.

بیمارستان گفته بود که یک کیف حاوی وسایل ضروری آماده داشته باشید که به‌محض تماس تا هفت ساعت خودتان را به شیراز برسانید در غیر این صورت عمل شما لغو می‌شود و باید زمان بیشتری در نوبت بمانید.

زهرا می‌گوید: با پدرم راهی کربلا شده بودیم، لب مرز مهران بودیم که از بیمارستان تماس گرفتند و گفتند تا هفت ساعت دیگر اینجا باشید اما با نگاهی پر التماس از پدرم خواستم که در کربلا بمانیم و پدرم هم به بیمارستان گفت که نمی‌توانیم و نوبت دیگری برایمان در نظر بگیرید.

رفتن من به کربلا آن هم پای پیاده خودکشی محض بود؛ تا ستون ۵۰۰ را با ماشین رفتیم اما بعدازآن تا کربلا طی دو روز پیاده رفتیم، همین‌که رو به روی حرم حضرت ابوالفضل (ع) رسیدم از حال رفتم؛ نمی‌توانستم راه بروم اما موج جمعیت من را داخل حرم برد و همان‌جا خوابیدم؛ هفت روز در کربلا ماندم و حالم بهتر شد.

ده روز از آمدنمان گذشته بود و امتحانات میان‌ترم دانشگاه شروع‌ شدهبود، برای درس خواندن برنامه‌ریزی کرده بودم و دیگر نمی‌توانستم به دانشگاه بروم، دوستانم جزوه و صوت می‌فرستادند و قرار بود صرفاً جهت امتحان در دانشگاه حضور داشته باشم.

ساعت ۹ صبح بود پدرم برای کاری به تهران رفته بود و من هم آماده می‌شدم به دانشگاه بروم که از بیمارستان تماس گرفتند و گفتند ظرف هفت ساعت خودمان را به بیمارستان برسانیم، با همراهی مادر، برادر و عمویم به تهران رفتیم، پدرم بلیط هواپیما تهیه‌کرده بود با تأخیر دوساعته هواپیما بعد از گذشت چندین ساعت به بیمارستان رسیدیم ولی‌ هنوز هم‌دلم راضی به پیوند نمی‌شد.

هفت نفر برای پیوند کبد کاندیدا شده بودند همه باید آزمایش و معاینات لازم را انجام می‌دادیم، پسر نوجوانی توجه‌ام را جلب کرد که از بوشهر آمده بود از خدا خواستم که این پیوند کبد قسمت او شود اما جواب آزمایش پنج نفر منفی شد، حالا باید بین من و یک دختر جوان برای عمل انتخاب می‌شدیم که معاینه نهایی من را کاندیدای‌ اصلی معرفی کرد و به آن دختر گفتند در پشت اتاق عمل منتظر بماند اگر بدن من پیوند را پس زد سریعاً کبد به او منتقل شود.

مادرم با استرس لباس‌هایم را عوض می‌کرد و نگران بود اما من با آرامش به دوستانم پیام می‌دادم که نمی‌توانم در امتحان شرکت کنم و هنوز هم نمی‌خواستم باور کنم که پیوند را پذیرفته‌ام؛ بعد از عمل ۹ ساعته در آی سی یو به هوش آمدم گریه امانم را بریده بود و حالا متوجه شدم که چرا روانشناسان هم تأکید می‌کرد که افسردگی قبل عمل نداشته باشم.

خدمت به عنوان پرستار

دو ماهی را در شیراز گذراندم؛ بعدازآن یک سال سخت را پشت سر گذاشتم، به دلیل ضعیف شدن سیستم ایمنی بدنم دانشگاه با ادامه تحصیلم در رشته پرستاری مخالفت می‌کرد و من هرلحظه از آرزوهایم دورتر می‌شدم، قبل از عمل به من گفته بودند که می‌توانی به هر شغلی که می‌خواهی وارد شوی، با بیمارستان شیراز ارتباط گرفتم و بعد از تأیید آن‌ها توانستم ادامه تحصیل بدهم، به‌سختی توانستم بیمارستان را مجاب کنم که می‌توانم در هر بخشی به‌جز بخش عفونی شروع به کارکنم.

بخش جراحی قلب را انتخاب کردم چراکه در آن بخش بیمار برای عمل باید عاری از هرگونه عفونت باشد و بیمار سرماخورده نیز پذیرش نمی‌شود، ۱۳ اسفند کارم را آغاز کردم که با کرونا مواجه شدیم و من نیز به مرخصی استعلاجی رفتم و حالا در بخش بی‌خطری مشغول به کار هستم.

نمی‌شود برای زندگی قیمت تعیین کرد

برخی می‌گویند با پیوند کبد چهار سال بیشتر زنده نمی‌مانی درحالی‌که نمی‌شود برای زندگی قیمت تعیین کرد، حالا من بعد از پنج سال از پیوند کبد، مشکل جسمی ندارم و داروهایم بسیار کم شده و زندگی‌ام روی روال است، دیگر خبری از دردهای پیدا و پنهان نیست، بعد از پیوند کارهایی که دوست داشتم مانند کوهنوردی را انجام می‌دهم و شیفت‌های شب هم خسته‌ام نمی‌کند.

گاهی اوقات به پیونددهنده کبدم فکر می‌کنم؛ پسری ۱۳ ساله که مغزش آب آورده بود و خانواده‌اش با پیوند اعضایش موافقت کردند، اگرچه اسمش را می‌دانم اما هیچ‌وقت به خانواده‌اش نزدیک نشدم چون آن‌ها با دیدن من اذیت می‌شوند، در عوض همواره سر نمازهایم برایشان دعا می‌کنم و معتقدم در همه کارهای خیری که می‌کنم با من شریک است.

انتهای‌ پیام

منبع: ایسنا

کلیدواژه: استانی اجتماعی اهداي عضو پیوند کبد آرزو بعد از پیوند پیوند انجام داشته باشم شرایط سخت پیوند کبد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۰۱۵۵۴۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

یادواره‌های شهدا، دشمن‌ستیزی را در دلها زنده نگه می‌دارد

ایسنا/یزد رئیس سازمان بسیج دانشجویی کشور گفت: اگر زنده نگه داشتن یاد شهدا نبود امروز جوانان کشورمان برای دفاع از اسلام و کشورشان حتی فراتر از مرزهای ایران زمین این چنین با انگیزه نبودند.

«هادی قاسمی» شامگاه سه شنبه یازدهم اردیبهشت ماه در مراسم یادواره شهید خوشنام که به مناسبت چهارمین سالگرد تدفین شهید گمنام در دانشگاه علم و هنر وابسته به جهاددانشگاهی یزد برگزار شد، به خاطراتی از سفرش به سوریه در سال ۱۳۹۵ به اتفاق جمعی از مدیران رسانه اشاره و اظهار کرد: هرچند در برخی کشورها در رابطه با جنگ تلاش دارند که جهت‌گیری تبلیغی را به سمت فراموش کردن ناگواری‌ها و تلخی‌های آن داشته باشند ولی در کشور ما به رغم گذشت سالها از دوران دفاع مقدس، همچنان تلاش داریم که آن را در اذهان مردم یادآوری کنیم.

وی با اشاره به برگزاری فستیوال‌ها و جشنواره‌های مختلف با موضوع دفاع مقدس، بزرگداشت‌ها و یادواره‌های شهدا، برگزاری اردوهای راهیان نور و سرکشی‌های مداوم از خانواده شهدا در کشورمان، بیان کرد: نتیجه فرهنگی و بازخورد این اتفاقات این شده که ۳۰ سال بعد از جنگ کشورمان، جنگ دیگری هزار کیلومتر آن‌طرف‌تر از مرزهای کشورمان با جهت گیری به سمت ما اتفاق افتاد و هزاران نفر از جوانان کشورمان برای حضور در آن و مقابله با دشمن اسلام اعلام آمادگی کردند.

قاسمی عنوان کرد: امروز هم اگر دوباره جنگ برای کشورمان یا برای جبهه اسلام اتفاق بیافتد، جوانانمان برخلاف ادعای واهی برخی خودفروختگان، بار دیگر برای صیانت و دفاع، حماسی مبارزه خواهند کرد.

وی گفت: رژیم صهوینیستی نیز انتظار داشت با توسل به استراتژی فراموشی بعد از چند نسل، امروز غزه را به تصرف خود درآورد ولی مردم غزه، نفر به نفر و با تبلیغات مادرانه جور رژیم جعلی و غاصب را به فرزندانشان طی این سالها گوشزد کرده‌اند به طوری که اکنون نیز در میان ویرانه‌های شهر و کشورشان فریاد دفاع از خاکشان را سر می‌دهند.

رئیس سازمان بسیج دانشجویی در پایان خاطرنشان کرد: هدف از اقدامات دستگاه‎های فرهنگی و بر و بچه‌های بسیج برای برگزاری این قبیل رویدادها و یادواره‌های شهدا این است که هرگز ظلم دشمن را فراموش نکنیم و در برابر تبلیغات دستگاه ظالمانه، زینب‌وار بایستیم و باور داشته باشیم که قدرت ۷۲ تن از سپاه چند هزار نفری دشمن بیشتر است.

آیت الله «سید محمد کاظم مدرسی» امام جمعه بخش مرکزی یزد نیز در این مراسم بزرگداشت ضمن تسلیت ایام شهادت امام جعفر صادق(ع)، به روایتی که انسانها را به زندگی همانند زندگی زنبور عسل توصیه می‎کند، اشاره و تصریح کرد: خداوند در قرآن کریم، زندگی دو حیوان را مقابل یکدیگر قرار داده به طوری که انسان از زندگی عنکبوتی، نهی کرده و به زندگی مانند زنبور عسل توصیه کرده است.

وی نقش استعمار در زندگی بشری را همانند زندگی عنکبوت خواند و گفت: استعمار ملتها را اسیر خود کرده و همانند عنکبوت شیره جان آنها را می‌مکد ولی زندگی زنبور عسل، یک زندگی اجتماعی و تولید محور به عنوان یک اصل است و از طرفی تولید زنبور عسل نیز تولیدی فاسدناپذیر است.

آیت الله مدرسی به نقل از روایتی دیگر، یکی از موجوداتی که برای خاموش کردن آتش نمرود برای سوزاندن حضرت ابراهیم(ع) تلاش کرد را زنبور عسل به حد توانش خواند و گفت: انسانها نیز باید به اندازه توان خود در راه خداوند گام بردارند تا خداوند نیز آنها را یاری کند.

وی تاکید کرد: در واقع اسلام، مرد میدان می‌خواهد نه تماشاچی؛ چرا که همین تماشاچیان بودند که علی(ع) را خانه نشین کردند و به حسن(ع) زهر نوشاندند و سر فرزندان زهرا(س) را بر سر نیزه کردند.

امام جمعه بخش مرکزی یزد در این باره به بیانات امام راحل(ره) در ایام پایانی تبعیدشان در پاریس نیز اشاره و عنوان کرد: امام(ره) تاکید داشتند که مردم وظیفه دارند با تمام توان از حکومت خود دفاع کند و قطعاً اگر چنین نبود ۳۰۰ هزار شهید در کشورمان برای اسلام و این نظام جان خود را فدا نمی‌کردند.

وی با بیان این که بر همین اساس نیز همگان در مقابل حجاب و عفاف، در مقابل ترک فعل‌ها و در برابر اختلاس و این جامعه مسئول هستیم، گفت: باید آموزه‌های دینی‌مان را از شهدا فرا گیریم.

آیت الله مدرسی در پایان نیز اظهار کرد: شهدای بزرگمان به تعبیر سردار شهید سلیمانی تا شهید نشدند و زندگی شهادت‌گونه برای خود انتخاب نکردند، به فیض شهادت نائل نیامدند که ما نیز باید از آنها الگوبرداری کنیم.

اجرای سرود توسط گروه «فجر جاوید» و مداحی «مجتبی رمضانی» و برپایی نمایشگاه فرهنگی از دیگر برنامه‌های این یادواره بزرگداشت مقام شامخ شهید بود که با حضور پرشور اساتید و دانشجویان دانشگاه‌های استان برگزار شد.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • تا رسیدن مترو به حرم شاهچراغ از مسئولان مطالبه خواهم کرد
  • بازی مرگ و زندگی ایران: این رقیب را بکش و زنده بمان!
  • مرگ پزشک طرحی در جاسک تکذیب شد
  • تکذیب مرگ پزشک طرحی در جاسک /در تهران فوت کرده
  • نجات جان ۶ بیمار با اهدای اعضای بیمار ۴۴ ساله مشهدی
  • دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان: زهرا ملکی قربانی در تهران فوت کرده نه جاسک!
  • اهدای عضو بیمار مشهدی نجات‌ بخش جان ۶ بیمار
  • اعضای بیمار مرگ مغزی به ۶ نفر در مشهد اهدا شد
  • اهدای عضو بیمار مشهدی نجات‌بخش جان ۶ بیمار
  • یادواره‌های شهدا، دشمن‌ستیزی را در دلها زنده نگه می‌دارد