Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «مشرق»
2024-04-29@22:20:00 GMT

«چمران کردستان» را می‌شناسید؟ + عکس

تاریخ انتشار: ۱۸ شهریور ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۲۱۷۶۶۸

«چمران کردستان» را می‌شناسید؟ + عکس

شهید چمران در لبنان به بسیاری از افراد محروم آنجا کمک می‌کرد و سعی داشت محرومیت مردم منطقه را برطرف کند. پدرم هم چنین خصوصیاتی داشت. فرمانده بود، اما بیشتر بر قلب‌ها فرمان می‌راند و...

به گزارش مشرق، به حاج هوشنگ ورمقانی «چمران کردستان» می‌گفتند. اهل کردستان بود و همه عمر جهادی‌اش را هم در همین خطه گذرانده بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!
چندی پیش که خاطرات کوتاهی از وی منتشر کردیم، متوجه شدیم حاج هوشنگ آنقدر خدمات ارزشمند در منطقه محروم کردستان داشت که شایسته است از او بیشتر بدانیم و بیشتر بگوییم. بنابراین در هماهنگی با رضا رستمی از فعالان فرهنگی استان کردستان سعی کردیم گفت‌وگویی با مجتبی ورمقانی، فرزند شهید انجام دهیم و برگ‌های دیگری از زندگی این سردار گمنام کردستان را تقدیم حضورتان کنیم. شهید ورمقانی که در دوران دفاع مقدس و پس از آن مسئولیت‌های متعددی داشت، در سال ۱۳۷۱ به سمت مسئول بازرسی و فرمانده یگان ویژه قرارگاه استانی شهید «شهرام‌فر» منصوب شد و در سال ۱۳۷۳ به‌عنوان پاسدار شایسته و سال ۱۳۷۴ به عنوان پاسدار نمونه نیروی زمینی سپاه معرفی شد. وی اول تیرماه سال ۱۳۷۵ در محور قهرآباد سقز در کمین نیروهای ضد انقلاب به شهادت رسید.


پدرتان متولد چه سالی بود و از چه زمانی وارد بحث رزمندگی و جهاد شد؟
پدرم متولد سال ۱۳۳۸ در روستای ورمقان از توابع شهرستان سنقر بود. تا پایان تحصیلات متوسطه هم در همین شهرستان ماند. ایشان هنگام انقلاب ۱۹ سال داشت. من از بزرگ‌ترها شنیده‌ام که جوان فعال و انقلابی بود و مثل بسیاری از جوان‌های آن زمان که یا وارد کمیته می‌شدند یا به سپاه می‌رفتند یا در جهاد خدمت می‌کردند، پدر من هم به دلیل محرومیت‌های منطقه کردستان وارد جهاد سازندگی قروه می‌شود و فعالیت می‌کند. همان زمان هم خدمت سربازی‌اش را در کردستان که منطقه‌ای جنگ زده بود می‌گذراند. بعد از خدمت، در سال ۱۳۶۰ وارد سپاه می‌شود و از آن زمان تا سال ۷۵ که به شهادت می‌رسد، در همین نهاد انقلابی خدمت می‌کند.
زمان جنگ ایشان چه فعالیت‌هایی انجام می‌دادند؟
شهید مدتی در گزینش سپاه قروه خدمت می‌کند و به جذب نیروهای داوطلب بومی می‌پردازد. توأمان در خیلی از عملیات‌های رزمی شرکت می‌کند و به طور کل آدمی نبود که پشت میزنشینی را انتخاب کند. همه جای کردستان اوایل جنگ منطقه نظامی و عملیاتی محسوب می‌شد. آن زمان رزمنده‌های بومی این منطقه مثل پدرم، در هیچ شرایطی امنیت نداشتند. نه خودشان و نه خانواده‌شان، اما ایستادند و سعی کردند از نظام اسلامی و کشورشان دفاع کنند. پدر و مادرم سال ۶۱ در بحبوحه فعالیت ضد انقلاب در کردستان ازدواج کردند.
زندگی و شهادت در آن زمان همنشین هم بودند و مادرم هم که با پدرم ازدواج می‌کند به نوعی در جهاد ایشان سهیم می‌شود، چراکه هر آن احتمال شهادت پدرم می‌رفت. به هرحال پدرم از سال ۶۱ تا سال ۶۳ که تقریباً آتش فتنه ضد انقلاب در کردستان تا حد زیادی خاموش شد، همراه همرزمانش چیزی حدود صد روستا را از لوث وجود ضد انقلاب پاک می‌کنند. این کارشان مورد تقدیر فرماندهان قرار می‌گیرد. شهید تا پایان دفاع‌مقدس در جبهه می‌ماند و خدمت می‌کند.
اگر بخواهید تعریفی از خصوصیات اخلاقی پدرتان ارائه دهید، چه مواردی را دربرمی‌گیرد؟
ادب و متانت شهید بالاترین نمره را در خصوصیات اخلاقی‌اش می‌گیرد. پدرم بسیار با ادب و متین بود. به طوری که یکی از فرماندهان سپاه که با او همنشین شده بود از ادب و متانت ایشان متعجب می‌شود و می‌گوید اگر ذره‌ای از ادب حاجی را به تمام دنیا تقسیم کنیم، بدون شک دیگر هیچ بی‌ادبی را پیدا نمی‌کنیم! پدرم چهره مظلومی داشت، می‌شد سادگی و صمیمیت را در چهره‌اش مشاهده کرد. حاجی مرگ را مونس خودش می‌دانست و لحظه‌ای از یاد آن غافل نمی‌شد. به گفته یکی از همرزمانش، او در هر بحثی به نوعی از مرگ حرف می‌زد و حتی لحظاتی که بیکار می‌شد برای خودش قبر درست می‌کرد و روی سنگ قبرش را هم می‌نوشت. یک نمونه از سنگ قبرهایی که حاجی در زمان حیات نوشته بود، هنوز باقی مانده است.
گفتید یاد مرگ در سیره و زندگی شهید ورمقانی خیلی پر رنگ بود، در این مورد روایتی از زبان همرزمانش شنیده‌اید؟
ابراهیم حسینی یکی از همرزمان پدرم می‌گفت شهید حاج هوشنگ ورمقانی بنا به ارادتی که نسبت به شهدای گرانقدر داشت، همواره سر مزار شهدا حاضر می‌شد و ساعاتی را در کنار همرزمانش آرام می‌گرفت. حضور شهید ورمقانی در گلزار شهدا اختصاص به غروب روزهای پنج‌شنبه نداشت و ایشان هر وقت به مرخصی می‌رفت، در مزار شهدا حاضر می‌شد. یک روز که به گلزار رفته بود، یک قبر آماده را دید و وارد قبر شد و چند لحظه‌ای را در میان قبر آماده دراز کشید. پدرم بعدها در دفتر خاطراتش در همین خصوص نوشته بود: «وقتی به گلزار شهدا رفته بودم، لحظه‌ای در میان قبری که آماده بود، خوابیدم. احساس غربت و ترس می‌کردم.» در میان مناجات‌هایشان نوشته بود: «خدایا! ما را با قبر و گلزار شهدا انیس و مونس گردان.»
شما هنگام شهادت پدرتان در سال ۷۵ چند سال داشتید؟
من ۱۰ ساله بودم، اما روزهایی که با ایشان بودم را خیلی خوب به یاد دارم.
با توجه به سن کم‌تان چه چیزهایی را از اخلاق و منش ایشان یاد گرفتید؟
تا آنجا که یادم است، پدرم احترام خاصی برای والدینش قائل بود. همیشه دست و پای پدر و مادرش را می‌بوسید و یقیناً با این کار می‌خواست آن‌ها را متقاعد سازد تا برای شهادتش دعا کنند. شهید علاقه خاصی به مادربزرگم (مادر خودشان) داشت. مادربزرگم از سادات بود. پدرم بارها دست مادرش را می‌بوسید و از ایشان می‌خواست برای شهادتش دعا کند. خیلی از شهادت پدرم نگذشت که مادربزرگم هم مرحوم شد. پدربزرگم هم یک خاطره برایم تعریف کرده است. این خاطره یک موضوع خاص و ویژه در زندگی پدرم است. وقتی پدربزرگم می‌خواست به زیارت خانه خدا برود، شهید حاج هوشنگ ورمقانی پاکتی را که محتوی نامه‌ای بود، به ایشان می‌دهد و از پدرش می‌خواهد تا نامه را کنار ضریح مطهر نبی مکرم اسلام باز کند و به آنچه نوشته شده است عمل کند. پدربزرگم وقتی در حرمِ نبوی پاکت نامه را باز می‌کند این عبارت را در آن مشاهده می‌نماید: «پدر عزیزم دعا کنید تا خداوند سال ۱۳۷۵ را سال شهادت من قرار دهد. اگر دعا نکنید مدیون هستید. التماس دعا، امام و رهبر عزیز و شهدا را فراموش نکنید.» همان سال ۱۳۷۵ هم پدرم به شهادت می‌رسد و دعایی که پدرش در حرم نبوی کرده بود، در حق ایشان مستجاب می‌شود.
چرا به شهید ورمقانی لقب چمران کردستان داده بودند؟
شهید چمران در لبنان به بسیاری از افراد محروم آنجا کمک می‌کرد و سعی داشت محرومیت مردم منطقه را برطرف کند. پدرم هم چنین خصوصیاتی داشت. فرمانده بود، اما بیشتر بر قلب‌ها فرمان می‌راند و همیشه سعی می‌کرد با محرومان باشد و مشکلات آن‌ها را درک کند. عرض کردم اوایل انقلاب ایشان به عضویت جهاد سازندگی درآمده بود. محرومیت‌زدایی را هم از همان زمان شروع کرده بود.
خوب است خاطره‌ای را در این خصوص تعریف کنم. بعد از شهادت پدرم یکی از اهالی منطقه به خانه ما آمد و ماجرایی را تعریف کرد که ما از آن خبر نداشتیم. ایشان می‌گفت فرزندش سال‌هاست از دو پا فلج است و مادرش مجبور است هر روز برای رفتن به مدرسه، بچه را کول بگیرد و مدرسه ببرد. یک روز پدر آن‌ها را در این وضعیت می‌بیند و به مادر دانش‌آموز قول می‌دهد برایشان ویلچر تهیه کند. به قولش هم عمل می‌کند.
چند وقت بعد که تعدادی از نیروهای سپاه به خانه ما آمدند، پدربزرگم ماجرا را برایشان تعریف کرد. مسئول امور مالی گفت اتفاقاً آن روز حاج هوشنگ به دفترم آمد و تقاضای وام کرد. وقتی گفتم وام را برای چه می‌خواهی، ایشان فقط به گفتن «خیر است ان‌شاءالله» اکتفا کرد. در واقع پدرم وام را برای تهیه ویلچر درخواست کرده بود. ایشان می‌خواست برای فردی که شناخت زیادی هم از او نداشت وام بگیرد و با هزینه شخصی‌اش اقدام به تهیه ویلچر کند. در مراسم پدرم آن فرد معلول را دیدیم که روی ویلچر آمده بود و به ما ابراز لطف می‌کرد و از خوبی‌های پدرم می‌گفت.
خود شما خاطرات شخصی از پدرتان دارید؟
یکی از بارزترین خصوصیات اخلاقی پدرم، رعایت بیت‌المال بود، شدیداً به بیت‌المال حساسیت داشت، زمانی که کودکی دبستانی بودم خودکاری از کیفش برداشتم، پدرم به محض دیدن خودکار در دستانم، آشفته شد و با تندی به من گفت پسرم این خودکار اداری سپاه است، در همان زمان خودکار بهتری برای من تهیه کرد و گفت عزیزم! خودکار مهم نیست، مهم رعایت حق بیت‌المال است. اگر از این خودکار استفاده کنی، استفاده از حق بیت‌المال برایت عادت می‌شود.
مادرم مدت‌ها از ناراحتی قلبی رنج می‌برد و در زمان حیات پدرم، قرار بود او را برای بستری شدن به تهران ببرند. همکاران و فرماندهان پدرم از او خواستند تا با آمبولانس سپاه او را به تهران منتقل کند، اما پدرم موافقت نکرد و مخفیانه مادرم را با اتوبوس به تهران برد و در پاسخ به دوستانش گفته بود استفاده شخصی از بیت‌المال شهادت من را به تأخیر می‌اندازد. وقتی پدرم شهید شد، از نظر مالی هیچ نداشت، حتی تنها زمینی که سپاه به او داده بود را به جانبازان بخشیده بود. درباره جانبازها می‌گفت این‌ها وارثان حقیقی‌اند. تنها چیزی که بعد از او در منزل مانده بود جهیزیه مادرم بود، او از این دنیا دل کنده بود و با حالتی میان خنده و ناراحتی به تکه پوتین دوستش که در کیفش به رسم تبرک نگه داشته بود، اشاره می‌کرد و می‌گفت: «این تکه پوتین را از شهیدی آورده‌ام تا کمک کند من نیز شهید شوم.» * جوان آنلاین

منبع: مشرق

کلیدواژه: کرونا اعتراضات آمریکا قرارداد ایران و چین شهید دفاع مقدس شهادت کردستان شهید ورمقانی ضد انقلاب بیت المال حاج هوشنگ آن زمان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۲۱۷۶۶۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرده است

روزنامه اعتماد- بهاره شبانکارئیان- طی چند هفته گذشته خواهر کیومرث پوراحمد در فضای مجازی ادعایی مبنی بر قتل برادرش مطرح کرد. پس از این ادعا سعی کردم با خانواده این کارگردان و فیلمنامه‌نویس مشهور سینمای ایران صحبتی داشته باشم. همسر و خواهر مرحوم پوراحمد حاضر به گفتگو نشدند، اما دخترمرحوم حاضر شد گفت‌وگویی داشته باشد، آن هم پس از پیگیری‌های مکرر و چندین روزه‌ام. لازم به ذکر است که عنوان کنم این گزارش صرفا بر اساس گفته‌های دخترمرحوم کیومرث پوراحمد تنظیم شده است و انتشار آن از سوی روزنامه به معنای تایید یا رد صحبت‌های مصاحبه‌شونده نخواهد بود. همچنین در مورد عنوان این گزارش نیز لازم می‌دانم توضیح دهم که «پرونده باز است» نام آخرین فیلمی است که به کارگردانی و نویسندگی کیومرث پوراحمد ساخته شده و موضوع آن برگرفته از پرونده‌ای جنایی و پرحاشیه در دهه ۸۰ است.

«ما مطمئن هستیم و می‌دانیم پدرم خودکشی نکرده است. پدرم قرار بود برای تدوین فیلم «پرونده باز است» به تهران برگردد و برای آینده برنامه داشت.» اینها بخشی از صحبت‌های دختر کیومرث پوراحمد برای «اعتماد» است. او مدعی است پدرشان خودکشی نکرده است...؛ و این در حالی است که تصویری از حلق‌آویز شدن این کارگردان سینما نیز نشان می‌دهد؛ آثار جراحت روی دو دست او وجود داشته است. همچنین اطلاعات جدیدی به تازگی در مورد ثبت شکایت خانواده شنیده شده که «اعتماد» آن را صد درصد تایید نمی‌کند، اما این اطلاعات حاکی از آن است که خانواده پوراحمد شکایتی با موضوع مرگ مشکوک مرحوم پوراحمد ثبت کردند. ۱۶ فروردین ماه ۱۴۰۲ اخباری ضد و نقیض در رسانه‌ها و مجلات هنری منتشر شد. ابتدا برخی رسانه‌ها نوشتند؛ کیومرث پوراحمد، کارگردان و فیلمنامه‌نویس مشهورایرانی در ویلایی در بندر انزلی بر اثر ایست قلبی درگذشت، اما ساعاتی بعد یک مجله هنری دلیل مرگ کیومرث پوراحمد را خودکشی اعلام کرد.

مرکز اطلاع‌رسانی پلیس نیز در اطلاعیه‌ای در مورد مرگ کیومرث پوراحمد اعلام کرد: «در پی اعلام یک فقره خبر فوت مشکوک فردی سالخورده در دهکده ساحلی بندر انزلی به مرکز فوریت‌های پلیسی ۱۱۰ موضوع در دستور کار کارآگاهان پلیس آگاهی شهرستان بندر انزلی قرار گرفت. با توجه به اهمیت رخداد، پلیس آگاهی برای بررسی صحت و سقم موضوع در محل حادثه حضور پیدا کردند که با جسد بی‌جان کارگردان نام آشنای کشورمان کیومرث پوراحمد مواجه شدند. یافته‌های پلیس حاکی از آن است که در کنار جسد مرحوم پوراحمد نوشته‌ای کشف شده است که متاسفانه حکایت از اقدام او به خودکشی دارد.»

با این حال و با گذشت یک‌سال از این ماجرا در فروردین ماه ۱۴۰۳، توران پوراحمد؛ خواهر کیومرث پوراحمد در فضای مجازی اعلام کرد که برادر او به قتل رسیده وآثار جراحت بر بدن او مشهود بوده است.

پس از اظهارات خواهر کیومرث پوراحمد «اعتماد» سعی کرد با یکی از اعضای خانواده پوراحمد گفت‌وگویی داشته باشد.


پدرم می‌دانست

چه بلایی می‌خواهد سرش بیاید

دختر کیومرث پوراحمد در مورد روز حادثه می‌گوید: «پدرم اکثرا هر چند وقت یک بار از شخصی که در شمال می‌شناخت ویلا اجاره می‌کرد و به شمال می‌رفت، چون می‌خواست بنویسد و خلوت کند. معمولا هم تنها به آنجا می‌رفت؛ یعنی اولین‌بار نبود که تنها به شمال رفته بود. قرار بود به تهران برگردد، چون قرار‌های مختلف داشت، اما ناگهان آن اتفاق افتاد؛ روز حادثه صاحب ویلا به آنجا رفت و با آن صحنه روبه‌رو شد و به پلیس اطلاع داد. همه خانواده هر کدام به نوع خودمان بر این موضوع تاکید داریم که پدرمان شمال نرفت که خودش را بکشد.»

او در پاسخ به اینکه آیا مرحوم قبل از مرگ‌شان پیگیر فیلم «پرونده باز است» بوده، نیز می‌گوید: «فیلم «پرونده بازاست»، هنوز تمام نشده بود و تدوین آن مانده بود. همان موقع که پدرم شمال بود با او صحبت کردم و او به من گفت می‌خواهد به تهران برود تا بخشی از موزیک‌ها و مونتاژ فیلم «پرونده باز است» را تغییر دهد. قرار‌های مختلف داشت. به این موضوع نیز در یک استوری که مصادف با چهلم پدرم می‌شد، اشاره کردم و از تلفن‌ها و پیام‌هایی که مربوط به همین قرار‌های کاری می‌شد، مطلبی نوشتم. یعنی پدرم برای آینده برنامه داشت حتی قرار بود به زاهدان برود و خواهرش را ببیند. قبل از حادثه با خواهرش و شوهرخواهرش صحبت کرده بود و قرار بود به زاهدان سفر کند. خلاصه هزار برنامه داشت و با چندین نفر قرار کاری گذاشته بود. کتاب‌هایش در مرحله چاپ بود و قرار بود نشریه مهری که داخل لندن است کتاب‌های او را به چاپ برساند، اما ناشر نشریه مهری آدم فرصت‌طلبی بود و ما نمی‌دانیم پدرم با این آقا قرارداد داشته یا نداشته؟ وکیلی که در ایران می‌شناختیم، توانست پیگیر این موضوع باشد. به هر حال پدرم باید در چاپ این کتاب‌ها سهیم بوده باشد، اما خب دست کسی به ناشر داخل لندن نمی‌رسد، چون ایران نیست. حتی ما تلفنی با آن ناشر صحبت کردیم و قرار بود قرارداد‌ها را برای‌مان ارسال کند، اما تا الان هیچی برای ما ارسال نکرده است. غیر از یک کتاب که به چاپ رسید و پدرم آن را در سفری که داشت برای من آورد، گفته بود کتاب‌های دیگر هم برای چاپ دارد، اما کتاب‌ها تمام نشد و مرحله نهایی را رد نکرده بود. پدرم وسواس شدیدی به تمام کارهایش داشت. در هر صورت می‌خواهم این را بگویم که پدرم کلی پروژه داشت که می‌خواست آنها را به اتمام برساند. فیلم آخر او یعنی «پرونده باز است»، هم فیلم پدرم هست و هم نیست، چون تهیه‌کننده برخی سکانس‌ها را حذف کرد و تغییر داد.»

دختر کیومرث پوراحمد در مورد ادعای عمه خود در فضای مجازی مبنی بر قتل پدرش نیز می‌گوید: «عمه‌ام هر چه نوشته درست است، اما در مورد رسیدگی به پرونده و جزییات پرونده فعلا اصلا صحبت نخواهیم کرد تا زمان مناسب آن فرا برسد، اما این را بگویم که پدرم می‌دانست چه بلایی می‌خواهد سرش بیاید، ولی اینکه خودش را کشته باشد به هیچ‌وجه درست نیست.» ....


۱۶ فروردین ماه ۱۴۰۲ فلاح میری، دادستان مرکز گیلان در رابطه با نامه کشف شده در محل فوت کیومرث پوراحمد و خبر فوت او اعلام کرد: «نوشته‌ای که همراه مرحوم پوراحمد کشف شده، نوشته‌ای کاملا شخصی، خصوصی و خانوادگی است. مرحوم در انتهای نامه تاکید کرده غیر از خانواده‌اش کسی از محتوای نامه باخبر نشود و با توجه به اینکه خانواده مرحوم از محتوای نامه مطلع هستند در صورت صلاحدید محتوای آن را منتشر خواهند کرد. همچنین به محض دریافت گزارش، بازپرس ویژه قتل در محل حاضر شد و با بررسی‌های اولیه نظر برخودکشی این کارگردان سینما داشت که واکاوی جزییات، مستلزم رسیدگی دقیق قضایی است. جسد به پزشکی قانونی انتقال داده شد تا علت تامه مرگ بررسی شود و خبر تکمیلی متعاقبا اطلاع‌رسانی می‌شود.»

این در حالی است که تاکنون و با گذشت یک‌سال هنوزخبر تکمیلی مربوط به علت تامه مرگ از سوی ضابطان و مراجع قضایی منتشر نشده است.

۳۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲؛ چهلمین روز درگذشت کیومرث پوراحمد، اکثر خبرگزاری‌ها از جمله اطلاعات آنلاین به یادداشتی در صفحه اینستاگرامی دختر کیومرث پوراحمد اشاره کرد و نوشت: «چهلم شد. چهل روز گذشت از آن روزی که دنیای ما برای همیشه عوض شد. این انسان عاشق ایران بود. عاشق ایران و مردمش بود. از آنها الهام می‌گرفت و در عوض عشقش را توی آثارش تقدیم می‌کرد به مردم پاک و مهربان ایران زمین. همه صحبت‌ها، مسیج‌ها و ویس‌های پدرم در ساعت‌های آخر زندگی شاد و پر از امید بود. در طول دو، سه ساعت تصمیم می‌گیره به زندگی خودش خاتمه بده؟ خودش را با دست و بدن زخمی، کبود و آسیب‌دیده حلق‌آویز کنه؟ ما را که باکی نیست، زمین گرده و خدا بزرگ و مهربون و همیشه هم باهامون.»

پگاه پوراحمد در آخر تاکید کرد: «پرونده باز است.» ...



دیگر خبرها

  • شعری که در فضای مجازی ۱۰ میلیون بازدیدکننده داشت
  • محل حفاری غیرمجاز در شهرک شهید چمران تبریز کشف شد
  • کشف محل حفاری غیرمجاز در شهرک شهید چمران تبریز
  • ضرورت استحکام بخشیدن به اعتقادات و تفکرات اسلامی
  • سلسله کارگاه راه‌اندازی کسب و کار در دانشگاه شهید چمران اهواز
  • حل مشکل تردد دانشجویان بزرگترین دانشگاه اهواز با ساخت پل عابر پیاده
  • نگاهی به کتاب «خداشناسی قرآنی کودکان»/ شما خدا را می‌شناسید؟
  • دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرد
  • دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرده است
  • علی‌اکبر قربان شیرودی را می‌شناسید؟