Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تابناک»
2024-04-26@15:04:30 GMT

ماجرای ۲ مرد که چند سال بعد شهادت بازگشتند!

تاریخ انتشار: ۶ مهر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۴۳۹۶۸۳

ماجرای ۲ مرد که چند سال بعد شهادت بازگشتند!

به گزارش تابناک ایران در ادامه نوشت: چنگیز وقتی به اینجا می‌رسد با خنده از روزهایی می‌گوید که نام او به عنوان شهید ثبت شده بود و سه سال خانواده و اهالی روستا کنار مزاری که لباس‌هایش را در آن به خاک سپرده بودند عزاداری می‌کردند: «اینکه اسیر باشی ولی هیچ جا اسم و مشخصاتی از تو ثبت نشود خیلی سخت است. لحظه‌ای که تیرخوردم و افتادم توی اروند همه فکر کردند شهید شدم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

چند دقیقه بعد اسیرم کردند و بدون اینکه کسی از من خبر داشته باشه سه سال در اردوگاه ۱۲ تکریت ماندم.»

چنگیز ماجرا را این طور تعریف می‌کند: «سال ۶۳ به عنوان بسیجی راهی جبهه شدم. در ۴ عملیات بزرگ شرکت داشتم و در لشکر ۲۵ کربلا مسئولیت فرماندهی تعدادی از رزمنده‌ها را بر عهده داشتم. مدتی هم در گردان علی بن ابیطالب از تیپ ۴۵ جواد الائمه بودم. در عملیات فاو با دشمن درگیر شدیم. آتش عراقی‌ها سنگین بود. با قایق در امتداد اروند جلو می‌رفتیم که دستم تیر خورد و افتادم توی آب. کسانی که از دور با دوربین ما را نگاه می‌کردند فکر کرده بودند شهید شده‌ام. یکی از آنها شهید سلیمان فلاح از بچه محل‎های ما بود که با دوربین تیرخوردن و افتادن من را دیده بود و خبر شهادتم را به خانواده‌ام داده بود. گفته بود جنازه‌ام را آب برده است. بنیاد شهید هم بر اساس گفته‌های شهید فلاح لباس‌های مرا که در مقر لشکر ۲۵ کربلا در هفت تپه شوشتر بود تحویل خانواده‌ام می‌دهد. خانواده و اهالی روستا مراسم تشییع برگزار می‌کنند و لباس‌هایم را دفن می‌کنند. بعد هم مراسم سوم و هفتم و چهلم و سالگرد. شهید فلاح هم در این مراسم برای من نوحه خوانی می‌کند.»

چنگیز از لحظه اسارت و ۳ سال بی خبری در اردوگاه های عراقی می‌گوید: «ابتدا من و دیگر اسرا را به بصره و از آنجا به بغداد و سرانجام اردوگاه ۱۲ تکریت زادگاه صدام منتقل کردند. این اردوگاه سه بخش داشت؛ بخش «مجنون» مربوط به اسرای سپاهی و انتظامی بود که در جزیره مجنون اسیر شده بودند. بخش «فاو» که مربوط به رزمندگان اسیر شده در فاو بودند و بخش «ملحق» که اسرای آن در فضایی بسته نگهداری می‌شدند و هیچ آماری از آنها به بیرون داده نمی‌شد. من هم در این بخش بودم. عراقی‌ها از سال ۶۵ هیچ آماری از اسرا به صلیب سرخ جهانی اعلام نمی‌کردند و می‌خواستند با این روش هم دولت ایران و هم خانواده‌های اسرا را تحت فشار قرار دهند. یک سال و نیم از اسارت سپری می‌شد که یکی از اسرای جدید به نظرم آشنا آمد. اهل یکی از روستاهای اطراف سوادکوه بود. وقتی اسمم را شنید با تعجب گفت چنگیز مگر تو شهید نشده‌ای؟ گفتند شهید شده‌ای و مراسم گرفتند و در گلزار شهدا یک تابوت به نام تو دفن کردند. از شنیدن این خبر ساعت‌ها گریه کردم. تصویر چهره پدر و مادرم از جلوی چشمم دور نمی‌شد. سرانجام روز آزادی فرا رسید و ما هفتمین گروه از مفقودین بودیم که آزاد شدیم. ۴ روز در پادگان «الله اکبر» کرمانشاه بودم تا به خانواده‌ام خبر بدهند زنده‌ام و شرایط را برای برگشت من آماده کنند. وقتی برگشتم همه اهالی شیرگاه و روستاهای اطراف برای استقبال آمده بودند. خانواده‌ام تصور می‌کردند دست راست من با اصابت گلوله قطع شده برای همین یکسره آستین پیراهنم را بالا می‌زدند تا باور کنند سالم هستم. روز بعد سری به مزارم زدم. من از قافله شهدا جا مانده بودم و تنها اسمی از من به عنوان شهید روی سنگ نوشته شده بود. بنیاد شهید از ما خواست سنگ قبر را در بیاوریم. اما قبر همچنان سرجای خودش مانده است. اگر هم دیگر عمری باقی نباشد همان جا خانه ابدی‌ام خواهد شد.»

داستان رستم عالیشاه هم تقریباً شبیه به آن چیزی است که خواندید و البته اسارت در همان منطقه و این بار در پاتک دشمن به جبهه فاو. ۱۲ روز از پیوند زناشویی رستم می‌گذشت. آرزوهای زیادی داشت و قرار بود وقتی از عملیات برگشت زندگی مشترکش را آغاز کند. اما خبر شهادت رسید و تابوتی که خالی دفن شد. رستم سخت‌ترین روزها را در اردوگاه اسراء سپری کرد. جایی که ۴ هزار و ۵۰۰ نفر بدون آنکه اسم و مشخصاتی از آنها به ثبت رسیده باشد اسیر بودند. خاطرات آن روزها را با خنده یاد می‌کند؛ روزهایی که به گفته خودش هم تلخ بود هم شیرین و چه درس‌هایی که از همین روزها نیاموخت. ۱۷ سال داشت که به جبهه رفت و زمان اسارت جوان‌ترین اسیر استان مازندران بود: «۳۰ ماه جبهه بودم و در عملیات‌ مختلفی شرکت داشتم. ۱۶ فروردین در روستای کمند در سوادکوه با همسرم نامزد کردیم و قرار شد بعد از بازگشت از عملیات زندگی مشترک‌مان را آغاز کنیم. ۱۲ روز بعد در پاتک دشمن به فاو اسیر شدم و به این ترتیب سه سال از زندگی‌ام در گمنامی گذشت.

دشمن هر لحظه پیشروی می‌کرد و برای اینکه جلوی آنها را بگیریم فرمانده تیپ دستور داد با چند قایق مانع پیشرفت‌شان شویم. اگر این کار انجام نمی‌شد دشمن به راحتی می‌توانست تا اهواز جلو بیاید. آتش دشمن و نیروهای خودی خیلی سنگین بود. من بیسیم چی بودم و باید موقعیت دشمن را گزارش می‌کردم تا اینکه قایق ما هدف قرار گرفت. کاغذی را که کدهای رمز در آن نوشته شده بود پاره کردم و قورت دادم و خودم هم داخل آب افتادم. ۱۵۰ متر شنا کردم تا دور شوم اما قایق‌های عراقی‌ ما را محاصره کردند. همه کسانی که عقب بودند تصور کردند من شهید شدم و جنازه‌ام خوراک ماهی‌ها و کوسه‌ها شده است. بدنم پر از ترکش بود. ما را به اردوگاه تکریت منتقل کردند و از روز اول هم هویت‌مان را مخفی نگه داشتند. ۴ هزار و ۵۰۰ نفر در اردوگاه بودند و سه سالی که من آنجا بودم بیش از ۴۰۰ نفر از اسرا زیر شکنجه به شهادت رسیدند. شکنجه‌های این اردوگاه معروف بود. متأسفانه هویت من به عنوان بیسیم چی لو رفت و از آنجایی که ادامه فامیلی پدربزرگم هم شیخ ابوطالب بود عراقی‌ها فکر می‌کردند خانواده من روحانی هستند. لو رفتن هویتم و همچنین نام پدربزرگ برایم دردسر بزرگی شد و بارها به همین دلیل شکنجه شدم. عراقی‌ها ۷۵ نفر از اسرای اردوگاه را جدا کرده بودند و هر اتفاقی در اردوگاه می‌افتاد اول ما ۷۵ نفر را به انفرادی می‌انداختند و شکنجه می‌کردند. قبل از آزادسازی اسرا زمزمه‌هایی مبنی بر تبادل اسرا پیچیده بود. خود عراقی‌ها چیزهایی در این ارتباط می‌گفتند. روز قبل از آزادی یکی از خبرنگاران زن عراقی به اردوگاه آمد و در ارتباط با آزادی‌مان سؤالاتی پرسید. بعد از ۱۵ روز از تبادل اسرا سرانجام سوار اتوبوس به مرز رسیدیم. نمی‌دانستم خانواده‌ام منتظرم هستند یا نه. وقتی به مرز رسیدیم همه سجده شکر به جا آوردیم و بعد از اینکه به خانواده‌ام اطلاع داده و آنها را آماده کرده بودند، من هم به زادگاهم برگشتم. آنجا بود که متوجه شدم اسم من در لیست شهدا بوده و در گلزار شهدا هم مزار دارم و هر سال برایم مراسم می‌گیرند. نوار نوحه خوانی مراسم‌های مختلف آن سال ها را یادگاری نگه داشته‌ام. البته قبری که متعلق به من بود بعدها مزار یک شهید دیگر شد. خانواده‌ام همزمان با آزادی‌ام مراسم جشن عروسی گرفتند و بازگشت من به روستا همزمان شد با جشن عروسی‌ام. به این ترتیب سه سال بعد از نامزدی با همسرم که در همه این سال ها چشم انتظارم مانده بود زندگی مشترک مان را آغاز کردیم.»

منبع: تابناک

کلیدواژه: مکانیسم ماشه مراوه تپه علیرضا رزم حسینی هفته دفاع مقدس آنفلوانزا مصطفی ادیب شهید آزاده مفقودالاثر دفاع مقدس مکانیسم ماشه مراوه تپه علیرضا رزم حسینی هفته دفاع مقدس آنفلوانزا مصطفی ادیب خانواده ام عراقی ها سه سال

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۴۳۹۶۸۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

دشمن با اقتدار تنبیه شد

ایسنا/خراسان رضوی جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت: شهادت شهید زاهدی و هم‌رزمانش طوفان به پا کرد و دشمن با اقتدار تنبیه شد.

سردار علی فدوی شامگاه چهارشنبه ۵ اردیبهشت در آیین نخستین سالگرد شهید حمیدرضا الداغی در گلزار شهدای سبزوار افزود: عملیات وعده صادق صهیونیست‌ها را مضحکه تمام جهان کرد، چنانکه این اتفاق در فضای رسانه‌ای و اعتراف سران این رژیم نمایان است.

وی تصریح کرد: با اراده حیدری رهبر انقلاب و قوت سپاه پس از اقدام غرورآفرین عملیات وعده صادق مضحکه همه دنیا شدند که این رویداد بیانگر قدرت انقلاب اسلامی است.

جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت: با وجود اینکه دشمن از هر راهی التماس کردند تا جمهوری اسلامی اقدامی نکند، اما در این عملیات تصمیم حیدری گرفته شد و سپاه پاسداران به مثابه یاوران و سربازان حیدر عمل کرد و آنها را به خفت نشاندیم.

وی اظهار کرد: هر وقت خبیثان صهیونیست بخواهند فرزندان انقلاب اسلامی را تهدید کنند، تنبیه می‌شوند. این قاعده جدید است که برقرار شده و دیگر نمی‌توانند از دست آنها جان سالم به در ببرند.

جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت: شهید محمد رضا زاهدی در کنار همرزمان خود بارها تا پای شهادت رفته و مجروح شده بود ولی ایستاد و در همه جبهه‌ها سرافرازانه فرماندهی ‌کرد و شهادت او طوفان به پا کرد و دشمن با اقتدار تنبیه شد.

‌سردار فدوی افزود: یکی از مقاطع ویژه انقلاب اسلامی سال گذشته رخ داد، خبیثان عالم و شیاطین در طول سال‌ها پس از پیروزی انقلاب از هر راهی وارد شدند شکست خوردند اما سال گذشته بر روال دیگری گام برداشته ولی باز هم شکست خوردند، چون وقتی قدرت انقلاب تجلی کند آنها همچون کف روی آب فوری محو می‌شوند.

وی اظهار کرد: اگر همواره در اتفاقات دشمن شکست می‌خورد به این دلیل است که دلدادگان پای حق و انقلاب ایستاده‌اند و جمهوری اسلامی متکی به محبت و دوستی اهل بیت (ع) به عنوان مقتدرترین حکومت برابر شیطان بزرگ ایستاده‌ و آمریکا را به خاک ذلت کشانده و می‌کشانیم.

جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت: تجلی بی‌نظیر شهید الداغی تمام کشور را به حرکت آورد، در یک لحظه خاص بصیرت و غیرت وی به حرکت درآمد و می‌دانست پای جان در میان است، اما جان خود را تقدیم کرد تا یک الگو در مسیر حفظ عفاف و حجاب شود.

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • یادواره سردار شهید سیدمعروف ایرانی در صومعه سرا
  • یک خبرنگار دیگر در غزه شهید شد/ شهادت ۱۴۱ خبرنگار از آغاز جنگ
  • یادواره خانگی شهید جابر صمدی در چهار برج
  • تعداد شهدای غزه به ۳۴۳۰۵ نفر رسید
  • مراسم گرامیداشت شهید منتظر قائم و شهدای مدافع امنیت در یزد
  • دشمن با اقتدار تنبیه شد
  • فریادهای خاموش: روایت‌های ناگفته از حمله به نورشمس | گزارش تصویری
  • نخستین سالگرد شهادت آیت الله سلیمانی در زاهدان برگزار می‌شود
  • ۲ شهید و ۴ زخمی در حمله رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان+ فیلم
  • توزیع ۶۰ بسته‌ معیشتی در رشت