Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «رویداد24»
2024-05-03@04:46:30 GMT

سردار شهید که در سردخانه زنده شد

تاریخ انتشار: ۱۷ شهریور ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۲۱۴۲۶۸

سردار شهید که در سردخانه زنده شد

رویداد۲۴  همه افرادی که کمین خورده بودیم، به رگبار بسته شدیم و من پس از آن که یک تیر به دست، یک تیر به پام خورده بود بیهوش شدم؛ پس از چند ساعت توانستم چشم هایم را باز کنم، سردخانه‌های زمان جنگ هم مثل الان نبود؛ یک خانم پرستاری بود که داشت در کنار شهدا راه می‌رفت، گفتم خدایا من اگر شهید شدم، پس چرا این خانم پرستار را می‌بینم؟

این روایت سردار عباس برقی رزمنده‌ای است که او را شهید زنده می‌نامند، سرداری که در تمامی عملیات‌های هشت سال دفاع مقدس حضور پر رنگی داشته، او یکی از همرزمان شهید همت و حاج احمد متوسلیان است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


برای قرار ملاقات و گفتگو با ایشان با همسرش تماس گرفتم، او می‌گفت حال سردار چندان مساعد نیست و علاقه‌ای هم به گفتگو با رسانه‌ها ندارد، بعد از اصرار‌های من او کرونا را بهانه کرد، اما در نهایت او را راضی کردم تا برای یک گفتگو کوتاه با سردار عباس برقی ملاقات داشته باشم.

قرارمان را بعد از نماز مغرب و عشا در منزل ایشان گذاشتیم، از محل کار به سمت خانه او در غرب تهران حرکت کردم و پس از گذشت یک ساعت به منزل سردار رسیدم، با استقبال گرم سردار و همسرش با ورود به آنجا حس نمی‌کردم که دفعه اولم است؛ در نگاه اول به دلیل دستگاه اکسیژن بزرگی که به او وصل شده بود می‌شد فهمید که گذشت زمان نفسش را تنگ کرده است، اما بازهم لبخند بر لب داشت.

پس از سلام و احوال پرسی گفتگو با سردار برقی را آغاز کردم و از او خواستم تا از خاطره شهید شدن و دوباره زنده شدنش در سردخانه برایمان توضیح دهد، او گفت: سال ۶۲ عملیاتی برای پاکسازی و راه اندازی دوباره منطقه مهران انجام شد و رزمندگان اسلام برگشته بودند به قلاجه (اردوگاهی که در آن زندگی می‌کردند)، شهید نورانی و شهید پکوک متاهل بودند و خانواده شان در اردوگاه ابوذر زندگی می‌کردند، میخواستند بروند پیش خانواده شان و من را هم به منزلشان (اردوگاه ابوذر) دعوت کردند.

شهید نورانی با شهید همت جلسه‌ای داشت و رفت، هنگام غروب بازگشت و به همسرش و همسر شهید پکوک گفت که جنگ تمام شد و می‌توانید به پادگان برگردید، ماهم سوار ماشین شدیم تا دوباره به سمت مهران حرکت کنیم، پکوک پشت فرمان بود و ماهم بغلش بودیم، چون پکوک گواهی نامه نداشت جا به جا شدیم و من پشت فرمان نشستم، رسیدیم به میدان اسلام آباد و پر بود از بچه‌های رزمنده.

۱۵ نفر از این رزمنده‌ها پشت ماشین تویوتا ما سوار شدند، رفتم بهشون گفتم: برادرا بشینید اینجوری میفتید، بشینید تا من حرکت کنم، در مجموع ۱۰ نفری شدیم و به سمت قلاجه حرکت کردیم.

در جاده کرمانشاه به اسلام آباد متوجه شدم که انفجاری شدیدی پشت ماشین اتفاق افتاد در ابتدا فکر کردم که شاید مانور ارتشی هاست به محسن گفتم که اینجا محله مانور... تا گفتم مانور، یک تیر به دست راستم برخورد کرد، یک حالت بیهوشی برای چند دقیقه به من دست داد و سرم روی فرمان افتاد، بعد از چند دقیقه متوجه شدم که ماشین به سمت دره ایستاده است.

میخواستم در ماشین را باز کنم که دیدم هیچکدام از دست هام تکان نمی‌خورد، اینجا بود که متوجه شدم هر دوتا دستام و پام تیر خورده، به سختی بود سینه خیز خودم از ماشین انداختم پایین، صدا زدم محسن کجایی؟ که یکی داد زد: داد نزن کمین خوردیم. تازه متوجه شدم که به ما کمین زدند، همه ما ۱۰ نفر را ردیف کردند و به رگبار بستند، من هم که جانی در بدنم نبود، بیهوش شده بودم و بعدا متوجه شدم یک تیر هم در سینه من زده است.

یک ماشینی که پشت ما بود وقتی ما را دید همه ما را سوار کرد و برد بیمارستان، کف ماشین از خون رزمنده‌ها پر شده بود، بالاخره رسیدیم به بیمارستان اسلام آباد و من هم آنقدر درد داشتم نمی‌دانستم کی شهید شده و چه کسی زنده است.

در بیمارستان یک لحظه متوجه شدم که یک دکتر هندی بالا سر من است، دوباره بیهوش شدم و هیچ حرکتی نداشتم، اما صدای آن‌ها را می‌شنیدم، دکتر هندی بعد از چک کردن ضربان قلب من گفت: این هم تموم کرد، ببریدش سردخانه.

سردخانه‌های زمان جنگ هم مثل الان نبود که یک اتاقی بود که فقط دمای سرما داشت. یک خانم پرستاری بود که داشت در کنار شهدا راه می‌رفت، گفتم خدایا من اگر شهید شدم، پس چرا این خانم پرستار را می‌بینم؟ تمام توانم را به کار گرفتم تا توانستم یک انگشت پام را تکان دهم و این خانم پرستار دید و فریاد زد: دکتر بدو بیا این زنده است...، که‌ای کاش نمی‌دید، برگشتم به این دنیایی که نباید برمی گشتم.

دوباره به بیمارستان منتقل شدم و که به خودم آمدم دیدم تمامی سرداران لشکر آمدن به عیادتم، بعد از اینکه حالم بهتر شد من را به بیمارستان شریعتی منتقل کردند، در یکی از این روز‌ها که در بیمارستان بستری بودم شهید همت به عیادتم آمد، اومد بالا سرم و گفت: ناراحت نباش که شهید نشدی، ولله که تو شهید زنده‌ای به شرط اینکه بعد از ما مانند حضرت زینب (س) عمل کنی.

سردار عباس برقی حالا از قافله یارانش جامانده است، اما او ماند تا به وصیت شهید همت مانند حضرت زینب (س) رفتار کند، او در این عالم ماند تا یاد و خاطره شهدا را زنده نگه دارد، سردار عباس برقی پیش از این روایت گذاری کاروان‌های راهیان نور و خاطرات دفاع مقدس بوده است.

سردار برقی می‌گوید: آن‌ها که شهید شدند واقعا برنده هستند، ما ماندیم و فقط زجر کشیدیم، این جمله پایانی سردار آن قدر تلخ بود که نشان می‌دهد چقدر جانبازان کشور ما بزرگ هستند، جانبازانی که این مردم و مسئولان برای همیشه مدیون آن‌ها خواهند بود. منبع: باشگاه خبرنگاران جوان لینک کوتاه: کپی در کلیپ بورد کپی لینک برچسب ها: رویداد24 ، شهید ، سردخانه سرگرمی

منبع: رویداد24

کلیدواژه: رویداد24 شهید سردخانه متوجه شدم شهید همت یک تیر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rouydad24.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رویداد24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۲۱۴۲۶۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

سومین یادواره ۳۵۷ شهید گتوند برگزار گردید

سردار احمد خادم سیدالشهدا فرمانده قرارگاه کربلا خوزستان گفت: در دوران دفاع مقدس رزمندگان شجاع و دلیری داشتیم، که نتیجه آن در محور مقاومت می‌شود، شخصیتی مانند شهید کجباف، شهید محمد تاج بخش، شهید مختاربند و محمدی

به گفته او ۷۷ شهید مدافع حرم خوزستان که بیشترین شهید مدافع در کشور می‌باشد، حاضر شدند که در سوریه و عراق در مقابل داعش بایستند و تا آخرین قطره خون خود جانفشانی کنند.

او می‌گوید: اولین کشوری که جرات کرد به اسرائیل موشک بزند جمهوری اسلامی بود، که آن را موشک باران کرد زمانی که موشک‌های ما به سمت اسرائیل شلیک شد، بیش از ۲۰ کشور به اسرائیل کمک کردند، در مرحله اول گنبد آهنین آنها آسیب دید و موشک‌های ما با اختلاف کمتر از نیم متر به هدف خورد.

به گفته سردار خادم سیدالشهدا این قدرت جمهوری اسلامی است قدرتی که دشمن به آن پی برده است، کشور ما امروز قدرت منطقه است 

فرمانده قرارگاه کربلا گفت: دشمنان ما بدنبال این هستند که ما در خانواده چیزی بنام مادر نداشته باشد، اما در همین فضا به جوانان و نوجوانان سفارش می‌کنم، که به مادرتان احترام بگذارید، پیامبر اسلام (ص) فرموده است اگر حاجتی داری اول برو سراغ مادرت و از او حاجت بگیرد.

باشگاه خبرنگاران جوان خوزستان اهواز

دیگر خبرها

  • یادواره شهدای سنگر سازان بی سنگر مرند
  • نظارت میدانی رییس قوه قضاییه از روند کار بندر شهید رجایی
  • درخواست موشکی امام جمعه باشت از جانشین فرمانده سپاه پاسداران
  • اجلاسیه ۹۰ شهید شهرستان باشت
  • سومین یادواره ۳۵۷ شهید گتوند برگزار گردید
  • مگر ما مرده باشیم که یکی از این خانواده به‌دست داعش شهید شوند
  • خانه موزه‌ای در تهران که نماد عقل و عشق است
  • فیلم| واکنش شهید سردار سلیمانی به یک تصمیم در فصل پنجم سریال پایتخت
  • یادواره‌های شهدا، دشمن‌ستیزی را در دلها زنده نگه می‌دارد
  • احداث سردخانه ۲ هزار تنی در استان خراسان جنوبی