شهر نوشت
تاریخ انتشار: ۲۳ تیر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۶۱۸۸۳۶
ساعت مربعی سفید و قدیمی با عقربههای سیاه اولین چیزی است که نگاه مسافران دم غروب متروی کرج را به خود جلب میکند؛ بخصوص وقتی در راهروهای منتهی به سکو، صدای حرکت قطار را شنیده باشی و قدمهای تند و خسته و هجوم افرادی که از روبهرو میآیند، باعث شود همان مسافت چند متری تا در زرد رنگ و باز واگن، زیر پایت کش بیاید و نگذارد لحظه آخر خودت را به داخل قطار پرت کنی.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ساعت مربعی سفید و قدیمی با عقربههای سیاه، عقربه ثانیه شمار ندارد. عقربه باریکتر و بلند هم به طرز لجآوری از جایش تکان نمیخورد. مثل زنی پا به ماه، سنگین و با اکراه قدمهایش را روی صفحه سفید میکشد و شاید اگر کسی حواسش نباشد، خودش را یله کند به صفحه سفید و حرکت نکند. ساعت دیجیتالی مستطیلی سیاه با چراغهای کوچک و یکریز قرمز مانند هووی ساعت مربعی سفید و قدیمی با عقربههای سیاه به فاصله چند متر روی سقف سکو جاخوش کرده است و خیلی با وجدانتر از همنوع پا به سن گذاشتهاش، نه تنها ثانیههایی که میگذرد، بلکه ثانیههایی که مانده تا قطار بعدی از راه برسد را نشان میدهد؛ هم خوشروتر است و هم جوانتر و هم خوش آب و رنگ تر؛ هر چند جای بهتر نصیب ساعت مربعی سفید و قدیمی با عقربههای سیاه شده است، اما حرکت چراغهای قرمز روی صفحه سیاه، خیلی زود نگاهها را از ساعت قدیمیتر میدزدد.
داستان هووهای سکو، بیش از چند ثانیه و به زحمت یک دقیقه نمیتواند ذهن خستهای را که به قطار نرسیده مشغول خود کند. نگاه آدمها روی هم و روی ریلهایی که چند متر بالاتر درهم پیچیده است میماسد. عجیب است با اینکه ماسکها عموماً یکشکل هستند و بیش از نیمی از صورت را میپوشانند، باز کسی شبیه دیگری نیست. خوبی ماسک این است که دیگر کسی تلاش نمیکند با لبخندهای تصنعی، فریبت بدهد و بدی اش این است که نمیتوانی اطلاعات مندرست درباره شناخت افراد از روی چهره را با صورتهای پژمرده و پلاسیده دم غروب تطبیق دهی. کلمات جلوی چشمم ردیف میشود:«مهرطلبها عموماً به شما لبخند میزنند و موقع لبخند، دندانهای ردیف بالاییشان معلوم است؛ روی پیشانیشان خطوط افقی دارند و موقع نگاه کردن به شما چانه را به سینه فرو میبرند و از بالای چشم به شما نگاه میکنند و همین باعث میشود خطوط افقی پیشانیشان چین بخورد؛ در حالی که شانههایشان در هم جمع شده است. برتری طلبها چانهشان را بالا میگیرند؛ خطوط پیشانیشان صاف است، روی پیشانیشان نوشته: فقط من مهم هستم....» با صدای قطاری که در سکوی مقابل وارد ایستگاه میشود، کلمات متلاشی میشود؛ مهرطلبها و برتری طلبها پخش میشوند روی سکو و همه اندازه هم «عزلت طلب» می شوند.
چون واگن ابتدایی و انتهایی هر قطار، مختص زنان است ابتدا و انتهای سکوها هم بیشتر زنها هستند. اغلبشان مقنعه سر کردهاند، گاهی حتی نای نگاه کردن به ساعت را ندارند و اگر صندلی پلاستیکی و آبی کاربنی سکو خالی باشد، مینشینند و با چشمان بسته سرشان را به گوشهای تکیه میدهند. دیگر حتی آیینه قدی بزرگ انتهای ایستگاه، زنی را وسوسه نمیکند که جلویش بایستد. قبلاً سکو پر بود از صدای کسانی که در این ساعت آب معدنی، نوشیدنی خنک، ساندویچهای خانگی و کیک، بیسکوئیت و حتی لواشک میفروختند. اما هنوز هستند زنانی با ساکهای سنگین و خیلی بزرگ که منتظرند قطار از راه برسد.
بالاخره با سر و صدای زیاد از راه میرسد؛ با اینکه از صبح بارها روی ریلها گز کرده، اما عضلات آهنی اش خسته نیست. با تأخیر چند ثانیهای میرسد و مسافران را در چند ثانیه میبلعد. قطار، از همیشه خلوتتر است؛ هم دم غروب است و ساعت هاست کار ادارات تمام شده و هم دیگر نه از دانشآموز خبری هست و نه دانشجو. براحتی میتوانی یک صندلی پیدا کنی و بنشینی. مسافران اول با فاصله یک صندلی از هم مینشینند و هر ایستگاه که مسافران تازهتر و خستهتر از راه میرسند، فاصلهها را پر میکنند. کسی هم اعتراضی نمیکند؛ همه خسته و بیحوصلهاند. آنقدر که برخی ماسکهایشان را در آوردهاند و خود را روی صندلی نه چندان تمیز اما نرم قطار بین شهری رها کردهاند.
هنوز پایت به واگن نرسیده صدای زنان با ساکهای بزرگ را میشنوی؛ صداها از پشت ماسک بمتر شدهاند. چند نفر لوازم آرایش میفروشند؛ یک نفر روسری؛ یکی، دو نفر هم زیور آلات. زیورآلاتی مثل انگشتر، پابند، گردنبند و دستبند روی صفحه جیر و مشکی وصل شدهاند. بدلیجات زمخت و ارزانی که فروشنده اصرار دارد هیچ وقت رنگ عوض نمیکند و با طلا مو نمی زند. میانسال است و ماسک روی صورتش پرز داده است؛ معلوم است بارها و بارها و بارها شسته شده؛ کشهای ماسک شل است و روی صورتش، کج و معوج بند شده است؛ ماسکی که فقط به درد عبور از گیت میخورد و ویروسهای عظیمالجثهتر از کرونا را سخاوتمندانه از خود عبور میدهد. با صدای آهستهای که مسافران نشنوند، با فروشنده لوازم آرایش آخرین اطلاعاتشان از فروشندههایی که مبتلا شدهاند را رد و بدل میکنند. به عادت روزهایی که ماسک نداشت؛ دستش که با یک دستکش سفید اما سیاه شده پوشانده را جلوی دهانش میآورد تا کسی لبخوانی نکند. فقط میتوان فهمید حال فروشندههایی که مبتلا شدهاند خیلی بد نیست و در خانهاند. تابلوی مشکی و جیر زیورآلات بین مسافران دست به دست میشود؛ انگشترها را میاندازند و در میآورند؛ دستبندها را روی دست خود میلغزانند. کمتر خرید کرده و بیشتر امتحان میکنند. زن صندلی روبه رو با ماسکی سهلایه و شق و رق، انگشترهای نگین دار را یکی یکی میاندازد؛ بعد دستش را دورتر میگیرد و سرش را کج میکند و به آن نگاه میکند. دست آخر تراولی بیرون میآورد و یک انگشتر 10هزار تومانی میخرد؛ فروشنده، بهدنبال کسی میگردد که50 تومانی را خرد کند. کسی صدایش میکند و صدای زنانهای، رسیدن قطار به ایستگاه بعدی را اعلام میکند.
منبع: ایران آنلاین
کلیدواژه: پیشانی شان شده اند
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۶۱۸۸۳۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عاقبت توجه نکردن راننده به قطار (فیلم)
ویدئوهای دیدنی دیگر در کانال های آپارات و یوتیوب عصر ایران ???????????? کانال 1 aparat.com/asrirantv کانال 2 aparat.com/asriran کانال 3 youtube.com/@asriran_official/videos کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: برخورد وحشتناک قطار به کامیون در گذرگاه راه آهن ترکیه (فیلم) حمل و نقل دلهره آور ریلی در هند (فیلم) یخزدن هواپیما در فرودگاه مونیخ (فیلم)