اثرات منفی کمالگرایی
تاریخ انتشار: ۲۰ شهریور ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۲۴۶۷۵۹
ایسنا/خراسان رضوی یک روانشناس بالینی با اشاره به اینکه کمالگرایی دارای اثرات منفی بسیار زیادی است، گفت: اولین اثر منفی این است که فرد برای به دست آوردن استانداردهای سطح بالا در فشار است و این تنیدگی و فشار باعث میشود که احساس خستگی و فرسودگی کند.
انسان موجود پیچیدهای است و این پیچیدگی میتواند باعث ایجاد مشکلات زیادی در ارتباط با خود و دیگران شود و به ناچار باید این مسیر سخت و پیچیده را پشت سر گذاشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در این راستا سازمان دانشجویان جهاد دانشگاهی خراسان رضوی با هدف آموزش ساده و کاربردی روانشناسی و با محوریت آسیبهای روانی و خودشناسی، هر هفته برنامهای اینستاگرامی را با عنوان سایکولایو برگزار میکند که شاید گامی موثر در آشنایی با این مسائل باشد.
احسان متینفر شامگاه گذشته در این برنامه در خصوص ریشه کمالگرایی، اظهار کرد: ما برای اینکه بدانیم کمالگرایی چگونه ایجاد میشود، میگوییم، کمالگرایی بذری است که در زمین حاصلخیز شرم و نقص کاشته میشود. زمانی که انسانها به دنیا میآیند تصوری در مورد خود ندارند و نمیدانند که از چه ویژگیهایی برخوردار هستند. فرد نه تنها خود را نمیشناسد بلکه بعضی از نظریهپردازها معتقدند که فرد تفاوتی بین خود و محیط پیرامون هم نمیتواند قائل باشد.
متینفر تصریح کرد: بنابراین عدم وجود هویت همراه میشود با اینکه فرد ابزار چندانی برای شناختن خود و محیط پیرامون، به جز هیجانات نداشته باشد. هیجاناتی که تجربه میکنیم اصولا در مورد والدین و مراقبان اولیه است. انگار دیگر انسانها مانند والدین و مراقبان اولیه نقش بسیار اساسی در شکلگیری نوع باور و نگاهی که فرد نسبت به خود دارد، ایفا میکنند. فرد اگر در دوران نوزادی هیجانات مثبت تجربه کند، احساس خوشبختی و خوشایندی نسبت به خود خواهد داشت.
وی بیان کرد: در مقابل، اگر نوزادی مراقبتهای اولیه را نداشته باشد و هیجانات منفی را تجربه کند، به این مفهوم دست پیدا میکند که علاوه بر خود، دنیا هم جای خوبی نیست و این امر براساس هیجاناتی است که نسبت به خود و دیگران تجربه میکند و به این باور میرسد که چگونه موجودی است.
این روانشناس بالینی اضافه کرد: زمانی که والدین در دوران کودکی از فرزند خود برای هر کاری که انجام میدهد ایراد میگیرند، به تدریج فرد احساس شرم میکند و این ایراد گرفتن بذر شرم و نقص را در زمین حاصلخیز ایجاد میکند. همیشه برای دوست داشتن و ارزشمند بودن کودک شرط میگذاریم که به آن ارزشمندی مشروط میگوییم.
وی خاطرنشان کرد: فرزندان در دوران کودکی نیازمند احساس ارزشمندی از سوی والدین هستند و اگر این احساس را از سوی والدین به دست نیاورند، به عبارتی دق میکنند و انگار دنیا روی سرشان خراب میشود. والدین آن بستر و زمینه کمالگرایی را برای فرد به وجود میآورند که آن شرم و نقص در فرد به وجود آمده و تصور میکند که عیب و ایرادی دارد و برای اینکه بار دیگر آن احساس شرم را نداشته باشد به کمالگرایی روی میآورد.
متینفر اضافه کرد: ما همیشه میگوییم اگر والدین میخواهند یک بازخورد نسبت به رفتار و عملکرد کودکان در زمانی که آنها اشتباه انجام میدهند، داشته باشند باید به این نکته توجه کنند که رفتار و عملکرد کودک از شخصیت، هویت، وجود و ارزشمندی منفک شود. باید گفت که «من تو را دوست دارم اما این کار اشتباه را انجام دادی و ممکن است به واسطه این اشتباه بعضی امتیازات را از دست بدهی اما ما تو را دوست داریم و یاد بگیر که بار دیگر این اشتباه را انجام ندهی». اتفاقی که در این زمینه صورت میگیرد، این است که افراد کمالگرا دوباره با آن احساس شرم و نقص مواجه نشوند.
وی اظهار کرد: کمالگرایی زرهی است که باعث میشود افراد دوباره آن احساسات شرم و نقص را نداشته باشند و به این دلیل برای خود قوانین و معیارهایی در نظر میگیرند که در مقابل دیگران دچار شرم نشوند. قوانینی که فرد برای خود در نظر میگیرد، در واقع زرهی ایجاد میکند و کارکرد زره این است که در برابر آسیبها از فرد محافظت کند، اما همان طور که زره یک شیء محکم، سخت و انعطافناپذیری است، کمالگرایی هم مانع از این میشود که رفتاری انعطافپذیر و متفاوتی داشته باشد. کمالگرایی بر خلاف ذات ما عمل میکند و به هیچ وجه اجازه نمیدهد که ما رشد و پیشرفت را تجربه کنیم. بنابراین کمالگرایی در ذات ما انسانها و دنیا جایی ندارد و مانع رشد و حرکت ما نیز است.
این روانشناس بالینی گفت: عدهای معتقد هستند کمالگرایی به این دلیل خوب است و میتواند مفید باشد و درنتیجه به آن ادامه میدهند. در حقسقت هر رفتاری که انجام میدهیم حتی اگر آن رفتار آسیبرسان باشد، زمانی آن را تکرار میکنیم که برای فرد منافعی دارد. اگر رفتاری منفعت نداشته باشد به هیچ وجه آن را انجام نمیدهیم. بنابراین اگر به رفتاری ادامه میدهیم و آن رفتار را به عنوان آسیبرسان و منفی در نظر میگیریم، حتما دنبال این موضوع باشیم که این رفتار چه پیامدهای مثبتی برای فرد به ارمغان میآورد؛ چراکه اگر موضوعی برای فرد منفعت نداشته باشد یک لحظه هم به آن ادامه نمیدهیم. کمالگرایی هم از این قاعده مستثنی نیست. با وجود اینکه به فرد آسیب میزند و باعث مشکلات عدیدهای در سطح روانشناختی میشود، اما به واسطه اینکه یا نتایج مثبت دارد یا فرد تصور میکند نتایج مثبت دارد، به آن رفتار ادامه میدهد.
متینفر اضافه کرد: این افراد تصور میکنند که کمالگرایی باعث میشود آنها تلاش و پشتکار بیشتری انجام دهند و به سمتی حرکت کنند که به مهارتها و توانمندیهای خود اضافه کنند و حس خاص بودن به آنها دست دهد. این حس خاص بودن دقیقا موردی است که افراد کمالگرا دنبال آن میگردند و تصور میکنند کمالگرایی باعث این موضوع میشود.
وی گفت: این موضوع در حالی است که کمالگرایی دارای اثرات منفی بسیار زیادی است. اولین اثر منفی این است که فرد برای به دست آوردن استانداردهای سطح بالا در فشار است و این تنیدگی و فشار باعث میشود که احساس خستگی و فرسودگی کند. این احساس باعث میشود که به زبان ساده کاسه صبر فرد لبریز و تحریکپذیر شود و بسیار راحت میتواند از کوره در برود و با از کوره در رفتن شاهد این موضوع هستیم که این افراد اشتباهات و تعارضات بین فردی را تجربه میکنند.
این روانشناس بالینی تصریح کرد: دومین اثر منفی کمالگرایی این است که فرد ارزشمندی خود را صرفا بر مبنای آن استانداردهای سطح بالا قرار میدهد و آسیبپذیر میشود و در معرض مشکلات دیگر قرار میگیرد. مشکل سوم کمالگرایی در این است که فرد از خود توقع بالایی دارد و زمانی که فرد موفقیت خود را بی ارزش میداند و با خود میگوید که اتفاق خاصی نبود یا اینکه از روی شانس اتفاق افتاد، حال فرد با آن موفقیت خوب نمیشود، در نتیجه برای خود استانداردهای بالاتر میگذارد و این توقع زیاد قابل دستیابی و یا غیر قابل دستیابی است.
وی افزود: اگر برای فرد قابل دستیابی باشد همان سناریوی قبل را مطرح میکند که کار خاصی انجام نداده است. اما اگر دست پیدا نکند یا شکست بخورد احساس ناتوانی و نقص گلوی فرد را فشار میدهد. تلاش افراد کمالگرا برای رسیدن به احساس خود ارزشمندی مانند این است که روی تردمیل میدوند و به جایی نمیرسد. آنها تلاش میکنند، خسته میشوند اما از خود احساس خوبی ندارند و این سه مورد از اصلیترین آسیبهای کمالگرایی است که تاکنون شناسایی شده است.
متینفر خاطرنشان کرد: ما همیشه در زندگی به دنبال حال خوب هستیم، اما اتفاقی که برای این دست از افراد رخ میدهد این است که هر چه تلاش میکنند تا به آن حال خوب دست پیدا کنند، محقق نمیشود و مانند این است که هر چه بیشتر تلاش میکنند بیشتر از آن اهداف دور میشوند و منجر به از دست دادن عزت نفس آدمی میشود.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: استانی اجتماعی روانشناسي کمال گرایی روانشناس بالینی باعث می شود کمال گرایی برای فرد آسیب ها متین فر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۲۴۶۷۵۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
دولت جمعگرا؛ مبنای اقتصاد دستوری
عصر ایران - دولت جمعگرا (collectivist state) به دولتی گفته میشود که سراسر زندگی اقتصادی را تحت کنترل خود درمیآورد. نمونۀ اعلای چنین دولتی، در کشورهای کمونیستی شکل گرفت. یعنی در اتحاد جماهیر شوروی و اروپای شرقی.
مداخلۀ دولت جمعگرا در حیات اقتصادی جامعه، بسیار فراتر از مداخلات دولتهای توسعهگرا و سوسیال دموکراتیک میرود. این دو دولت اخیر، با هدف راهنمایی یا پشتیبانی کلی از اقتصاد خصوصی در زندگی اقتصادی مداخله میکنند. اما دولت جمعگرا در واقع اقتصاد را ملک طلق خودش میداند.
در شوروی و اروپای شرقی، دولتهای جمعگرا میکوشیدند سرمایهگذاری خصوصی را کلاً از بین ببرند و به جای آن، اقتصادهایی با برنامهریزی مرکزی، همراه با مدیریت شبکۀ وزارتخانههای اقتصادی و کمیتههای برنامهریزی برپا کنند.
بنابراین آنچه "اقتصاد دستوری" خوانده میشود، از راه سیستم برنامهریزی "مستقیم" سازمان یافته بود که در نهایت بالاترین ارگانهای حزب کمونیست آن را کنترل میکردند.
توجیه "جمعی کردن" دولت (یا لغو مالکیت خصوصی به سود نظام مالکیت اشتراکی یا عمومی)، از گرایش بنیادی سوسیالیسم به ارجحیت دادن مالکیت عمومی بر مالکیت خصوصی ناشی میشود؛ اما استفاده از دولت برای رسیدن به این هدف، بیش از آنکه ناشی از نوشتههای مارکس و انگلس باشد، محصول تلقی مثبت از "قدرت دولت" است.
مارکس و انگلس "ملی کردن" را رد نکرده بودند. بویژه انگلس معتقد بود که در دورۀ "دیکتاتوری پرولتاریا" کنترل دولت تا کارخانهها، بانکها، ترابری و مانند آنها گسترش مییابد. با این حال این دو اندیشمند کمونیست تصور میکردند که دولت پرولتری کاملا موقت خواهد بود و همین که اختلاف طبقاتی از بین برود، این دولت نیز رو به فرسایش خواهد گذاشت.
اما دولت جمعگرای شوروی همیشگی و دارای قدرتی فزاینده و بوروکراتیک شد. در زمان حکمرانی استالین، سوسیالیسم به طور کامل با دولتگرایی مترادف شد و پیشرفت سوسیالیسم در گسترش مسئولیتها و اختیارات سازمان و تشکیلات دولتی بازتاب یافت.
دولتگرایی یا statism که در ایران به "اتاتیسم" مشهور شده، یعنی اعتقاد به اینکه دخالت دولت مناسبترین وسیلۀ رفع دشواریهای سیاسی یا پدیدآوردن توسعۀ اقتصادی و اجتماعی است. ایمانی ژرف و شاید تردیدناپذیر به دولت، به منزلۀ سازوکاری که با آن اقدام جمعی را میتوان سازماندهی کرد و به هدفهای مشترک دست یافت. زیربنای این دیدگاه را تشکیل میدهد.
دولت آرمانی اخلاقی، وسیلهای در خدمت ارادۀ عمومی تلقی میشود. دولتگرایی یا استاتیسم کاملا در نقطۀ مقابل آنارشیسم است. در آنارشیسم فرض بر این است که انسانها در غیاب منبع اقتداری به نام دولت نیز میتوانند همکاری جمعی مطلوبی داشته باشند و به زندگی خودشان سامان دهند. اما دولتگرایی مخالف چنین ایدهای است.
دولتگرایی در سیاستهای حکومت که زندگی اقتصادی را تنظیم و کنترل میکند به روشنی دیده میشود. این سیاستها از ملی کردنِ گزینشی و مدیریت اقتصادی (که گاه هدایت خوانده میشود) گرفته تا کورپوراتیسم (در هر دو شکل لیبرالی و فاشیستی) و جمعگرایی به شیوۀ شوروی را در بر میگیرد.
جمعگرایی در واقع حد اعلای دولتگرایی است. در مارکسیسم، چنانکه گفتیم، دولتگرایی ناشی از نگاه مثبت به دولت بود؛ نگاهی که مارکس و انگلس نداشتند. مارکس اصولا دولت را همانند دین و سرمایه، پدیدهای منفی میدانست که نهایتا باید از بین برود. غایت اندیشۀ مارکس، سرشتی آنارشیستی داشت چراکه بیدولتی را تجویز میکرد.
اما مارکسیستهایی که توانستند حکومت تشکیل دهند، نه تنها دولت را از بین نبردند، بلکه دولتهایی فراگیر یا توتالیتر تشکیل دادند که بر همۀ حوزههای اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی جامعه سلطۀ کمنظیری داشت؛ سلطهای که در تاریخ بشر فقط در نازیسم و تا حدی هم کاتولیسیسم عصر قرون وسطی مشاهده شده. بنابراین collectivism یا جمعگرایی در قبال نهاد دولت را میتوان راهی به سوی توتالیتاریسم نیز دانست.
در زندگی شخصی و اجتماعی (و نه در مقام تعیین ماهیت دولت)، جمعگرایی البته در برابر فردگرایی قرار میگیرد و لزوما پدیدهای منفی نیست. یعنی در بسیاری از موارد، جمعگرایی بر فردگرایی ارجحیت پیدا میکند و اصولا زمینهساز همکاری بین افراد است. بنابراین جمعگرایی اگر رقمزنندۀ ماهیت و کیفیت دولت نباشد، پدیدهای مذموم نیست.
دولتهای جمعگرا اگرچه مارکسیست بودند ولی برخلاف نظر مارکس، محصول خوشبینی به نهاد دولت بودند. ضمنا این دولتها برخلاف غایت اندیشۀ مارکس، خودشان را نهادی موقت و نهایتا زائد در زندگی بشر نمیدانستند؛ چراکه اصولا با این فرض تاسیس و فربه شده بودند که بهترین نوع همکاری جمعی انسانها تحت کنترل و هدایت دولت امکانپذیر است.
با چنین نگاهی به نهاد دولت، دلیلی برای اعتقاد به اضمحلال و انحلال نهاد دولت به عنوان نشانۀ سعادت و آزادی انسان وجود ندارد و دولت نه تنها شر ضروری نیست، بلکه خیر ضروری است.
کانال عصر ایران در تلگرام