نمادسازی و نمادگریزی در جامعه
تاریخ انتشار: ۵ مرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۷۵۰۶۳۱
این روزها در گوشه و کنار کشور می بینیم و یا می شنویم که مجسمه ها و تندیس هایی از افراد مشهور و تاثیرگذار در عرصه های مختلف علمی، فرهنگی، سیاسی، تاریخی و ... توسط هنرمندان و استادکاران علاقه مند و خوش ذوق طراحی و ساخته می شوند تا علاوه بر زیبایی بصری شهرها و محلات، توجه مردم و گردشگران را به قهرمانان عرصه ها و دورهای تاریخی ایران جلب کنند، بدون تردید آنها عامل پیوند دهنده گذشته و حال کشور هستند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ابعاد تندیس هایی که ساخته می شوند با توجه به نوع سفارش و شیوه کار هنرمند متفاوت است. برخی از آنها در میادین مرکزی یا ورودی شهرها قرار داده می شوند و به عنوان نماد یک منطقه و کشور مورد توجه و احترام هستند. معمولاً جنس و مصالح به کار رفته در این مجسمه ها از طبیعت گرفته می شود مانند؛ گل، سنگ، چوب و ... امروزه حتی فلزات به صورت جدا و ترکیبی در صنعت مجسمه سازی کاربرد دارند.
بسیاری از کشورها برای ارج نهادن به مشاهیر خود و با هدف همبستگی ملی و توسعه اقتصادی شیوه مجسمه سازی را در پیش گرفته اند. کسانی که به مسافرت های خارج از کشور رفته اند این موضوع را تایید می کنند و احترامی که مردم برای این آثار هنری قایل هستند. دولت ها از این طریق به جذب گردشگر کمک می کنند که علاوه بر معرفی تاریخ یک کشور در نهایت به رونق اقتصادی ختم می شود. شواهد نشان می دهد که از این هنر یا صنعت در کشور ایران استقبال چندانی نمی شود و یا اینکه مورد کم توجهی دولت یا بخش هایی از جامعه قرار دارد. در ظاهر این مسئله به دولت و سازمان های وابسته مربوط می شود که به طور خاص در این بخش ورود نکرده و با موانعی در این خصوص مواجه هستند. اما بخش دیگر به اقشار و اقوام مختلف ایران برمی گردد که دیدگاه منفی نسبت به این موضوع دارند و به اشکال مختلف مخالفت خود را ابراز می کنند.
در همین خصوص گاهی اوقات درگیری های کلامی بین مردم و حتی تخریب و سرقت تندیس مشاهیر مختلف در پارک ها و اماکن عمومی گزارش می شود که اغلب غیر منطقی و ناآگاهانه به نظر می رسد. در نگاه اول شهرداری ها به عنوان متولی و مجری طراحی و نصب این نمادها شناخته می شوند ولی همکاری سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، دانشگاه ها و حتی اصناف و سایر علاقه مندان به این رشته هم در گسترش این صنعت بسیار تاثیرگذار است.
مطالعات و بررسی ها نشان می دهد؛ همیشه در کشور ایران حساسیت ها و موانعی برای ساخت نمادهای ملی و تاریخی وجود داشته است. برخی موافق این کار هستند و به دیده تحسین به جایگاه این هنر در جامعه می اندیشند اما برخی دیگر با دیده منفی به این موضوع می پردازند و ما شاهد رفتار متناقض آنها در حرف و عمل هستیم. نمی خواهیم به طور خاص سازمان یا نهادی را در این خصوص مقصر بدانیم ولی بخش های مرتبط دولتی و حتی رسانه ها می تواند نقش مهمی در فرهنگ سازی و نهادینه کردن این هنر ارزشمند جهانی داشته باشند.
باید بپذیریم نمادها و نشانه ها بخش جدایی ناپذیر از زندگی بشریت هستند، فرقی نمی کند متعلق به چه قوم، منطقه و یا دوره ای از تاریخ باشند. ما با دیدن آنها به یاد گذشته گان می افتیم و کیفیت زندگی حال حاضر خود را با آنها می سنجیم و این که اکنون کجا هستیم و به کجا می خواهیم برویم، زیرا چه بخواهیم و چه نخواهیم ما بر روی شانه های گذشتگان تاریخ ایستاده ایم. موافق بزرگ یا کوچک جلوه دادن یک قوم یا فرد نیستم ولی حذف یا نادیده گرفتن هر دوره ای از تمدن کشور با اهداف شخصی و یا سیاسی عادلانه نیست، تاریخ و سیر تمدن ها را باید پیوسته مطالعه کرد و عبرت گرفت.
نگاه به کشورهای پیشرفته غرب و شرق و احترام واقع بینانه آنها به تمدن های بشری و استفاده از تجربیات آنها برای فرهنگ سازی گواه این موضوع است. نمادها نمایانگر هویت ایران با قومیت های مختلف هستند و هر کس آزاد است از آنها برداشت متفاوت داشته باشد. شرط انصاف این است؛ همانطور که موافق تکریم شخصیت ها و قهرمانان حال حاضر کشور و ساخت تندیس برای آنها هستیم نباید مخالف بازسازی و یا حداقل تخریب سازه های تاریخی به عنوان میراث نیاکان ما باشیم. این جمله را تقریباً همه شنیده ایم؛ «هر ملتی که تاریخ خود را فراموش کند جریمه او همین بس که باید بسیاری از وقایع تلخ تاریخی را دوباره تکرار کند.»
منبع: الف
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.alef.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «الف» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۷۵۰۶۳۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ملک الشعراء حکیم شفایی، ادیب و پزشک نامآور اصفهانی
ایسنا/اصفهان حکیم شفایی، ادیب و پزشک نامدار اصفهانی در عصر صفوی بود که در علوم مختلف تبحر داشت. در کنار پزشکی، ادیبی برجسته نیز بود که دیوان شعری از خود به جای گذاشته است. این ادیب اصفهانی به ملکالشعرای زمانه خود ملقب است.
شرفالدین حسن حکیم شفایی اصفهانی از طبیبان بنام عصر صفوی بود که توانست به دربار شاه عباس راه یابد و پزشک مخصوص او شود. از سوی دیگر، او شاعری نکنهسنج نیز به شمار میرفت. این پزشکِ شاعر در سرودن، متأثر از بزرگانی چون حافظ شیرازی بود که در دیوانش هم بازتاب یافته است: «شفائی در کنار زندهرودم دل همی خواهد، کنار آب رکناباد و گلگشت مصلا را».
مهمتر از آن، تأثیر وی بر شاعران روزگارش بود تا جایی که او را معروفترین استاد شعر صائب تبریزی میدانند؛ صائبی که دربارهاش سرود: «در اصفهان که به دردِ سخن رسد صائب؟ کنون که نبضشناسِ سخن شفایی نیست» لطفعلی بنان، مصحح دیوان شفائی اصفهانی (نشر ادارۀ ارشاد اسلامی، ۱۳۶۲)، بحث مفصلی دربارۀ شعرِ این پزشک نامدار دارد؛ پزشک و شاعری که به گفته بنان کمتر کسی او را میشناسد و «مجهول القدر» و «ناشناخته» است.
برای آشنایی بیشتر از طبابت و شاعری حکیم شفایی اصفهان که یکی از خیابانهای نصف جهان نیز به نامش است، با مسعود کثیری، از بنیانگذاران رشته تاریخ پزشکی در ایران، شاعر و عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان گفتوگو کردیم. کثیری ضمن تأمل در شعر و پیشه این پزشک، در گفتوگو با ایسنا، درباره تاریخ طب از دو جنبه عامیانه و مکتبی نیز بحثی مقدماتی مطرح کرد که در ادامه آن را میخوانید.
اولین بیمار تاریخ، اولین پزشک تاریخ
مسعود کثیری، عضو هیئتعلمی گروه تاریخ و ایرانشناسی دانشگاه اصفهان و تاریخنگار علم پزشکی، در گفتوگو با ایسنا و در مقدمه بحث خود ابتدا در تاریخ طب درنگ و بیان کرد: اگر بخواهیم در تاریخ پزشکی تأمل کنیم که انسان از چه زمانه و روزگاری به این دانش و علم دست یافته است، باید بگوییم از همان روزی که نخستین آدم بر روی کره زمین میزیست، این قلمرو نیز معنا یافت.
وی ادامه داد: به بیان دیگر، بنا بر ماهیتی که پزشکی و پیوند آن با زیست بشری دارد، نخستین انسان را میتوان هم اولین بیمار تاریخ و هم اولین پزشک تاریخ دانست. چراکه بدون تردید آدمی از زمانی که پا به این دنیا گذاشته است، درد و رنجهایی داشته و برای درمانشان تلاش میکرده است. بیماری و طبابت از همان ابتدای تاریخ انسانی همپای یکدیگر بودهاند و اکنون نیز هستند.
کثیری، سپس به مفهوم و جایگاه درمانگری در دورترین ادوار تاریخی نظر کرد و توضیح داد: مردم در یک برهه مشخص، پزشکی را از دریچه ماورایی و جادوگری میدیدند. یک بیمار گمان میکرد که ناخوشیاش پیامد گناهان اوست.
این مدرس و پژوهشگر افزود: بر اساس این جهانبینی، نیروهای ماورایی یا خدایان عالم با فرستادن انواع بیماریها انسان را مجازات و متنبه میکردند. این تفکر حتی در میان ادیان الهی نیز وجود داشت. برای نمونه، در دین مزدیسنا، زرتشتیان باور داشتند که اهورامزدا ۹۹۹ عامل نیک برای سلامت آدمیان در عالم گسترانده و همزمان معتقد بودند که اهریمن نیز ۹۹۹ عامل بیماری یا ناخوشاحوالی پیش پای بشریت گذاشته است.
گذار ایرانیان از پزشکی مکتبی به طب فولکلوریک
پزشکی در گذر تاریخ، مانند هر علم و دانش دیگری، تحولات و دگرگونیهای خاص خود را داشته است. مدرس تاریخ دانشگاه اصفهان اینگونه درباره آن تبیین کرد: نگاه جامعه بشری به درمانگری و از پنجره ماوراءالطبیعه با نگاه متفاوتی که یونانیان باستان به این قلمرو داشتند، به حاشیه رفت.
کثیری که از بنیانگذاران رشته تاریخ پزشکی در ایران است، یادآور شد: یونانیها پا را از قلمرو ماورا صرف بیرون گذاشتند و در واقع جهانبینی آنان در این باب مادی شد. بقراط را میتوان در این نظرگاه نو پیشتاز دانست. به باور این پزشک کلاسیک، بیماری امری مقدس نبود و ریشهای زمینی داشت. بر اساس همین نگاه نو بود که پزشکی از دست کاهنان و امثال آنان خارج شد. از این پس، طب علمی شد که پزشکان در راس آن قرار میگرفتند.
او اظهار کرد: علم پزشکی تا به دوران اسلامی و سرزمین ما در دوره پس از باستان برسد، تحولات بسیاری پشتسر گذاشت. وقتی از پزشکی در تمدن اسلام و بین پزشکان نامدار ایران صحبت میکنیم، ریشههای آن به همان اصول پزشکی بقراط بازمیگردد که آن را جالینوس مکتوب کرده بود. همزمان با اوج تمدن اسلامی، یعنی قرون سوم و چهارم هجری قمری، پزشکی نیز به عالیترین درجۀ خود در این دنیا رسید. ابن ربن طبری، زکریای رازی، علی مجوسی اهوازی و ابنسینا از جملۀ آن مفاخر به شمار میآیند.
این مورخ با تأکید بر این مسئله که روایت و تحلیل تاریخ پزشکی بحث گستردهای است، چنین توصیف کرد: طب در قلمرو اسلامی و کشورمان پس از اوج اعتلای آن در قرون اولیه اسلامی، به دلایل و عللی که بحث در باب آن مفصل است، رکود کرد. پزشکی مکتبی ما در اسلام که ایران هم بخشی از آن بود، رسید به همان نقطهای که در ابتدا گفتم.
او سپس بیان کرد: دانش پزشکی و طب ما از قله به قعر رسید و شد همان طب خرافی که در جهانبینی آدمهایش به قلمرو فرازمینی تعلق میگرفت. این پزشکی را که با باورهای خرافی اقوام مهاجم به ایران، مانند ترکمانان و مغولان، آمیخته شد، میتوان Traditional Medicine یا Folk Medicine نامید.
پزشکی صفوی در مسیر سیاست و هویت ملی
این پژوهشگر تاریخ علم پس از ورود به پزشکی عامیانه یا فولکلوریک، به دنیای پزشکی صفویان وارد شد و توضیح داد: دوران صفویه عصری است که ما ایرانیان برای تأسیس دولتی ملی و مستقل و شیعی تلاش میکردیم. در این اندیشه و سیاست جدید تلاش میشد تا همه مردم ایران در سایه آیین تشیع به یک ملت واحد تبدیل شوند.
کثیری گفت: این حکومت نو بسیار تلاش میکرد تا نه فقط در حوزه سیاسی بلکه در تمامی جنبههای زیست، انسان ایرانی را با نگرشهای نوینش پیوند بزند. یکی از این جنبهها پزشکی، فرهنگ سلامت و جهانبینی درمانگری ما بود که شخصیتی چون حکیم شفایی اصفهانی نیز در آن بالیده شد.
این مدرس تاریخ علم خاطرنشان کرد: شاید بشود اسم این راه و رسم نو را گذاشت طب سیاسی، طبی که به سهم خودش بنیادهای هویت ملی و نوپای ما را تقویت کند. بنابراین، پزشکی علم و پیشهای نبود که صرفاً در خدمت سلامت جسم و روان و درمانگری انسان باشد، پزشکی به بخشی از سیاست و هویت فرهنگی ما تبدیل شد.
عضو هیئتعلمی گروه تاریخ و ایرانشناسی دانشگاه اصفهان با تأمل در ویژگیها و علایق پزشکان عصر صفوی چنین شرح داد: دخالت دادن اصول مذهب و دین در پزشکی یکی از علایق و اهداف مهم پزشکان این دوران بود. پزشکان نامور و زبردست عصر صفوی غالباً در سیاست نیز نقشآفرینی میکردند.
وی ادامه داد: مخصوصاً در اواخر دوره صفویه شاهدیم که پزشکان معروف کشور پس از شاه مهمترین مناصب را به عهده داشتند. غالباً پزشکان، شخص دوم یا سوم مملکت بودند. این افراد در تلاش بودند تا مطابق اصول اسلامی و احادیث و روایاتی که به دستمان رسیده است، شیوهای نوین از پزشکی را ارائه کنند که مبتنی بر الهیات باشد.
تاریخ نگار علم پزشکی کشورمان جهانبینی مردم را نیز اینگونه تبیین کرد: مردم کوچه و بازار نیز به شکلی دیگر از پزشکی مکتبی فاصله گرفتند. آنان برای درمان امراض و کسالتهای خود به انواع خرافات و جادو و دعانویسی رو کردند. البته بسیار مهم است که بدانیم هم بین طبیبان ما و هم بین عوام عصر صفوی استثنا هم وجود داشت. به عبارت دیگر، دیدگاههای دیگری نیز در قلمرو علم پزشکی و سلامت دوران صفویه وجود داشت که در تضاد با نگاه غالب بود.
در محکمه طبیب شاعر!
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان سپس با ذکر این نکته که حکیم شفائی اصفهانی یکی از پزشکان همین دوره صفویه و از علمای روزگار خود بود، اینگونه توصیف کرد: وقتی به کسی چون حکیم شفایی اصفهانی عالم میگوییم، منظور این است که صاحب علم است. عالم در اینجا صرفاً به معنای پیشوای مذهبی نیست.
وی افزود: این افراد در زمانه خود دانشآموخته حوزههای علمیهای بودند که در آن دامنه وسیعی از علوم را میآموختند. بر همین اساس، حکیم شفایی نیز در چنین محیطی طب را آموخت و همزمان بر دایره متنوعی از علوم زمانه خود، مانند ادبیات فارسی اعم از نظم و نثر، زبان و ادبیات عربی، فقه و اصول، صرف و نحو و فلسفه و منطق، تسلط داشت یا با آنها آشنا بود.
محقق شهرمان با یادآورشدن این نکته که حکیم شفایی اصفهانی در سال ۹۹۶ هجری قمری به دنیا آمد و در ۱۰۳۷ هجری قمری درگذشت، متذکر شد: حکیم در خاندانی عالم چشم به جهان گشود که نسلدرنسل جایگاه مهمی در علوم و حکمتهای زمان خود داشتند. همگی آنان ضمن اینکه پیشوای مذهبی و روحانی بودند، طبابت هم میکردند. متأثر از همین پیشینه خانوادگی بود که او هم جذب علم و پزشکی شد. او در محیط خانوادگی خود و نزد دیگر بزرگان شهر اصفهان آموزشهای لازم را دید.
کثیری به زیست و پیشه حکیم شفایی قبل از پایتختشدن اصفهان در سال ۱۰۰۶ هجری قمری و بهدست شاه عباس صفوی نظر کرد و چنین شرح داد: حکیم شفایی قبل از ورود شاه عباس به اصفهان یکی از پزشکان نامدار شهر بود و محکمهاش نیز مکان معروفی چون مسجد جامع اصفهان یا عتیق محسوب میشد.
او در توضیح محکمه گفت: محکمه اصطلاحی مخصوص در این روزگار بود که به مکان کار پزشک یا جایی که او و مریض همدیگر را ملاقات میکردند، گفته میشد. میگفتند محکمه چون پزشک مثل یک قاضی در آن حکم میداد. پزشک، دانشها و علوم و تحلیل خود را با اطلاعاتی که از احوال بیمار به دست میآورد، کنار هم میگذاشت و درباره وضعیت مریض حکم میداد. واژه محکمه به همین حکمدادن اشاره داشت و بر همین اساس به پزشک نیز عنوان شغلی حکیم میدادند.
این مورخ و مدرس در ادامه اظهار کرد: حکیم شفایی همانند دیگر پزشکان یا حکمای زمان خود در جایی چون تختسرای یا پلههای مسجد مینشست و بیماران نیز به او مراجعه میکردند. حکما پول ویزیتی که امروزه با آن آشنا هستیم، دریافت نمیکردند. اما پول دارو را حتماً میگرفتند. هر حکیمی در بین بساط پزشکی خود دایرۀ متنوعی از گیاهان دارویی داشت.
وی تأکید کرد: البته دادن پول چندان مرسوم نبود. آنچه باب بود دادن مقداری خوراکی به طبیب محسوب میشد؛ یعنی هر کس به تناسب لطفش و توان مالیاش مقداری تخممرغ، نان خشک، کشمش و مویز یا هر خوراکی و کالای دیگری که شاید با شغل بیمار ارتباط داشت، به پزشک میداد. حکیم شفایی اصفهانی در چنین نظامی طبابت میکرد. «حق قدم» هم باب بود و زمانی به پزشک داده میشد که خود او به بالین بیمار برود، نه اینکه بیمار به محکمهاش پا بگذارد.
طبیب محبوب شاه عباس با قلمی لطیفهپرداز
این تاریخنگار در مورد راهیابی حکیم شفایی اصفهانی به دربار شاه عباس بیان کرد: وقتی شاه عباس به اصفهان آمد و این شهر را پایتخت کرد، شفایی اصفهانی از چنان شهرت و مهارتی در طب برخوردار بود که در ردیف پزشکان دربار قرار گرفت. وی احترام و اعتبار فراوانی نزد این پادشاه صفوی داشت.
او توضیح داد: همانطور که گفتم حکیم شفایی به رسم همه عالمان زمانهاش در علوم مختلف تبحر داشت، اما بیش از همه در پزشکی به شهرت و موفقیت رسید. در کنار پزشکی ادیبی برجسته بود و دیوان شعری از خود به جای گذاشته است که به تازگی هم برای چندمین بار چاپ شده است. او به جز پزشک دربار، به ملکالشعرای زمانه خود ملقب بود.
وی اضافه کرد: در اصفهان و شهرهای دیگر انجمنهای ادبی مختلفی در بین پزشکان وجود دارد که متأثر از این طبیبِ شاعر، نام حکیم شفائی اصفهانی را برای خود برگزیدهاند. دکتر محمد سیاسی مدیر و از جمله بانیان یکی از این انجمنها در شهر اصفهان به شمار میرفت. ساختمان نظام پزشکی اصفهان نیز محل برگزاری این انجمن ادبی بود.
کثیری در پایان یادآور شد: اهالی ادبیات غالباً حکیم شفایی اصفهانی را به شعر و دیوان معروفش میشناسند و پزشکان نیز او را در جایگاه طبیبی نامدار در خاطرهها دارند. خود حکیم شفایی اصفهانی نیز به این مطلب اشارهای کرده بود که شاعر بودن من چنان بر پزشکیام سایه افکنده است که اهل شعر از طبیببودنم آگاهی ندارند و از طرفی پزشکان نیز قدرت شعری من را نمیبینند و فقط در جایگاه طبیب میشناسند.
این پژوهشگر در باب اشعار حکیم شفایی توضیح داد: گفتنی است که شاعرانههای او در روزگار جوانیاش غالباً هجوآمیز و سخریه بود. ممکن بود از دست کسی دلخوری داشته باشد و با توان شعری و قلمی خود، آن فرد را نکوهش کند! بعدها شعرش متحول شد و از این روش فاصله گرفت، اما باز هم اطرافیان اصفهانی از قلم و شعر او میترسیدند. بهطورکلی، حکیم شفایی بیانی شیرین، بذلهگو و لطیفهپرداز داشت.
انتهای پیام