Web Analytics Made Easy - Statcounter

رکنا: نخستین جلسه دادگاه رسیدگی به پرونده قتل «سعید روحی‌نژاد» معروف به انفجار خودروی «سراتو» در خیابان گلشهر گرگان امروز با ریاست قاضی «دارابی» برگزار شد .

رئیس کل دادگستری گلستان اظهار کرد: این پرونده مربوط به انفجار خبرساز تیرماه پارسال خودرو «سراتو» در خیابان گلشهر گرگان است که بر اثر آن یک نفر کشته و یک نفر هم مصدوم شد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

هادی هاشمیان با اشاره به این که پرونده دو متهم دارد افزود: نخستین جلسه دادگاه به تفهیم اتهام متهم ردیف اول پرونده و شنیدن دفاعیات و اظهارات متهم و وکیل مدافع متهم و نماینده دادستان گذشت .


پیچیدگی پرونده انفجار سراتو در خیابان گلشهر گرگان

هادی هاشمیان افزود: به علت طولانی شدن زمان دادگاه ، ادامه رسیدگی به این پرونده به جلسه بعدی موکول شد.

هاشمیان، پیچیدگی پرونده در مرحله تحقیقات و طولانی شدن اعلام نظر کارشناسی مواد منفجره را علت زمان بر شدن تا برگزاری نخستین جلسه دادگاه اعلام کرد .

این پرونده در شعبه اول دادگاه کیفری یک استان در حال رسیدگی است.

انفجار سراتو در خ گلستان

تیرماه سال98 انفجار یک خودروی سراتوی سفید در خیابان گلشهر شهرستان گرگان مردم این منطقه را شوکه کرد. وقتی آتش‌نشانان و نیروهای امدادی به محل حادثه رسیدند و آتش را خاموش کردند، پیکر غرق خون 3نفر از سرنشینان خودرو را که مجروح شده بودند بیرون کشیدند و به بیمارستان منتقل کردند. آنها سعید روحی‌نژاد، یکی از طلافروشان معروف گرگانی، پدرش و کارگرشان بودند و شدت جراحات یکی از آنها، یعنی سعید که راننده خودرو بود، بیشتر از بقیه بود و همین باعث شد که وی روی تخت بیمارستان جانش را از دست بدهد اما 2نفر دیگر با تلاش پزشکان زنده ماندند و از خطر مرگ نجات یافتند.
انفجار عمدی

انفجار سراتو و مرگ طلافروش گرگانی

در شرایطی که مجروحان این حادثه در بیمارستان بودند، تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی استان گلستان با حضور در محل حادثه به تحقیق درباره علت انفجار پرداختند. چرا که کارشناسان آتش‌نشانی می‌گفتند حادثه عمدی بوده و ظاهرا مواد منفجره در داخل این خودرو جاسازی شده‌بود.

در بررسی‌های تخصصی معلوم شد که مواد منفجره درست زیر صندلی راننده جاسازی شده بود و بقایای این مواد که در محل انفجار باقی مانده بود برای آزمایش‌های تخصصی به آزمایشگاه جنایی پلیس در تهران فرستاده‌شد.

حالا شکی وجود نداشت که ماجرا جنایی است و فردی قصد کشتن پدر و پسر طلافروش را داشته است. اما چه‌کسی با آنها خصومت و دشمنی داشت و چنین نقشه‌ای را عملی کرده بود؟

از آنجا که مواد منفجره زیر صندلی خودروی سراتو جاسازی شده بود، این فرضیه که پای یک آشنا درمیان بوده که به راحتی به‌ خودرو دسترسی داشته است، مدنظر قرار گرفت. از همان زمان تحقیقات روی روابط پدر و پسر طلافروش و کارگر آنها متمرکز شد اما با گذشت هفته‌ها از حادثه معلوم شد که آنها با هیچ‌کس اختلاف و دشمنی نداشته‌اند و همه به خوبی از آنها یاد می‌کردند.

با این حال کارآگاهان در ادامه تحقیقات به اطلاعاتی درباره داماد این خانواده دست یافتند که احتمال دست داشتن وی در این جنایت را قوت می‌بخشید. بررسی‌ها نشان می‌داد که داماد خانواده روحی‌نژاد سال‌ها پیش با دختر آنها ازدواج کرده و پدر 2دختر است. این مرد در ابتدا در طلافروشی پدرزنش مشغول به‌کار شده بود اما در ادامه و با حمایت پدرزن و برادرزنش(مقتول) توانسته بود مغازه طلافروشی خودش را باز کند. با این حال از مدتی قبل حدود 3کیلو طلا به دیگر طلافروشان شهر بدهکار شده و همین باعث شده بود که برادرزنش کمتر به او اعتماد کند و گاهی به وی سرکوفت بزند.

با این اطلاعات، مأموران داماد جوان را زیرنظر گرفتند و متوجه شدند که در زمان حادثه وی با یکی از دوستانش به نام ناصر مدام در تماس بوده است. همه سرنخ‌ها نشان می‌داد که آنها تنها کسانی هستند که ممکن است در این جنایت نقش داشته باشند و در این شرایط دستور بازداشت هر دوی آنها صادر شد.

سرهنگ مجتبی مروتی، رئیس پلیس آگاهی استان گلستان گفت: چند روز پیش هر دو مظنون دستگیر شدند و بازجویی از آنها آغاز شد. متهمان در ابتدا منکر جنایت بودند اما در نهایت اعتراف کردند که انفجار مرگبار نقشه آنها بوده است. داماد خانواده مدعی شد که به‌خاطر اختلافات کاری و حسادت نسبت به برادرزنش چنین نقشه‌ای را طراحی و آن را با دوستش ناصر مطرح کرده است. ناصر که او هم متاهل است به‌دلیل بیکاری و نیاز شدید به پول قبول می‌کند این نقشه را اجرا کند. به این ترتیب داماد خانواده یک روز خودروی سراتوی برادرزنش را امانت گرفته بود، آن را در اختیار ناصر قرار می‌دهد و ناصر که از قبل اقدام به خرید مواد منفجره کرده و درباره ساخت بمب تحقیق کرده بود، آن را زیر صندلی راننده جاسازی می‌کند و به این ترتیب یک شب که مقتول به همراه پدرش و کارگرشان سوار ماشین بودند تا به خانه بروند، ‌انفجار رخ داده و سعید روحی‌نژاد که تنها پسر خانواده و متاهل بود، جانش را از دست می‌دهد.

به گفته سرهنگ مروتی، در جریان بازجویی‌ها معلوم شد که ناصر برای انجام این کار 130میلیون تومان از داماد خانواده روحی‌نژاد دریافت کرده بود که خوشبختانه با تحقیقات گسترده پلیس، دست هر دوی آنها رو شد و متهمان پس از اعتراف به جنایت در اختیار مرجع قضایی قرار گرفتند

منبع: فردا

کلیدواژه: بمب خودرو خیابان گلشهر داماد خانواده مواد منفجره روحی نژاد

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.fardanews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فردا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۷۱۶۷۵۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تازه داماد ۲۰ ساله‌ای که بعد از تیرخلاص جیش‌الظلم زنده ماند

حمله تروریستی گروهک جیش الظلم به دو خودروی پلیس در سیب و سوران سیستان و بلوچستان را که یادتان هست؛ همان حمله‌ای که در روز سه‌شنبه ۲۱ فروردین رخ داد و فطر خونین را برای پلیس کشور رقم زد.

حمله به دو خودروی هایلوکس سفید و سمند انتظامی در جاده سیب و سوران که در ادامه با توقف خودرو‌ها و زخمی شدن مأموران، اعضای گروهک تروریستی با قساوت قلب، تیر خلاص به ماموران شلیک کردند که در این بین ۵ مامور پلیس شهید شده و یک نفر علیرغم شدت جراحات وارده زنده ماند؛ مجروحی که هم اکنون در بخش آی‌سی‌یو بیمارستان بستری است و با انجام چند عمل جراحی هنوز راه طولانی و چندین عمل دیگر را در پیش دارد تا بتواند حداقل مثل یک انسان سالم حرف بزند، با دو چشم ببیند، غذا بخورد و حتی دست‌هایش را بلند کند.

تازه داماد ۲۰ ساله‌ای که بهمن ماه ۱۴۰۲ نامزدی خود را جشن گرفته و قرار گذاشته بود تا عروسش را خرداد امسال به خانه ببرد امروز روی تخت آی سی یو بیمارستان بستری است؛ آن هم با جراحت‌های سنگینی که در حمله تروریستی بر جان و تنش نشسته؛ از اصابت ۵ گلوله بر چانه و دهان و فک و دو دست تا شکستگی و خرد شدن دندان و فک و دست و مصدومیت شدید چشم چپ!

اگرچه روی تخت بستری است و نمی‌تواند بگوید آنچه را که رخ داده، اما قطره اشکی که از گوشه چشمانش هنگام بازگویی حادثه آن روز توسط دیگران جاری می‌شود نشان از عمق فاجعه و غم از دست دادن هم‌رزمانش دارد.

گروهبان یکم «فرهاد آبتین» مامور انتظامی سیب و سوران که یک سال و ۵ ماه از خدمتش می‌گذرد همان مجروح حمله تروریستی گروهک جیش الظلم است؛ البته اعضای گروهک فکر کردند که با تیر خلاصی فرهاد هم مثل پنج مامور دیگر شهید شده، اما خدا نخواست و فرهاد با جراحت‌های سنگین در حال درمان است.

«حسینعلی آبتین» پدر مجروح حمله تروریستی سیب و سوران که از زمان مجروحیت پسرش تا کنون در بیمارستان حضور دارد می‌گوید: وقتی ما از حادثه خبردار شدیم که فرهاد را به بیمارستان رسانده بودند؛ وقتی رسیدم پسر بزرگترم هم آنجا بود با لباس و سر و وضع خونی، او که در مرزبانی خدمت می‌کند اولین ماموری بوده که قبل از سایر ماموران و نیرو‌های اورژانس سر صحنه حاضر شده بود.. از آن روز به بعد این پسرم نه خواب دارد نه خوراک؛ دیدن آن صحنه جانگداز شهادت ماموران، روز و شب برایش نگذاشته است.

«بهزاد آبتین» برادر مجروح حمله تروریستی خودش از ماموران مرزبانی سراوان است؛ همان روز حادثه در محل کار بوده؛ می‌گوید: حدود ساعت ۳ بعد از ظهر بود که یکی از همکارانم که محل زندگی‌اش در سیب و سوران است به من زنگ زد و گفت که اینجا گروهک به دو ماشین پلیس حمله کرده، می‌گویند چند نفر شهید شده‌اند انگار برادر تو هم جزو مجروحین است.

بهزاد آهی می‌کشد؛ با آنکه چندین روز از آن حادثه می‌گذرد در حین بازگویی حال و روزش به هم می‌ریزد.

مکث می‌کند، چشمهایش را با دست می‌فشارد و نفسی چاق کرده و می‌گوید بلافاصله با ماشین یکی از همکاران به جاده زدیم ۲۰ کیلومتری سوران بود. وقتی رسیدم یک هایلوکس سفید بود و یک سمند انتظامی و کنارش ماموران پلیس که غرق خون روی زمین افتاده بودند.

باور نمی‌کنید همه جا پر از خون بود ماموران همه خونین روی زمین افتاده بودند... نمی‌دانستم چه باید بکنم... وسط یک معرکه تنها و بی‌کس با پیکر‌های غرق به خون...

اشک بی محابا از چشمانم جاری بود، داد می‌زدم، فرهاد را صدا می‌کردم.

به سراغ ماموران رفتم اولی شهید شده بود، دومی و سومی هم.. وای. انگار قیامت شده بود. 

نفسم بند آمده بود. به سمت آن یکی ماشین رفتم، سمند انتظامی... باور می‌کنید چشم‌هایم دیگر نمی‌دید، خیس اشک بود، انگار زمان متوقف شده بود دیگر ناله وار صدا می‌زدم فرهاد.

پاهایم دیگر رمقی برای راه رفتن نداشت، جانم را انگار قبضه کرده بودند، وسط معرکه‌ای که دور تا دورش آدم‌های محلی به عنوان تماشاچی ایستاده بودند من مانده بودم و چند جنازه خونین... که ناگاه یک دست بالا آمد.

چشم هایم درست نمی‌دید...، اما یکی از ماموران که در کنار در ماشین سمند پلیس افتاده بود کف دستش را کمی بالا آورد که دستش افتاد.

 نفهمیدم چطور شد، با تمام نفس به سمتش رفتم. بالاخره یکی زنده مانده بود ... غرق در خون بود، سرش را که برگرداندم دیدم فرهاد است فرهاد؛ صورت، گردن، بدن همه پر از خون... وای چه باید می‌کردم!

فرهاد دیگر جانی در بدن نداشت، چشم‌ها، گونه، دهان، گلو، همه زخمی و خونین. نگاهش کردم. آرام ناله می‌کرد، بغلش کردم. به سختی دستش را دور گردنم انداخت، خون فواره می‌زد.

خودم را جمع و جور کردم نباید خودم را می‌باختم. کولش کردم بلند شدم آمبولانس هم دیگر رسیده بود، فرهاد را توی آمبولانس گذاشتم؛ فرهاد که دیگر جانی در بدن نداشت از حال رفته بود.

 برگشتم تا کمک کنم برای انتقال بقیه؛ اما ماموران رسیدند و پیکر شهدا را داخل آمبولانس‌ها گذاشتند.

فرهاد را به بیمارستان رازی سراوان بردند و من هم با ماشین همکارم خودم را به بیمارستان رساندم.

فرهاد وقتی به بیمارستان رسیده بود دیگر بیهوش شده بود؛ یک شب در بیمارستان سراوان بودیم تا اینکه روز ۲۲ فروردین با امداد هوایی و اعزام پرسنل از تهران به سراوان و بررسی وضعیت فرهاد، بلافاصله به بیمارستان ولیعصر ناجا منتقل و در آی سیو بستری شد.

وضعیت بهزاد برای ادامه گفتگو مناسب نیست، شوک روز حادثه با دیدن فجایع آن روز و شهادت همرزمان و دوستان برادرش و مشاهده وضعیت جسمانی برادر، غم سنگینی بر دلش نشانده است.

دوباره به سراغ پدر بهزاد و فرهاد می‌رویم.

خودش را یک کارگر ساده معرفی می‌کند که در زابل زندگی می‌کنند.‌

می‌گوید که سه پسر و یک دختر دارد و برای لبیک به رهبر انقلاب، دو پسرش را وارد نظام کرده‌است؛ یعنی همین بهزاد که مامور مرزبانی است و فرهاد هم که مجروح حمله تروریستی سیب و سوران شده است.

با نگرانی از وضعیت مرزها، می‌گوید: باور کنید فقط بحث بچه من نیست؛ در این حادثه ۵ جوان رعنا شهید شده‌اند؛ این که نمی‌شود که بیایند، از مرز رد شوند و حمله تروریستی کنند و تیر خلاصی بزنند و دوباره بروند؛ باید فکری کرد.

بابای فرهاد به شهدای این حمله تروریستی اشاره می‌کند و می‌گوید: همه این مامورانی که شهید شدند عزیز خانواده بودند پدر و مادر داشتند؛ چند نفر همسر و یک نفر هم بچه داشت؛ درست است که جوان ۲۰ ساله من زنده مانده و باید از خدا شفایش را بخواهم، اما ممکن بود من در شرایط آنها باشم.

چشم‌های پدر‌تر می‌شود گاهی به جوان رعنایش نگاه می‌کند که امروز ناتوان با بدن پر از زخم روی تخت بیمارستان افتاده، هراز گاهی به نامزد پسرش، دختری که با هزار امید و آرزو عروس خانه‌شان شده است.‌

می‌گوید این مملکت مال همه است. همه باید دست به دست هم دهیم، من دو فرزندم را سرباز این انقلاب کردم اگر سومی هم بخواهد اجازه می‌دهم، اما باید کاری کرد که ما مردم سیستان و بلوچستان هم در امنیت باشیم، باید این نامرد‌ها را بگیرند و به اشد مجازات برسانند؛ همان گونه که تیر خلاصی به جوانان ما زدند به آنها هم تیر خلاصی بزنند.

حرف پدر تمام نشده اشک مجالش نمی‌دهد؛ اما می‌گوید پسر ۲۰ ساله من چه گناهی داشت که اینطور تیربارانش کردند.

«وضعیت فرهاد آبتین اگرچه از لحظه اولی که به بیمارستان منتقل شده بهتر است، اما چندین عمل جراحی دیگر در پیش دارد»؛ این جمله را سرپرستار بخش می‌گوید و از تلاش تمام تیم پزشکی برای درمان جوان ۲۰ ساله زابلی می‌گوید.

موقع رفتن است، از فرهاد می‌خواهیم که قوی باشد و عمل‌ها را تحمل کرده تا هرچه زودتر بهبود یابد و مراسم عروسی‌اش را برگزار کند، قول هم می‌گیریم که ما هم مهمان جشن شادی شان باشیم، حرفی که از سوی سرپرستار و پرستاران آی سی یو هم تکرار می‌شود و فضا را برای لحظه‌ای غرق در شادی می‌کند؛ چرا که با واکنش فرهاد که با سختی تمام دستش را به منزله احترام و قبول خواسته ما کنار پیشانی‌اش می‌برد همراه می‌شود.

پشت در اتاق آی‌سی‌یو چشمان اشکبار مادر تمنای سلامت فرزندش را دارد؛ می‌گوید خدا خودش فرزندم را نگه داشته و از او خواسته ام که خودش هم شفایش بدهد.

پدر چشم‌های نمناکش را از نگاه نگران همسرش می‌دزدد، پریشانی برادر و دل نگرانی عروس خانواده، حکایت پرتکرار این روز‌های این خانواده زابلی در پشت در آی سی یو بیمارستان ولیعصر ناجاست؛ تا روزی که مدافع ۲۰ ساله امنیت کشورمان با صحت و سلامت از بیمارستان ترخیص شود؛ به امید آن روز.

منبع: فارس

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • تازه داماد ۲۰ ساله‌ای که بعد از تیرخلاص جیش‌الظلم زنده ماند
  • عروس و داماد درچه‌ای راهی خانه بخت شدند
  • اولین تصاویر از مجروح تازه داماد حمله جیش‌الظلم
  • لزوم رسیدگی سریع‌تر به پرونده شرکت‌های پیش‌فروش خودرو
  • پرونده کثیرالشاکی موسوم گروه "ش" به دادگاه ارسال شد
  • رسیدگی قضائی به اخلال ۶۰۰۰ میلیارد ریالی در نظام اقتصادی
  • جریمه تاوان ثبت نکردن موادبهداشتی فروشگاه مواد غذایی در کرمانشاه
  • انهدام دو باند توزیع مواد مخدر در کرمانشاه
  • اصلاح قیمت مواد اولیه برای تولید خودرو امری ضروری است/ افزایش 40 درصدی اعلام نیاز سایپا به ورق خودرو در راستای افزایش تولید خودرو در سال جاری
  • سرمربی سپاهان مسلمان شد تا با بانوی گرگانی ازدواج کند