اعتراف عارف به ناکارآمدی فراکسیون امید و دولت
تاریخ انتشار: ۱۱ خرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۱۲۳۶۷۱
به گزارش افکارنیوز،
محمدرضا عارف رئیس فراکسیون امید مجلس شورای اسلامی در نامهای به مردم ایران و موکلین خود ضمن ارائه گزارشی از عملکرد فراکسیون امید به تشریح چالشهای مهم کشور پرداخته و راهکارهایی برای برونرفت از وضعیت فعلی ارائه کرده است.
متن کامل این نامه به شرح ذیل است:
به نام خدا
گزارشی به مردم
مردم شریف ایران، موکلین عزیزم در تهران
سلام علیکم،
اخبار سیاسی- طاعات و عباداتتان مورد قبول حق و عیدتان مبارک.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بنا داشتم نکات اصلی این گزارش را در نطق سالانه خود در مجلس شورای اسلامی ارائه کنم که متاسفانه مطابق با برنامه تعیین شده، فرصت ارائه آن مهیا نگردید.قطعا جمعبندی تحلیلها جهت استفاده در اختیار دولت، مجلس و قوهقضاییه قرار خواهد گرفت و پیشنهادی برای تدوین راهکار آینده جریان اصلاحطلبی خواهد بود. در این گزارش، ضمن پذیرش برخی از نقدها، به اختصار به عناوینی از عملکرد فراکسیون امید مجلس شورای اسلامی نیز اشاره میکنم همچنین ضمن آرزوی توفیق برای نمایندگان محترم یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی، آمادگی خود و همکاران سابق فراکسیون امید را برای ارائه تجربیات، اولویتها و راهکارهای مرتبط اعلام میدارم. به همین منظور ، مقدمهای به عنوان تحلیلی از شرایط امروز کشور با استفاده از تجربیاتی از گذشته و نگاهی به آینده پیشرویمان به عنوان فتحالباب برای توسعه گفتگو و مشارکت مردم به خصوص جوانان متخصص ارائه می دهم.
همزمان با ورود به قرن 15هجری شمسی و پس از گذشت بیش از چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران عزیزمان و مردم کشورمان با چالشهای متنوع و بسیاری روبرو هستند. اگرچه پیشرفتهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در چهار دهه گذشته، با همه نقدهایی که وارد است، مسیر توسعه سیاسی و اجتماعی ایران را متفاوت کرده است، اما چالشهایی تجربهنشدهای را پیش روی سیاستگذاران قرار داده است. ریشه این چالشها، برخی برگرفته از روندهای مخرب جهانی چون تهدیدهای زیستمحیطی، رقابتهای تسلیحاتی و آشفتگیهای مرتبط با فناوریهای نوین در عرصه بینالمللی است و برخی هم به دلیل نوع تعامل ایران با دنیای خارج همچون تحریمهای بینالمللی علیه ایران و یا تقابل و رقابتهای منطقهای است و دسته سوم به دلیل شرایط خاص ساختار حکمرانی، فرهنگ، توسعه و اقتصاد و چالش های مدیریتی در کشور است.
سال 98، سالی متفاوت و پر چالش برای ایران و مردم بود. شدت گرفتن تحریمهای بینالمللی، نزاعهای بیحاصل بین جریانهای سیاسی، بدعتهای نگرانکننده در نظام قانونگذاری کشور، سوءمدیریت در حوادت، گسترش ناکارآمدی و فساد در کشور، شدت گرفتن مهاجرت فارغالتحصیلان و متخصصین از کشور، نگرانیهای جدی برای دلسوزان و فرزندان این سرزمین را تشدید کرد. علیرغم آسیبها و رنجهایی که بر مردم عارض شد، جلوههایی زیبا و ثروتآفرین از همبستگی و همدلی عیان گردید. به خصوص در نیمه دوم سال اتفاقات تلخی رقم خورد از جمله بیتدبیری مدیریتی در افزایش قیمت بنزین و مدیریت اعتراضات مردم که تصویری مخدوش بر چهره کشور و خاطر مردم نشاند. با همه این تلخیها و دلخوریهای به حق مردم از مدیریت گذشته و حال کشور، شهادت سردار ملی ایران، حاجقاسم سلیمانی موجی از همدلی و همبستگی در بین اقشار مختلف ایران با سلایق و اعتقادات متفاوت را به نمایش گذاشت و نشان داد چه سرمایه عظیمی در دل جامعه و ملت نهفته است. اما حوادث تلخ بعد از آن همچون سقوط هواپیمای اوکراینی و سوء مدیریت در تشییع پیکر سردار در کرمان، همچنین نشان داد به چه میزان این سرمایه ملی را شکننده و آزرده کردهایم که چنین سرمایه اجتماعی بزرگی که در چند روز در پی شهادت سردار به وجود آمد، میتواند به حادثه و سوء مدیریت آسیب ببیند.
در این درهم ریختگی ناشی از روندهای متقاطع جهانی، منطقهای و داخلی بر اقتصاد و اجتماع ایران، شیوع ویروس کرونا هم به این پیچیدگی و موضوعات سیاستگذاری دامن زده است. بررسی عملکرد دولتها در کنترل شیوع این ویروس و تبعاتش بر زندگی مردم و کسبوکارها نشان از آن است که در این بحرانهای فراگیر که تکرار آن در آینده بسیار محتمل است، «سرمایه اجتماعی» دولتها بسیار حیاتی است. اگرچه مقایسه نتایج اقدامات انجام شده در ایران با دیگر کشورها حاکی از عملکرد قابل قبول دولت و به خصوص وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی بوده است اما مردم به درستی خود را مدیون جانفشانی و ایثار کادر درمانی و برخی دیگر از مشاغل پر ریسک در مدیریت این بحران میدانند. در کنار این همت ارزشمند کادر درمانی، بروز نوآوریهای دانشمحور از میان جوانان و بخش خصوصی، و دهها تصویر زیبا از همکاری و حمایت مردم، نهادهای مدنی و بخش خصوصی برای کنترل بیماری و آثار آن، نمایانگر آن است که چشمههای ارزشمندی برای همدلی، مشارکت و خلاقیت در درون جامعه وجود دارد که میتواند به سرمایهای اجتماعی در پشتیبانی از توسعه و اعتلای ایران اسلامی تبدیل و عملیاتی گردد.
کرونا، سرآغاز تحول در حکمرانی
کرونا با همه رنج و مصیبتی که بر مردم تحمیل کرده است، تذکرات ارزشمندی برای سیاستگذاران، دولتمردان، حاکمان و مدیران دارد. اگرچه هیچ چیز نمیتواند مصیبت از دستدادن هزاران هموطن و صدها هزار مردم جهان را جایگزین کند، اما جلوهها و نمادهای زیبایی که در جامعه خلق شد، آنگاه که رزمندگان جبهه درمان کشور، رقصکنان به جنگ با این اهریمن کوچک و موذی میروند، بار دیگر یاد ایثار و مجاهدتهای رزمندگان جنگ تحمیلی در دلها زنده شد و بر همدلیها افزود. نشان داد که تکیه بر قدرت عظیم مردم و ملت در تنگناها، چقدر راهگشا و تنها راه برونرفت کشور از چالشها و ابرچالشهاست. در سطح سیاستگذاری، درک درسها و فرصتهای آن میتواند درد و رنج ایران را کاهش و یا فرصتهایی بدیع را برای همدلی، مشارکت، نوآوری، بازنگری و تحول در «ساختارها»، «بینشها»، «رفتارها» و «اقدامها» خلق نماید. آنچه که نظام مدیریتی در تمام سطوح باید از این اتفاق درک کند، تکرار دوباره آموختههای حکمرانی خوب با تاکید و اعتماد بیشتر است که نمونهای از آنها به اختصار در ذیل برای چارهاندیشی در سال 99 و سرآغاز تحول ارائه میشود. اگرچه لازم است ایجاد چارچوبی نظاممند برای دریافت دیدگاه خبرگان و نخبگان اقتصادی مورد توجه سیاستگذاران و دولتمردان قرار گیرد.
1. سرمایه اجتماعی ضرورت حیاتی برای جوامع بشری است هم برای بقاء و هم برای پیشرفت و ارتقاء. «صداقت با مردم»، «اقرار به اشتباهات»، «ارائه اطلاعات صحیح و واقعیات»، «دوری از ابهامات»، «رفع محدودیتها و حصرها» شرط اصلی حفاظت از سرمایه اجتماعی و توسعه آن است. دولت و حاکمیت باید مردم را محرم اسرار خود بدانند و دوران سرپوش گذاشتن بر مشکلات، اشتباهات و ناکارآمدیها و ایجاد خطکشیها و محدودیتها را پایان دهند. دولت، مجلس و قوهقضاییه در دوران جدید باید نظامی باز و شیشهای باشد تا بطن و درون آن عیان باشد از کاستیها گرفته تا قوتها و...
2. تکیه بر روشهای حرفهای، علمی، مبتنی بر خرد جمعی و فاصله گرفتن از سلایق شخصی یک ضرورت برای سیاستگذاری در همه شئونات کشورداری است که بدون تردید موجب توسعه سرمایه اجتماعی خواهد شد. بسیاری از متخصصین و کارشناسان شایسته، به واسطه سازوکارهای نامناسب، گوشه عزلت اختیار کردهاند و کشور از توانمندی آنها بینصیب گشته است و در عوض، فرض اصلی بر حضور اطرافیان، معتمدین و مرتبطین مدیران ارشد بر مسند امور است. بازگشت متخصصین شایسته به متن قانونگذاری، اجرایی، نظارت و مدیریت نه تنها نیازمند تغییر پارادایم مدیریتی حاکم بر کشور است بلکه نیازمند یک عزم ملی و رویکرد فعالانه است. این ویژگی باید در انتخاب مدیران ارشد به خصوص وزیران، یک شاخص کلیدی و معیار اصلی باشد. استفاده از ظرفیت کارشناسان و متخصصین ایرانی خارج کشور هم یک ضرورت است و هم یک سرمایه و فرصت بینظیر برای مدیریت چالشها و سرعت بخشیدن به توسعه و رقابت در دنیای جدید. نخبگان ایرانی خارج از کشور یک سرمایه عظیم مغفولمانده برای توسعه پایدار کشور هستند. این باید از یک شعار به متن برنامههای اجرایی دولت ترویج یابد. نهادهای امنیتی و نظارتی باید سعهصدر و ظرفیت لازم برای استفاده از این سرمایه بینظیر را فراهم کنند. دولت هم نباید به اقدامات مقطعی و موردی در استفاده از سرمایه دانشی ایرانیان خارج از کشور اکتفا کند و یا در صورت عدم توفیق در مواردی، اصل این رویکرد را رها نماید.
3. جز با همدلی و مشارکت آحاد مردم با هر سلیقه و باوری، نمیتوان بر بحرانها فائق آمد و در مسیر توسعه قرار گرفت. مهارت صبر ،امید و گفتگو باید در بین سیاستمداران، دولتمردان، مجلسیان، ناظران، مدیران و ... به طور جدی گسترش یابد و در جوانان تمرین شود و توسعه یابد. تقابلهای بیحاصل، فریادزدنهای تنشآفرین، قضاوتهای مخرب، سخنرانیهای هیجانی باید جایش را به تعامل، آرامش و گفتگوهای مبتنی بر اشتراکات بدهد.
فضای مجازی به جای افشاگری و پردهدری میتواند با سعه صدر و آزاد گذاشتن انتخاب افراد، به بستری برای گفتگوها و تبادل آراء و ایجاد مزیتهای جدید تبدیل گردد. محدودیتهای اعمال شده بر روی بسترهای فضای مجازی و شبکههای اجتماعی جز به فرصتسوزی و از دست دادن امکان رشد منجر نمیشود.
4. سیاستخارجی باید الگوی دیپلماسی فعال، تنشزدا، آشتیجو و البته مقتدر را توسعه دهد. مناسبات و رویکردهای توسعه اقتصادی کشور مبتنی بر رونق و جهش تولید، الزام دستیابی به بازارهای بینالمللی و ارتقاء توان رقابتپذیری فعالین اقتصادی را ضروری میکند. ثبات رویه در صادرات و واردات یک ضرورت برای حمایت از تولیدکنندگان و فعالین اقتصادی است. در کنار آن، دوری از تنشهای غیر ضروری و هزینهزا به خصوص با کشورهای منطقه باید در سیاستهای خارجی پررنگتر شود و ارتباط با کشورهای دنیا و بخصوص کشورهای اسلامی همسایه و منطقه و بر اساس تامین منافع اقتصادی جایگزین الگوهای مخاطرهآمیز گردد. برای این منظور، اجماع ملی و همافزایی نهادهای سیاستگذار و مجری و مدنی برای رفع مخاطرات علیه امنیت و اقتصاد ایران یک ضرورت است. تغییر رویکرد فرساینده اختلافات داخلی نهادهای مختلف و یا حتی غیر مسئول در سیاستخارجی باید وجه همت دولت و مجلس آینده با دیگر ارکان نظام باشد.
5. پارادایمهای مدیریتی سالهای گذشته و اصرار به استفاده از مدیران مسن و یا چهرههای صرفا شناخته شده، ناکارآمد بوده و موجب زایل شدن سرمایه اجتماعی و امید مردم شده است. جوانان انقلابی، متعهد و باانگیزه کسانی که دل در گرو آبادانی و توسعه ایران دارند، آنها که در عین جوانی به قدر کفایت در مدیریت تجربه اندوختهاند، آنها که در پی تحول هستند و نه اداره امورجاری ، آنها که جسارت لازم برای تغییر رویههای غلط را دارند و نه تسلیم شدن به باندهای منفعتطلب، آنها که با عزت نفس لازم در پی حفظ صندلی نیستند تا به جای نوآوری و تحول، اسیر امتیازدهی گردند، این جوانان عزیز را باید از هر جریان و نگرش سیاسی، با هر ظاهر و گفتمانی در ساختار مدیریت و تصمیم سازی و تصمیم گیری کشور وارد کرد و نسل اول انقلاب، بستری باشد برای حضور و رشد این جوانان
6. نوآوری از یک انتخاب خوب برای ارتقاء تصمیمگیری و سیاستگذاری به یک الزام و ضرورت در تمام سطوح مدیریتی تبدیل شده است. کشور و همه ارکان سیاستگذاری، تصمیمگیری و اجرا نیازمند استقرار نظام نوآوری برای توسعه نوآوریهای سریع هستند. پذیرش این اصل نه تنها میتواند درد و رنج ناشی از عالمگیری ویروس کرونا را تقلیل دهد بلکه میتواند سرآغاز تغییر، نوآوری و تحول در بسیاری از امور مدیریتی گردد. نظامات مدیریتی در دنیای جدید بدون نوآوری مستمر و سریع، در هر سطح و حوزهای از بخشهای دولتی تا بخشهای خصوصی، از حوزههای اجرایی گرفته تا حوزههای تقنینی و نظارتی محکوم به ناکارآمدی، تحمیل هزینه، عقبماندن از گردونه رقابت و نهایتا شکست خواهند بود.
7. بازطراحی ساختار اقتصادی به منظور تامین حداقل نیازهای معیشتی، تامین اجتماعی، شغل و رفاه و مسکن مردم یک ضرورت در تغییر پارادایم مدیریتی کشور است. تغییر سیاستهای دولت برای تابآوری اقشار ضعیف و کسبوکارهای خرد در کوتاهمدت از محل کاهش هزینههای دولت، اصلاح قانون بیمه بیکاری و فروش داراییها از جمله راهکارهای مناسب است. در میانمدت ضرورت اصلاح ساختار اقتصادی کشور، افزایش بودجههای عمرانی مولد به منظور ارتقاء تقاضا در رویکردی مبتنی بر توسعه پایدار و نه مبتنی بر چانهزنی و سهمدهی و بعضا باج دهی به حوزههای انتخابیه مجلس از راهکارهای مورد توجه در شرایط پساکرونای ایران است.
8. بازنگری در ساختارهای سیاستگذاری، تسهیل فضای کسبوکار، اصلاح تصمیمهای موردی سالهای گذشته که به رویه تبدیل شده است، دوری از تورم برنامهها و آییننامهها و قوانین، حذف شوراها و نهادهای موازی تصمیمگیری و بازگشت ارکان حکمرانی به جایگاه واقعی خود ضرورتی است برای حکمرانی خوب و ایجاد زیرساخت تحول اقتصادی کشور.
9. کوچکسازی دولت، واگذاری مدیریت به مردم، توسعه شفافیت و آگاهی بخشی در سیاستهای جدید دولت، از جمله توسعه بازار سرمایه یک ضرورت جدی است.
ورود میلیونها سرمایهگذار خرد باید همراه با آگاهی از ماهیت ریسکپذیر بودن این بازار باشد تا ضمن توسعه مشارکت مردم در بازار سرمایه، طراحی ابزارهای مناسب برای تامین سرمایه بنگاههای اقتصادی و جلوگیری از تسلیم دولت در مقابل رویکردهای سوداگرانه (همچون پرداخت بدهی و زیان موسسات مالی و اعتباری) مورد توجه قرار گیرد. در غیر اینصورت رونق بورس بدون آگاهی لازم و پذیرش مسئولیت ریسک توسط سرمایهگذاران و بدون طراحی ابزارهای مالی که به تامین نقدینگی بنگاههای اقتصادی تولید کمک کند، به زیان قشر فقیر جامعه و ایجاد نابرابری بیشتر منجر خواهد شد.
10. همه اینها جز با انتخاب وزیران و مدیران ارشد شایسته، سالم، مشورتپذیر، با جسارت و تحولگرا ممکن نیست. عزم جدی در حکمرانی لازم است تا رویه مخرب انتخاب مدیران مبتنی بر لابی و سهمدهی به جریانهای سیاسی، تغییر یابد. این مهمترین و ضروریترین تغییر در رویکردهای مدیریتی کشور و زیربنای تحول در حوزههای مختلف است.
من در نطقهای قبلی در مجلس هم بارها با تاکید بر فصل سوم قانون اساسی متذکر شدم که حکومت موظف است تمام امکانات خود را برای تامین مهمترین حقوق مردم به کار گیرد: ۱) رفع تبعیض های ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه، ۲) ایجاد اقتصادی عادلانه جهت ایجاد رفاه و رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینه های تغذیه، مسکن، کار و بهداشت، ۳) تأمین حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ایجاد امنیت قضایی عادلانه برای همه و تساوی عموم در برابر قانون. بر مبنای این حق اساسی، مطالبه زیر را مطرح کردم:
1) تقویت و توسعه گفتگوی ملی، 2) بازگشت ایرانیان به آغوش کشور، 3) چرخش چرخ زندگی مردم و کسب وکارها، 4) اعتماد به مردم و ارتقاء نشاط اجتماعی، 5) توجه جدی به حل بحران محیط زیست و آب، 6) جوان سازی نظام مدیریت کشور و7) نوسازی نظام تدبیر و کشورداری.
امروز هم همچنان معتقدم پیگیری این مطالبات فوق جزو اولویت ها و زیرساختی ترین امور کشور است که مجلس آینده باید در کنار راهکارهای دهگانه فوق، وجه همت و اولویت خود قرار دهد.
همچنین متذکر شده بودم که متاسفانه سیاست های نادرست و ناهماهنگ و چالشهای ناکارآمدی در نظام اداریکشور، تاثیری فراتر از تحریم ها بر اقتصاد و زندگی مردم داشته است و اساسا، اثرات سوء تحریم ها به واسطه چالشهای سیاستگذاری در کشور، فراگیر شده است. "رشد اقتصادی پایین" و "رشد نابرابری در جامعه"، مهمترین نگرانی های راهبردی کشورمان، تنها حاصل تحریم های تحمیل شده نبوده، بلکه حاصل "سیاست گذاریهای غلط" و عدم استفاده از ظرفیت نخبگان و کارشناسان، در به کارگیری منابع ارزشمند کشور است. اگر اصلاح ساختار اقتصادی و مدیریتی کشور، کانون توجه مدیران و سیاست گذاران قرار نگیرد، حتی با رفع تحریم ها، توفیقی در حل بحران اقتصادی و رفع تنگناهای معیشتی مردم حاصل نخواهد شد. باید ضعف مدیریتی و سیاست گذاری به خصوص در حوزه های اقتصادی را بپذیریم و در جهت اصلاح ساختارها و کنار گذاشتن مدیران بی انگیزه، محتاط، منفعت طلب و ناکارآمد، و البته حمایت و پشتیبانی از مدیران سالم، توانمند و با انگیزه، رویکردی جدی را آغاز کنیم.
مردم قدرشناس و نیکوکار ایران
سال 99 با تلخیهای سال 98 آغاز شد و با مصیبت کرونا همراه گشت. اما با همه سختیها و چالشهایی که پیشروی کشور ماست، از تحریمها، از کاهش شدید فروش نفت و دوران مدیریت بدون نفت، از رکود بسیاری از کسبوکارها و از ناکارآمدیها و فسادهایی که در حوزههای مختلف اجرایی، تقنینی و نظارتی رو برو هستیم، جرقههایی از امید و تحول از دل این سختیها و مرارتها، نمایان است. تاریخ نشان میدهد که رشد بسیاری از کشورها از دل بحرانها و چالشهای بزرگ آغاز شده است. آنچه که ما نیاز داریم، تلاش برای گسترش امید و الزام به اثربخشی سیاستها، کارایی روشها و تحول در نظام تصمیمگیری و برنامهریزی کشور است.
اگر از گذشته میپرسید، از عملکرد دولت تدبیر و امید و یا از عملکرد مجلس دهم شورای اسلامی و یا از کارکرد فراکسیون امید و شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان ایران اسلامی. پاسخ من تصدیق بسیاری از نقدهای شما به ناکارآمدیها و یا فرصتسوزیهاست. پاسخ من همراهی با دیدگاه شما در خصوص وجود تضادها و تقابلهایی است که مانع از عملکرد درست نهادهای اجرایی و تقنینی میگردد. من با شما هم نظرم که میتوانستیم در حوزههای مختلف بهتر عمل کنیم و به انتظارات شما بیشتر نزدیک شویم.
من قطعا بسیاری از نقدهای شما به خودم را به عنوان رییس فراکسیون امید مجلس و یا رییس شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان، وارد میدانم اما در بسیاری از موارد هم توضیحات و پاسخهایی وجود دارد که قطعا در آینده در نشستهای خبری با اصحاب رسانه و یا از طریق انتشار گزارشهایی اینچنین با شما به اشتراک خواهم گذاشت. ضمن پذیرش نقدها، به شما خواهم گفت که چگونه تلاش شده است بسیاری از اقدامات و مصوبات خوب همکارانم در فراکسیون امید نادیده گرفته شود و سایه نا امیدی توسط برخی رسانهها و جریانها و افراد خاص بر سر کشور مستولی شود. با شما خواهم گفت چگونه از دل تکثر آراء، دیدگاهها و اختلاف نظرات جدی در درون جبهه اصلاحات، تلاش شد تا رویکرد و راهبرد واحدی در درون جبهه اصلاحات دنبال گردد. با شما از بیمهریها و رد صلاحیتهای گسترده افراد خدوم و کارآمد خواهم گفت تا چگونه رقیبان جبهه اصلاحات از فضای سرد سیاسی و دلخوری بدنه اجتماعی اصلاحطلبان، نهایت بهرهبرداری را با رد صلاحیت گسترده تکمیل نمایند که این نه به نفع کشور است، نه به نفع جریانهای سیاسی و حتی اصولگرایان.
مردم شریف ایران، رویه و اعتقاد من این است که بدون آنکه فریاد بزنم، یا در دام هیاهوی تبلیغاتی گرفتار شوم و یا در جنگ لفظی و کلامی با دیگران، منابع ارزشمند کشور را معطل تصمیمگیری نمایم، به شما گزارش دهم. هم از گذشته و هم از برنامههای پیشرو تا از دل همه تهدیدها، محدودیتها، چالشها، بیانصافیها، تخریبها و ... راهکارهایی برای برونرفت از چالشهای پیشروی کشورمان شناسایی و اجرایی گردد. با پذیرش برخی نقدها به مدل سیاستورزی شخصی اینجانب و یا برخی اقدامات و تصمیمهای گذشته، از زحمات ارزشمند بسیاری از همکارانم در فراکسیون امید و یا چهرههایی ناشناخته در مجلس سپاسگزارم که لوایح و مصوبات ارزشمندی برای احقاق حقوق و یا اصلاح ساختارهای کشور پیگیری و مصوب کردند.
اقداماتی همچون لوایح چهارگانه FATF ، لایحه حمایت از حقوق کودکان و نوجوانان، لایحه حمایت از حقوق معلولان، طرح تشکیل اجتماعات و برگزاری راهپیماییها، طرح استقلال شورای شهر و مدیریت شهری، طرح خطمشی و اداره صدا و سیما، طرح اصلاح قانون جرم سیاسی، طرح الزام بانکها و موسسات اعتباری غیربانکی به حذف سود، طرح آموزش اجباری قبل از ازدواج، طرح تشدید مجازات اسیدپاشی، طرح جامع جمعیت و تعالی خانواده، طرح تامین کالاهای اساسی، طرح دائمیشدن قانون استخدام ناجا، طرح حمایت از شاغلین فقیر و بیکاران، طرح حمایت و تشویق مطلعین مفاسد اداری و اقتصادی، طرح حفظ کرامت آسیبدیدگان اجتماعی، طرح اصلاح قانون ممنوعیت بهکارگیری بازنشستگان، طرح ممنوعیت حیوان آزاری، طرح تشکیل وزارت تجارت و خدمات بازرگانی، طرح مشارکت مستقیم شهروندان در امور قوه مقننه، طرح حمایت از آسیبدیدگان از سیل و سوانح طبیعی، طرح نظام جامع رسانهای کشور، طرح تشکیل بورس حمل بار و مسافر و ... نمونههایی از اقداماتی است در ظاهر ساده، بدون هیاهو و جنجال که حقوق معطل شده بسیاری از اقشار جامعه را احیاء و یا در خصوص اصلاح برخی رویهها اقدام شد.
به این موارد میتوان برخی از موارد عملکردی در حوزههای نظارتی را اضافه کرد از جمله: تشکیل کمیته تخصصی طرح گفتگوی ملی، رسیدگی به وضعیت گرد و غبار خوزستان، تحقیق و تفحص از صنعت خودرو، بررسی پرونده برخی افراد ویژهخوار و بازدید نمایندگان از زندان اوین، سوال از قوه قضاییه در امور مختلف، تذکر به رییسجمهور در خصوص فیلترینگ، ضرورت اجماع ارکان مختلف حاکمیت در دوران پس از خروج آمریکا از برجام، پیگیری خواستههای معلمان در خصوص بهبود وضعیت معیشتی و افزایش کیفیت آموزشی، حضور بانوان و نمایندگان اهل سنت در هیئترییسه مجلس، مشکلات ناشی از خشکسالی در سیستان و بلوچستان، تذکر به رئیسجمهور مبنی بر منع شکنجه، ، تغییر در نظارت استصوابی، رفع حصر و ممنوعالتصویری برخی از بزرگان نظام و ...
مراد از بیان عناوین برخی لوایح، مصوبات، پیگیریها و نظارتها در این مقال این است که بهرغم همه محدودیتهایی که وجود داشت چه از سوی دخالت برخی نهادها و چه از سوی برخی همکاران در مجلس و حتی عدم همراهی افرادی که به نام جریان امید و اصلاحطلبی وارد مجلس شدند و راهشان را جدا کردند، کارکرد مجلس و به خصوص فراکسیون امید ناظر بر اولویتها و چالشهای کشور و تلاش برای رفع موانع و مشکلات بوده است. قطعا کارکردی بهتر و گستردهتر مورد انتظار بود که من هم به آن معتقد و معترف هستم. انشاءالله به زودی در نشستهای خبری یا هماندیشی در خصوص برخی از موارد به تفصیل بیشتر صحبت خواهیم کرد.
با آرزوی توفیق الهی
محمدرضا عارف
منبع: افکارنيوز
کلیدواژه: قوه قضاییه شفافیت مجلس اصلاح طلبان دولت عارف فراکسیون امید و دولت مجلس شورای اسلامی سرمایه اجتماعی فراکسیون امید اصلاح ساختار سیاست گذاران تصمیم گیری سیاست گذاری محدودیت ها بین المللی زندگی مردم سیاست ها تحریم ها یک ضرورت جریان ها پیش روی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.afkarnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «افکارنيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۱۲۳۶۷۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
این تحلیل که جز خشونت راهی نمانده ایران را به کجا می برد؟ / آیا وضعیت هراسناک است؟ / امید با توافق روی آغاز نو، و بازتعریف جدید شکل می گیرد
فروزان آصف نخعی: در یازدهمین جلسه از سلسله نشست های جامعه مدنی، دکتر محمدجواد غلامرضا کاشی عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی، دیدگاه های خود را با عنوان «زندگی روزمره، دولت و جامعه مدنی» مطرح کرد. بر اساس دیدگاه های کاشی، ایران از جامعه مدنی مبتنی بر نظریه هگلی به دیدگاه جامعه مدنی براساس نظریه لوفور، منتقل شده است. از این منظر همه سازوکار جامعه مدنی مبتنی بر ارزش ها و اصول، دچار اضمحلال شده، و جای خودش را به جامعه مدنی مبتنی بر فرد بیانگری جای آن را گرفته است. جامعه از سمت اتکا به زبان نخبگان اریستوکرات، با توجه به جهان دیجیتال و مجازی، به سمت اتکاء به زبان خود حرکت کرده است. این انقلابی زیرپوستی است که کشور ایران با آن مواجه است، انقلابی که خود ارزش های همه انقلابیون گذشته را اعم آزادی، عدالت، و ... به سخره می گیرد، و خود بنیانگذار سبکی جدید از زندگی است. زندگی ای که در آن گفت و گو میان گذشته و حال، انسداد کامل یافته و آینده ترسناکی را برای همگان به تصویر می کشد. این وضعیت اغلب با این سوال همراه است که چه می شود؟
حرکت از درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی به درک زندگی روزمره
کاشی ابتدا سخن را بر تغییر درک جامعه مدنی استوار کرد. او تاکید کرد که می خواهد بگوید «نسبت جامعه مدنی با دولت، و مردم، چگونه بوده، الآن در چه شرایطی به سر می بریم، و احیانا چه چشم اندازهایی قابل بیان است در این باره که به کدام سمت و سو می رویم»
او گفت که «ما از یک درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی به سمت نوعی از جامعه مدنی می رویم که با مناسبات زندگی روزمره در نسبت قرار دارد. جامعه مدنی به معنای اریستوکراتیک آن، دارای بیگانگی هایی از متن زندگی روزمره است و جامعه مدنی به معنایی که پیوند می خورد با زندگی روزمره، فرم و صورت دیگری پیدا می کند. ولی این نقطه، نقطه پایان نیست. بلکه نقطه آغازی است برای یک عهد، پیمان و قرارداد و بازآفرینی تازه، که رو به آینده است.»
گذشته جامعه مدنی در ایران
او در ادامه سخنانش به گذشته جامعه مدنی در ایران اشاره کرد و گفت: «دست کم در ادبیات سیاسی معاصر و نیم قرن گذشته ایران، طرح جامعه مدنی هرچند قبلا نیز مطرح بود اما بیشتر با گفتمان اصلاحات و دوم خرداد وارد ادبیات سیاسی ایران شد و هنوز درک ما از جامعه مدنی همان درکی است که در دهه ۷۰ ایران زاده شد. اما باید گویم از آن نوع جامعه مدنی باید فاصله بگیریم. که البته باید بگویم که ما فاصله گرفته ایم. آن برداشت و آن درک دارای مشکلاتی بود، که امروز عمرش به سرآمده است»
درک هگلی از جامعه مدنی از اوایل دهه ۷۰
کاشی گفت که «جامعه مدنی به معنایی که این ادبیات از اواخر دهه ۶۰ و از اوایل دهه ۷۰ در ادبیات شماری از استادان و فعالان سیاسی مطرح شد، یک درک هگلی بود. به این معنا که جامعه مدنی میان فرد و دولت مستقر می شود. و با این شرایط دارای کارکردهای مختلف است. از جمله، قرار است از افراد در مقابل دست اندازی دولت حمایت کند. همچنین قرار است به افراد در مقابل ساختار قدرت، قدرت عطا کند.»
این استاد دانشگاه علامه طباطبایی، با اشاره به این که با استقرار دولت اصلاحات معنای دیگری هم به معنای بالا اضافه شد، افزود: «جامعه مدنی قرار بود عصای دست دولت اصلاحات برای پیشبرد دمکراسی شود. بنابراین دولت اصلاحات باید جامعه مدنی را با دادن امکانات، تقویت می کرد، و از این طریق بخشی از وظایف و کارکردهای دولت به جامعه مدنی منتقل می شد تا مسیری را که دولت برای پیمودن در توانش نبود، جامعه مدنی پیش می برد.»
او افزود: «معنای دیگر کمک به ناتوانان بود که بعدها اضافه شد؛ اعم از آگاهی دادن یا التیام بخشیدن به فقر و رنج آنان.»
چرا جامعه مدنی گرم دهه ۷۰ سرد شد؟
کاشی در بخش دیگری از سخنان خود این سوال را مطرح کرد «چرا و چه اتفاقی افتاد که ناگهان به تدریج معنای هگلی از جامعه مدنی که در دهه ۷۰ خیلی گرم بود، به تدریج سرد شد، و نقش خودش را از دست داد». او در پاسخ گفت: «بعد از پایان یافتن دوره دوم اصلاحات، و استقرار دولت احمدی نژاد، یکی از وظایف این دولت، اقدام در حذف جامعه مدنی بود؛ به این معنا که دانشگاه یا ، فضاهای نشر یا سپهرهای فرهنگی شبیه این جا (موسسه رحمان)، از بین بروند. این که گفته شد تداوم موسسه رحمان خود نعمتی است، به این دلیل است که این تداوم ناممکن بوده است. به انحاء مختلف این گونه نهادها به راحتی حذف شده اند ، و صدای کسی هم در نیامد و حکومت با موفقیت تمام این فرآیند حذف را به پیش برد. بنابراین این سوال مطرح می شود که مشکل کجا بود؟»
طرح مساله اصلی
کاشی در پاسخ به این سوال که مشکل اصلی کجا بود گفت: «مشکل این جا بود که آیا آن کارکرد نهادهای جامعه مدنی، که در فهم هگلی از جامعه مدنی وجود دارد، وجود داشت؟ به عبارت دیگر به معنای دیگر جامعه مدنی واقعا واسط بین فرد و دولت قرار داشت؟ باید بگویم که این گونه نبود. همه نهادهای جامعه مدنی حتی شاید موسسه رحمان، متعلق به یک نهاد و یک طبقه خاص تحصیلکرده شهری خاص هستند که از نیمه های دهه ۶۰ تقویت شدند، و خواهان موقعیتی در سازمان قدرت بودند، و در حقیقت نسبتی با کف جامعه نداشتند. یعنی آن واسطه گری که در تعریف هگلی از جامعه مدنی وجود دارد، اساسا وساطت مذکور رخ نداده است. از این رو باید گفت ما یک گروه های خاصی هستیم، زبان، ادبیات و منافع جمعی خاص خودمان را داریم ، و اساسا با اقشار وسیعی از این جامعه نسبتی نداریم.»
او در ادامه با اشاره به این که «وضعیت جمهوری اسلامی ایران در مقایسه با ما از یک جهت مشابه است گفت: « هسته سخت جمهوری اسلامی نیز از دورانی مانند انتخابات سال ۱۳۷۶، برایش آشکار شد که جامعه را نمایندگی نمی کند. چون جامعه به اراده دیگری رای داد. به نظر من جمهوری اسلامی در این ۲۰ تا ۳۰ اخیر به تدریج این موضوع را پذیرفته است. همچنین ما هم جامعه را به آن معنا که سخنگوی کف جامعه بوده ایم، نمایندگی نمی کردیم. بنابراین این معنا که ما واقعا بین کف و ساختار دولت وساطت می کردیم، برداشت اساسا صحیحی نیست. بنابراین، جریان اصلاح طلب و آن جریان دیگر هر دو گروهی اقلی بودند و علی الاصول جامعه را نمایندگی نمی کردند. اگر رای بالایی می آوردند، به اعتبار این بود بتوانند کاری در میدان قدرت پیش ببرند. ولی اگر در این بخش کاری از آن ها بر نمی آید چه معنا دارد مردم پشت سر اصلاح طلبان قرار بگیرند.»
این استاد دانشگاه در ادامه گفت: «بنابراین از این دو گروه اقلیت رقیب معلوم است آن گروهی که قدرت، سازماندهی، و زور بیشتری در اختیار دارد، همواره برنده است. به همین دلیل دیدیم که به تدریج اصلاح طلبان از صحنه قدرت جارو شدند، و اتفاق چندان مهمی هم رخ نداد.»
کاشی با ذکر این که در این شرایط تحلیل های جدید در دهه ۸۰ مطرح شد که یکی از آن تحلیل گران خودش بوده گفت: «از نیمه های دهه ۸۰ به بعد، تحلیل هایی بین روشنفکران عمومیت داشت و چشم اندازهای تاریکی را تصویر می کردند مبنی بر این که نهادهای واسط تحت عنوان جامعه مدنی حذف شده، و اکنون حکومت با مردم مواجه است؛ در این مواجهه مردم تنها هستند؛ آگاهی و قدرت مقاومت ندارند، جامعه ذره ای، گسیخته، فاقد معنا و به گونه ای منفعت طلب و منتظر یک فاشیم است. می گفتیم ساختار، و حکومت بدون میانجی گری نهادهای مدنی، با مردم ارتباط برقرار کرده، و احمدی نژاد به عنوان مظهر یک ساختار فاشیستی است. حال اگر فاشیسم احمدی نژاد جواب نمی دهد جامعه مستعد یک فاشیسم بزرگتری در آینده است، و قص علیهذا. البته هنوز این دست از تحلیل ها ادامه دارد.»
۱۴۰۱ و برهم خوردن تحلیل های پیشین
این استاد دانشگاه با اشاره به این که « تحلیل های مذکور غلط نیست. اما تحولات ۱۴۰۱ کمی تصویر ما را دگرگون کرد» گفت: «در ۱۴۰۱ شاهد جنبش گسترده اجتماعی قدرتمند بودیم که بدون میانجیگری نهادهای واسط رخ داد. نه تنها نهادهای مدنی آغازگر جنبش نبودند، بلکه تن مرده آنان مثل دانشگاه ها و ... از جنبش جان دوباره گرفت و گرم شد. از این حرکت ۱۴۰۱ تعریف آغازین ما از جامعه مدنی را منحل کرد. با آن تعریف هگلی گمان می کردیم جامعه مدنی، نهاد واسط میان فرد منفعت جو ی ناآگاه پیچیده در قلمرو شخصی اش با دولت است (مبنای فهم هگلی از جامعه مدنی) که در بنیاد خود دارای مشکل بود. از این رو برای فهم فضای جدید باید به لوفور که تصور هگلی را به هم می ریزد متوسل شویم.»
او درادامه با توسل به رویکرد لوفور، تاکید کرد که « فرد نه تنها منزوی و نآگاه و ناتوان نیست، بلکه در میدان روابط شخصی و خصوصی یا عمومی خود، در شبکه هایی از مناسبات و روابط حضور دارد و نقش بازی می کند، بلکه، در این شبکه های پیچیده، خرد و متکثر ارتباطی، بین جماعتهای کثیر بینام، گمنام، فرمهایی از آگاهی، و دانایی و نگاه به جهان، الگوهایی از اراده ورزی و مقاومت، وجود دارد.»
بر این مبنای تحلیلی جدید کاشی نتیجه می گیرد که «اساسا در عالم خارج چیزی به نام فرد منزوی مستقل تک افتاده وجود ندارد. ما پدیده ای داریم به نام زندگی روزمره و این زندگی روزمره مشتمل است بر شبکه های پیچیده و متکثر و متنوع و رنگارنگی از روابط، که در این روابط، سوژه ها بازتعریف شده، و اصنافی از آگاهی، و برداشت هایی از امور جهان به دست می آورند، که در آن نگاه سابق این ها مغفول و سرکوب شده اند. وجود داشته اند،اما نادیده انگاری شدند. به همین دلیل عرض کردم که درک ما اصلاح طلبان از جامعه مدنی، نوعی درک اریستوکراتیک بود.»
نقش اربابان زبان در کسب نمایندگی مردم
کاشی در ادامه به نقش اربابان زبان در زندگی مردم پیش از تحولات 1401 اشاره کرد و گفت:« در جامعه شهری بزرگ، زبان قدرت پیدا می کند، جای روابط طبیعی و واقعی جامعه را اشغال می کند. ما به اعتبار زبان، به این اعتبار که می توانم حرف های منسجم یا مغلق بزنیم، دائم از این فیلسوف به آن فیلسوف سفر می کردیم. باید گفت تنها اربابان ثروت و قدرت نداریم، بلکه اربابان سخن هم داریم. این اربابان سخن همان طبقات اریستوکراتیکی هستند که به نهادهای مدنی، انتشارات، مطبوعات و ... وارد می شوند و قدرت اجتماعی تحصیل کرده، و سپس زبان مردم می شوند، بدون آن که زبان مردم باشند. این وضعیت در روشنفکران چپ و این سوال که کی می تواند زبان زندگی طبقه پرولتاریا باشد، و همچنین در لیبرال ها وجود داشت. از این رو مطرح شد من جواد کاشی که سطح زندگی، و دغدغه های مشخصی دارم، می توانم زبان مردم باشم. این در حالی است که به کمک زور کلام و زبان، نماینده شدم. زیرا ساختارهای نمادین زبان را من می توانم در خدمت بگیرم.»
سه رخداد مهم و به پایان رساندن عمر جامعه مدنی به معنای اریستوکراتیک
این استاد دانشگاه سپس به ۳ رخداد مهم عرصه جامعه مدنی که عمر آن را به معنای اریستوکراتیک اش به پایان رساند» اشاره کرد و گفت: « ۱- از ما که امتحان پس دادیم و اریستوکرات باسواد تحصیل کرده و فیلسوف و روشنفکر ... هستیم می پرسند انقلاب اسلامی و اصلاحات هم که حاصل همین طبقه متوسط آریستوکرات است. به کجا انجامید؟ بالاخره کدام مسئله و دردواقعی ما حل شد؟ ۲- در نتیجه این امتحان، جامعه مدنی و طبقه اریستوکراتیک، و روشنفکران و ... که می خواستند میانجی میان فرد و دولت بشوند کم اعتبار شدند. ۳- اتفاق بسیار مهم دیگر آن بود که با پا به عرصه گذاشتن رسانه های جدید، امکان بروز و ظهور برای آن دسته از طبقاتی که امکان ظهور نداشتند، امکان لازم را فراهم کرد. به تدریج مشاهده می کنید فلان روشنفکر صاحب نام چیزی می گوید و آن دانشجوی سال اول یا دانش آموز دبیرستان هم چیزی می گوید و بسیاری مواقع، هم سخن آن دانش آموز نسبت به سخن آن روشنفکر لایک بیشتری می خورد.»
او در ادامه گفت که «بنابراین گونه همطرازی میان کف و طبقه و فهم اریستوکراتیک جامعه مدنی به پرسش گرفته شد. و ما به قول «لوفور» به سمت یک سنخ تازه ای از جامعه مدنی، جامعه مدنی همبسته با متن زندگی، روزمره مردم حرکت کردیم. زیرا آنان هم اکنون زبان برای سخن گفتن دارند و می توانند خودشان را بیان کنند. نوعی از بیانگری ظهور کرد که با بیانگری آن جامعه مدنی پیشین متفاوت بود.»
تفاوت های دو جامعه مدنی در نسبت شان با حقیقت
کاشی در ادامه «به مشخصاتی» اشاره کرد که می تواند «معرف نسل جدیدی باشد که بدون وساطت آن انسان های صاحب نام و صاحب کلام، قدرت اجتماعی تولید کنند.»
او «ویژگی های مهم جامعه مدنی» جدید را «همبسته با زندگی روزمره» دانست و گفت: «جامعه مدنی جدید مبتنی بر هیچ حقیقت قدرتمندی از جمله ناسیونالیسم، عدالت، دمکراسی، و اسلام نیست. جایی ندارند. این ها شبکه ای از گزاره های قدرتمند قدرتمند و به هم پیوسته بودند که توسط روشنفکران با خطابه ها، نوشته ها، ترجمه ها، و کتاب ها و آثارشان در عرصه عمومی تولید شده بود. ولی حامیان جامعه مدنی جدید اساسا چنین مفهومی از حقیقت به معنای قدرتمندش را بر نمی تابند. می توانیم گمان کنیم که این ها آزادی، عدالت یا ناسیونالیسم هم می خواهند. اما هیچ یک از این ها دال های قدرتمندی که یک شبکه ای بی شمار با ساخته شدن گزاره هایی دور بر آن ، به یک جهان نیرومندی از معنا منتهی شود، نیست و اساسا وجود ندارد. به عبارت دیگر به جای دال های قدرتمند زبانی، چیز دیگری به نام مخرج مشترک تجربه های زیرپوستی ملموس جایگزین، به جای آن دال های قدرتمند جایگزین شده است.»
وجود رنج های مشترک پیوند دهنده و زیرپوستی در همه
استاد دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه با اشاره به این که « زمانی که می خواهیم در محافل مختلف تفریحی یا شغلی شرکت کنیم، چیزهایی من و شما به طور مشترک رنج می دهد» گفت:«بنابراین رنج های زیرپوستی هم داریم که هرچند رنج من با تو متفاوت است، ولی دارای مخرج مشترک هایی است که همه ما را به نحوی کلافه کرده است هرچند زاویه ورودمان به این رنج ها یکی نباشد. اما یک درک بالنسبه مشترک جمعی از رنج های زندگی جامعه ، ما را به یکدیگر پیوند می دهد. از این رو هر کسی با هر درجه از اعتبار ، سخنی بگوید که با منطق رنج های مشترک ناسازگار باشد، نمی پذیرند و اعتبارشان نیز از دست می رود. بنابراین به جای اهمیت نظم و استواری کلمات، نحوه ارجاع شان به رنج های عمومی مردمان در متن زندگی روزمره مهم است. از این رو اگر از جایی، حرف ها انتزاعی شود، بلافاصله می گویند چه دارید می گویید؟»
کاشی سپس به یکی از مسایل مهم جهان ارتباطات و رسانه های جمعی اشاره می کند و می گوید: « یکی از مویدات این بحث، اهمیت نقش تصویر به جای سخن است به نحوی که الآن عکس جانشین کلمه شده است. شهروند با عکس رابطه ای می گیردکه دیگر دال بر یک جهانی از مفاهیم نیست. اساسا این نسل با متن، آنقدری که نسل من با متن ارتباط برقرار می کرد، ارتباط نمی گیرد. این نسل زمانی که با متن، عکس، رنگ، فیلم، همزمان، عقل و عاطفه و حس و وجدانش درگیر می شود، می تواند باهاش ارتباط برقرار بکند و شاید مهمتر از همه این ها معنا، مفاهیم، زبان، سخن، در یک میدان اینتراکتیو و تعاملی اساسا تولید و مصرف می شود. بنابراین عکس بیشتر آن مفاهیم را بازنمایی می کند.»
او در ادامه با اشاره به این که حاملان زندگی روزمره گرا، دیگر در دوره دو گروهی که یکی ارزش و دیگری دمکراسی را عمده می کردند، زیست نمی کند گفت:« هرچند ادراکات اقلی ته نشست شده در تجربه ۴۰ یا ۴۵ سال گذشته یک سری واکنش های جمعی بسیار قدرتمندی را خلق می کند. اما اساسا بنیاد جهان های معنایی آنان فرو ریخته است. جهان های ضخیم معنایی در مقابل یک عرصه معنازدا، فقط یک جوهر پیوند دهنده دارد، آن هم منطق زندگی ، امکان زندگی و بقا است. به عبارت دیگر آنچیزی که به مثابه تجربه مشترک ۴۰ ساله بر وجدان افراد ته نشست کرده، این است که دنیای ضخیم، پرمعنا و پر سخن تو هیچ ارتباطی به منطق زندگی ندارد که هیچ، بلکه منطق زندگی را دارند خفه می کند. لذا می گویند داریم خفه می شویم دست از سرمان بردارید. این شرایط فعلی است.»
آیا می توانیم در این نقطه جدید بایستیم؟ چشم انداز فردا؛ آغاز نو
عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی سپس با طرح این سوال که «آیا ما می توانیم در این نقطه بایستیم و آیا این پایان است» گفت: « من می گویم. خیر. این نقطه ای است که باید به سمتهایی حرکت کنیم. امکان هایی پیش روی ما قرار دارد، و باید در باره آن ها سخن بگوییم. نسل جدید یک یا چند نظام حقیقت با سرمایه های کلامی قدرتمند موجود را همگی دروغ می دانند. بر این اساس میدانی از حقیقت زدایی ایجاد کرده است. سخن معطوف به حقیقت را می زداید و شالوده اش را می شکند. این دو روبه روی هم ایستاده اند. به همین خاطر این منادیان حقیقت هرچه جلو می روند، بیشتر باید به زور بازو و قدرت سرکوبشان اعتماد کنند. زیرا دیگر مجال هیچ پیوندی با این عرصه ندارند. انسداد به طور کامل ایجادشده است. با یکدیگر نمی توانند حرف بزنند. قدرت تفاهم به پایان رسیده است. تبلیغات هم دیگر جواب نمی دهد.»
کاشی در ادامه اما تاکید کرد که « اکنون باید به این سوال پاسخ بدهیم که ما به کدام سمت و سو می رویم؟» او گفت: « در این جا چند کلمه ای در باره چشم انداز فردا بگویم. تاکید می کنم که این گونه نمی توان ماند. این وضعیت گاهی همه را می ترساند. من با دانشجویانم این سوال را مطرح می کنم که چه دارد می شود؟ هیچ افقی وجود ندارد. در این تقابل مشت همه حقیقت های موجود باز شده، و کسی چشم اندازی از آنان انتظار ندارد، و این صحنه ای است که دائم می تواند به سخره گرفته شود، اما این رابطه که جز خشونت دیگر امکانی برایش باقی نمانده، ما را به کجا می برد؟ این وضعیت همه را می ترساند.»
این استاد دانشگاه با تاکید بر این که « واقعا چشم اندازهای نگران کننده و ترسناکی پیش روی ما وجود دارد، اما باید توجه کنیم که ما در یک نقطه تاریخی بسیار مهم ایستاده ایم» گفت: « همه چیز باید خود را در نسبت با زندگی به نحو تجربی به معنای بقا و زندگی کردن و به مثابه نقطه آغاز و نه کانسپتچوال، بازتعریف کند. این وضعیت خود به معنای عقب نشستن از قبل از اجتماع سیاسی است. گویی اجتماع سیاسی مستقر وا رفته و خیلی تضعیف شده است. و فقط به شرط آغاز مجدد می توان به سمت افق های امید بخش پیش برد. به شرطی که بپذیریم همه چیز باید از نو آغاز شود. تا ثابت نشود، امور، نسبت خیراندیشانه ای به منطق زندگی برقرار می کند، کسی تسلیم آن نمی شود. جامعه از سوال های گوناگون انباشته شده است، ولی این سوال ها نیازمند یک فیلسوف و متفکری نیست که بخواهد به آن ها جواب بدهد. خیر، این ها سوال های وجودی هستند.»
همه در یک دادگاه بزرگ
کاشی در ادامه با اشاره به این که «اگر گمان کنی دیسکورس اسلامی متزلزل شده، می توانید با شاهنامه، یک دیسکورس ناسیونالیستی پاسخگوی وضعیت فعلی باشید باید بگویم تا جایی که، شعرهای شاهنامه در تقابل با دیسکورس مسلط است، برایت کف می زند و هورا می کشد، اما به محض این که از اشعار شاهنامه، یک سازمان فکری درست شود و بگویید که شما مکلف به فلان هستید، بلافاصله شما طرد می کند و هیچ تکلیفی نمی پذیرد. قبول نمی کند که او را از یک قید به قید دیگر ببرند. زندگی گراها می گویند می خواهیم این کار را انجام بدهیم اگر اسم اش آزادی است، بسیار خوب است، اما اگر بخواهی بگویی نظر جان لاک و بنتام راجع به آزادی این است و این را در زندگی بیاموز، بلافاصله به شما می گوید پی کارتان بروید.»
این استاد دانشگاه با تاکید بر این که از این رو «همه کانسپت ها ، مفاهیم و مواریث امروز در مقابل یک دادگاه بزرگ قرار دارند، آن هم دادگاه زندگی است» گفت: « از این رو همه با توجه به شرایط باید خود را بازتعریف کنند. حتی ارائه یک درک رحمانی از اسلام تکافوی این وضعیت نمی کند. کار بسیار سخت تر از این حرف ها است که فکر کنی یک دستگاه مفهومی می سازید، و بر اساس آن افراد را متقاعد می کنید. کار فقط کانسپتچوال و مفهومی نیست، بلکه پرکتیکال هم هست. یعنی در میدان و فرصت های تاریخی و زندگی باید رویدادهایی رخ بدهد، و در متن آن رویدادها این ها بیایند حاضر بشوند صداقتشان را اثبات کنند، به این معنا که به راستی مددکار هستند. و الا جامعه بدون اخلاق، بدون هنجار، و پیوندهای بالنسبه مشترک، مستقر نمی شود.»
او افزود: «بنابراین ما در یک نقطه آغاز قرار داریم. این نقطه آغاز به مراتب رادیکال تر و مهم تر از عصر مشروطه است. در عصر مشروطه نخبگان نقش ایفا می کردند. این در حالی است که اکنون با کف و متن زندگی روزمره روبه رو هستیم. متن زندگی روزمره و منطق معنا گریز متن زندگی روزمره، قدرت گرفته است. و هر کسی که بخواهد نقش روشنفکر، متفکر، نخبه،و یا نمایندگی سیاسی این مردم را برعهده بگیرد، باید از طریق این متن زندگی روزمره که قدرت و قوت زیادی تحصیل کرده است خودش را اثبات بکند و این کار بسیار دشواری است. نیازمند زمان است. با سرعت هم این موضوع حاصل نمی شود. جامعه دارد خودش را به نحو تازه ای، تعریف می کند. از این رو این نقطه آغاز است و مسیر طولانی ای پیش روی ما قرار دارد. ما می رویم که جامعه دیگری بشویم. و افق هایش امروز پیچیده و مبهم است. اما آشکار است که نقطه عزیمتش در کجا قرار دارد. بنابراین عنوان سخنرانی ام «زندگی روزمره، دولت، و جامعه مدنی» است. »
چکیده پسینی
در آخر کاشی، تاکید کرد که « جامعه ما از یک درک اریستوکراتیک از جامعه مدنی، که بین دولت و فرد قرار دارد، و ثقلی اریستوکرات به جامعه مدنی و بازیگران جامعه مدنی می داد، عبور کرده است. امروز فرد بدون نیاز آن طبقه نخبه در متن ارتباطات زنده روزمره اش یک جامعه مدنی مقتضی نیازها و زندگی ملموس خودش تولید کرده که اکنون تک تک ما باید برویم، در دادگاهش شرکت بکنیم و خودمان و کانسپت ها و مفاهیم و باورها و مواریث مان را بازتعریف کنیم.»
بیشتر بخوانید:
نوبت قدرت گیری مردم است آن هم پس از دو انقلاب جز آرزوی مرگ یکدیگر را در سر نمیپروریم فیلمبردار آن مادر، خود یک قربانی است محمد جواد کاشی: حماس هم سرکوب شود، حماس دیگری متولد میشود / زورآور هر چه تجهیزات جنگی قدرتمند داشته باشد، ضعیف است سویه زنانه انقلاب محمد جواد کاشی: حماس هم سرکوب شود، حماس دیگری متولد میشود / زورآور هر چه تجهیزات جنگی قدرتمند داشته باشد، ضعیف است216216
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1899561