یک فیلسوف به جای بازی در زمین، می کوشد زمین بازی را دگرگون کند
تاریخ انتشار: ۳۰ تیر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۶۸۸۷۴۶
به گزارش خبرگزاری مهر، چندی پیش بیژن عبدالکریمی، نویسنده و استاد فلسفه دانشگاه آزاد گفتگوی اختصاصی با مجله شط پرس انجام داده که به زبان عربی منتشر شد.ترجمه فارسی این گفتگو در اختیار خبرگزاری مهر قرار گرفته است در ادامه بخشی از این مصاحبه در قالب گفتاری از وی می آید؛
تکثر زبان های محلی در کشور ما، درست مثل تکثر فرهنگ های محلی، تکثر موسیقی ها و ترانه های محلی، تکثر غذاها، لباس ها و خرده فرهنگ های محلی و… بسیار بسیار زیبا هستند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به یاد داشته باشیم که دو مؤلفه بنیادین فرهنگی ما یکی «حکمت و معنویت ایرانی» و دیگری «اسلام» است و در در هر دو مؤلفه ما شاهد ظهور یک فرهنگ عظیم انسانی هستیم که با قومیت گرایی ها و نژادپرستی ها هیچ نسبتی ندارد. بر اساس تعالیم اسلام و قرآن «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»، یعنی «بزرگوارترین فرد نزد خداوند پارساترین شماست» (حجرات، ۱۳) و ابوالحسن خرقانی، عارف بزرگ ایرانی میگوید: «آنکه در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید، چه آنکس که نزد باریتعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.»، و مولوی، عارف و متفکر بزرگ ما ایرانیان، بر اساس تعالیم پیامبر بزرگ اسلام و بر اساس حکمت و خرد ایرانی، همة آدمیان را از نور واحد خداوند دانسته، جنگها و تکه تکه شدن بشریت را حاصل آغشته شدن نور واحد بشری به رنگهای نژادی و قومی و فرقهای و طبقاتی و … تلقی میکند:
چونک بیرنگی اسیر رنگ شد / موسیی با موسیی در جنگ شد
چون به بیرنگی رسی کان داشتی/ موسی و فرعون دارند آشتی
این عجب کین رنگ از بیرنگ خاست / رنگ با بیرنگ چون در جنگ خاست
بنابراین، مسئله صرفا وحدت گرایی یا تکثر گرایی نیست بلکه مسئله ما حفظ وحدت در عین کثرت، و حفظ کثرت در عین وحدت است؛ می بایست دیالکتیک این دو مقوله را رعایت کنیم.
اگر واقعاً خواهانیم که یک نوع مناسبات برابر و عادلانه را جانشین مناسبات ناعادلانه در کشور سازیم، باید به دو نکته اساسی توجه داشته باشیم:
اولاً، مسئله امروز ما مسئله «توسعه نایافتگی تاریخی» است؛ ما یک جامعه توسعه نایافته هستیم لذا روابط مستاجر با صاحب خانه، معلم با دانش آموز، روابط زن با مرد، روابط پدر و مادر با فرزند، روابط مرکز با حاشیه و… همه و همه ناعادلانه است. بسیاری از این روابط ناعادلانه به دلیل همین «توسعه نایافتگی تاریخی» است.تا نتوانیم بر معضل و مشکل توسعه نایافتگی تاریخی خودمان غلبه پیدا کنیم، این مشکلات کما کان وجود خواهد داشت و به نظر من طرح مسئله قومیت ها و تکثر زبانی، دینی و فرهنگی باید در جهت حل توسعه کشور باشد.
این که شما خواهان این هستید که امکانات کشور به طور عادلانه در سراسر کشور تقسیم شود، این درست مثل طرح سوسیالیسم در جامعه ماست، که مثلا ثروت به طور برابر همه جا تقسیم شود، اما مسئله اصلی ما امروز توزیع عادلانه ثروت نیست بلکه مسأله نبود ثروت و عدم تولید ثروت است. این مسأله ای که هم قدرت سیاسی و هم روشنفکران بدان بسیار کم امعان نظر دارند.
نگویید عبدالکریمی از مواضع نئولیبرالیسم دفاع می کند! به هیچ وجه.. به هیچ وجه.. به هیچ وجه. من شدیدا گرایش های سوسیالیستی دارم و آرزومند از بین رفتن فقر، کم شدن و حتی از بین رفتن فاصله های طبقاتی و شکاف میان حاشیه و مرکز و مخالف شیوه زیست و ارزش های نظام سرمایه داری و ارزش های بورژوایی هستم. اما بحث من این است که اگر مثلا در یک استادیوم ۱۰۰ هزار نفری باشید و فقط ده تا بطری آب داشته باشید، هوا گرم باشد و همه هم تشنه باشند هیچ کس حتی آقا امام زمان نیز که به اعتقاد شیعیان مؤید به تایید الهی و مُظهر به حمایت الهی است نیز نمی تواند ده تا بطری آب را بین ۱۰۰ هزار نفر تقسیم کند و همه تشنه خواهند ماند!حالا هی بگوییم این ده تا بطری آب را باید عادلانه تقسیم کنیم. من با عدالت مخالفتی ندارم اما مسئله اصلی ما این است که ما باید به یک چشمه، به یک شیر آب، رودخانه یا دریا وصل بشویم.
امروز مسئله اصلی ما این است که ۸۰ میلیون هستیم، درآمدمان صرفا نفت است، بخشی از آن برای هزینه های دفاعی کشور است که گُریزناپذیر است. در واقع همه ملت دهن های گشادی برای مصرف اند و بخش عمده در مسیر تولید هیچ نقشی ندارند و فقط مصرف کننده هستندلذا نباید قومیت گرایی ما و دفاع از حقوق عرب ها، بلوچ ها، کردها و همه بخش های حاشیه ای کشور به شکلی باشد که باز خود این امر مسئله ای به مسائل کشورمان بیفزاید و ما را از پیدا کردن راه اصلی که متاسفانه هنوز پیدا نکردیم و آن گام نهادن در مسیر توسعه است، باز دارد.
فیلسوف، برخلاف بازیگران، در واقع چارچوب زمین بازی را مورد تأمل و چالش قرار می دهد. اگر فلسفه و فیلسوفی اصیل باشند، در واقع می کوشند زمین بازی را دگرگون کنند، نه اینکه خود بازیگری در زمره دیگر بازیگران باشند و فرضاً در خصوص حل مشکل ترافیک یا شیوه مواجهه با ویروس کرونا نظر دهند.فلسفه به ما می آموزد که در مواجهه با مسائل بنیادین مانند زبان و هویت نباید مسائل را صرفاً سیاسی بنگریم، و مسائل را باید تاریخی و در سیاق یک تمامیت مورد تفکر قرار دهیم. هگل می گفت «حقیقت تمامیت است». این سخن به این معناست که ما نباید مسائل را جزء، جزء بررسی کنیم، و باید اجزا هر مسأله ای را در کنار هم ببینیم. فلسفه به ما می آموزد که ما باید بکوشیم ارزشهای ایدئولوژیک، سیاسی و اعتقادی خود را به پدیدارها تحمیل نکنیم و باید به ذات پدیدار وفادار باشیم و اجازه بدهیم پدیدار حرف خود را بازگو کند و نکوشیم جهت گیری های تئولوژیک، ایدئولوژیک و سیاسی خود را به پدیدارها تحمیل کنیم. این انتظار از فلسفه ناموجه است که پاسخ های محصل، پوزیتیو، جزئی و علمی به مسائل بدهد. البته اندیشیدن به بنیانها و چارچوبها برای حل مسائل میتواند بسیار کمک کننده باشد. تفکر فلسفی و عقلانیت چیزی شبیه هوا و اکسیژن است و نباید انتظار داشت که هوا و اکسیژن فرضاً فقط خود را در حوزة بهداشت یا در حل بحران ترافیک یا بحران محیط زیست خودش را اشکار سازد. اکسیژن و هوا در همه جا سبب حیاط و سرزندگی است و فلسفه و عقلانیت نیز چیزی نیست که بتوان آن را به نحو محسوس و ملموش نشان داد. اما حضور یا عدم حضورش بسیار تعیین کننده است.
هر چند می پذیرم ما در حوزه دمکراسی و مشارکت سیاسی و توسعه سیاسی، در حوزه فقر و شکاف طبقاتی و در حوزه تعارض حاشیه و مرکز مشکلات بسیار زیادی داریم، اما مسئله اصلی امروز ایران، نه دمکراسی است و نه عدالت و نه مسأله قومیت ها و نه حتی مبارزه با آمریکا و فشار نظام جهانی و نه خیلی چیزهای دیگر. از نظر من عبدالکریمی امروز مهم ترین مسئله کشورما «کشور شدن کشور» و «ایران شدن ایران» است. با این توضیح که ما امروز دو ملت هستیم درون یک کشور، دو قطب هستیم درون یک کشور. این سخن را بارها و بارها از من شنیده اید که گفته ام از زمانی که ما با مدرنیته مواجهه پیدا کردیم، وجدان اجتماعی ـ تاریخی ما شکاف برداشت و ما دو ملت شدیم: یک ملت که در زیست جهان سُنت زندگی می کند و از عالم مدرن می هراسد (سنت گرایان)، و ملت دیگری که به آرمان مدرنیته ایمان آورد و خواهان است که پا به زیست جهان مدرن بگذارد و خودش را به تبع مدرنیته به عنوان یک شهروند جهانی تعریف کند (نوگرایان).
این دو قطب، یعنی سنت گرایان و نوگرایان، همواره در برابر هم ایستاده اند و نیروهای هم را خنثی کرده اند. در جنبش مشروطه، «مشروعه خواهان در برابر«مشروطه خواهان» قرار گرفتند و شیخ فضل الله نوری به عنوان نماینده قِشر سنتی جامعه توسط مشروطه خواهان به دار آویخته شد؛ اما به خاطر همین تعارض مشروطه خواهان و مشروعه خواهان، یعنی نوگرایان و سنت گرایان، انقلاب مشروطه شکست خورد. نزاع مصدق و کاشانی را دارید که به عنوان نزاع دو قطب نوگرا و سنت گرای جامعه را به یاد آورید که چکونه به شکست نهضت ملی و کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ منتهی شد. در حکومت پهلوی، رضا شاه و محمدرضا شاه فقط رهبری نو گرایان را بر عهده داشتند. به همین دلیل، آنان سنت گرایان را خس و خاشاک و شهروند درجه دو جامعه دیدند و سنت گرایان نیز در برابر آنان مقاومت کردند و با برنامه های توسعه آنان هم سو نشدند و سرانجام نیز سبب سرنگونی حکومت پهلوی شدند. امروز ما این تقابل بین سنت گرایان و نوگرایان را داریم و تا زمانی که بر این مشکل فائق نیاییم نخواهیم توانست نه به دمکراسی دست پیدا کنیم و نه به عدالت اجتماعی و نه خواهیم توانست در مبارزه با غرب و نظام سلطه جهانی پیروز شویم و نهایتاً نیز مستهلک خواهیم شد. مگر این که ما بتوانیم همه کشور را زیر چتر واحد درآوریم و این کار با شیوه های امنیتی، پلیسی و نظامی ممکن نیست بلکه نیاز به گفتمانی داریم که همه ایرانیان با همه تکثر قومی، زبانی، و دینی مان حقیقتاً احساس کنیم که متعلق به کشور و ملت واحدی هستیم.
لذا من از همه عزیزانی که حساسیت های قومی، زبانی، دینی و.. دارند به عنوان یک معلم استدعا می کنم که توجه داشته باشند امروز مسئله اصلی ما ایران شدن ایران است. در واقع هر آسیبی که به ایران وارد شود، دیگر نه گفتمان آزادی خواهانه معنا خواهد داشت، نه بستری برای تحقق آزادی و نه بستری جهت تحقق عدالت و نه بستری برای هیچ چیز دیگری وجود نخواهد داشت. لذا نباید آسیبی به موجودیت کشور برسد. این اصل باید اُس اساس و اصل بنیادین حرکت ها و کنش های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، دینی و فلسفی ما باشد.
کد خبر 4978884منبع: مهر
کلیدواژه: بیژن عبدالکریمی فلسفه فیلسوف ویروس کرونا کنفرانس بین المللی معرفی کتاب حجاب و عفاف مجمع عالی حکمت اسلامی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی قرآن سازمان تبلیغات اسلامی علوم انسانی اسلامی معرفی نشریات فلسفه تفسیر قرآن مسئله اصلی ما سنت گرایان ما مسئله بی رنگ
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۶۸۸۷۴۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چگونه آنفلوآنزای اسپانیایی ۱۹۱۸ جهان را دگرگون کرد
خبرگزاری علموفناوری آنا- هدا عربشاهی: عنوان عالمگیری آنفلوآنزای اسپانیایی برای ما مردم زیسته در سومین دهه قرن ۲۱ که دیری نیست از کابوس کووید-۱۹ تقریبا رهایی یافتهایم، خیلی غریب نیست. ویروس آنفلوآنزا اوایل سال 1918 در صبحی بهاری از تب و گلو درد آشپز کمپ فانستن در درمانگاهی در ایالت کانزاس به ثبت رسید. نام این آشپز آلبرت گیچل بود. تا ظهر همان روز در درمانگاه بیشاز صد مورد گلودرد و تب و سردرد گزارش شد.
در هفتههای بعد، تعداد بیماران آنچنان زیاد شد که افسر پزشک مخصوص کمپ درخواست کرد سولهای برای اسکان همۀ آنها تهیه شود. شاید این آشپز نگونبخت نخستین فرد مبتلا به آنفلوآنزای اسپانیایی نبوده باشد. از سال ۱۹۱۸ تا روزگار کنونی مردم پیوسته دربارۀ نقطۀ آغاز این عالمگیری گمانهزنی کردهاند.
کتاب سوار رنگپریده به قلم لورا اسپینی که به تازگی با ترجمه ساقی نخعیزاده و بههمیت نشر آفتابکاران منتشر شده با پیشگفتاری مسعود یونسیان آغاز میشود. یونسیان که خود استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران است دربارۀ این کتاب ارزشمند معتقد است که هرچند نویسنده این کتاب را در سال ۲۰۱۷ نوشته یعنی دو سال قبل از بروز عالمگیری کووید-19 ولی بسیاری از موضوعاتی که در این کتاب به آنها پرداخته شده آنچنان شبیه مشکلاتیاند که در پاندمی اخیر تجربه کردهایم که خواننده ممکن است تصور کند این کتاب بعد از رخداد ویروس کرونا در جهان و در سال ۲۰۲۰ به نگارش درآمده است.
از نکات برجستۀ کتاب لورا اسپینی این است که او در شیوۀ نگارش کتاب ضمن انطباق با اصول مدرن اپیدمیولوژی به این اثر ماهیتی رمانگونه داده بهگونهای که خواننده را مشتاق و ترغیب به مطالعه آن میکند.
مسعود یونسیان میگوید که کلیه فصول کتاب را بعد از ترجمه خوانده و از دقت و امانتداری ساقی نخعیزاده در مقام مترجم، به شگفت آمده و از اینرو، بهعنوان متخصص اپیدمیولوژی مطالعۀ این کتاب را نه فقط رای عموم جامعه مفید دانسته که بهویژه برای استادان و دانشجویان رشتۀ اپیدمیولوژی ضروری میداند.
مقالات اسپینی را مجلات نشنالجئوگرافیک، نیچر، اکونومیست و دیلیتلگراف منتشر کردهاند. او همچنین دو رمان به نامهای «دکتر» و «زندگان» و یک کتاب در حوزۀ تاریخ شفاهی به نام «خیابان مرکزی: سیمای یک شهر اروپایی» نوشته است.
اسپینی در «سوار رنگپریده» داستان این بیماری عالمگیری کمتوجه شده را بازگو میکند و از هند تا برزیل، از ایران تا اسپانیا و از آفریقای جنوبی تا اوکراین آن را ردیابی میکند. او با تکیه بر یافتههای آخرین تحقیقات در رشتههای ویروسشناسی، همهگیرشناسی، روانشناسی و اقتصاد فاجعهای را روایت میکند که پیامدهایش طی چند دهه عالم بشریت را دگرگون کرد و امروزه هم همچنین اثرش را به رخ میکشد. کتاب سوار رنگپریده تاکنون به بیست زبان دیگر ترجمه شده است.
انتهای پیام/