حکایتهای جالب و خنده دار عبید زاکانی
تاریخ انتشار: ۵ خرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۰۶۲۱۰۶
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، عبید زاکانی شاعر و طنزپرداز قرن هشتم است که حکایت های طنزآمیز شاعر در رساله دلگشا زبان تند و گزنده او را در اعتراض به فضای اجتماعی و سیاسی روزگارش به خوبی نمایانده است.
نهايت خساست :
بزرگی كه در ثروت، قارون زمان خود بود، اجل فرا رسيد و اميد زندگاني قطع كرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اگر كسی با شما سخن گويد كه پدر شما را در خواب ديدم قليه حلوا ميخواهد، هرگز به مكر آن فريب نخوريد كه آن من نگفته باشم و مرده چيزي نخورد.
اگر من خود نيز به خواب شما بيايم و همين التماس كنم، بدان توجه نبايد كرد كه آن را خواب و خيال و رويا خوانند. چه بسا كه آن را شيطان به شما نشان داده باشد، من آنچه در زندگي نخورده باشم در مردگي تمنا نكنم. اين بگفت و جان به خزانه مالك دوزخ سپرد.
شرط آزادی :
یکی از بزرگان عصر با غلام خود گفت که از مال خود پاره ای گوشت بستان و زیره بایی معطّر بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم. غلام شاد شد زیره بایی بساخت و پیش آورد. خواجه اش آش بخورد و گوشت به غلام سپرد. روز دیگر گفت بدان گوشت نخود آبی مزعفر بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم. غلام فرمان برد و نخود آب ترتیب کرد و پیش آورد. خواجه اش آش بخورد و گوشت به غلام سپرد. روز دیگر گوشت مصمحل شده بود، گفت این گوشت بفروش و پاره ای روغن بستان و از آن طعامی بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم. غلام گفت ای خواجه بگذار تا من همچنان غلام تو می باشم و اگر البته خیری در خاطر می گذرد نیت خدای را این گوشت پاره را آزاد کن.
جنازه :
جنازه ای را بر راهی می بردند. درویشی با پسر برسر راه ایستاده بودند.
پسر از پدر پرسید که بابا در اینجا چیست؟ گفت: آدمی
گفت کجایش می برند؟
گفت: به جایی که نه خوردنی و نه پوشیدنی. نه نان و نه آب. نه هیزم . نه آتش. نه زر. نه سیم. نه بوریا . نه گلیم.
گفت: بابا مگر به خانه ما می برندش؟!!
طلخک و سرمای زمستان :
سلطان محمود در زمستانی سخت به طلخک گفت که با این جامه ی یک لا در این سرما چه می کنی که من با این همه جامه می لرزم. گفت ای پادشاه تو نیز مانند من کن تا نلرزی. گفت مگر تو چه کرده ای؟ گفت هرچه جامه داشتم همه را در بر کرده ام.
خودكشی شيرين :
حجی در كودكی شاگرد خياطی بود. روزی استادش كاسه عسل به دكان برد، خواست كه به كاری رود. حجی را گفت: درين كاسه زهر است، نخوردی كه هلاك شوی. گفت: من با آن چه كار دارم؟ چون استاد برفت، حجی وصله جامه به صراف داد و تكه نانی گرفت و با آن تمام عسل بخورد.
استاد بازآمد، وصله طلبيد، حجي گفت: مرا مزن تا راست بگويم. حالی كه غافل شدم، دزد وصله بربود. من ترسيدم كه بيايي و مرا بزني. گفتم زهر بخورم تا تو بيايي من مرده باشم. آن زهر كه در كاسه بود، تمام بخوردم و هنوز زندهام، باقی تو دانی.
زن خوش صورت :
بازرگانی زنی خوش صورت زهره نام داشت. عزم سفری کرد. از بهر او جامه ای سفید بساخت و کاسه ای نیل به خادم داد، که هرگاه از این زن حرکتی ناشایست دروجود آید، یک انگشت نیل بر جامه ی او زند، تا چون باز آیم، اگر تو حاضر نباشی، مرا حال معلوم شود.
پس از مدتی خواجه به خادم نوشت که:
چیزی نکند زهره که ننگی باشد بر جامه ی او زنیل رنگی باشد
خادم باز نوشت که:
گر ز آمدن خواجه درنگی باشد چون باز آید زهره پلنگی باشد
اوصاف بهشت :
واعظي بالای منبر از اوصاف بهشت می گفت و از جهنم حرفی نمی زد. يکی از حاضرين پاي منبر خواست مزه ای بيندازد گفت:ای آقا،شما هميشه از بهشت تعريف می کنيد،يک بار هم از جهنم بگوييد. واعظ که حاضر جواب بود گفت: آنجا را که خودتان مي رويد و مي بينيد. بهشت است که چون نمی رويد لااقل بايد وصفش را بشنويد.
پیرمرد باهوش:
سلطان محمود پیرمردی ضعیف را دید، که پشتواره ای خار می کشد. بر او رحمش آمد؛ گفت: ای پیرمرد دو ، سه دینار زر می خواهی؟ یا دراز گوش(خر)؟ یا دو سه گوسفند؟ یا باغی که به تو دهم تا از این زحمت خلاصی یابی؟
پیرمرد گفت: زر بده، تا در میان بندم و بر دراز گوش بنشینم و گوسفندان در پیش گیرم و به باغ روم و به دولت تو(کمک تو) در باقی عمر آنجا بیاسایم.
سلطان را خوش آمد و فرمود: چنان کنند.
منبع: بیتوته
انتهای پیام/
منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: حکایت عبید زاکانی گفت ای
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۰۶۲۱۰۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
خندهدارترین پیشنهاد برای نجات اقتصادی بارسلونا!
به گزارش "ورزش سه"، جوردی که مدرک ایجنتی فوتبال فیفا را دارد و از سال 2017 به عنوان خبرنگار و کارشناس الچیرینگیتو فعالیت می کند، مدتی است یک پادکست به نام "فقط برای بارساییها" با حضور خوان گاسپارت (رئیس سابق بارسا) و تونی فریکسا (سخنگوی سابق) تهیه می کند که در آن در مورد مسائل مختلف مرتبط به بارسا حرف می زنند.
در جدیدترین شماره این پادکست، جوردی پیشنهادی عجیب را مطرح کرد. او گفت من یک راه خوب برای نجات بارسا از وضعیت اقتصادی فعلی در نظر دارم: «ما کسی مثل فلورنتینو پرز در بارسلونا نداریم ولی مگر نمی گوییم بارسا فراتر از یک باشگاه است؟ ما بیش از 120 هزار عضور رسمی داریم و میلیونها هوادار. اگر فقط از هواداران بارسا در اسپانیا درخواست شود که 5 یورو به حساب باشگاه واریز کنند، آنقدر پول جمع می شود که بارسا بتواند مجوز خرید هر بازیکنی را پیدا کند و فرپلی لالیگا نیز رعایت خواهد شد.»
در پاسخ، خوان گاسپارت گفت که این البته کار دشوار و شاید غیرممکنی باشد چرا که برای این کار باید یک موسسهای جدید تاسیس شود و پول ها به حساب آن واریز شود. اینکه باشگاه بارسلونا نمی تواند چنین درخواستی از هواداران داشته باشد چون قانونی نیست.
پیشنهاد جوردی به سرعت در شبکههای اجتماعی وایرال و مطابق انتظار به سوژه خنده تبدیل شد.
دیشب حتی دو کارشناس رئالی الچیریتگینو نیز برای دقایق زیادی به پیشنهاد جوردی خندیدند. بسیاری از هواداران بارسا نیز معتقدند بارسلونا به شرایطی نرسیده که از هواداران درخواست پول کرده و به نوعی گدایی کند. حتی در نظرسنجی برنامه هم بیش از 71 درصد گفتند یک یورو هم پرداخت نمیکنند.