خاطره ناگفته قاسمعلی فراست از جنگ
تاریخ انتشار: ۳۱ شهریور ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۳۶۹۹۰۰
قاسمعلی فراست خاطره ناگفتهای را از دوران جنگ تحمیلی بازگو کرده است.
به گزارش ایسنا، این نویسنده در روایت خاطرهای از نگارش کتاب «نخلهای بیسر» و دوران جنگ نوشته است: امروز ۴۰ سال از جنگ ایران و عراق میگذرد. بعد از سالها خاطرهای را که هیچوقت جایی نگفتم اینجا مینویسم. این خاطره به قدری متاثرم کرد که نتوانستهام جایی نقل یا ثبتش کنم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
برای نوشتن «نخلهای بیسر» به خرمشهر رفته بودم و با بچههای آنجا در سنگر و غیرسنگر زندگی میکردم. یک روز یکی از آنان خیلی پکر بود. هرچه پرسیدم چی شده، نخواست یا نتوانست حرفی بزند. سکوت کردم و به حال خود رهایش کردم. بعد از ساعتها که حالش بهتر شده بود رفتم دور و برش و چیزی نگفتم. بعد از دقایقی به حرف آمد و گفت میدانم که بیقرار شنیدنی و دوست داری بدانی چی شده بود. گفتم خب معلوم است. شما صحنههای خوب و بد زیادی دیدی و میبینی اما هرگز آنجور از خود بیخود نشده بودی.
آهی کشید و گفت اگر تو هم همان صحنهای را که من دیدم، دیده بودی همانجور بیقرار و دیوانه میشدی. بعد بغض کرد و لب برچید و کمکم و بریده بریده گفت: یکی از دوستهایم بدجور ترکش خورده بود. داشت جان میداد. گرفتمش تو بغلم. زخمش بدجور بود و شهادتش حتمی. برایش هیچ کاری نمیتوانستم بکنم الا مهربانی و همراهی.
با رمق کمی که داشت دستم را گرفت و گفت: میخواهی کمکم کنی؟ گفتم معلوم است. پرسیدن دارد؟ گفت خلاصم کن. خیلی دارم درد میکشم. جا خوردم. به خود لرزیدم و گفتم من نمیتوانم. گفت ترا خدا راحتم کن. اشک صورتم را خیس کرد و گفتم بیانصاف این چه چیزی است که از من میخواهی؟ جان بخواه تا نثارت کنم اما این کار را نمیتوانم. گفت دوست داری اینجور درد بکشم؟ بوسیدمش و گفتم معلوم است که دوست ندارم. گفت تیر خلاصم را بزن. هقهق گریه میکردم و خیرهاش شده بودم.
گفت ترا خدا. سر تکان دادم که نمیتوانم. گفت چشمهایت را ببند بزن لامصب. گفتم چشمهام را میبندم دلم را چه کنم؟ او میگفت و من حسرتبار گریه و نگاهش میکردم و درد میکشیدم. تا بالاخره توی بغلم شهید شد.
این را هم برای خودم یادآوری میکنم که بفهمم وارث چه میراث گرانبهایی هستم و هم به کسانی یادآوری کنم که در جبهه عکس یادگاری میگرفتند و سابقه جمع میکردند برای امروز که هم از درجهاش بهره ببرند و هم از امتیازاتش. و واقعاً دارند میبرند و چه کاسبی پررونقی!!
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: قاسمعلی فراست هفته دفاع مقدس چهل سالگی دفاع مقدس
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۳۶۹۹۰۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
خاطره جالب خسرو حیدری از دیماریا
به گزارش ورزش سه، خسرو حیدری در گفتگویی که با آنتن داشت درباره سختترین تقابل هایی که با وینگرهای چپ فوتبال ایران و دنیا داشت صحبت کرد و خاطره جالبی از دیدار ایران و آرژانتین تعریف کرد.
حیدری ستاره اسبق تیم ملی نیجریه را سختترین رقیب فوتبالیاش معرفی کرد و گفت: بازیکن چلسی که برای تیم ملی نیجریه بازی میکرد وحشتناک بود، ویکتور موزس روی ضد حمله توپ را جلو انداخت و استارت زد و سرعت او واقعا عجیب بود، بازی کردن مقابل او خیلی سخت بود.
خسرو حیدری خاطره جالبی از بازی با آرژانتین و تقابل با دیماریا داشت و گفت: زمانی که مقابل او قرار میگرفتم هی پا عوض میکرد و منتظر بود که حرکت کنم، نمیدونست من خودم سر توپ زن هستم بابا! میخواستم بهش بگم تا صبح هم پا عوض کنی من تکان نمیخورم!
او در صحبتهایش درباره اینکه بازی مقابل کدام بازیکن ایران سخت بود گفت: من خودم همیشه تو حمله بودم و تو دفاع کمتر بودم،اما بازیکنان زیادی بودند که کیفیت بالایی داشتند اما اگر یک چپ پا بخواهم بگویم(بعد از مکث و فکر کردن) یادم نمیآید!