تلاش براي جلو گيري از خودسوزي مردي 51 ساله مامور پليس را به BICU کشاند
تاریخ انتشار: ۴ شهریور ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۰۸۹۶۲۱
خبرگزاری آریا- رئیس پلیس پیشگیری تهران بزرگ از خودسوزی مردی 51 ساله در جریان اجرای حکم قضائی خبر داد و گفت: در این ماجرا مامور کلانتری 124 قلهک که برای نجات وی تلاش می کرد دچار سوختگی شدید و در بخشBICU بیمارستان بستری شد.
به گزارش خبرگزاری آریا به نقل از پلیس، سردار "کیوان ظهیری" در خصوص جزئیات این خبر اظهار داشت: روز گذشته یکی از مأموران کلانتری قلهک برای اجرای ابلاغ قضائی و حکم خلع ید به همراه نماینده دادستان و دادورز به محل مورد نظر مراجعه میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
رئیس پلیس پیشگیری تهران بزرگ تصریح کرد: آدرس فوق خانه ای متعلق به یک خانم بود( همسر اول مرد ) اما همسرش در آنجا ساکن بود و خانم طبق قانون، حکم را از مراجع قضائی گرفته بود.
وی گفت: هنگامی که مامور به همراه نماینده دادستان به محل می روند همسر خانم همه چیز را پذیرفته و بعد نماینده قانونی دادگستری مشغول تنظیم صورتجلسه می شود که در این حین همسرش وارد آشپزخانه شده و یک قوطی وایتکس که محتوی تینر بود را روی خودش می ریزد و بعد کبریت را روشن می کند که خودش را آتش بزند اما خوشبختانه مامور کلانتری که حواسش به آقا بود سریع کبریت روشن را با دست از مرد گرفته و وی را بلند کرده و به راهرو می برد تا از خطرات احتمالی جلوگیری کند.
این مقام ارشد انتظامی ادامه داد: فردی که روی خودش تینر ریخته بود اظهار کرد که دارد از ناحیه صورت و چشم می سوزد و طلب آب می کند که بلافاصله مامورکلانتری وارد آشپزخانه شده و یک پارچ آب می برد تا روی صورت مرد ریخته و از شدت سوزش صورتش کم کند غافل از اینکه این مرد در جیبش فندک داشته و با روشن کردن فندک خود را آتش می زند.
رئیس پلیس پیشگیری تهران بزرگ گفت: مامور جان برکف پلیس وقتی با این صحنه مواجه میشود پارچ آب را روی مرد ریخته و دوباره او را بغل کرده و از پله ها پایین می آورد تا وارد حیاط کند و از سوختن بیشتر آن جلوگیری کند اما از آنجایی که لباس خودش هم آغشته به تینر شده بود دچار سوختگی شدید می شود.
وی افزود: همسایگان، نماینده دادستانی و پسر 22 ساله مرد که در صحنه بودند با مشاهده این صحنه بلافاصله شلنگآب را باز کرده و روی این دو نفر می ریزند.
ظهیری افزود: با حضور عوامل اورژانس و آتش نشانی در نهایت آنها به بیمارستان منتقل شده و همسر خانم به علت شدت جراحات وارده جان می بازد.
رئیس پلیس پیشگیری تهران بزرگ اعلام کرد: مامور جان برکف کلانتری قلهک ستوان دوم " پرویز کرمپور " دچار سوختگی شدید 60 درصدی از نوع درجه 3 از ناحیه صورت، سینه ، دست و ... شده و هم اکنون در بخش BICU ( بخش مراقبت های ویژه سوختگی پزشکی جراحی ) بیمارستان بستری است.
وی خاطرنشان کرد: مامور کلانتری قلهک برای نجات جان متشاکی این اقدام انسان دوستانه را انجام داد و خود نیز دچار سوختگی شد.
منبع: خبرگزاری آریا
کلیدواژه: تلاش جلو گیری رئیس پلیس پیشگیری تهران بزرگ دچار سوختگی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۰۸۹۶۲۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زنهای غریبه گرفتم
به گزارش همشهری آنلاین، زن ۳۲ سالهای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعبالعلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت میکرد و ما مشکل مالی نداشتیم.
مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن میگفت و با حسرت از گذشتهاش یاد میکرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچگاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خالهام ارتباط بسیار صمیمانهای داشتم تا اینکه عاشق پسرخالهام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان میداد و رابطهاش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار میکرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.
هنوز آخرین سال دبیرستان را میگذراندم که روزی مادر و خالهام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری میکردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشهگیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.
پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکسهای زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمیدهم مگر به شرط...با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفتهای مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.
هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. اینگونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار میرفتم و به بخت سیاه خودم میگریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمیرفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحتهای اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.
در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبهای ارتباط دارد و به من خیانت میکند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمیکند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.
با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار میدانستم به گونهای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی میکرد. من هم اهمیتی نمیدادم و دیگر برایم رفتارهایش بیمعنی بود.
روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخالهام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام میدادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.
با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمیخواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانتهای همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت میکردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقهای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخالهام میدانستم.
حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمدهام.
با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسیهای قانونی و مشاورهای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
کد خبر 849327 منبع: خراسان برچسبها خبر مهم ازدواج - طلاق خانواده حوادث ایران