Web Analytics Made Easy - Statcounter

آذر سرخابی معلم فداکار مازندرانی که حتی واژه‌ها هم در مقابل اقدامات خیرخواهانه‌اش سر تعطیم فرودآورده است، نمی‌توان گفت تعهد است ایثار یا از خودگذشتگی ولی آنچنان با شغلش عجین شده که در سال‌های خدمتش در کنار تدریس به نوعی نماد عینی ایثار و از خودگذشتگی است.

به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، هر کس در هر جایگاهی است می‌تواند نامش را ماندگار کند ولی برخی در حدی با کارهای پسندیده و نیک عجین می‌شوند که می‌توان گفت حتی روی کار خیر را هم سفید می‌کنند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در طول زندگی خود همواره با انسا‌ن‌هایی مواجه شدیم که روح بلندی دارند و  باوجود اینکه کار خیر بیشتر وقت‌شان را درگیر خود می‌کند اما شاد هستند و با اطمینان می‌گویند هرچه دارند هم از اثرات این کار خیر است.

*بانوی فرهنگی و خیر

در این گزارش به سراغ معلمی رفتیم که حتی واژه‌ها هم در مقابل اقدامات خیرخواهانه‌اش سر تعطیم فرودآورده است، نمی‌توان گفت تعهد است ایثار یا از خودگذشتگی ولی آنچنان با شغلش عجین شده که در سال‌های خدمتش در کنار تدریس به نوعی نماد عینی ایثار و از خودگذشتگی است.

آذر سرخابی متولد سال 1351 که اکنون به‌عنوان دبیر زبان و ادبیات فارسی در مدرسه‌ای در شهرستان بابل مشغول به فعالیت است از سال 71 به استخدام آموزش و پرورش درآمد و طی این سال‌ها در بندرعباس، بندرلنگه، خرم‌آباد و شهرستان بابل خدمت کرد.

این بانوی فرهنگی و خیر که 21 عدد گوشی هوشمند را در ایام کرونایی که کلاس‌های درس تعطیل شد و دانش‌آموزان ازطریق فضای مجازی با معلمان خود در ارتباط بودند به دانش‌آموزان بابلی هدیه کرد،در همان ایام تهیه گوشی برای فرزندشان به یک معضل جدی و نگرانی اصلی برایشان تبدیل شد و به‌نوعی شرمنده فرزندشان هم شدند و ازطرفی نمی‌توانستند از گوشی دوست یا هم‌کلاسی خود هم استفاده کنند به همین دلیل تصمیم به این کار گرفتیم.

 پس از اینکه این گوشی‌ها تحویل دانش‌آموزان شد خانواده‌ها تماس می‌گرفتند و تماس‌هایشان همچنان ادامه دارد به‌ویژه زمان کارنامه می‌گویند اگر این گوشی نبود شاید فرزندمان قبول نمی‌شد حتی دانش‌آموزی تماس گرفت و گفت معدل من ۱۹.۸۱ شده و نمی‌دانم چگونه باید تشکر کنم فقط می‌توانم بگویم که این دانش‌آموزان زرنگ بودند و ما به موقع به دادشان رسیدیم.

*نخل؛ رویایی که رنگ واقعیت گرفت

شادمانی و آرامش خانواده‌ها از همه چیز برایم مهم‌تر بود، آنها زمانی‌که دیدند فرزندان‌شان گوشی به دست وارد کلاس‌های مجازی می‌شوند با اشک شوق از ما قدردانی می‌کردند و ما هم از اینکه قلب دانش‌آموزان را شاد کردیم خوشحال هستیم و هر زمان به یاد حرف‌های مادران می‌افتد نمی‌توانم جلوی اشک‌هایم را بگیرم.

البته این معلم فداکار همه این اقدامات را مدیون گروه خیریه نخل است که از زمانی‌که کارش را در روستای محروم نخل ناخدای بندرعباس آغاز کرد اقدام به تاسیس این گروه کرد؛ از زمانی‌که یادش است دو آرزو داشت یکی اینکه سرپرست مهدکودک شود و دو اینکه به مردم وام دهد به همین دلیل قدم در این مسیر گذاشت؛ چراکه اعتقاد داشت و دارد که با همکاری و اتحاد می‌تواند همه کارها را به بهترین نحو پیش برد.

الان گروه نخل 114 عضو دارد که البته همه آنها فرهنگی نیستند گذری به 28 سال پیش می‌زند زمانی‌که از نزدیک با دانش‌آموزانی آشنا شد که در عمق محرومیت بسر می‌برد حتی توان خرید لوازم ابتدایی خواندن و نوشتن را هم نداشتند و در آن سال‌ها حتی دانش‌آموزان در تغذیه خود دچار مشکل بودند که در کنار سایر همکاران مبالغ تغذیه را جمع‌آوری می‌کرد و در مدرسه تغذیه دانش‌آموزان را برعهده می‌گرفت در پایان هم همه این مبالغ را جمع‌آوری کرده و در اختیار دانش‌آموزان قرار می‌داد؛ به‌طوری‌که حضور غیاب کلاسش پول‌های تغذیه دانش‌آموزان بود البته همه این اقدامات را مدیون همراهی همه همکاران دانست.

*سبد مهربانی

سبد مهربانی در مدرسه از دیگر اقدامات گروه نخل بود که حتی ایام هفته را باعنوان ماکارونی، رب و سایر اقلام خوراکی تعریف کردیم که دانش‌آموزانی که با مشکلات مالی مواجه بودند بدون اینکه دوست‌شان متوجه شود این بسته‌های غذایی را دریافت می‌کردند.

طی این سال‌ها احساس می‌کنم آرزوی کودکی‌ام به حقیقت تبدیل شد و با خوشحالی‌شان خوشحال و با دردهایشان می‌گریم؛ چراکه دردهایشان را به خوبی احساس می‌کنم پدری که کارگر و بیکار است یا مادری که سرپرست ندارد حتی عید امسال که دانش‌آموزان ناراحت پدر و مادرهایشان بودند که برخی بیکار شدند به فکرمان رسید که بسته غذایی را تدارک ببنیم و در اختیار خانواده‌ها قرار دهیم حتی مادری که قرار بود بسته را تحویلش دهم وقتی شماره مرا روی گوشیش دید می‌گفت در شرایطی بودم که هیچ چیزی در منزلم نداشتم و به این فکر می‌کردم که به فرزندم بگویم که چیزی در خانه نداریم که شماره شما روی گوشی من افتاد..

*در خدمت دانش‌آموزان کم‌بضاعت هستم

این معلم در گفت‌وگو با فارس می‌گوید: از بدو استخدام در خدمت دانش‌آموزان کم‌بضاعت بودم و از نیازهای‌شان خبر داشتم و در شرایط کرونایی امسال نیز تهیه سبدکالا و گوشت برای سال نو و ناهار روز سیزده به‌در را با کمک همکاران و خیران «گروه نخل» داشتیم و همچنین در جریان آموزش مجازی دریافتیم یکی از نیازهای فرزندان گوشی هوشمند است.

در اصل ما در جهت اجرایی شدن سند تحول بنیادین آموزش و پرورش گام برداشتیم به این دلیل که چون آموزش و پرورش دوبال بوده و هردوبال باید تقویت شود و آموزش تنها یعنی تبادل اطلاعات و این پرورش صحیح است که حرکت رادرجهت درست رهنمون می‌شود؛ باید گفت اگرمدارس ما فقط به علوم فکری و ظاهری بپردازند دانش‌آموزان این امانت‌های الهی به ندای حق به خوبی جوابگو نخواهند بود.

آذر سرخابی اضافه می‌کند: در طول این سال‌ها شاهد همکاری و همراهی خوب اعضای گروه نخل که بیشتر دوستان فرهنگیحتی بازنشسته‌ها و دانش‌آموزان قدیم و جدید و خانواده و بعضی اطرافیان دانش‌آموزان هستند بودیم، باید بدانیم مردم ما اگر اعتماد کنند کن فیکون می‌کنند و  دانش آموزان و دوستان نخلی من این مهم را در طول این سال‌ها به عینه اثبات کردند.

ما هر روز و هر هفته در بندرعباس روز و هفته نیکوکاری داشتیم البته در این مسیر جا دارد از دوستان خوبم در منازل سازمانی فرودگاه و به‌ویژه آقای پاک‌نژاد مدیرفرودگاه بندرعباس تشکر ویژه داشته باشم که هرروز صندوق ماشینم را پر از خوراک، پوشاک و موادشوینده می‌کردند و راهی کلاس می‌شدم و به خانواده‌هایی که از قبل مدیر دبیرستان اطلاع داده بود اهدا می‌شد

خرید از کودکان و جوانان کنار خیابان و معابر از دیگر اقدامات بود و حتی سال گذشته به سه نانوایی محل ماهانه پول می‌دادیم و افراد بی‌بضاعت با دادن مشخصات دوراز چشم دیگران تحویل می‌گرفتند.

این معلم به نذرهای مختلف در گروه اشاره می‌کند و می‌گوید: اکثرا نذر نان و یک هفته قبل از بازگشایی مدارس نذر شوینده داریم در کناز نذر گوسفند، خوراک نذری، نذر نهال و اسباب‌بازی به کودکان بیمار و اعزام زیارت اولی به مشهد شاید جالب باشد که دوستی خواب دید مادر مرحوم‌شان خربزه می‌خواستند که در گروه اعلام کرد برای نیازمندان خربزه خریداری شود.

در طول سال‌های گذشته همسرم بسیار همکاری دارند و همیشه کنارم بودند و هستند و من اگر ثوابی می‌برم بخاطر آزادی عملی است که همسرم می‌دهند.

*کار خیر فرزندان

سه دختر دارم به نام‌های صدف با لیسانس زبان، مرجان فوق لیسانس مدیریت صنعتی و ساحل کلاس هفتم است و یک نوه بنام دریا که وارد یک سال و نیم شده؛ بخاطر داریم دخترم مرجان وقتی دانشگاه مازندران درحال تحصیل بود بدون اینکه ما بدانیم به مدت یک ماه آن هم در سرمای زمستان به‌جای سواری با مینی‌بوس بابلسر رفت و آمد می‌کرد و تمام این مدت کرایه را جمع کرده بود یک روز دیدم با یک پلاستیک وسیله وارد منزل شد و وسایل را به من داد و گفت اینها برای دختری هست که مرا به منزل‌شان بردی؛ از روز تا حالا حتی بیسکویت و خوراکی‌هایی که دوست داشتم را نتوانستک بخورم.

دخترم صدف و همسرش هم دائم درتوزیع وسایل کمک می‌کنند و دختر 13 ساله‌ام ساحل هربار کمی از پس‌اندازش را به نخل می‌دهد و عروسک‌هایش را به بیماران امیرکلا هدیه می‌دهد؛ خوشحالم که فرزندانم هم ادامه دهنده این مسیر هستند.

همیشه قبل از اینکه به مسافرت بروم یخچال منزلم را خالی می‌کنم و وسایلش را در اختیار نیازمندان قرار می‌دهم هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم که حدود سه سال پیش در  راه شیراز بودم که خودم راننده بودم که تصادف بسیار بدی داشتم همه گفتند چگونه زنده ماندید و خودم هم برای من سوال بود که ناگهان چند دقیقه تلفنم زنگ خورد همکارم گفت وسایل یخچال را به خانمی تحویل می‌دادم دو دستش را بلند کرد و گفت هر کس این وسایل را فرستادخ خدایا سلامت بدارش، شاید باورتان نشود ولی تا خود تهران گریه کردم در این سال‌ها چیزهای زیادی از این دعاها دیدم و واقعا از ته دل دعا می‌کنند.

موضوع مهم این بود در تمام طول مصاحبه حتی یک بار من نگفته و همیشه هر کاری بوده نام گروه نخل را به میان آورده است.

انتهای پیام/86034/ع

منبع: فارس

کلیدواژه: دانش آموزان خانواده ها سال ها گروه نخل کار خیر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۷۳۰۲۱۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایتی از معلمی در مناطق محروم؛ از زندگی در کانکس تا حسرت نیاموخته‌ها

معلمانی که سال‌های ابتدای خدمت را در مناطق محروم تدریس می‌کنند، خاطرات تلخ و شیرینی با خود به همراه دارند و از شرایط دشواری می‌گویند که به گفته خود آن‌ها به ارتقای شغلی و ارتباط بهترشان با دانش‌آموزان منجر شده است.

به گزارش خبرگزاری ایمنا از خراسان شمالی، معلمان جوان بجنوردی از سال‌های ابتدایی تدریسشان می‌گویند؛ سختی‌هایی که تحمل کردند و چالش‌های معلمی که با تصوراتشان از زمین تا آسمان تفاوت دارد.

آن‌ها از این می‌گویند که روزگار معلمی در واقعیت با آنچه در فیلم‌ها و ذهن‌ها می‌گذرد متفاوت است؛ واقعیت توأمان با زندگی در کانکس و نداشتن کمترین امکانات رفاهی در دورترین نقاط روستایی، واقعیتی که معلمان جوان تجربه می‌کنند حس غریبی است، دورماندن از خانه و خانواده و زندگی کیلومترها دورتر از شهر با مردمانی که سبک زندگی‌شان متفاوت است.

معلمان گاهی با دانش‌آموزانی مواجه می‌شوند که اختلالات یادگیری دارند یا از مشکلات جسمی رنج می‌برند که این زحمت کار را برای آن‌ها دوچندان می‌کند، حتی گاهی مجبور می‌شوند که یک مطلب را با صبر و حوصله بارها توضیح دهند.

به مناسبت روز معلم به سراغ یک زوج معلم جوان و دو معلم دیگر که سال‌های نخست خدمتشان را می‌گذارنند رفتیم. سیدامین حسینی و آیدا حسن‌پور، یک زوج جوان که هر دو با مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی، آموزگار مقطع ابتدایی هستند از خاطرات خود با دانش‌آموزان و یکدیگر می‌گویند.

زوج معلمی که خوشبخت هستند

سیدامین و آیدا شش سال است که در کسوت شریف معلمی مشغول به خدمت هستند، آن‌ها از اینکه هر دو آموزگار هستند حس رضایت و خوشبختی می‌کنند؛ ساعت‌ها با یکدیگر می‌نشینند و در مورد روش تدریس‌های نوین و مسائل آموزشی به بحث و تبادل نظر می‌پردازند. هر دوی آن‌ها دیگری را همچون استادی می‌پندارد که می‌توانند بسیاری از مهارت‌های کاربردی تدریس را از او بیاموزند.

سید امین در دوران دانشگاه معلمی را شغلی طاقت‌فرسا تصور می‌کرده است و آیدا، همسرش نیز آن را لذت‌بخش، توامان با دلهره و نگرانی می‌دانست تا اینکه به مدرسه رفتند و به سبب ارتباط سازنده‌ای که با بچه‌ها پیدا کردند اوقاتی که در محل کار می‌گذرانند برایشان لذت‌بخش شده است، اکنون دیگر معلمی را نه دلهره‌آور بلکه پر از حس خوب و پرطراوت توصیف می‌کنند.

سیدامین از سال‌های ابتدایی خدمتش می گوید، در سال اول خدمتم، پایه ششم را تدریس می‌کردم و کلاس‌هایی که برای دانش‌آموزان می‌گذاشتم تا در آزمون‌های تیزهوشان قبول شوند به ثمر رسید و تعداد زیادی از دانش‌آموزانم با وجود اینکه در منطقه محروم بودند توانستند به مدرسه تیزهوشان راه یابند؛ دیدن موفقیت‌های آن‌ها و قبول‌شدنشان در مدارس خوب، شیرین‌ترین لحظات را برایم رقم زد.

او مشکلات خانوادگی، روحی و جسمی دانش‌آموزان که گاهی اوقات باعث می‌شود تا از توجه اصلی به درس خواندن باز بمانند را بزرگترین چالش و مسئله خود در طول دوران خدمتش می‌داند.

حسرت‌هایی که باقی ماند

سیدامین و آیدا هر دو بر این باور هستند که از دوران دانشجویی خود بهتر می‌توانستند استفاده کنند تا امروزه مهارت و تسلط بیشتری داشتند. سید امین می‌گوید: اگر به گذشته و دوران دانشجویی بازگردم تلاش می‌کنم که روش تدریس‌های نوین را به خوبی یاد بگیرم و از تمام اساتید ممتاز آموزشی دانشگاه بهره ببرم تا بتوانم در کارم موفق‌تر باشم.

آیدا حسن‌پور نیز درباره دانشجویی‌اش صحبت‌هایی دارد، او عنوان می‌کند: اگر به دوران دانشجویی برمی‌گشتم تمام سعی‌ام را می‌گذاشتم تا مطالب علمی و آموزشی ویژه معلمی را با نهایت دقت و جزئیات مطالعه و بررسی کنم تا کیفیت کار بالاتری داشته باشم.

آن‌ها محیط مدرسه را اینگونه توصیف می‌کنند؛ ما معلم‌ها در محیط آموزشی و مدرسه رابطه صمیمانه‌ای با یکدیگر داریم و من سعی می‌کنم مانند یک شاگرد از تجربیات معلم‌های باسابقه نهایت استفاده را ببرم تا بتوانم از راهی که آن‌ها رفته‌اند درس بگیرم و کیفیت آموزشی کلاسم را بالاتر ببرم.

همسر سیدامین از سال‌های ابتدایی خدمتش می‌گوید و ادامه می‌دهد: از همان دوران دانشجویی حس خوب و امیدوارانه‌ای نسبت به معلمی داشتم و روزشماری می‌کردم تا کارم را شروع کنم و بیشتر وقتم را با بچه‌ها بگذرانم.

درک متقابل؛ بهترین ویژگی زوج معلم

او می گوید: قطعاً شیرین‌ترین لحظه برای هر معلم زمانی است که دانش‌آموزانش یک مطلب درسی و تربیتی را یاد بگیرند و والدین و خود بچه‌ها از معلم رضایت داشته باشند. در سال‌های اولیه خدمتم با دانش‌آموزانی مواجه شدم که اختلالاتی در حوزه یادگیری داشتند و این سختی کارم را دو برابر می‌کرد، مجبور می‌شدم بعضی مطالب را بارها توضیح دهم.

آیدا و سیدامین یکی از قوت قلب‌هایی که انگیزه و علاقه‌شان برای معلمی را بیشتر می‌کند را برخورد و احترام ویژه‌ای که اهالی و کادر اداری محل خدمت برای معلمان قائل هستند، می‌دانند.

خانم معلم جوان درباره همسرش می‌گوید: یکی از ایده‌آل های زندگی من این بود که همسرم نیز مثل خودم معلم باشد تا درک متقابلمان نسبت به یکدیگر بیشتر باشد که به ثمر رسید و اکنون همواره در فرایند تدریس با یکدیگر همکاری و همدلی داریم که همین موضوع باعث افزایش کیفیت کار و زندگی‌مان شده است.

شوک‌هایی که به معلم جوان وارد می‌شد

به سراغ جوان دیگری می رویم که در حرفه دبیری تازه کار است؛ محمدحسین گریوانی آموزگار مقطع ابتدایی که دو سال است در کسوت معلمی به دانش‌آموزان خدمت می‌کند. وی در خصوص اولین روزهای معلمی‌اش می‌گوید: آنچه در دوران دانشجویی از سال اول معلمی‌ام تصور می‌کردم بسیار متفاوت با واقعیت بود؛ اولین ابلاغ تدریسم را که گرفتم متوجه شدم باید به روستای کاریز بروم که فاصله خیلی زیادی تا بجنورد دارد و این لحظه‌ای مرا به فکر فروبرد که چگونه سختی‌های آن را تحمل کنم.

محمدحسین وقتی برای تدریس به روستا رفت متوجه می‌شود که با این فاصله دور نمی‌تواند هر روز رفت‌وآمد کند و مجبور می‌شود روزهایی که کلاس دارد را در روستا بماند؛ روستایی که با مردم و طبیعتش غریبه است تا اینکه به تدریج با دانش‌آموزانش ارتباطی دوستانه می‌گیرد.

زندگی در روستایی دورافتاده برای او که فقط یک سال از ازدواجش گذشته بود حس دلتنگی شدیدی داشت؛ این دلتنگی زمانی بیشتر شد که پسرش هم به دنیا آمد و او مجبور بود دوری فرزند و همسرش را تحمل کند؛ او می‌گوید: لحظه‌هایی به شدت حس دلتنگی و غربت احساس می‌کردم.

او ادامه می دهد: تصور یک نومعلم از سال اول خدمت این است که برخوردی گرم و صمیمی با او داشته‌باشند، چراکه سال اول تدریسش است اما خب برای مردم روستا اینگونه نیست و نومعلم‌ها برایشان مثل تمام معلم‌هایی هستند که سالیان سال آمده‌اند و رفته‌اند.

زندگی در روستایی دورافتاده برای او که فقط یک سال از ازدواجش گذشته بود حس دلتنگی شدیدی داشت؛ این دلتنگی زمانی بیشتر شد که پسرش هم به دنیا آمد و او مجبور بود دوری فرزند و همسرش را تحمل کند؛ او می‌گوید: لحظه‌هایی به شدت حس دلتنگی و غربت احساس می‌کردم.

محمدحسین اولین سال از خدمتش، معلم کلاس دوم شد؛ کلاسی که حتی با حروف الفبا هم آشنایی نداشتند و او مشتاقانه به آن‌ها درس می‌داد، گریوانی تماشای فرایند باسواد شدن دانش‌آموزانش را شیرین‌ترین لحظات کاری خود می‌داند و ادامه می‌دهد: آنجا بود که حس ارزشمندی و موثر بودن کردم، حسی که تا آن موقع هیچ‌وقت نتوانسته بودم تجربه کنم.

وی عاشقانه معلمی را دوست دارد و عشقش به دانش‌آموزان را اینگونه توصیف می‌کند؛ از زمانی که معلمی را شروع کرده‌ام و لذت حضور در بین بچه‌ها را چشیده‌ام؛ یکی از اصلی‌ترین رویاهایم این است که بتوانم به نحوی با دوربین یا چیز دیگری لحظات و خاطرات خوب کلاسم را ثبت کنم.

محمد حسین تصریح می‌کند: گاهی اوقات بچه‌ها حرف‌هایی می‌زنند و با همان حالات کودکانه خود صحنه‌های بانمکی را رقم می‌زنند که حتی قابلیت ساختن یک فیلم کمدی را هم دارد.

تصورات مردم از معلمی درست نیست

احمد فرامرزی، یکی دیگر از معلمان جوان بجنوردی است. او خود را افسر سپاه تعلیم و تربیت می‌داند؛ همان تعبیری که مقام معظم رهبری برای معلمان ایران به کار بردند. وی می‌گوید: تصور بسیاری از مردم نسبت به معلمان این است که در یک مدرسه خوب و با امکانات تدریس می‌کنند و کارشان فوق‌العاده آسان است، در صورتی که این تصور درست و مطابق با واقعیت نیست.

اما او تجربه خود از معلمی را اینگونه توصیف می‌کند که گاهی اوقات ممکن است یک معلم در نقاطی خدمت کند که کمترین امکانات رفاهی مثل آب و برق در آنجا نباشد یا اینکه مجبور باشد چند پایه تحصیلی را به صورت همزمان تدریس کند و حتی در کانکس زندگی کند.

یکی از کارهایی که این معلم جوان قبل از شروع به کار انجام داده و خیلی به او کمک کرده است این بود که به همراه خانواده به منطقه محل خدمت خودش می‌رود و شرایط آنجا را از نزدیک می‌بیند؛ همین باعث می‌شود تا خود را برای شرایط سخت آنجا آماده کند و با آن وفق بدهد.

او از خاطرات زندگی در روستا می‌گوید و ادامه می‌دهد: من تنها معلمی بودم که در روستا اقامت داشتم، اهالی روستا نگاه ویژه و محبت‌آمیزی به من داشتند، از آوردن خوراکی‌های لذیذ و رنگارنگ گرفته تا مهمان‌نوازی‌های سخاوتمندانه‌ای که داشتند و همین رفتار آن‌ها باعث دلگرمی و تقویت انگیزه می‌شد.

وقتی معلم و دانش‌آموز حرف همدیگر را نمی فهمند

وی در سال اول معلمی در منطقه ترکمن‌نشین و پایه‌اول تدریس می‌کرده است که به گفته خودش دانش‌آموزان اصلاً تسلط کافی بر زبان فارسی نداشتند و این بزرگترین چالشی بود که روبه‌رو شدن با آن انرژی بسیاری را از هر معلم می‌گیرد؛ حتی او دانش‌آموزی را داشته است که فقط دو کلمه‌ی اجازه و خانه را بلد بود و باقی حرف‌هایش را به ترکمنی می‌زد.

احمد نبود امکانات و ابزارهای ضروری آموزشی و کم‌سوادی و بی‌سوادی والدین را از مهم‌ترین مسائلی می‌داند که زحمت‌های کارش را دوچندان می‌کند؛ دانش‌آموزان پایه اول نیاز دارند تا پدر یا مادر بخشی از فعالیت تدریس را برایشان انجام دهد که دانش‌آموزانش این امکان را نداشتند.

احمدفرامرزی از سال اول تدریسش دیدن قسمت‌های مختلف برنامه تلویزیونی ایران را شروع کرده بود تا روش‌تدریس دورس مهم مثل ریاضی و فارسی را در حد خوبی یاد بگیرد.

معلم‌جوان توصیه‌ای هم برای دانشجومعلمان دارد؛ او تاکید می‌کند: در پایان به تمام دانشجومعلمان و کسانی که می‌خواهند در شغل معلمی فعالیت داشته باشند توصیه می‌کنم که به منابع و کلاس‌های دانشگاهی اکتفا نکنند و در دوره‌های مختلف به دنبال کسب علم و توانایی ویژه برای معلمی باشند.

کد خبر 749556

دیگر خبرها

  • مشق عشق بر لوح سفید کودکان؛ چرا بانوان معلمی را ترجیح می‌دهند؟
  • اینجا دست‎‌ها، دانش و ایثار را روایت می‌کند
  • عشق معلمی دَربیابان
  • از معلمی روی صندلی چرخدار تا معلمی در برفی که هم‌قد دانش‌آموزان است
  • معلمی خاص برای دانش آموزان خاص
  • عشقی فراتر از خدمت.../ماندن در منطقه محروم؛ به واسطه عشق به دانش‌آموزان
  • جهادگرانی که درس زندگی می‌دهند/ معلمان باید در قله کوه باشند
  • روایتی از معلمی در مناطق محروم؛ از زندگی در کانکس تا حسرت نیاموخته‌ها
  • خلاقیت و استفاده از روش‌های نوین آموزشی دلیل انتخاب معلم نمونه کیش
  • معلمی که کلاس درس را به مسجد بُرد