آشنایی با "رستم" بوکس ایران/ از رینگ تا شاهنامهخوانی
تاریخ انتشار: ۱۳ تیر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۵۰۴۳۷۴
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، برای شکست ناهنجاریهای جامعه به روی رینگ بوکس میرفت؛ مثل زمانی که رییس محل کار پدرش به پدرش فخر میفروخت و او روی رینگ مقابل هر حریفی که حاضر میشد، فکر میکرد فرزند آن رییس است و باید او را هر طور که شده شکست دهد.
در بوکس خیلی زود برای خود جایگاهی قابل تحسین پیدا کرد تا جایی که به خاطر مبارزات خوبش به او لقب باهوشترین و فنیترین بوکسور ایران را هم دادند، هر چند که تبعیت نکردن از مربیان تیمملی، نگذاشت او حضور در المپیک ۱۹۶۰ را تجربه کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
رستم لطیفی، پدر تاریخ بوکس خوزستان نام دارد که شاهنامه را نیز از بَر است و همین شاهنامهخوانی نیز باعث رفاقت او با "پهلوان تختی" هم میشود.
در ادامه گفتوگوی ما با رستم لطیفی، قهرمان سابق تیمملی و بوکس ایران را میخوانید.
بیشتر بخوانید:
روزبهانی: به بوکس توجه نمیشود/ برای سهمیه المپیک میجنگم* از چه سالی وارد رشته بوکس شدید؟
من متولد ۱۳۱۸ هستم و پیش از این که به بوکس علاقهمند شوم، در بیشتر رشتههای ورزشی کار کرده بودم و باتوجه به این که خانهمان در منازل راه آهن اهواز و نزدیک ساحل رودخانه کارون بود، شنا را با شنا کردن در رودخانه یاد گرفتم، البته این رشته را به صورت حرفهای آموزش ندیدم.
* از چه زمانی بوکس را به صورت جدی در اولویت قرار دادید؟
شهریور ۱۳۳۵ زمانی که دیگر توان تحمل ناهنجاریهای جامعه را نداشتم، بوکس را به صورت جدی آغاز کردم و یک سال بعد نیز قهرمان بوکس شدم. وقتی در خیابان میدیدم کسی به کسی زور میگوید، ناراحت میشدم، مثل زمانی که به محل کار پدرم میرفتم و میدیدم که رییس پدرم با فخر و مباهات با او رفتار میکند و همین رفتار و ناهنجاریها منجر شد که علاقهام به بوکس بیشتر شود و ناهنجاریها را روی رینگ بوکس نابود کنم. وقتی روی رینگ میرفتم، به خودم میگفتم او (حریف مقابل) فرزند رییس پدرت هست که او را اذیت میکند و به خودم انگیزه میدادم تا بتوانم او را شکست دهم.
هر روز جدیتر از روز قبل به این رشته میپرداختم و برایم هوای سرد و باران و گرما مهم نبود و دائما تمرین میکردم. از سال ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۲ همیشه در وزن ۵۴ کیلوگرم قهرمان ایران میشدم.
* از نکات جالب فعالیت شما در بوکس، هرگز زمین نخوردنتان هست.
من در طول دوران فعالیتم در بوکس ۸۷ بار رقابت کردم که تنها در چهار مسابقه شکست خوردم. البته در طول این رقابتها هیچ وقت به زمین نخوردم. همراه با تیمملی نیز در مسابقات تیمی با بوکسورهای آلمانی و لبنانی هم رقابت کردهام که پیروز شدم.
* کارشناسان بوکس اذعان دارند که لطیفی در دوران خودش، فنیترین و باهوشترین بوکسور ایرانی بود.
بله، من واقعا فنی بودم. بوکس آماتوری در سه راند است و من در راند اول از همه رقیبان چه ایرانی و چه خارجی مشت میخوردم، ولی در راند دوم، برتری آن چنانی بر رقبا پیدا میکردم و پیروز از رینگ پایین میآمدم.
* چرا در حالی که در اردوی المپیک ۱۹۶۰ بودید، ولی به این رقابتها اعزام نشدید؟
در اردو بودم، ولی باتوجه به این که با مربیان مشکل پیدا کردم و از آنها تبعیت نکردم، از تیمملی خط خوردم. پشیمان هستم. به هر حال آن زمان جوان بودیم و این مشکلات هم وجود داشت، ولی دیگر گذشته است و نمیتوان کاری کرد.
* شما شاهنامه را نیز بسیار با علاقه میخوانید، چه شد که به شاهنامهخوانی علاقهمند شدید؟
اسم من رستم بود و در سن ۱۳، ۱۴ سالگی وقتی دنبال معنای اسمم بودم، به شاهنامهخوانی نیز گرایش پیدا کردم.
* شاهنامهخوانی و آشنایی شما با پهلوان تختی!
در اردوی المپیک ۱۹۶۰ در ایتالیا، کشتیگیران و وزنهبرداران ایرانی نیز حضور داشتند. من هم اسم پهلوان تختی را شنیده بودم، اما او را ندیده بودم که باتوجه به این که شاهنامه میخواندم، در اردو با مرحوم تختی آشنا شدم. او وقتی دید که شاهنامه را با صوت میخوانم، به من علاقهمند شد و با هم خیلی رفیق شدیم.
* اکنون وضعیت بوکس را چطور میبینید؟
قبلا برای رشته بوکس سرمایهگذاری میکردند، اما اکنون اسپانسرها پا پیش نمیگذارند و بوکس تحت تاثیر قرار گرفته است.
* شما یک فرد آموزش و پرورشی نیز هستید.
بله، من بازنشسته آموزش و پرورش هستم و دبیری، معلم ورزش و زبان انگلیسی را هم در کارنامه آموزشی خود دارم. ضمنا به من لقب "پدر تاریخ بوکس خوزستان" را هم دادهاند و داوری والیبال و فوتبال در لیگ تخت جمشید را نیز برعهده داشتهام. من همچنان مدرس فدراسیون بوکس هستم.
* از فرزندانتان هم بگویید، گویا علاقهای نداشتید که آنها به سمت ورزش بروند.
من موافق حضور آنها در عرصه ورزش نبودم، زیرا "از درس و کتاب کار من راست نشد * شاگردی روزگار استادم کرد". البته فرزندانم به صورت آماتور ورزش را دنبال کردند. اکنون یکی از پسرانم دکتر ارتوپد هست و دو پسر دیگرم نیز مهندس هستند. یکی از فرزندان دخترم نیز دنداپزشک است. اولین فرزندم نیز که دختر بود، در کودکی دچار بیماری مننژیت شد و حتی برای درمان او را تا انگلستان هم بردم، ولی خوب نشد و اکنون آموزگار مدرسه ناشنوایان است.
* حرف پایانی ...
بوکس رشته جذابی است و اولین بار این رشته در سال ۱۲۹۰ توسط آمریکاییان به ایران آمد و خود آمریکاییها نیز میگویند "بوکس سلطان ورزشها است". پس حالا که این رشته در ایران نیز طرفداران و علاقهمندان بسیاری دارد، باید بیشتر به این رشته پرداخته شود تا وضعیت بهتری پیدا کند.
منبع: ایسنا
انتهای پیام/
منبع: باشگاه خبرنگاران
کلیدواژه: شاهنامه خوانی شاهنامه خوانی ناهنجاری ها روی رینگ تیم ملی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۵۰۴۳۷۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
منیژه ، زنی که آفتاب تن برهنه اش را ندیده است / از محو شبانه نقاشی شاهنامه تا توسل به فردوسی برای حجاب!
عصر ایران - حجه الاسلام سیداحمد علم الهدی که گویا دغدغه ای مهم تر از حجاب ندارد، در خطبه های این هفته نیز بدان پرداخته و این بار گفته است: اصلاً حجاب متعلق به فرهنگ ایران است. حتی آن زمان که هنوز اسلام وارد ایران نشده بود، حجاب فرهنگ ایرانیان بود؛ بهخصوص در تاریخ ایران باستان و انعکاس این فرهنگ را می توان در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی دید؛ آن زمان که از قول منیژه به عنوان نماد یک زن فرهیخته و ایرانی نقل میکند:
منیژه منم، دخت افراسیاب
برهنه ندیده تنم آفتاب.
سپاس از آقای علم الهدی که در خطبه های نماز جمعه، اشاره ای هم به تاریخ و فرهنگ و ادب ایران زمین کرده است! اما از آقای علم الهدی می پرسیم ماجرای بهار 1390 میدان فردوسی مشهد یادتان است؟
خودتان را معذب نکنید، به خاطرتان می آوریم: آن سال، به مناسبت هزاره سرایش شاهنامه فردوسی - که شما نیز او را به درستی "حکیم" خواندید - مجموعه از نقاشی های دیواری با موضوع شاهنامه به مساحت 2200 متر در میدان فردوسی مشهد رسم شد. خلق این اثر هنری حدود یک سال به طول انجامید ولی یک ماه بعد از رونمایی از آن، اداره حفاظت از املاک آستان قدس رضوی، شبانه تعدادی کارگر به محل فرستاد و کل اثر را تا صبح با رنگ سفید محو کردند و از بین بردند!
آقای علم الهدی!
این شاهنامه ای که امروز شما بدان استناد می کنید تا ثابت کنید که حجاب یکی از مظاهر فرهنگی ایرانیان است، همان شاهنامه ای است که روی نقاشی هایش در شهری که شما امام جمعه اش بوده اید، شبانه رنگ پاشیدند و شما هیچ نگفتید!
اگر آن روز، مانع از کار غیر فرهنگی محو نقاشی های شاهنامه می شدید و لااقل به دوستان تان می گفتید که شاهنامه را حکیمی به نام فردوسی سروده و حتی در آن به حجاب نیز اشاره کرده است، امروز استنادتان به این اثر ملی برای ترویج حجاب، دلنشین تر بود.
جوانان هنرمند کشور، یک سال در گرما و سرما ، عاشقانه کار کردند تا این اثر هنری را خلق کنند
ولی یک روز صبح، دیدند که عده ای شبانه روی هنرشان رنگ سفید پاشیده اند؛ به همین راحتی، به همین تلخی!
شما درست می گویید آقای علم الهدی! زنان ایرانی در طول تاریخ و حتی هزاران سال قبل از اسلام، به شهادت آثار و روایت مورخین، بانوانی نجیب بوده اند با تن پوش هایی از پاکدامنی. اما چرا شما و همفکران تان همواره نسبت به تاریخ و تمدن ایران بی مهری می کنید و حتی گرامیداشت کوروش را برنمی تابید ولی نیاز که پیدا می کنید دست به دامن ایران باستان می شوید؟! چگونه حتی در شهری که شما امام جمعه اش هستید، دور میدان فردوسی، نقاشی های شاهنامه هم تحمل نمی شود ولی صحبت از حجاب که می شود یادتان می افتد در همان شاهنامه ای که روی نقاشی هایش رنگ پاشیده و محوش کرده اند، زنی به نام منیژه وجود دارد که آفتاب تنش را برهنه ندیده است؟!
میدان فردوسی مشهد بعد از نقاشی و بعد از محو کردن آن
بگذارید یک چیز را خیلی رک و صریح به شما بگوییم آقای علم الهدی: کسانی که کمر همت بستند به نابودی و نادیده انگاری تاریخ و تمدن و فرهنگ ایرانی و حتی همین الان هم پدیده های ایرانی مانند نوروز خار چشم شان است، اگر بیشتر از دشمنان دین، به ایمان مردم خیانت نکرده باشند، کمتر نکرده اند. تریبون دارهایی که سال ها فرهنگ ایرانی را در برابر دین قرار دادند و دو راهی جعلی ایرانیت و اسلامیت را پیش روی مردم و خاصه جوان ها گذاشتند، عامل بسیاری از دین گریزی هایی هستند که نتیجه اش را در خیابان ها می بینند و بعد، از پلیس ها می خواهند که محصول کارشان را دستگیر کنند!
راستی بد نیست یک نکته را هم با امام جمعه محترم مشهد در میان بگذاریم: اگر منیژه و منیژها در طول تاریخ هزاران ساله ایران، پوشش هایی برازنده زنان عفیف داشتند و به قول شما با حجاب بودند، به خاطر حضور ماموران حکومتی بر سر کوی و برزن ها برای تحمیل نوع خاصی از پوشش نبود؛ به خاطر "باورهای فرهنگی" شان بود که بعد از اسلام نیز "ایمان دینی" بدان افزوده شد.
بروید ببینید چه کسانی با تبر به جان فرهنگ اصیل ایرانی افتادند تا آن باورهای فرهنگی - که امروز بدان ها نیازمندشده اید - به محاق برود؟ و باز بررسی کنید چه کسانی، دین را هزینه منافع خود کردند و به جان "ایمان دینی" مردم افتادند؛ احتمالاً شما نیز به این نتیجه خواهید رسید که ضاربان فرهنگ ایرانی و تخریب کنندگان دین مردم، نه دو دسته که دست بر قضا یک گروه اند!