Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «عصر ایران»
2024-05-01@11:31:38 GMT

روایت نامه‌نگاری‌های صدام و هاشمی رفسنجانی

تاریخ انتشار: ۸ مرداد ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۸۷۹۴۸۵۲

«آخرین نامه صدام حسین را می‌توان اوج اعتراف‌های او و مبتنی‌ بر ناتوانی او دانست؛ نامه‌ای که در آن صراحتا بر اخوت میان ایران و عراق و لزوم اجرای توافق ۱۹۷۵ الجزایر تأکید شده است؛ توافق‌نامه‌ای که صدام پیش از حمله آن را پاره کرده و خواستار تغییر آن شده بود.»

به گزارش ایسنا، روزنامه شرق نوشت: «‌حد فاصل پایان جنگ هشت‌ساله عراق با ایران و آغاز حمله به کویت را می‌توان دو سال سرنوشت‌ساز در روابط ایران با عراق قلمداد کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در دو سال یادشده، صدام، رئیس‌جمهور وقت عراق، اقدام به ارسال نامه‌هایی تاریخی به اکبر هاشمی‌ رفسنجانی، رئیس‌جمهور وقت ایران کرد که چهارمین ‌نامه یادشده ۳۰ سال پیش در چنین روزی منتشر شده است؛ از این‌ رو بر آن شدیم در این مجال ضمن اشاره به متن نامه‌های ارسال‌شده، به چرایی فرستادن چنین نوشته‌هایی در این مقطع اشاره کنیم.

‌صدام: نیروهایی به درگیری مجدد ایران و عراق تمایل دارند

صدام در نامه نخست خود به هاشمی گفت که «عراق هم‌زمان هدف توطئه‌های صهیونیسم و امپریالیسم است، زیرا این کشور مانع و خطری در برابر توسعه صهیونیسم به‌حساب می‌آید. دشمنان سعی دارند با تضعیف عراق دست صهیونیسم را در تهدیدات و اجرای نقشه‌های شوم خود در منطقه و ادامه اشغال فلسطین و بیت‌المقدس عرب باز نگه‌ دارند! این نیروها مایل‌اند آتش درگیری مجددی را بین ایران در یک‌ سو و عراق و امت عرب از سوی دیگر، شعله‌ور کنند.»

او در نامه خود مدعی شد که عراق از سوی کشورهای مترقی منطقه حمایت می‌شود.

هاشمی‌ رفسنجانی این ادعای صدام را بی‌پاسخ نگذاشت. او در پاسخ نوشت: «البته ما هیچ مشکلی با امت عرب نداریم و از همکاری صادقانه برخی دولت‌های عربی بهره‌مند هستیم ... این نکته را همه می‌دانند که ایران مدافع راستین نهضت فلسطین است، نه عراق.»

‌هاشمی: آیت‌الله خامنه‌ای در هیچ مذاکره‌ای شرکت نمی‌کند

صدام در نامه دوم خود نوشت: «انقلاب اسلامی از ابتدای کار و همیشه عظمت و اقتدار اسلام و مسلمین، مبارزه علیه دولت غاصب اسرائیل و آزادسازی فلسطین را هدف خود قرار داده است.»

رئیس‌جمهور وقت ایران در نامه ۱۸ ژوئن خود در پاسخ به دعوت صدام از ایران برای پیوستن به مبارزه علیه امپریالیسم و صهیونیسم ‌گفت: «شما خود را مدافع فلسطینی‌ها، متولی امور آنها و نیروهای مقاومت در برابر تجاوزات امپریالیست‌ها قلمداد می‌کنید و از ما دعوت می‌کنید که به صف مبارزان بپیوندیم اما نویسندگان این نامه آگاهی دارند که جمهوری اسلامی ایران پیشگام مبارزه علیه امپریالیسم و هدف اصلی تجاوزات استکبار است... اگر همه دولت‌های عربی با انقلاب ایران همکاری کنند، توازن قوا در خاورمیانه به نفع اسلام و مسلمین تغییر خواهد کرد؛ علاوه‌ بر این نیروهای مترقی منطقه پشتیبان ایران هستند و متقابلا عراق بر خلاف ادعای صدام، از سوی سلاطین، شیوخ و رهبرانی که اعضای امت عرب به حساب نمی‌آیند، حمایت می‌شود.»

نکته مهمی که در خاطرات هاشمی وجود دارد، این است که پس از نوشتن نخستین نامه، هاشمی پس از مشورت با مقام معظم رهبری تصمیم می‌گیرد که به نامه صدام جواب بدهد و پیش‌نویس این جواب را حسن روحانی، دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی، آماده می‌کند. هاشمی در صفحه ۵۵ خاطرات سال ۱۳۶۹ خود می‌نویسد: «دکتر حسن روحانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی، آمد و پیش‌نویس جواب نامه صدام را آورد.»

صدام حسین در نامه دوم خود به هاشمی‌رفسنجانی در ۱۹ مه۱۹۹۰ ایده نشستی با شرکت همه تصمیم‌گیرندگان عالی دو کشور را مطرح کرد. او در نامه‌اش خطاب به رفسنجانی نوشت: «شرکت چنین مقاماتی در مذاکرات توافق، از نظر روان‌شناختی و اخلاقی آنها را مقید به اجرا و پایبندی به توافق‌نامه می‌کند و مانع تأثیرگذاری حوادث بعدی بر فرایند صلح می‌شود.»

صدام اجلاسی را با ترکیب ذیل در نظر داشت: در طرف عراقی، شخص صدام، جانشین فرماندهی و عزت ابراهیم، جانشین شورای فرماندهی انقلاب و در طرف ایرانی، دو مقام عالی‌رتبه یعنی آیت‌الله خامنه‌ای و هاشمی‌ رفسنجانی. صدام گمان می‌کرد در نشستی در چنین سطح، مذاکره‌کنندگان از اقتدار لازم برای دستیابی سریع و مؤثر به توافق برخوردار خواهند بود. او برای آغاز مذاکرات، ۲۸ آوریل یا هفت ‌روز پس از رسیدن اولین‌ نامه به دست مقامات ایرانی را پیشنهاد داده بود. هاشمی‌ رفسنجانی با نشستی در این سطح موافق نبود. بنابراین پیشنهاد داد که «ابتدا مذاکره توسط یک نماینده اعزامی از عراق صورت گیرد و ملاقات در سطح بالاتر زمانی مورد پذیرش قرار خواهد گرفت که به نتایج مشخصی که مبنای مراحل بعدی قرار گیرند، دست‌ یافته باشیم.»

هاشمی‌ رفسنجانی در پاسخ به صدام نه‌تنها ایده برگزاری یک اجلاس اولیه را رد کرد بلکه تأکید کرده بود که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در هیچ‌گونه مذاکره‌ای در هیچ سطحی شرکت نخواهند کرد. با وجود این او به حاکم عراق اطمینان داد که «نمایندگان ایران تحت رهنمودهای مقام معظم رهبری عمل کرده و اگر رئیس‌جمهور ایران در مذاکرات شرکت کند، قطعا دارای اختیارات تام خواهد بود و تصمیمات یقینا اجرا خواهد شد و شما نباید از بابت مسائلی که در نامه خود طرح کرده‌اید، نگران باشید.»

‌هاشمی پاسخی به نامه سوم و چهارم نداد

نامه سوم صدام در ۱۶ جولای مبنی‌ بر اعزام یک نماینده شخصی به تهران بود که هاشمی پاسخ آن نامه را نداد. صدام پیشنهادهای دیگری در ۳۰ جولای و در نامه چهارم خطاب به هاشمی‌رفسنجانی مطرح کرد. او باز هم بر پیشنهاد برگزاری یک اجلاس سران تأکید کرد و در توجیه آن نوشت که یک موافقت‌نامه صلح از سویی باید همه مسائل مهم بین دو کشور را مورد توجه قرار دهد و از سوی دیگر هرگونه توافقی باید جزئی از یک کل تجزیه‌ناپذیر و مجموعه به‌هم‌پیوسته باشد؛ به‌ گونه‌ ای‌که شکاف در هر بخش از آن، رخنه در همه مواد آن به حساب آید. او پیشنهاد داد که عقب‌نشینی نیروها به مرزهای بین‌المللی و مبادله اسرای جنگی در مدت دو ماه از تاریخ پذیرش نهایی یک موافقت‌نامه صلح صورت گیرد. زبان به‌ کار گرفته‌شده از سوی صدام حسین پیچیده است ولی همان‌گونه که هاشمی‌رفسنجانی اشاره کرده است، از نرمش مواضع صدام درباره اروندرود حکایت می‌کند. صدام به ایران پیشنهاد کرد که حقوق کشتی‌رانی و ماهیگیری ایران و شکلی از اداره مشترک - نه حاکمیت - را به رسمیت بشناسد.

در چهارمین نامه، از سویی صدام سعی داشت باز بر اراده به صلح خود تأکید کند اما هم‌زمان بحث اروندرود را با منطقی مطرح کرد که با همان، جنگ را آغاز کرده بود. در بند چهارم پیشنهادی بر عقب‌نشینی دوماهه از تاریخ تصویب توافق‌نامه بین طرفین داد و حتی تأکید کرد هرچه کوتاه‌تر باشد، بهتر است. برای نخستین‌ بار موضوع اسرا را مطرح و پایبندی خود را به قراردادهای ژنو اعلام کرد اما در بند شش، باز به سراغ ادعاهای قبلی‌اش رفت و درباره اروندرود نوشت: «حاکمیت کامل بر رودخانه متعلق به عراق باشد زیرا که حق تاریخی و مشروع آن است.» در بند ۱۲ این نامه نیز صدام سعی کرد با طرح تقسیم مشترک کمک‌های بین‌المللی به بازسازی دو کشور «تقسیم بالمناصفه بین ایران و عراق» از اتهام آغازگری جنگ بگریزد. این‌ بار نیز هاشمی به‌ دلیل موضوعیت‌نداشتن پیشنهادهای عراق به‌ویژه درباره اروندرود و کمک‌های بین‌المللی جوابی به نامه نداد.

‌صدام از  ورود ایران به جنگ عراق و کویت نگران بود

در سوم اوت، یک‌ روز پس از تهاجم به کویت، صدام نامه پنجم خود را به رئیس‌جمهور ایران نوشت. این نامه آشکارا نشان‌دهنده نگرانی عراق از احتمال همکاری ایران با گروه دشمنان عراق بود. صدام ادعا ‌کرد که حمله عراق به کویت یک مسئله عربی است و ایران نباید در آن مداخله کند. او به‌ طور صریح و بی‌پرده به ایران درباره مداخله در این بحران هشدار داد. صدام با بدگمانی گفت که گزارش‌هایی درباره فعالیت‌های سیاسی‌ هاشمی‌ رفسنجانی و ملاقات‌هایش با فرماندهان نظامی ایران دریافت کرده است. او همچنین نوشت در صورتی‌ که ایران غیر عاقلانه رفتار کند یا با پیشنهاد ۳۰ ژوئیه او موافقت نکند، ممکن است پیشنهاد خود را پس بگیرد. پاسخ هاشمی‌ رفسنجانی در هفتم اوت به این نامه و به پیشنهادهای تفصیلی ۳۰ جولای صدام جالب است، زیرا مواردی را مطرح می‌کند که بیانگر موضع دائمی ایران در طول بحران کویت و دست‌ کم تا قیام شیعیان در جنوب در فوریه - مارس ۱۹۹۱ را تشکیل می‌دهد. از سویی رئیس‌جمهور وقت ایران خواهان ادامه مذاکرات بین ایران و عراق بود. او می‌دانست که موضع عراق درباره اروندرود تا حدودی تغییر کرده است اما پیشنهاد صدام همچنان برای ایران غیر قابل پذیرش بود. از این‌ رو هاشمی‌ رفسنجانی گفت: «پیشنهاد مشخص ما این است که قرارداد ۱۹۷۵ مبنای مذاکرات صلح قرار گیرد، زیرا بدون پایبندی به قراردادهای پیشین، به‌ویژه پیمانی که حامل امضای شخص شماست، نمی‌توان به گفته‌های امروز اعتماد کرد.» نامه ۱۴ اوت صدام به‌عنوان تأییدی بر مواضع گذشته ایران تفسیر شد. روشن بود که این نامه از سوی ایران، دست‌ کم در محیط داخلی و بین‌المللی چگونه تفسیر خواهد شد. هاشمی‌ رفسنجانی در پاسخ این نامه خطاب به صدام آورد: «اعلام شما مبنی‌ بر پذیرش مجدد قرارداد ۱۹۷۵ راه را برای اجرای قطع‌نامه ۵۹۸، حل مسائل در چارچوب آن و گذر از آتش‌بس موجود به یک صلح پایدار هموار می‌کند.»

صدام نامه پنجم را با یادآوری شرایط دشوار منطقه‌ای و تهدیدهای متحدان سابق و دشمنان جدیدش فرستاد و با جواب ایران مواجه شد. رئیس‌جمهور وقت ایران در ابتدای نامه نوشت: «نامه مورخه ۶۹/۰۵/۱۲ شما دریافت شد. با این که اصل نامه علی‌الظاهر به منظور پیشبرد مذاکرات صلح تنظیم شده، لیکن بخشی از مضامین آن تأسف‌آور است.» هاشمی در هفت‌ بند به مجموع نامه‌های بی‌پاسخ صدام جواب داد. در این جواب ملاقات مستقیم بین رؤسای‌ جمهور قویا رد می‌شود و تنها زمانی آن مفید ارزیابی می‌شود که مسائل کلیدی و مهم حل‌وفصل شده باشد. هاشمی با انتقاد از اشغال کویت، درباره گله صدام از کمک‌های ایران برای اطفای چاه‌های نفت کویت ‌نوشت: «در این مدت ما نشانه‌ای از اقداماتی که بیانگر حسن نیت شما باشد، ندیدیم و ادامه اشغال خاک ایران تردیدهای جدی را نسبت به انگیزه و اراده به صلح از طرف شما ایجاد کرده است.»در آخرین بند این نامه هاشمی با اتمام حجت برای معاهده الجزایر، پذیرش آن را تنها راه‌حل عملی اجرای صلح می‌داند. بین ۱۴ اوت تا پایان ماه مارس ایران میزبان چندین هیات نمایندگی بلندپایه عراقی بود. طارق عزیز در اوایل سپتامبر از تهران دیدار کرد و علی‌اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه وقت ایران، در ماه نوامبر دیدار او را پاسخ گفت. عزت ابراهیم به اتفاق سعدون حمادی در اوایل ژانویه در تهران بودند.

صدام:  تمام شروط  ایران  را  می‌پذیرم

در چهاردهم اوت ۱۹۹۰، ۱۲ روز پس از حمله به کویت، صدام در نامه‌ای خطاب به هاشمی‌ رفسنجانی، رئیس‌جمهور وقت ایران تمایل خود را مبنی‌ بر قبول همه شرایط ایران به منظور امضای یک پیمان صلح که به جنگ میان دو کشور به ‌طور رسمی خاتمه دهد، اعلام کرد. او در این نامه موارد زیر را پیشنهاد داده بود: «خروج سربازان بیگانه ممکن است از طریق عراقی از خاک ایران در مدت سه‌ روز، مبادله اسرای جنگی در مدت مشابه - این امر به محض برقراری آتش‌بس بین دو کشور در سال ۱۹۸۸ انجام گرفت - و پذیرش رودخانه شط‌العرب به‌عنوان خط مرزی دو کشور براساس قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر.»

نکته اخیر مسئله‌‏ای اساسی بود. بر اساس بیانیه الجزایر، عراق با پذیرش خط تالوگ به‌عنوان خط مرزی دو کشور، در واقع حاکمیت ایران را بر اروندرود پذیرفته بود. اقدام صدام در پاره‌کردن بیانیه الجزایر در مقابل دوربین تلویزیون در سال ۱۹۸۰ و طرح مجدد ادعای حاکمیت مطلق عراق بر شط، نقطه شروع جنگ بود. مذاکرات دو کشور بعد از برقراری آتش‌بس عمدتا بر محور درخواست عراق درباره همین مسئله بوده است. صدام در نامه چهاردهم اوت خود نوشت: «همه‌چیز روشن شده و آن چه می‌خواستید و بر آن تأکید داشتید، حاصل شده است.»

پیشنهاد غیر منتظره صدام به ایران با مسئله تجاوز به کویت مرتبط بود. او می‌خواست از جناح شرقی خود و  این که ایران در هیچ‌گونه اتحاد نظامی تهاجمی علیه عراق مشارکت نخواهد کرد، اطمینان یابد و سربازان خود را برای به‌کارگیری در مرز کویت - سعودی، آزاد کند. صدام در نامه‌اش هر چه بیشتر مواضع هاشمی را مورد تأیید قرار داد. او در توجیه پیشنهاد خود چنین گفت: «نباید قابلیت‌های عراق در یک جنگ بزرگ خارجی هدر رود؛ بلکه این توانایی‌ها باید در راستای اهداف مشترک مسلمان‌ها و اعراب مورد استفاده قرار گیرند.»

صدام با پیشنهاد امضای پیمان صلح امیدوار بود بتواند ایران را متقاعد کند که تحریم‌های تجاری علیه عراق را نقض کند؛ بنابراین برداشت صدام از «مناسبات عادی‏» بین دو کشور، «مشارکت‏» ایران و عراق برای تأمین امنیت ‏خلیج فارس و دور نگه‌داشتن منطقه از حضور نیروها و ناوگان‌های خارجی، و همچنین «مشارکت در سایر امور حیاتی‏» بود.

آخرین نامه صدام حسین را می‌توان اوج اعتراف‌های او و مبتنی‌ بر ناتوانی او دانست؛ نامه‌ای که در آن صراحتا بر اخوت میان ایران و عراق و لزوم اجرای توافق ۱۹۷۵ الجزایر تأکید شده است؛ توافق‌نامه‌ای که صدام پیش از حمله آن را پاره کرده و خواستار تغییر آن شده بود.»

لینک کوتاه: asriran.com/0036Vb

منبع: عصر ایران

کلیدواژه: صدام هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت ایران درباره اروندرود هاشمی رفسنجانی صدام در نامه ایران و عراق بین المللی توافق نامه نامه ای صدام حسین نامه صدام دو کشور

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۷۹۴۸۵۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آیا صدام حسین واقعا «دیوانه خاورمیانه» بود؟

فرارو- روانشناسان مختلفی به تحلیل شخصیت "صدام حسین" دیکتاتور اسبق عراق پرداخته اند. یکی از شناخته شده‌ترین آنان "جرولد مورتون پست" روانپزشک و تحلیلگر سابق سیا بود که در برخی از منابع از او به عنوان ابداع کننده "روانشناسی سیاسی" نیز یاد شده است.

قسمت اول گزارش فرارو با عنوان "آیا صدام حسین واقعا "دیوانه خاورمیانه" بود منتشر شد. در گزارش اول به بررسی نظرات مورتون پست درباره صدام پرداخته شد. در ادامه قسمت دوم گزارش را می‌خوانیم:

دیدگاه‌های روانکاوانه دیگر درباره صدام

از دیگر روانشناسانی که به بررسی ویژگی‌های روانی صدام پرداخته اند می‌توان به "اوبری ایملمن" دانشیار روانشناسی در دانشگاه سنت جانز در امریکا اشاره کرد.

از دید او صدام حسین را می‌توان از نظر روانکاوانه در قالب سندرم "خودشیفتگی بدخیم" توصیف کرد. مولفه‌های اصلی این سندرم خودشیفتگی بیمارگونه، ویژگی‌های ضد اجتماعی، ویژگی‌های پارانوئید و پرخاشگری بدون محدودیت است.

او در این باره نوشته است: "صدام حسین خودشیفتگی بیمارگونه را از خود نشان می‌دهد الگویی شخصیتی که با بزرگ نشان دادن بیش از اندازه خود و اعتماد به نفس بیش از حد شناخته می‌شود تا حدی که فرد را از همدردی با درد و رنج آنان ناتوان می‌سازد. افراد دارای این ویژگی‌ها عاری از همدلی و رنج انسانی هستند که به آنان اجازه می‌دهد تا به همان راحتی که می‌خواهند دشمنان خود را وحشیانه حذف کرده و علیه مردم خود دست به جنایت بزنند".

او می‌افزاید: "چنین رهبران بی پرنسیب (فاقد اصول) و خودشیفته‌ای با احساس غرور و خودپسندی‌ای که دارند نسبت به رفاه و آسایش حال دیگران بی تفاوت هستند. آنان میل به استثمار دیگران را دارند و یا دست کم انتظار دارند از سوی دیگران برسمیت شناخته شده یا مورد توجه ویژه قرار گیرند بدون آن که مسئولیت‌های متقابلی را بپذیرند. نادیده گرفتن حقوق دیگران و گرایش به نادیده گرفتن قرارداد‌ها در آنان دیده می‌شود. آنان اعمال متهورانه را با خیال پردازی‌های گسترده و تعصبات صریح توجیه می‌کنند. این نظر توصیفی این عده ممکن است به عنوان افراد فاقد "سوپرایگو"* (فراخود) توصیف شوند که نشان دهنده بی وجدان بودن و بی اخلاق بودن در قبال سایرین است. این افراد، غیر وفادار و استثمارگر ویژگی‌های مشترکی با شیادان و شارلاتان‌های جامعه دارند. آنان نسبت به قربانیان شان کینه توز بوده و آنان را تحقیر می‌کنند. آنان در شیوه‌های نفوذ اجتماعی مهارت دارند.

آنان به بیگناهی تظاهر می‌کنند و در فریب دادن مکارانه دیگران با جذابیت و زرنگی شان مهارت دارند. جهت گیری اصلی آنان خیانت کردن به دیگران است و استدلال شان این است: "پیش از آن که آنان با شما این گونه رفتار کنند شما با آنان این گونه رفتار کنید". آنان با سبک حیله گرانه شان مدام درمحاسبات شان نقشه کشیده و دیگران را دستکاری می‌کنند. آنان خودمحور هستند نسبت به نیاز‌ها و حقوق دیگران بی تفاوت بوده و در شکار افراد ضعیف و آسیب پذیر مهارت دارند. آنان فاقد احساس گناه واقعی هستند و وجدان اجتماعی اندکی دارند و اصولا فرصت طلبانی هستند که از فریب دادن سایرین لذت می‌برند و به دلیل سهل اغوا شدن سایرین آنان را تحقیر می‌کنند".

ایملمن در ادامه تحلیل خود درباره ویژگی‌های روانی صدام به ویژگی‌های "ضد اجتماعی" (سایکوپاتیک) در او پرداخته و می‌نویسد:" وجدان اجتماعی ضعیف افراد خودشیفته بدخیم اساسا توسط منفعت شخصی اداره می‌شود. رهبر خودشیفته بدخیم همچون صدام با انگیزه‌های قدرت و خود بزرگ بینی هدایت می‌شود. با این وجود، غیر اخلاقی بودنش به او اجازه می‌دهد تا از عقاید اصولی و اعتقادات عمیق دیگران (برای مثال از ارزش‌های مذهبی یا شور ملی) برای تحکیم قدرت خود سوء استفاده کند.

مواجهه چنین افرادی با تهدید مجازات منصرف شان نمی‌کند. آنان به شکل منحصر بفردی در برابر انگیزه‌های اقتصادی، تحریم‌ها یا هر فشار دیگری که فاقد زور و استفاده از قوه قهریه باشد مقاومت می‌کنند. آن‌ها دارای ویژگی‌های ضد اجتماعی و اساسا حریص هستند. آنان احساس می‌کنند زندگی حق شان را به آنان نداده و دیگران سهمی بیش از حق شان دریافت کرده اند. بنابراین، حسادت میل به انتقام جویی در وجودشان برانگیخته می‌شود و آرزوی گرفتن چیزی را دارند که از آن محروم شده اند. از دید آنان تنها با در اختیار داشتن قدرت می‌توان به این حق دست یافت".

ایملمن اشاره می‌کند در پس‌نمایی بزرگ‌تر از شخصیت رهبرانی چون صدام ذهنیت پارانوئیدی و باور آنان به تحت محاصره قرار گرفتن وجود دارد و به همین خاطر چنین افرادی منزوی هستند. او می‌نویسد: "افرادی که در رأس قدرت هستند و دچار خودشیفتگی بدخیم و پارانوئیدند، تشنه قدرت، بی اعتماد و کینه توز نسبت به سایرین و هم چنین به شدت حسود هستند. آنان جنگ طلب بوده و میل بیرحمانه‌ای برای انتقام از دیگران و پیروز شدن بر آنان دارند. آنان بدخواهی‌ای که درون خود احساس می‌کنند را به دیگران نسبت می‌دهند. باور‌های آزاردهنده آنان ممکن است ابعادی تقریبا هذیانی به خود بگیرد. ویژگی بارز پارانویای بدخیم جهت گیری شدید نسبت قدرت و نیاز همزمان به مقاومت در برابر همه تاثیرات خارجی است.

این افراد سرسختانه به استقلال و اعتقاد به ارزش شخصی خود می‌چسبند. آنان انتقاد از خود را دارای انگیزه بدخواهانه به منظور تضعیف عزت نفس و خنثی کردن استعداد‌های شان و تسلیم شدن در مقابل اراده دیگران قلمداد می‌کنند. این رهبران امتیازات کمی می‌دهند و تمایل دارند تا جایی که لازم است خشونت را تشدید کنند و تا زمانی که دیگران تسلیم نشوند از تسلیم شدن خودداری می‌کنند. با این وجود، این رهبران بدخواه محدودیت‌ها پیش روی شان برای دستیابی به جاه طلبی‌های شان را تشخیص می‌دهند".

همانندی‌های روانی صدام با هیتلر

فردریک ال کولیج" و "دنیل ال سگال" پژوهشگران دانشگاه کلرادو با انجام پژوهشی که در نشریه روانشناسی نظامی در سال ۲۰۰۷ میلادی منتشر شد به این نتیجه رسیدند که صدام بسیاری از مولفه‌های اختلال شخصیتی "آدولف هیتلر" را داشته اگرچه از نظر آنان ویژگی سادیستی (دگرازار گرایانه) در صدام قوی‌تر از هیتلر بوده است. آنان در مقاله خود در این باره نوشته اند: "به نظر می‌رسد که یک مجموعه اختلال شخصیتی تحت عنوان چهار بزرگ برای این دو دیکتاتور وجود داشته و آنان سادیست، ضد اجتماعی، پارانوئید و خودشیفته بودند. هم چنین مشخص شد که صدام احتمالا برخی از صفات یا ویژگی‌های اسکیزوفرنی پارانوئید که در آن ذهن بیمار با واقعیت منطبق نیست را داشته است. پیامد‌های دیپلماسی و مذاکره با افرادی با چنین مشخصات شخصیتی این گونه بیان می‌شود:"او مردی خطرناک با تسلیحات خطرناک است".

آنان می‌افزایند: "افراد مبتلا به اختلال شخصیت پارانوئید به طور فراگیر نسبت به دیگران بی اعتماد و مشکوک هستند و انگیزه‌های دیگران را معمولا بدخواهانه تفسیر می‌کنند. افراد مبتلا به این اختلال معمولاً تصور می‌کنند که افراد دیگر از آنان سوء استفاده می‌کنند، به آنان آسیب می‌رسانند یا آنان را فریب می‌دهند حتی اگر هیچ گونه شواهدی برای حمایت از این دیدگاه شان وجود نداشته باشد. آنان در مورد وفاداری و امانتداری دوستان و اطرافیان شان دچار سوء ظن هستند. این الگو قطعا با شخصیت صدام انطباق دارد.

جلسه معروف او در سال ۱۹۷۹ میلادی با حضور نخبگان حزبی و مقام‌های ارشد شاهدی قوی است که نشان می‌دهد او دچار پارانویا بود. در آن جلسه او در حال سیگار کشیدن است و بیش از ۲۰۰ مقام عراقی در حال گوش دادن به سخنان اش هستند. او اعلام می‌کند که خائنانی در میان آنان هستند و دستور بازداشت شان را صادر می‌کند. او در آن جلسه اغلب می‌خندد و لبخند می‌زند. اعضای حزب به عنوان خیانتکار معرفی شده و به طور علنی تحقیر شده و برای اعدام از صفوف دیگر اعضا بیرون کشیده می‌شوند. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی نسبت به دیگران دچار بی اعتنایی فراگیر هستند و مرتبا حقوق آنان را زیرپا می‌گذارند و نسبت به اقدامات آسیب زای خود برای دیگران احساس گناه نمی‌کنند. هم چنین، افراد خودشیفته ای، چون هیتلر و صدام همدلی کمی با دیگران دارند و یا اصولا احساس همدلی‌ای با سایرین ندارند.

افراد مبتلا به اختلال شخصیت سادیستی دارای الگوی فراگیر رفتار ظالمانه، تحقیرآمیز و پرخاشگرانه هستند. آنان از رنج روحی و جسمی دیگران لذت می‌برند، دروغ می‌گویند و به دیگران آسیب می‌رسانند و یا با استفاده از ایجاد ارعاب دیگران را وادار به انجام خواسته‌های خود می‌کنند. سادیست‌ها از ظلم یا خشونت فیزیکی به منظور تسلط بر یک رابطه استفاده می‌کنند و کنترل‌های رفتاری ضعیفی دارند. از این رو نیز نمونه‌های فراوانی در زندگی و اقدامات صدام نشان دهنده وجود این گونه اختلالات شخصیتی است. افراد پارانوئید اغلب بی اعتمادی و سوء ظن خود را به دیگران القا می‌کنند که هسته اصلی شخصیت و سازوکار دفاعی مرکزی آنان است. آنان از طریق فرافکنی تهمت آمیز و بدخواهانه خود به دیگران تهدید‌هایی را در جایی ایجاد می‌کنند که ممکن است قبلا وجود نداشته باشد.

درمان بیماران پارانوئید به شکلی غیرعادی دشوار است. با این وجود، افراد پارانوئید اغلب به طور شهودی به برخی افراد بیش از دیگران اعتماد دارند. در مذاکرات اولیه با صدام بر سر تسلیحات کشتار جمعی او احتمالا به برخی از مقام‌های دولتی بیش از دیگران اعتماد داشته است مانند اعتماد بیش‌تر به ملک عبدالله دوم پادشاه اردن در مقایسه با اعتماد کم‌تر به عبدالله  ولیعهد عربستان سعودی یا اعتماد بیش‌تر به کالین پاول وزیر امور خارجه امریکا در مقایسه با اعتماد کم‌تر به جورج بوش رئیس جمهور وقت امریکا. معدود مقام‌های ارشد جهان که صدام ممکن بود برای مذاکره به آنان اعتماد پیدا می‌کرد باید صاحب قدرت می‌بودند.

افراد پارانوئید به افراد ضعیف اعتماد ندارند. ویژگی‌های ضد اجتماعی صدام عدم همدلی با دیگران، انتقام جویی و نترس بودن او در برابر تحریم‌ها و مجازات‌ها همگی باعث می‌شدند که مذاکرات با او فوق العاده دشوار شود. به نظر می‌رسید که صدام به نادیده گرفتن نظر بازرسان تسلیحاتی افتخار می‌کرد. این رفتار تا حد زیادی ناشی از الگوی شخصیت ضداجتماعی او بود. کاملا قابل پیش بینی بود که صدام به بازرسی تسلیحاتی بازرسان به عمثابه یک میدان نبرد می‌نگریست. انگیزه‌های او بدون شک ایجاد خشم و تحقیر بازرسان خارجی بود".


گردآوری و ترجمه: نوژن اعتضادالسلطنه

منابع:

Coolidge, Frederick L. , Segal Daniel L. (۲۰۰۷) , Was Saddam Hussein Like Adolf Hitler? A Personality Disorder Investigation, Military Psychology.

Immelman, Aubrey (۲۰۰۳) , The Psychological Profile of Saddam Hussein, Unit for Study of Personality in Politics.

Post, Jerrold M. (۱۹۹۱) , Saddam Hussein of Iraq: A Political Psychology Profile, Political Psychology, Vol.۱۲, No.۲, pp. ۲۷۹-۲۸۹

دیگر خبرها

  • آیا صدام حسین واقعا «دیوانه خاورمیانه» بود؟
  • ضرورت تدوین کلان روندها برای طراحی آینده متناسب با زیست بوم ایران
  • دولت سیزدهم طلسم بهره‌برداری از خط ریلی شلمچه-بصره را می شکند؟
  • فرمانده‌ای که پسرخاله صدام را اسیر کرده بود
  • جوان رفسنجانی ناجی جان بیماران شد
  • تصویرنگاری نرم از مداخله‌گرایی آمریکا
  • افشاگری‌های عضو جدا شده از منافقین در دادگاه درباره همکاری های نظامی این گروهک با ارتش صدام
  • روزنامه نگاری با قدرت تیتر
  • روایت هجرت اجباری ابوالرضا(ع) از مدینه به عراق
  • رابط اصلاح‌طلبان با رهبری بعد از فوت هاشمی‌رفسنجانی چه کسی است؟