Web Analytics Made Easy - Statcounter

ایسنا/خراسان رضوی تغییرات اساسی در زندگی و ترک مدرسه و دانشگاه و ورود به جامعه برای راه‌اندازی کسب‌وکاری جدید بدون داشتن هیچ مسیر و علم خاصی در این مورد بسیار پیچیده و ترسناک به نظر می‌رسد. روبه‌رویی با انتخاب‌هایی جدید در زندگی بدون کمک و تذکر از سمت دیگران بسیار دشوار است و هر کس باید خود مسیر درست موفقیت را پیدا کند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

«ای کاش وقتی ۲۰ ساله بودم می‌دانستم»؛ کتابی است که مخاطب با خواندن آن یاد می‌گیرد قوانین گذشته را دور انداخته و قوانین جدیدی که ارائه می‌شود را الگو بگیرد. این کتاب را «تینا سیلیگ» استاد عملی دانشکده‌ علوم مدیریت و مهندسی دانشگاه استنفورد به رشته تحریر درآورده است و جزء دسته کتاب‌های خودشناسی قرار می‌گیرد.

این کتاب در ۱۰ فصل به مخاطب خود می‌آموزد که نباید تنها وابسته به اطلاعات و آموزش‌های دوران مدرسه و مراکز آموزشی بود و آنها باید بیاموزند از نوآوری در تمام لحظات زندگی‌شان استفاده کنند؛ چراکه استفاده از نوآوری و نگاهی متفاوت داشتن به امور باعث می‌شود افراد کارهایی متفاوت و تازه انجام دهند.

سیلیگ درباره‌ این کتاب می‌نویسد: «ذهن ناهوشیار را می‌توان به کامپیوتری تشبیه کرد که بعضی از داده‌های آن نادرست بوده و مطالعه این کتاب مجالی است شگفت تا گرایش‌هایی را که نسبت به زندگی دارید دقیق‌تر بنگرید و از شّر بسیاری از الگوهای معیوب گذشته که در ژرفای وجودتان ریشه دوانده رها شوید. آنگاه خواهید دید که روابطتان با مردم، ایده‌ها و اشیاء معنایی یکسره متفاوت پیدا خواهد کرد.»

متن و ماجراهای این کتاب در مورد افرادی است که سیلیگ در مقام استاد و مشاور با آنها سر و کار داشته است. وی در جایی گفته است « تمام ماجراهایی که در این کتاب به آن‌ها اشاره می‌کنم در کلاس‌های دانشگاه استنفورد اتفاق افتاده است و همچنین از تجربیات گذشته‌ام به عنوان محقق، کارآفرین، مشاور مدیریت، استاد، نویسنده نیز تاثیر پذیرفته است. شماری از داستان‌ها نیز مربوط به کارآفرینان، مخترعان، هنرمندان و دانشگاهیان در زمینه‌های مختلف است. البته در این راستا بخت و اقبال پیوسته با من یار بود، زیرا اغلب با افرادی کنجکاو و پرس‌وجوگر سروکار داشته‌ام که با به چالش کشیدن مفروضات، دید قالبی و الگوهای نادرست نهفته در ضمیرشان کارهای چشمگیری انجام داده و مشتاقانه مایل بوده‌اند ماجرای شکست‌ها و موفقیت‌هایشان را با دیگران در میان بگذارد.»

تینا سیلیگ در خصوص هدفش برای نگارش این کتاب نوشته است، «من نخست به خلاقیت فردی توجه می‌کنم، سپس ذهنم را به خلاقیت گروهی معطوف می‌سازم و در نهایت خلاقیت و نوآوری را در سازمان‌های بزرگ، مرکز توجه قرار می‌دهم.»

نویسنده کتاب معتقد است که تنها علاقه یا استعداد نمی‌تواند موفقیت کسی را تضمین کند، بلکه اشتیاق به‌همراه استعداد را نکته کلیدی برای رسیدن به موفقیت می‌داند، بر همین اساس در این کتاب، سیلیگ به بررسی جداگانه هر کدام از این موارد می‌پردازد.

خوانندگان «ای کاش وقتی ۲۰ ساله بودم می‌دانستم» معتقدند، افکاری که در این کتاب مطرح شده است با مطالبی که در مراکز رسمی آموزشی به آنها تدریس می‌شده کاملا متفاوت و در مواردی حتی در تضاد و تقابل با اتفاقات زندگی بوده است.

عده‌ای معتقدند که مطالعه این کتاب فرصتی است تا خواننده بسیاری از الگوهای معیوب گذشته که در تمام وجودش ریشه دوانده را کنار بگذارد تا پس از آن بتواند با محیط پیرامونی خود روابطی متفاوت پیدا کند.

منتقدین این کتاب معتقدند «ای کاش وقتی ۲۰ ساله بودم می‌دانستم» پر از توصیه‌هایی بوده که نتیجه تحلیل‌های دقیق و ملموس نویسنده است و همین ویژگی کتاب مطالب آن را از حالت نصیحت‌های خشک جدا کرده و بر تاثیرش می‌افزاید.

بخش‌هایی از کتاب «ای کاش وقتی ۲۰ ساله بودم می‌دانستم» به این شرح است، « بسیاری از ما خیلی زودتر از زمانی که باید حرفه‌ای را دنبال کنیم هدف خویش را تعیین می‌کنیم. مردم دوست دارند از بچه‌ها بپرسند: (وقتی بزرگ شدی می‌خواهی چه‌کاره شوی؟) این کار سبب می‌شود که آنان اهدافشان را در دوران کودکی، دست‌کم در قلمرو ذهن، نهایی کنند و از بررسی فرصت‌های زیادی که در آینده با آن مواجه خواهند شد محروم شوند.»

« اطرافیان‌مان درباره نقش‌هایی که انتظار دارند به‌ عهده گیریم، به‌صراحت و یا در لفافه اظهارنظر می‌کنند و ما ناخودآگاه همان خط را دنبال می‌کنیم. بر این اساس، هرگونه اظهارنظر درباره رشته تحصیلی و یا شغلی بچه‌ها در ذهن ناهوشیارشان ثبت شده و به‌طور غیرارادی آینده‌شان را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. همه ما به‌شدت تحت‌تأثیر پیام‌های اطرافیان‌مان هستیم. بعضی از آن‌ها مستقیم و صریح القا می‌شوند.»

« وقتی بیست‌ساله شدم برایم دشوار بود بین آنچه برای خود می‌خواستم و آنچه دیگران برای من می‌خواستند تفاوت قائل شوم. اطرافیانتان اغلب از شما انتظار دارند که شتاب‌زده درباره شغل و حرفه آتی‌تان تصمیم بگیرید، به آن تصمیمات محکم بچسبید و برای به فعلیت درآمدن‌شان سماجت و مداومت نشان دهید. اما این راهکار اغلب درست و کارساز نیست. شما باید بارها مسیرتان را عوض کنید تا نهایتا به کاری برسید که به‌طور کامل با مهارت‌ها و علایقتان همسو و منطبق است. این درست مثل روند ارتقاء یک محصول و یا طراحی نرم‌افزاری جدید است.»

انتهای پیام

منبع: ایسنا

کلیدواژه: استانی فرهنگی و هنری کتاب کتابخوانی معرفی کتاب

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۸۹۳۹۱۹۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

زندگی سخت است آیا فلسفه می‌تواند کمک کند؟

فرارو- کی رن ستیا، استاد فلسفه در دانشگاه‌ام آی تی در کمبریج در ماساچوست است. عمده فعالیت‌های فلسفی او در زمینه اخلاق، معرفت‌شناسی و فلسفه ذهن هستند. از ستیا کتاب «راهنمای مواجهه فلسفی با میانسالی» با ترجمه «سینا بحیرایی» توسط انتشارات «مهرگان خرد» به زبان فارسی چاپ شده است. تازه‌ترین کتاب او «زندگی سخت است» نام دارد و با مضمونی فلسفی دارای فصولی در مورد ناتوانی، تنهایی، اندوه، شکست، بی‌عدالتی، پوچی و امید است. این کتاب به عنوان یکی از بهترین کتاب‌های معرفی شده از سوی نشریه «نیویورکر» در سال ۲۰۲۲ میلادی انتخاب شده است. از دیگر کتاب‌های او می‌توان به «شناخت درست از غلط» (انتشارات آکسفورد، ۲۰۱۲ میلادی) و «دلایل بدون عقل گرایی» (انتشارات دانشگاه پرینستون، ۲۰۰۷ میلادی) اشاره کرد.

به گزارش فرارو به نقل از وُکس، فلسفه چیست؟ این یک پرسش قدیمی است شاید یکی از قدیمی‌ترین پرسش‌ها در تاریخ فلسفه و هرگز یک پاسخ متفق القول درباره آن وجود نداشته است. برخی از افراد فکر می‌کنند هدف فلسفه این است که دنیا را معنا کند تا نشان دهد چگونه همه چیز به یکدیگر پیوند خورده است. برای عده‌ای دیگر فلسفه ابزاری عملی است که باید به ما بگوید چگونه زندگی کنیم. اگر شما در اردوگاه دوم قرار دارید پس منصفانه است که بگویم فلسفه را نوعی خودیاری قلمداد می‌کنید. این یک سنت فکری است که دست کم از لحاظ نظری می‌تواند شما را به سوی زندگی‌ای بهتر یا چیزی شبیه به آن راهنمایی کند.

من در کتاب خود تحت عنوان "راهنمای مواجهه فلسفی با میانسالی" نشان داده ام که فلسفه می‌تواند به ما در مواجهه با مشکلات عینی زندگی و روزمره و دست و پنجه نرم کردن با آن کمک کند.

من در کتاب ام نوشته ام "زندگی سخت است". آیا فلسفه زندگی می‌تواند در این سه واژه خلاصه شود به گمان ام می‌تواند. فیسلوفان عصر باستان مانند افلاطون و ارسطو در مورد زندگی ایده آل می‌اندیشیدند و سعی می‌کردند نقشه‌ای برای آن ارائه دهند. این می‌تواند غیر واقع بینانه و هم به نوعی خود تنبیه کننده باشد. اغلب راه درست برای نزدیک شدن به زندگی ایده آل این است که فکر کنید: "این در دسترس نیست. من نباید خود را بخاطر این واقعیت که در دسترس نیست سرزنش کنم". واقعیت آن است که خوب زندگی کردن یا تا آنجا که می‌توانید خوب زندگی کردن مربوط به مواجهه با روش‌هایی است که در آن زندگی سخت است.

بحران میانسالی یکی از آن پدیده‌های فرهنگی است که تاریخ پیدایش خاصی دارد. "الیوت ژاک" روانکاو کانادایی در سال ۱۹۶۵ میلادی مقاله‌ای با عنوان "مرگ و بحران میانسالی" و منشاء اصطلاح بحران میانسالی از آنجاست. ژاک به بیماران و زندگی هنرمندانی که بحران‌های خلاقانه میانسالی را تجربه کرده بودند نگاه می‌کرد. آنان اکثرا در دهه سوم عمرشان به سر می‌بردند و این موضوع واقعا با کلیشه بحران میانسالی امروزی سازگاری ندارد. تغییری در طرز فکر مردم در مورد بحران میانسالی ایجاد شده است. اکنون ایده این است که رضایت از زندگی افراد به شکل U با شیب ملایمی است که اساسا حتی اگر یک بحران نباشد افراد در دهه چهارم عمر خود در پایین‌ترین سطح آن شیب قرار دارند. این موضوع برای زنان و مردان صدق می‌کند و در سراسر جهان به درجات مختلف صدق می‌کند و بسیار فراگیر است. بنابراین، وقتی افرادی مثل من در مورد بحران میانسالی صحبت می‌کنند چیزی که واقعا در ذهن دارند بیش‌تر شبیه یک بیماری میانسالی است ممکن است به سطح بحران نرسد، اما به نظر می‌رسد چیزی به طور مشخص در مورد یافتن معنا و جهت گیری در این دوره میانسالی چالش برانگیز است.

بسیاری از موارد درباره بحران میانسالی وجود دارد. برخی در آن مقطع به گذشته نگاه می‌کنند و احساس پشیمانی می‌کنند. همیشه این حس وجود دارد که گزینه‌های شما محدود شده اند. این احساس وجود خواهد داشت که پیش‌تر فرصت‌هایی باز برای شما وجود داشتند و انواع مختلفی از زندگی وجود داشند که واقعا برای تان جذاب بودند، اما اکنون به روشی واضح، مادی و عینی نمی‌توانید با آن‌ها زندگی کنید. هم چنین این پشیمانی وجود دارد که همه چیز در زندگی شما اشتباه پیش رفته است شما اشتباه کرده اید اتفاقات بدی رخ داده و اکنون پروژه این است:"چگونه بقیه عمرم را در این شرایط ناقص زندگی کنم"؟ زندگی رویایی برای بسیاری از ما گزینه‌ای خارج شده از دسترس قلمداد می‌شود.

افراد هم چنین این احساس را دارند که بخش عمده زندگی درگیر روزمرگی است. به جای چیز‌هایی که زندگی را با ارزش به نظر می‌رسانند فقط یکی پس از دیگری درگیر روزمرگی هستیم. سپس مرگ به نظر می‌رسد که در فاصله‌ای قرار دارد که می‌توانید آن را با عباراتی که واقعا قابل درک هستند اندازه گیری کنید. شما این حس را خواهید داشت که یک دهه چگونه است و در بهترین حالت صرفا سه تا چهار دهه باقی مانده پیش روی تان خواهد داشت.

بخشی از احساس از دست دادن به چیزی مربوط می‌شود که فیلسوفان آن را "ارزش‌های غیر قابل مقایسه" می‌نامند. این ایده که اگر بین ۵۰ تا ۱۰۰ دلار انتخاب کنید و ۱۰۰ دلار را بگیرید لحظه‌ای پشیمان نمی‌شوید. اما اگر بین رفتن به کنسرت یا ماندن در خانه و گذراندن وقت با فرزندتان یکی را انتخاب کنید در هر صورت چیزی غیر قابل جایگزین را از دست خواهید داد.

یکی از چیز‌هایی که ما در میانسالی تجربه می‌کنیم انواع زندگی‌هایی است که نمی‌توانیم زندگی کنیم که با زندگی ما متفاوت است و هیچ جبرانی واقعی برای آن وجود ندارد و این می‌تواند بسیار دردناک باشد. فکر این که "من می‌توانستم زندگی بهتری داشته باشم همه چیز می‌توانست برای من بهتر پیش برود" تقریبا همیشه وسوسه انگیز است، اما می‌توانید این گونه فکر کنید که اگر هرگز فرزند فعلی تان را نداشتید با افراد فعلی‌ای که دوست هستید ملاقات نمی‌کردید، اما واقعیت آن است که در غیر این صورت یعنی در صورت نداشتن فرزند چند دوست دیگر داشتید که عالی بودند.

نقطه شروع آن است که با سختی‌ها بنشینیم و آن‌ها را تصدیق کنیم و سپس برای درک آن چه واقعا در حال رخ دادن است تلاش کنیم و ویژگی آن را واقعا توصیف کنیم. این با نوعی روش شناسی فلسفی مرتبط است که من آن را پذیرفته ام. بین توصیف ادبی و انسانی پدیده‌هایی مانند غم و اندوه و تأمل فلسفی تداوم واقعی وجود دارد.

اغلب آن چه تأمل فلسفی ارائه می‌دهد کمتر دلیلی بر این است که شما باید این گونه زندگی کنید و مفاهیم بیشتری را برای بیان تجربیات خود و سپس ساختار و راهنمایی نحوه ارتباط خود با واقعیت را نشان دهید. از این طریق می‌توانیم بفهمیم که چگونه فلسفه می‌تواند به عنوان خودیاری عمل کند.

دیگر خبرها

  • کتاب «برای قلب های شکسته» منتشر شد
  • جزئیات ثبت سفارش کتاب‌های درسی اعلام شد
  • کتاب «یوسف گم گشته باز آید» در ماهشهر منتشر شد
  • زندگی سخت است آیا فلسفه می‌تواند کمک کند؟
  • رویداد روز جهانی مالکیت فکری برگزار می‌شود
  • جشنواره نوآوری و فناوری دانش آموزی در تبریز برگزار می شود
  • راز دلیل قتل زن 80 ساله ثروتمند توسط پرستار شخصی‌اش!
  • جشنواره فناوری و نوآوری دانش‌آموزی رینوفست ۲۰۲۴ برگزار می‌شود
  • سهراب و فروغ برای هم شعر می‌خواندند/ فرح پنج بار برای افتتاحیه نمایشگاه سهراب آمد ولی او در نمایشگاه حاضر نمی‌شد؛ هیچ دلیل سیاسی هم نداشت
  • توجه شورای ششم به حل مسائل شهر با رویکردهای خلاقانه