چگونه پوتین و بنزاید خاورمیانه را تغییر دادند
تاریخ انتشار: ۱۶ تیر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۵۳۵۶۱۵
ساعت 24-هنگامیکه حکومت «معمر قذافی»، دیکتاتور لیبی، بعد از 42 سال و درپی انقلابی که مورد حمایت آمریکا خوانده شد، در سال 2011 به پایان رسید، «ولادیمیر پوتین»، رئیسجمهوری روسیه، با نگرانی و ترس تحولات لیبی را نظارهگر بود. پوتین میدید آنچه را «نتیجه فعالیتهای براندازانه مدنی و اجتماعی» میخواند، چگونه میتواند حتی اقتدارگرایان انعطافپذیر را سرنگون کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
هراس پوتین اما از حدود یک دهه قبل از آن و در جریان «انقلابهای رنگی» آغاز شد و با تحولات خاورمیانه در سال 2011 به اوج خود رسیده بود. اما در حقیقت آنچه در خاورمیانه رقم میخورد، از سوی مردی به اشتراک گذاشته میشد که در آن روزها هنوز در میان تحلیلگران تحولات خاورمیانه چندان شناختهشده نبود اما برخی امروزه از او بهعنوان «قدرتمندترین حاکم جهان عرب» نام میبرند؛ شاهزاده «محمد بن زاید» ولیعهد ابوظبی. «آندریاس کریگ»، استاد دانشکده مطالعات امنیتی در کینگز کالج لندن و همکار در انستیتوی مطالعات خاورمیانه در تحلیلی مینویسد که با گذشت یک دهه از انقلابهای عربی، امارات متحده عربی در جایگاه عنوان قدرتمندترین نیروی ضد انقلاب و معتبرترین متحد روسیه در منطقه شناخته میشود؛ درست در زمانی که ایالاتمتحده تصمیم گرفته تا فرایند مشارکت منطقهای خود را از دخالت مستقیم به کنترل از راه دور تغییر دهد. بنابراین، مشارکت فزاینده میان کرملین و ولیعهد ابوظبی نه امری اتفاقی است و نه مبتنیبر مناسبات ژئوپلیتیک. این مشارکت در نتیجه افزایش همکاریها و تصور اشتراک فکری پوتین و محمدبنزاید شکل گرفته و میتواند جای خالی رهبری ایالاتمتحده در منطقه را پر کند. عقبنشینی ایالاتمتحده از خاورمیانه و آفریقایشمالی به دوران ریاستجمهوری «باراک اوباما» بازمیگردد؛ چراکه در آغاز بهار عربی در سال 2011 رهبری اخلاقی ایالات متحده در منطقه هنوز پابرجا بود.
بااینحال، هنگامی که بار تحولات در منطقه طی «زمستان عربی» از حد تحمل واشنگتن گذشت و با سرکوب و درگیری گسترده میان انقلابیون و حکومتهای استبدادی، انتقادها بالا گرفت، ایالاتمتحده سیاست منطقهای خود را به قدرتهای منطقه، بهویژه امارات متحده عربی واگذار کرد تا تصویری که از ایالاتمتحده وجود دارد، با همراهی با قدرتهای سرکوبگر علیه مردم، بیش از این مخدوش نشود.
جابهجایی نقش واشنگتن و ابوظبی
کریگ در ادامه تأکید میکند که با این تحولات، استثناگرایی آمریکایی جای خود را به استثناگراییهای اماراتی داد که یک الگوی سیاسی- اجتماعی تجدیدنظرگرایانه از «ثبات استبدادی» را ترویج میکند. این رویکرد به دولت ابوظبی اجازه میدهد تا بر روی ایجاد اتحادهای مختلف با شبکههای قدرت و افرادی که با ارزشهای پلورالیسم، لیبرالیسم مدنی و عدالت اجتماعی مخالف هستند، تمرکز بیشتری داشته باشد.
در لیبی امروز، کانالهای مرتبط با امارات متحدهعربی در کنار همکاری عملیاتی نزدیک ابوظبی با کرملین، نقش رهبری ایالاتمتحده را کاملا به حاشیه رانده است. واشنگتن هیچ استراتژی مشخصی در لیبی ندارد و امارات و روسیه با استفاده از این خلأ، برای ضربهزدن به نظم سابق منطقهای میلیونها دلار هزینه میکنند.
با وجود دستاوردهای عملیاتی اخیر ترکیه در لیبی، پوتین و محمد بنزاید هنوز نقشه خود را در لیبی پیش میبرند؛ نقشهای که با دقت از سوی ابوظبی طراحی شده است. رئیسجمهوری روسیه و ولیعهد امارات جامعه مدنی را ذاتا خرابکارانه و آزادی بیان و اندیشه را تهدیدی استراتژیک برای امنیت رژیم خود میدانند، مگر اینکه از سوی دولت کنترل شود. هر دو آنان دریافتهاند که اعتراضها و شکایتهای موجود که نخستین جنبشهای لیبرال را علیه رژیمهای سنتی بسیج کرده بود، باید به سمت افراد پایینرده، انقلابی و فاقد قدرت برتر هدایت شوند تا مسئولیت شکست رژیمهای اقتدارگرا را بتوان بر گردن آنها انداخت. بنابراین درحالحاضر هم از اسلامگرایان و انقلابیون بهعنوان عامل اصلی همه شرارتها در این منطقه جنگزده نام برده میشود. اراده انجام اصلاحات اجتماعی و سیاسی که در داخل روسیه با سد کرملین روبهرو شده بود، باید با ملیگرایی افراطی و میهنپرستی جایگزین میشد. درواقع هم پوتین و هم محمد بنزاید، حکومت را نهادی مقدس میدانند که تسلیمشدن در برابر رهبری سیاسی این حکومت، مهمتر از وفاداری به مذهب است.
در حقیقت، وقتیکه به سلفیهای سکوت کرده در لیبی و تحت فرمان روسیه و امارات نگاه میکنیم، متوجه میشویم که آنها چگونه در لیبی از پوتین و محمد بنزاید فرمانبرداری میکنند. آنها خود را موظف به اطاعت از قدرت و مقام سیاسی میدانند و شورش را امری غیرمجاز تلقی میکنند. در محور همافزایی ایدئولوژیک بین مسکو و ابوظبی، تمایل به بازگشت به دوران قبل از انقلابها در جهان عرب کاملا نمایان است؛ دورانی که استبداد نظامی از سوی یک رهبر اقتدارگر برقرار بود و چنین حکومتی سرنوشت مردم بیصدا را تعیین میکرد. گفتمان اجتماعی محدود به چهار دیوار خانه میشد و در هر عرصه دیگری، بسیج عمومی را لحن و خواست رژیم تعیین میکرد نه خواست عمومی.
بیداری عرب
استاد دانشکده مطالعات امنیتی در کینگز کالج بر این باور است که امروزه یک دهه از بیداری فضای عمومی در جهان عرب از خوابی که حکومتها به آنها تحمیل کردند، میگذرد. بیشتر مردم لیبی، مصر، یمن و سوریه نهتنها دستاوردهای خود را ازدسترفته میبینند بلکه عدالت اجتماعی و کثرتگرایی در این کشورها از قبل از سال 2011 هم محدودتر شده است. طبیعی است که به هر میزان عدالت اجتماعی کمتر محقق شود، آزادیهای مدنی و کثرتگرایی هم کمرنگتر میشود. پوتین و بنزاید در لیبی یک حکومت پلیسی در شرق این کشور برای حمایت از خلیفه حفتر ایجاد کردهاند. در مصر هم امارات و روسیه از ژنرال «عبدالفتاح السیسی» حمایت میکنند. رئیسجمهوری اقتدارگرا که خود را عامل ثبات در مصر بحرانزده پس از «حسنی مبارک» میداند و به این بهانه حقوقبشر را نقض میکنند. در یمن، ابوظبی بهطور سیستماتیک ساختمان شورای انتقالی جنوبی را شکل داده است. شورایی شامل گروهی از جداییطلبانی که اردوگاههای شکنجه را برای امارات اداره میکنند، آن هم درحالیکه همزمان حضوری فعالانه در دولت تحت حمایت سازمان ملل در یمن دارند. روسیه هم بهتازگی به احیای رابطه خود با شورای انتقالی جنوبی پرداخته است. در سوریه هم امارات دست یاری خود را بهسوی «بشار اسد»، قدیمیترین و یکی از آخرین بازماندههای قدرتهای مورد حمایت روسیه در منطقه، دراز کرده است. ابوظبی برای عادیسازی روابط خود با دمشق، بشار اسد را شریکی برای مقابله با تروریسم معرفی کرده و در آنسو هم پوتین تلاش میکند تا شبهنظامیان وفادار به حکومت سوریه را بهعنوان مزدوران خود در حمایت از عملیات امارات در لیبی به کار گیرد.آنچه بر خاکستر میراث آمریکا در منطقه ایجاد میشود، مشارکتی میان دو رهبر قدرتمند است که خلاف تصورها، نهتنها منافع مشترک ندارند بلکه مهمتر از آن، ارزشها و ایدئولوژیهای متفاوتی دارند. ارزشها و ایدئولوژیهایی کاملا متفاوت با ارزشهایی که ایالاتمتحده برای دههها آن را ترویج میکرده است. از نگاه ابوظبی، این همکاری با مسکو ممکن است پایدارتر از روابط با واشنگتن باشد؛ رابطهای که اختلافهای عقیدتی و شرطوشروطها و چرخشها در رهبری کاخسفید، چالشها و بنبستهایی در مسیر آن ایجاد کرده بود. بهاینترتیب ایالاتمتحده پس از حمله به عراق در سال 2003 به شریکی غیرقابل اعتماد و غیرقابل پیشبینی برای امارات تبدیل شده است. ارزشهایی که زمانی ایالاتمتحده در منطقه ترسیم کرده بود، قربانی شرقگرایی بدبینانه شده است که در انزواطلبی خود را نشان میدهد.همان لیبرالهای غیرلیبرال در واشنگتن که روایات پنهانی درباره ناتوانی منطقه در پذیرش لیبرالیسم را تبلیغ میکنند، همانهایی هستند که اکنون تسلیم روایت اماراتی از ثبات اقتدارگرایانه میشوند و وقتی روسیه در کنار امارات قرار میگیرد، منافقانه خشمگین میشوند. بسیار سادهلوحانه است اگر تصور کنیم زمانیکه اجرای سیاست واشنگتن در خاورمیانه و در کشورهایی مانند لیبی یا یمن را به دست امارات بسپاریم، این کشور میتواند بار مسئولیتها و ارزشها را بهدرستی بر دوش بکشد و در برابر دشمنان ایالات متحده ایستادگی کند.
منبع: ساعت24
کلیدواژه: محمد بن زاید منطقه ای ارزش ها سال 2011
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۵۳۵۶۱۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
گزینههای آمریکا در برابر بلندپروازیهای اتمی عربستان
عربستان سعودی هنوز زیرساخت هستهای قابل توجهی ندارد، اما در حال ساخت یک رآکتور تحقیقاتی هستهای کوچک در حومه ریاض و ساخت موشکهای بالستیک با کمک چین است. - اخبار بین الملل -
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم به نقل از میدل ایست نیوز، سال گذشته میلادی(2023)، کمتر از یک ماه پیش از عملیات طوفان الاقصی در 7 اکتبر همه چیز تغییر کرد، اسرائیل و عربستان سعودی در حال مذاکره برای عادی سازی روابط بودند. پس از دههها روابط سرد، هزینهای که اسرائیل باید برای صلح با عربستان پرداخت میکرد مسلماً بالا بود: علاوه بر تضمینهای امنیتی ایالات متحده آمریکا و حداقل امتیازات نمادین اسرائیل در مورد حاکمیت فلسطین، مذاکرهکنندگان سعودی خواستار دستیابی به فناوری هستهای غیرنظامی بودند.
با ادامه جنگ اسرائیل و مقاومت فلسطین، در حالی که افکار عمومی عرب، از جمله خود سعودیها، از کشتار مردم فلسطین به دست رژیم صهیونیستی خشمگین هستند، حتی اگر مقامات سعودی علاقهمند به گفتوگو با بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل باشند، به احتمال زیاد مذاکره برای صلح پایدار غیرممکن خواهد بود.
از آنجایی که ایالات متحده به چگونگی ارتقای ثبات در خاورمیانه، چه در طول جنگ غزه و چه پس از آن، میاندیشد، موضوع برنامه هستهای عربستان سعودی مسئله مهمی است. اگر واشنگتن امیدوار است که روابط عربستان سعودی را با اسرائیل عادی کند، باید به خواستههای ریاض برای همکاری هستهای غیرنظامی تن بدهد – تحولی که میتواند به طور چشمگیری تصویر امنیت منطقه را تغییر دهد.
اگرچه عربستان سعودی هنوز زیرساخت هستهای قابل توجهی ندارد، اما در حال ساخت یک رآکتور تحقیقاتی هستهای کوچک در حومه ریاض و ساخت موشکهای بالستیک با کمک چین است.
اگر چه عربستان سعودی ممکن است در شرایط کنونی به توسعه هستهای غیرنظامی پایبند باشد، اما با توجه به تهدیدهایی که در منطقه حس میکند، ممکن است وسوسه شود که در آینده به سمت برنامههای هستهای نظامی حرکت کند. ایالات متحده باید برای کاهش این خطر تلاش کند که خطمشی دشواری برای واشنگتن است: چرا که اگر واشنگتن همکاری زیادی با سعودیها نداشته باشد ممکن است حمایت عربستان برای عادیسازی روابط با اسرائیل را از دست بدهد و آمریکا نفوذ خود را به رقبایی مانند چین واگذار کند.
اما اگر آمریکا از برنامه غنیسازی هستهای عربستان سعودی، بدون قید شرط ،حمایت کند آن وقت ریاض میتواند از این فرصت برای توسعه یک برنامه تسلیحات هستهای استفاده کند؛ لذا به نظر می رسد، واشنگتن باید جاهطلبیهای هستهای مسالمت آمیز عربستان سعودی را بپذیرد، اما بر اقدامات قوی و مقررات سختگیرانه برای جلوگیری از اشاعه تسلیحات هستهای از سوی سعودیها و جلوگیری از یک مسابقه تسلیحاتی منطقهای پافشاری کند.
نمونههای گذشته مانند کره شمالی، و لیبی نشان داد که برنامه هستهای غیرنظامی کشورها میتواند راهی برای توسعه سلاحهای هستهای باشد و این موضوع در مورد عربستان سعودی هم صدق می کند. برخورداری از فناوریهای با کاربرد دوگانه در یک برنامه غیرنظامی، مانند قابلیتهای غنیسازی، میتواند عربستان سعودی را قادر کند تا از طریق انحراف و پنهانکاری، قابلیتهای هستهای خود را به سمت کاربردهای نظامی ارتقا دهد. این قابلیت هستهای نهفته میتواند بهعنوان ابزاری برای چانهزنی یا رفتار خصمانه مورداستفاده قرار گیرد.
تعدادی از عوامل؛ از جمله تمایل به تقویت امنیت ملی، بازدارندگی از دشمنان احتمالی، و افزایش نفوذ ژئوپلیتیکی میتواند عربستان سعودی را به دستیابی به تسلیحات هستهای سوق دهد، اما انگیزه اصلی احتمالاً میتواند رقابتهای منطقه با همسایگان از جمله ایران باشد؛ اما در حال حاضر، به نظر میرسد ایران تصمیم گرفته است که گام بعدی را برندارد و برنامه هستهای خود را به نظامی شدن سوق ندهد.
واشنگتن میتواند نقش تعیینکنندهای در اینکه آیا عربستان سعودی به سلاح هستهای دست یابد یا خیر، ایفا کند، اما یک سؤال اساسی باقی میماند: ایالات متحده آمریکا تا کجا حاضر است از عربستان سعودی محافظت کند؟ آیا ایالات متحده به ریاض ضمانتهای امنیتی قاطعانهای مانند تعهد به قرار دادن عربستان سعودی زیر چتر هستهای خود میدهد؟ آیا آمریکا حاضر است یک اتحاد امنیتی رسمی مشابه آنچه که در اروپا یا شرق آسیا دارد با عربستان امضا کند؟ اگرچه گفتوگوهای مداوم در مورد یک رابطه دفاعی رسمی وجود دارد، اما توافق امنیتی بین ایالات متحده آمریکا و عربستان سعودی هنوز قطعی نیست و با نقطه نهایی فاصله زیادی دارد. بهویژه اینکه احتمال پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری وجود دارد.
فراتر از یک اتحاد امنیتی، آمریکا میتواند ریاض را به امضای «توافقنامه 123» برای همکاری هستهای وادار کند. این قراردادها نام خود را از بخشی از قانون انرژی اتمی آمریکا گرفته است که بر اساس آن امکان دسترسی به فناوری هستهای غیرنظامی آمریکا در ازای تعهد صریح طرف مقابل به خودداری از تولید تسلیحات فراهم میکند. ایالات متحده در خصوص این توافقات به صورت موردی با 47 کشور از جمله برزیل، ژاپن و ترکیه مذاکره کرده است. این توافق نامهها معمولاً یک کشور را ملزم میکند که به پادمان های آژانس بین المللی انرژی اتمی پایبند باشد، سطح غنیسازی را محدود کند و سوخت هستهای مصرف شده را به ایالات متحده بازگرداند تا از بازفرآوری مواد تسلیحاتی جلوگیری کند. شاه بیت طلایی توافقنامه 123 ممنوعیت کامل غنیسازی است.
با اینحال، یکی از موانع چنین توافقی، تمایل ریاض به غنیسازی اورانیوم در داخل برای تولید برق هستهای، بهجای تکیه بر اورانیوم غنی شده در خارج است. اگر ایالات متحده قادر به مذاکره در مورد ممنوعیت کامل غنیسازی نباشد و تمایلی به دادن امتیازات دیگر نداشته باشد، ممکن است عربستان سعودی برای کمک به فناوری هستهای به کشورهای دیگر مانند چین متوسل شود که منجر به ازبینرفتن شفافیت در مورد فعالیتها و تأسیسات هستهای این کشور و ازدسترفتن نفوذ ایالات متحده خواهد شد.
بنابراین، برای جلوگیری از چرخش عربستان به چین، ایالات متحده آمریکا ممکن است نیاز به مصالحه داشته باشد. واشنگتن میتواند پیشنهاد ساخت تأسیسات غنیسازی اورانیوم در عربستان سعودی را بدهد که به ریاض اجازه میدهد تا کنترل بیشتری بر زنجیره تأمین سوخت هستهای خود و کاهش وابستگی آن به تأمینکنندگان خارجی داشته باشد. ایالات متحده همچنان میتواند بر تدابیر محکم برای جلوگیری از توسعه برنامه نظامی عربستان سعودی پافشاری کند. برای مثال، میتواند تقاضا کند که هر تأسیسات غنیسازی، توسط متخصصین آمریکایی اداره شود یا سازوکار خاموشکردن از راه دور را نصب کند. اما واشنگتن باید در مورد چنین مفادی چشمانداز روشنی داشته باشد: این اقدامات مطمئناً خطر گسترش سلاحهای هستهای عربستان را کاهش میدهد، اما آنها را از بین نمیبرد.
ضرورت دارد که آمریکا از همان ابتدا برای محدودکردن توانایی عربستان سعودی برای توسعه برنامه تسلیحات هستهای، تلاش کند. واشنگتن نمیتواند تأخیر را تحمل کند.
بهعنوان جایگزینی برای غنیسازی عربستان، واشنگتن میتواند عرضه مطمئن اورانیوم غنیشده را برای رآکتورهای عربستان تضمین کند و نیاز این کشور به تأسیسات غنیسازی داخلی را از بین ببرد. احتمالات؛ از تعلیق طولانیمدت غنیسازی داخلی عربستان تا فعالیت تأسیسات غنیسازی زیر نظر متخصصین ایالات متحده بهجای پرسنل سعودی، همچنین تا مکانیسمهای خاموشکردن از راه دور در صورت تصاحب احتمالی، متغیر است.
واشنگتن میتواند ممنوعیت غنیسازی را بهعنوان بخشی از همکاری دفاعی دوجانبه شرط کند. این میتواند به شکل یک ممنوعیت رسمی امضا شده توسط ریاض، یا یک سند تکمیلی غیرالزامآور همراه با یک توافق رسمی باشد که حاوی یک ماده اضافی است که در آن عربستان سعودی موافقت میکند زیرساخت چرخه سوخت را ایجاد نکند.
این رویکرد به ریاض اجازه میدهد تا حق فنی غنیسازی را حفظ کند، اما از قبل موافقت میکند که از آن استفاده نکند. با توجه به تهدیدها در منطقه، تقویت توافق امنیتی ایالات متحده و عربستان سعودی همچنان اولویت اصلی عربستان و عاملی برای محدودکردن جاهطلبیهای هستهای آن خواهد بود.
سیاستگذاران آمریکایی باید به همتایان سعودی خود بر مزیتهای فناوری رآکتورهای آمریکایی نسبت به فناوری چین و روسیه تأکید کنند و بر مزایای فنی و پایبندی به استانداردهای ایالات متحده آمریکا برای برنامههای هستهای و تقویت شفافیت، تأکید کنند. آنها همچنین باید از عربستان بخواهند تا به حفظ نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین ،که مشخصه آن هنجارها و همکاری است، متعهد باشد. اگر واشنگتن نتواند به ریاض پیشنهادی قانعکننده بدهد، خطر ازدستدادن هرگونه نفوذ بر تواناییهای هستهای عربستان سعودی وجود خواهد داشت.
انتهای پیام/