تقصیر علی شریعتی چیست؟
تاریخ انتشار: ۳۰ خرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۳۳۸۳۸۵
بحث طبیعی بودن یا نبودن مرگ شریعتی فرونشسته اما داستان او از دو وجه دیگر در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی ادامه دارد. یکی شوخی در انتساب نقل قول است که منحصر به دکتر شریعتی نیست و جملات مختلف به پروفسور سمیعی، کورش کبیر و حسین پناهی و گاهی اشعاری ساختگی به سهراب سپهری و احمد شاملو نسبت داده می شود و دربارۀ شریعتی جنبۀ طنزآمیز آن می چربد دیگری اما انتساب همۀ کاستیهای چند دهۀ اخیر به اوست و این که «همهش تقصیر شریعتییه»!
به گزارش ایسنا، مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «۲۹ خرداد ۱۳۹۹، چهلوسومین سالروز درگذشت دکتر علی شریعتی در لندن بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
با این حال این اتهام متوجه رژیم بود که چرا یک استاد مبرز و محبوب دانشگاه را از تدریس و فعالیت اجتماعی محروم میکند؟ به خاطر آزار او پدر پیر و محترم و شناختهشدهاش را به زندان میاندازند و خود او را محبوس و بعد ناگزیر از مهاجرت میکنند؟
از این روست که فرزند دکتر (احسان شریعتی) هر چند ساواک شاه را در مرگ پدر، مستقیماً دخالت نمیدهد اما مقصر میداند. جالب این که فرزند تختی هم دربارۀ پدر خود نظر مشابهی دارد و معتقد است وقتی زمین و زمان را برای یک فرد تنگ میکنند، نمیتوانند خود را مبرا بدانند.
بحث بر سر قتل یا مرگ طبیعی دکتر شریعتی تقریباً تمام شده و سالهاست که از عنوان «شهید» برای او استفاده نمیشود. حتی چندی پیش که شهردار تهران، پیروز حناچی به خاطر قید نشدن عنوان «شهید» روی تابلوهای برخی خیابانها مورد انتقاد گرفت و دستور داد برای تابلوهای بزرگ هم عنوان «شهید» را اضافه کنند شامل خیابان دکتر علی شریعتی نشده و جالب این که برای خیابان دکتر حسین فاطمی هم عنوان «شهید» اضافه نشده است. لابد او نیز اعدام نشده و به مرگ طبیعی درگذشته است!
داستان شریعتی اما از دو وجه دیگر در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی ادامه دارد. یکی شوخی در انتساب نقل قول و کلمات و جملات قصار است که منحصر به دکتر شریعتی نیست و عبارات مختلف به پروفسور سمیعی، کورش کبیر و حسین پناهی و گاهی اشعاری ساختگی به سهراب سپهری و احمد شاملو نسبت داده میشود. دربارۀ شریعتی البته جنبۀ طنزآمیز آن میچربد و اتفاقاً فرزندان دکتر هم نمیرنجند و نشانۀ محبوبیت او و ادامۀ تأثیرگذاری او میدانند. دیگری اما انتساب همۀ کاستیهای چند دهۀ اخیر به اوست و این که «همهش تقصیر شریعتییه»!
این گزاره میتواند ناشی از تبلیغات سلطنتطلبانۀ شبکۀ تلویزیونی «منوتو» برای تطهیر رژیم پهلوی و ارایۀ تصویری متفاوت از آن دوران برای مخاطبان ناراضی از وضعیت کنونی و فضای پس از دی ۹۶ و تشدید شده در آبان ۹۸ باشد. میتواند به خاطر مقصر شمردن شریعتی در تبدیل یا فروکاستن دین به ایدئولوژی یا مانیفست حکومتی باشد. میتواند مانند گزارش معتبرترین مجلۀ اقتصادی در نسبت دادن اندیشههای اقتصادی سوسیالیستی به دکتر باشد و دلایل دیگر. در مورد فقرۀ اخیر البته میتوان گفت اتفاقاً اختلاسها در دو دهۀ اخیر رخ داده که به بانکهای خصوصی مجال داده شد و از اندیشههای سوسیالیستی دهۀ ۶۰ فاصله گرفتیم.
با این حال میتوان یادآور شد:
۱. مرگ دکتر شریعتی در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ خورشیدی در لندن اتفاق افتاد. آتش انقلاب اما یک سال و اندی بعد در تابستان ۱۳۵۷ شعلهور شد. با این وصف، شریعتی چگونه میتواند مسئول حوادث بعد از مرگ خود باشد؟ اگر هست تا کی او مسئول است؟
۲. اگر شروع انقلاب را ۱۹ دی ۱۳۵۶ بدانیم نیز باز به خاطر مقالۀ توهین آمیز در روزنامۀ اطلاعات و اعتراض روحانیون است. در حالی که روحانیت سنتی منتقد شریعتی و بعضا قایل به تکفیر او بودند و روحانیون مبارز و علاقهمند به شریعتی در اکثریت نبودند. بعد از انقلاب هم این حملات ادامه داشت. مشهور است که آقای مجتهدی دو آرزو کرد: «سیدمحمد خاتمی را از وزارت ارشاد بردارند و نام دکتر شریعتی را از خیابان «جاده قدیم» تهران. اولی برآورده شد هر چند ۵ سال بعد به ریاستجمهوری رسید و دومی همچنان هست!»
۳. شاید گفته شود که خود نویسندۀ این سطور بارها نوشته «موتور انقلاب را شریعتی روشن کرد». بله. چنین است. اما چون راه اصلاح بسته شده بود. در همان خرداد ۵۶ سه چهرۀ ارشد جبهۀ ملی (کریم سنجابی، داریوش فروهر و شاپور بختیار) در نامۀ سرگشادهای به شاه از او خواستند انتخابات آزاد برگزار کند تا امکان تغییر دولت با پارلمان جدید فراهم آید. شاه اگر چه نخستوزیر - امیرعباس هویدا - را پس از ۱۳ سال تغییر داد اما به نظر آن سه اعتنا نکرد و پنداشت تحت تأثیر فشار جیمی کارتر سناریویی مانند علی امینی در آغاز دهۀ ۴۰ و در دورۀ جان اف کندی مد نظر است؛ در حالی که اگر به مفاد آن نامه عمل کرده بود به احتمال زیاد شاید انقلابی درنمیگرفت و یک سال و نیم بعد با روی آوردن به همان چهرهها در پاییز ۵۷ پذیرفت که اشتباه کرده بود. به قول مرحوم مهندس بازرگان رهبر منفی انقلاب شخص اعلیحضرت بود!
۴. شریعتی متهم به ترویج آموزههای سوسیالیستی در پوشش شعارهای دینی هم میشود. گفته میشود او در پاریس در نزدیکیهای محل سکونت ژان پل سارتر خانه گرفته بود و چون نرخ خدمات در آن منطقه بالا بود نیازهای خود را از محلۀ الجزایریها تأمین میکرد. روزی در آرایشگاه، کتاب فرانتس فانون را میبیند و با مرد آرایشگر که از فعالان الجزایری بوده، آشنا میشود و کتاب را که میخواند به این صرافت میافتد که مفاهیم انقلابی مدرن را با آموزههای شیعی انطباق دهد و شخصیتهایی چون ابوذر، عمار و مانند آن را از دل تاریخ اسلام بیرون میآورد و به روز میکند و اسلام نوینی را به جامعه عرضه میکند. این سخن البته نادرست نیست اما هدف او تحقق شعار «عرفان، برابری، آزادی» بود که هیچ نسبتی با مارکسیسم ندارد و بیشتر ملهم از انقلاب فرانسه است.
ایدئولوژیک یا دینی هم نیست. چون نه عرفان، نه برابری و نه آزادی در شکل مدرن آن پیشینهای در آموزههای سنتی یا ایدئولوژیک ندارند.
اکنون البته روشن شده که تشکیل جامعهای مبتنی بر «عرفان، برابری، آزادی» بیش از حد، رؤیایی بوده است. اما این که در عالم واقع امکان تحقق نباشد و کسانی چون مهدی نصیری هم حالا به دین حداقلی رضایت میدهند، به معنی آن نیست که آرمان و نهایت را باید فروگذاشت ولو شاعرانه باشد.
۵. دوران پس از علی شریعتی را میتوان به چند دوره تقسیم و تفکیک کرد:
دورۀ نخست از خرداد ۵۶ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷. در این مقطع یکی از کمخشونتترین و مردمیترین اعتراضات و انقلابات کلاسیک جهان را شاهدیم. کار به جایی رسید که خود شاه هم در رادیو گفت: «صدای انقلاب شما مردم را شنیدم» و قول داد فساد و استبداد تکرار نشود و بعدتر شاپور بختیار را به نخستوزیری رساند تا آن اهداف در قالب حکومت پادشاهی مشروطه محقق شود و صد البته دیر شده بود.
در این مقطع تقصیر شریعتی چه بود؟ این که چند میلیون نفر در خیابان راهپیمایی کردند و خواستار پایان دادن به حکومت فردی و شکنجه و نقض حقوق بشر شدند؟
دورۀ دوم از فردای پیروزی تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ است که به خاطر عزل اولین رییس جمهوری و خشونتورزی مجاهدین خلق (منافقین) هم زمان با درگیر بودن در جنگ نابرابر، فضای سیاسی کاملا تغییر کرد. در این دوره شریعتی، معلم شهید بود. پس تقصیری در این مقطع ندارد. آموزه های او به کار فداکاری در جنگ میآمد و بالای اعلامیههای شهدا جملۀ دکتر را مینوشتند: «و شهید، قلب تاریخ است.»
دورۀ سوم از خرداد ۶۰ تا پایان جنگ است که شریعتی عملا مورد غضب واقع شد. فرزند او احسان ناگزیر از ترک کشور شد و تا سالها مادر او - خانم پوران شریعترضوی - هم ممنوعالخروج بود. تقصیر شریعتی در این دوره چه بود؟
دورۀ چهارم از پایان جنگ تا دوم خرداد ۷۶ است و خصوصا طرح نظریۀ دکتر سروش (دین، فربهتر از ایدئولوژی) اما در این مقطع تقصیری متوجه شریعتی نمیکنند بلکه از او عبور میشود. نظریۀ دین، فربهتر از ایدئولوژی فروکاستن دین به امور دنیوی و حکومتی را با هدف پیامبران که یادآوری آخرت است سازگار نمیداند.
مهندس بازرگان نیز در اواخر عمر به این نظر رسیده بود و به همین خاطر برای مراسم او در حسینیۀ ارشاد در بهمن ۱۳۷۳ دکتر سروش به عنوان سخنران انتخاب شد؛ در حالی که بازرگان هیچ علاقهای به فلسفه و فلاسفه نداشت.
دورۀ پنجم از دوم خرداد ۷۶ تا فعالیت شبکههای سلطنتطلب است. در دورۀ اصلاحات نام شریعتی دوباره زنده شد. خصوصا شعار «عرفان، برابری و آزادی»؛ چرا که آیتالله مصباح یزدی که به عنوان منتقد اصلی نظریات اصلاحطلبانه در خطبه های نماز جمعه تهران سخنرانی میکرد، از شناختهشده ترین مخالفان شریعتی بود.
دورۀ ششم اما از رواج تبلیغات سلطنتطلبانه و در واقع پهلویستایانه است که اصل انقلاب ۵۷ را نقد میکند و شریعتی را مقصر میداند. غافل از این که خود محمد رضا شاه اصل انقلاب را در پیام آبان ۵۷ پذیرفت و همین شبکهها هر سال از شاپور بختیار به نیکی یاد میکنند. همان «بختیار»ی که به ۲۵ سال مبارزه با دیکتاتوری شاه میبالید و عکس شاه را برداشت و تصویر مصدق را گذاشت.
برخی بر این باورند که اصرار برای مقصر معرفی کردن شریعتی یادآور اصطلاح «مثلث کارپمن» و سه نقش «آزارگر، ناجی و قربانی» است و انگار شریعتی بهانهای است تا ناراضیان خود را «قربانی» بدانند و از خود سلب مسئولیت کنند یا تصور کنند اگر پارهای موانع امکان تحقق همۀ آرمان ها را نداده آرمان ها نادرست بوده است.
بعضی هم معتقدند زیاد نباید سخت گرفت و به خاطر این که حساسیت حکومتی دربارۀ نقد شریعتی وجود ندارد کاسه و کوزهها را بر سر او می شکنند و به این دلیل نیست که افکار عمومی او را دیگر دوست داشته نباشد.
این خاطرۀ احسان شریعتی هم جالب است که میگوید رانندۀ تاکسی در خیابان شریعتی به او میگوید: اسم این خیابان، کورش کبیر بود ولی آن را بعد از انقلاب به نام یک معلم که همان دکتر شریعتی بود، تغییر دادند. فرزند دکتر شریعتی اضافه کرده ناگهان متوجه شدم پول خُرد همراه ندارم و از راننده خواستم توقف کند تا پیاده شوم چون دریافت وجه از کارت بانکی زمانبر بود. راننده اما میگوید: مسألهای نیست. شما را میرسانم. منتها به جای پول کرایه برای همان دکتر شریعتی صلوات بفرستید. چون سال انقلاب با نام او در تظاهرات شرکت میکردیم و مرد خوبی بوده... .
جدای همۀ آن چه گفته شد اگر به هیچ یک از موارد پیش گفته باور نداشته باشیم نمی توان انکار کرد که اگر ایران به دام اندیشههای تندگرایانه به رغم برخی تمایلها نیفتاد، به خاطر فعالیت و نوع اسلام آدمهایی مثل علی شریعتی است و جفایی بزرگتر از این نیست که آدمی که برای «عرفان، برابری و آزادی» کوشید به اقتدارگرایی متهم شود.»
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: دكتر علي شريعتي دکتر شریعتی علی شریعتی شبکه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۳۳۸۳۸۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مجتهدی حال فلسفیاش از قال فلسفیاش بیشتر بود
به گزارش خبرنگار مهر، آیین بزرگداشت استاد پیشکسوت گروه فلسفه دانشگاه تهران زنده یاد دکتر کریم مجتهدی صبح امروز (سه شنبه ۱۱ اردیبهشت ماه) در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران برگزار شد.
مجتهدی دنبال خودنمایی و جلوهگری نبود
غلامعلی حدادعادل که خود تحصیلکرده رشته فلسفه دانشگاه تهران است در این مراسم به مناسبت روز معلم و سالروز درگذشت شهید مطهری خاطره ای از شهید مطهری نقل کرد و سپس گفت: من با شهید مطهری مرتباً کلاس داشتم، یک بار ایشان به من گفتند می خواهم بروم نزد میرزاعبدالله مجتهدی و تو هم باید بیایی. من هم قبول کردم اما روزی که خواستیم نزد ایشان برویم به ما خبر دادند که ایشان فوت کردند. میرزا عبدالله مجتهدی هم از اقوام و بستگان مرحوم کریم مجتهدی بود بنابراین مرحوم مجتهدی در شهر تبریز و در خانواده ای فاضل بزرگ شده بود.
وی افزود: مرحوم مجتهدی رسماً معلم ما نبود چون بنده سال ۱۳۴۹ وارد دانشگاه شدم که آقای مجتهدی آن زمان در دانشگاه تدریس نمی کرد. بنده در دوره دکتری شاگرد دکتر مهدوی بودم، ایشان وقتی به ما درس فلسفه می دادند اعتنایی به زمان نداشتند به این معنا که ما هر درس را به جای نیم سال در دو سال می خواندیم. دکتر یحیوی وقتی به ما درس کانت را می داد آقای مجتهدی هم کنار ایشان می نشست اما دخالتی در تدریس نمی کرد. پایان نامه بنده هم با دکتر مهدوی بود و قبل از انقلاب تمام شد ا ما زمان دفاع آن مصادف با انقلاب و مسائل انقلاب فرهنگی شد به همین دلیل آقای مهدوی دیگر دانشگاه نیامدند و دکتر مجتهدی استاد راهنمای رساله من شد و خوشبختانه الان نام ایشان روی پایان نامه من است. ۴۵ سال بعد از انقلاب هم این حشر و نشر با مرحوم مجتهدی ادامه داشت.
وی افزود: ایشان مرد شریف و متخلق به اخلاق انسانی بود، دنبال خودنمایی و جلوه گری نبود و صحبت هایش به قصد به رخ کشیدن معلومات نبود. بیش از آنچه به پاسخ اهمیت بدهد به سوال اهمیت می داد و کلید تفکر را در یافتن سوال درست می دید به همین خاطر همیشه با حرف هایش سوال ایجاد می کرد.
رییس فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی ادامه داد: ممکن است این سوال مطرح شود که خواندن رشته فلسفه چه فایده ای برای کشور دارد، من در پاسخ به این سوال می گویم نگاه فلسفه نگاهی است که از مبادی و پشت سر یک موضوع سوال می کند همه گرفتاری های امروز ما به خاطر فکر نکردن است. به همین خاطر همیشه می گویم معلم خوب کسی است که فکر کردن را یاد بدهد. فلسفه به ما یاد می دهد فکر چیست و درست فکر کردن چگونه است. ایشان قال فلسفی اش از حال فلسفی اش کمتر بود علاقه به ایران و اسلام و زبان فارسی داشت و از هیچ کاری در این حوزه ها مضایقه نمی کرد.
حدادعادل بیان کرد: دکتر مجتهدی خیلی به کانت علاقه داشت. هم در دانشگاه این درس را تدریس میکرد هم تالیفات بسیاری در حوزه کانت دارد. در تفکر مجتهدی تاثیری از فضای سنگین دهه ۴۰-۵۰ دیده نمی شد و در همان فضا مستقل فکر می کرد.
وی در پایان گفت: نگاه مرحوم مجتهدی نسبت به تجدد و مدرنیته مارکسیستی نبود و معمولاً سراغ مقولاتی می رفت که کسی سراغ آن نرفته بود. من و ایشان با یکدیگر برای شرکت در همایشی درباره هانری کربن به فرانسه رفتیم و این سفر باعث شد ما کمی از حالت استاد-شاگردی خارج شویم و بیشتر با هم رفیق شویم و بنده درباره زندگی خصوصی ایشان بیشتر بدانم.
انضباط در کار دانشگاهی مجتهدی
محمدرضا بهشتی استاد فلسفه دانشگاه تهران در ادامه این مراسم گفت: بنده رساله فوق لیسانسم را با ایشان گذراندم. مرحوم مجتهدی گذشته از دانستنی ها و اندوخته های بسیاری که داشت منش، نظم خاص و برخورد آراسته ای داشت. ایشان معتقد بود کار دانشگاهی یک انضباطی می خواهد و احترام به اینکه دانشجو باید انضباط داشته باشد در کلاس های ایشان دیده می شد. به رغم اینکه میدان اصلی مطالعه ایشان غرب بود اما به ایران و سنت ایران بسیار توجه داشت و همانطور که دوستان هم اشاره کردند راجع به کاربرد واژه های خارجی بسیار حساس بود.
وی افزود: بنده اوایل که به کلاس های ایشان می رفتم برایم فضای کلاس هایشان کمی عجیب بود چون پیش از اینکه فلسفه یک دوره را درس بدهند کمی درباره فرهنگ عمومی آن دوره برای مان می گفتند که برای من چیز تازه ای بود اما بعدها فهمیدم چقدر کار درستی می کردند. یکی دیگر از کارهای ایشان این بود که محتوای یک کتاب خارجی را ترجمه می کرد و به عنوان یک اثر مستقل منتشر می کرد و اشاره هم داشت این کتاب اقتباس از فلان کتاب است که به نظرم بسیار کار درستی است. ممکن است امروز انجام چنین کارهایی به پای ناتوانی فرد گذاشته شود اما به نظر من یک میانبر خوب برای انتقال مطالب و حتی بهتر از ترجمه های نامعقول است.
آخرین سخنران این مراسم، سیدحمید طالب زاده استاد تمام گروه فلسفه دانشگاه تهران بود.
مجتهدی؛ به مثابه آموزگار
وی گفت: بنده به مرحوم مجتهدی به مثابه یک کشاورز نگاه می کنم. یک کشاورز دانا در دوره ای و سال هایی که آکادمی ما تهی از اندیشه مدرن بود کار کاشتن و رشد دادن به نهال اندیشه مدرن در زمین سنت ایرانی را بر عهده گرفت. او یک کشاورز دانا بود و به اندیشه فلسفی به مثابه یک دانش نگاه می کرد. دانش در زمینه ای که قابل رشد و مناسب است.
وی افزود: دریافت درس بدون ادب نفس امکان پذیر نیست. فلسفه با فرهنگ عجین است نمی توان فلسفه را فقط در مباحث درسی خلاصه کرد. مرحوم مجتهدی ادب درس را با ادب نفس یعنی فرهنگ پیوند داد.
طالب زاده گفت: مرحوم مجتهدی به فرهنگ می پرداخت و می دانست فلسفه بدون فرهنگ امکان پذیر نیست. ایشان متوجه بود اصلی ترین فضیلتی که دانش می تواند بر پایه آن استوار باشد صلابت صداقت است چون اندیشیدن با راستی و صداقت پیوند عمیق دارد. هر جا یک فضیلت باشد دسته دیگری از فضائل هم است و هیچ فضیلتی منفرد نیست.
این استاد فلسفه دانشگاه تهران ادامه داد: ادب نفس لوازمی دارد که یکی از آن لوازم سختگیری است. شاید سختگیری مرحوم مجتهدی تلخ بود اما به معنای ادب نفس بود و تا این اتفاق نمی افتاد دانش هم محقق نمی شد. اهمیتی که ایشان به زبان فارسی می داد به خاطر این بود که به شلختگی الفاظ حساس و معتقد بود یک واژه خارجی باید در متن خودش فهمیده شود و زبان باید آراسته و پیراسته باشد. نمی شود با شلختگی علم و دانش را ترویج کرد.
وی در پایان بیان کرد: مرحوم مجتهدی به شاخه های مختلف فرهنگ توجه و تسلط زیادی به ادبیات و تئاتر قرن بیستم داشت. علاقه مند به فلسفه اسلامی بود و به سهروردی، ملاصدرا و قطب الدین عشق می ورزید. ما فلسفه می آموزیم تا مصمم و تا آخر عمر دانشجو باشیم. به همین خاطر هم باید گفت حب دانایی حقیقت فلسفه است و مرحوم مجتهدی تا آخرین لحظه به این امر اهتمام داشت. بعد از مرگ مجتهدی خیلی ها نسبت به او بی مهری و قدرناشناسی کردند در حالی که ما باید همیشه قدردان و سپاسگزار او باشیم، من اگر بخواهم برای مجتهدی یک لقب انتخاب کنم می گویم مجتهدی؛ به مثابه آموزگار.
کد خبر 6093503 سارا فرجی