پدری که به تابوت پسر شهیدش چنگ میزد + عکس
تاریخ انتشار: ۴ مهر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۴۱۶۱۲۰
صراط: احمدزاده درباره عکس دیگری از قابهای روی دیوارش که با عنوان «چنگ زدن پدری به تابوت پسر شهیدش» معرفی میکند، نوشته است: «این تصویری است که از تشییع پیکر شهید محمد پژگاله در شهر کازرون و در اواسط عملیات کربلای پنج گرفتم. شهری که به علت مهاجرت اجباری، خانواده جنگزده شهید پژگاله در آن ساکن شده و در تمام طول سالهای تا به شهادت رسیدن، او را چند ماه به چند ماه نمیدیدند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش ایسنا، این شهید را به اسم نمیشناسید، ولی حتما با تداعی یک خاطره خواهید شناخت؛ او گمنامی بود که با شجاعت، قبضه توپ صد و شش را بر لبه رودخانه اروند گذاشت و با دو گلوله از سه گلوله رادار دشمن را در دهانه خلیج فارس نابود کرد.
او فقط از حاج عبدالله ساندویچی شنید که دشمن چنین بلایی بر سر کشتیرانی ایران درمیآورد و احساس مسئولیتش چنان بود که بی هیچ خواستی چنین کند و سکوت سرمایه همیشگی زندگیش. او داستان رادار را حتی برای خانوادهاش تعریف نکرد.
در عملیات کربلای پنج در منطقه پنج ضلعی سنگرم در قرارگاه نوح فقط حدود دویست متر سنگر بیحفاظش با یک کانال ساخته عراقیها فاصله داشت. هر روز در اوقات مختلف بدون اجازه و هماهنگی یکی از بچهها را پشت بیسیم گذاشته و خود به سبب کمبود دیدهبان، به بالای دکل رفته و گلولههای قبضههای مینی کاتیوشایش را هدایت میکرد.
دوست تهرانی به نام حسین سلطانی از بچههای بسیج تهران دو ماهی بود که همراه و یاورش بود. زیر آتش شدید بمباران هواپیما با موتور که نزدش رسیدم، فقط موتور را انداخته و به درون کانال سنگرش پریدم.
ساکت نشسته بود که برگشت و آرام گفت: «حبیب کمرم شکست، حسین هم شهید شد هیچ وقت آهنگ صدایش تا روز مرگم یادم نمیرود.»
به سنگر پلیتیام که برگشتم موج انفجار بمبهای هواپیما چنان بسان شیرینی پاپیونی در هم پیچیده بودش که هرچه صدا میزدم، کوچکترین صدا از بیسیمچیام شنیده نمیشد. به زور و با کمک چند نفر صفحات پلیت را کنار زده و دیدمش که چمباتمه و زانو به بغل، چشمها را بسته و موج گرفته و فقط بلند بلند نفس میکشید. همین خرابی باعث شد که دو روز به محمد سر نزنم. غلام به جایش نشسته بود پشت بی سیم، آرام گفت، یک ساعت پیش محمد هم سر یک دو راهی شهید شد. به همین سادگی گفت. درست به همین سادگی. در کازرون پدرش عصر بعد از تشییع در مسجد رفت پشت بلندگو و گفت: «برادرا، فقط یکی تعریف کنه پسرم در جبهه چه میکرد که مرخصی نمیآمد؟» شاید این سوال را نه فقط او، بلکه زن جوان محمد نیز داشت.
در ادامه میتوانید عکس منتشر شده توسط حبیب احمدزاده را مشاهده کنید:
منبع: صراط نیوز
کلیدواژه: شهید تابوت جنگ دفاع مقدس جنگ تحمیلی صراط
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.seratnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «صراط نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۴۱۶۱۲۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عملیات در محل تجمع و عیش و نوش مستشاران آمریکایی به روایت حسین مظفر
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، حسین مظفر عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، وزیر اسبق آموزش و پرورش و از اعضای گروه توحیدی صف در ورامین درباره ماجرای نخستین ارتباطش با شهید محمد بروجردی و جانباز شهید احد ترشیچی میگوید: «پیش از انقلاب در محله اتابک معلم بودم، زمان بازگشت از مدرسه به ورامین، در مینیبوس با این شخصیت آشنا شدم؛ محمد قمی از دانشآموزان فعال مدرسه هم همراهم بود.
آنگونه که فارس روایت میکند، گفتگوی کوتاه ولی دلنشین من با احد این چهره ساده و بی آلایش و پیشنهاد او برای فروش کتابهایش، قرار ملاقات ما را به منزل محقر او در مامازند ورامین کشاند. دیدن کتابهای تاریخی، معارف و سیاسی و خرید آنها باب رفت و آمد و گفتگویمان را گستردهتر کرد و ابعاد جدیدی از شخصیت و اندیشه احد برایم آشکارتر شد. احد، خود، همسر، خانه و زندگیاش را وقف مبارزه کرده بود. او برای تأمین هزینههای مبارزه از فروش کتابهایش هم ابایی نداشت.»مظفر ادامه میدهد: «در گذر زمان و ارتباطهای بعدی با اطمینان یافتن احد، آشنایی با محمد بروجردی با نام مستعار محمود رقم خورد . در واقع رابط آشنایی من با شهید بروجردی، احد ترشیچی بود و کار من و او را به ارتباط تشکیلاتی با بخشی از گروه توحیدی صف کشید. رفتن به کوه، تمرین خودسازی در شرایط سخت، آموزش کار با اسلحه، تاکتیک، تهیه و تولید مواد برای ساخت بمبهای انفجاری رابطه ما را محکمتر کرد.»
مظفر ماجرای خرید مواد شیمیایی با ترفند تجهیز آزمایشگاه مدرسهای که در آن تدریس میکرد، را اینگونه روایت کرد: «شهید بروجردی انجام عملیات در محل تجمع و عیش و نوش مستشاران آمریکاییها در کافه خوانسالار را مطرح کرد. توفیق انجام این عملیات از بنده سلب شد؛ اما عباسعلی احمدی و علی تحیری(مصطفی) از مسئولین ارشد نظامی گروه توحیدی صف، عهدهدار این مأموریت شدند که در این عملیات عباسعلی احمدی به شهادت رسید.»
جانباز شهید «احد ترشیچی» متولد ۱۵ فروردین ۱۳۳۶ بود. جانبازی که از چهرههای مبارز قبل از انقلاب اسلامی و از دوستان شهید محمد بروجردی بود. مرد مجاهد و مبارزی که یکبار در دوران شاهنشاهی مجروح شد و ۳ بار هم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس. آن هم جراحتی که چندین بار او را برای معالجه به خارج از کشور کشاند. او سرانجام ۱۵ فروردین ۱۳۷۵ بعد از تحمل ۱۴ سال جانبازی به شهادت رسید و در قطعه ۲۹ بهشت زهرا(س) آرام گرفت.
۲۷۲۱۹
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1899254