Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «تابناک»
2024-04-30@21:51:46 GMT

اسارت دختر مقیم سوئد در خانه دکتر قلابی

تاریخ انتشار: ۸ مهر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۴۶۹۴۴۴

دختر ایرانی مقیم سوئد، وقتی به عشق ملاقات با یک دکتر ثروتمند به ایران آمد، نمی‌دانست در دام یک شیاد فریبکار گرفتار خواهد شد.

به گزارش ایران، چند روز قبل صدای فریادهای کمک‌خواهی دختر جوانی، توجه رهگذران و اهالی یکی از مناطق شمال تهران را به خود جلب کرد. صدا از داخل یکی از خانه‌ها به گوش می‌رسید رهگذران ناگهان دختر جوانی را پشت پنجره خانه دیدند که با داد و فریاد کمک می‌خواست.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

ظاهر آشفته و صورت خونین او حکایت از وقوع حادثه‌ای ناگوار داشت.

شاهدان بلافاصله موضوع را به پلیس خبر دادند و مأموران با حضور در خانه مورد نظر، دختر جوان را که دست و پایش بسته بود، نجات دادند. دختر جوان به نام آرزو در تحقیقات راز گروگانگیری چند ساعته‌اش را اینگونه برملا کرد: من مقیم سوئد هستم اما به خاطر کارم به ایران خیلی رفت و آمد دارم. مدتی قبل از طریق یکی از دوستانم با پسر جوانی به نام بهروز آشنا شدم. او خودش را دکتر معرفی کرد و ظاهری مؤدب و خوش قیافه داشت که نظر هر دختری را جلب می‌کرد.

او ادامه داد: چند هفته قبل برای مراسم ازدواج یکی از اقوام به «ایران» دعوت شدم با خودم گفتم حالا که به ایران می‌روم، بهروز را هم از نزدیک می‌بینم. بهروز هم بسیار استقبال کرد و از من قول گرفت به خانه‌اش بروم تا بیشتر با هم آشنا شویم. می‌گفت به من علاقه بسیاری پیدا کرده و دلش می‌خواهد هر چه زودتر و قبل از رفتن من از ایران، با هم ازدواج کنیم. من هم به خانه‌اش رفتم اما به محض ورود، او با تهدید دست و پایم را بست و هر چه پول، دلار و یورو همراهم بود را از من گرفت. او ساعت مارک‌دارم که خیلی گرانقیمت بود و گوشی تلفن همراهم را نیز به سرقت برد. او چند ساعتی مرا با دست و پای بسته در خانه‌اش نگه داشت و از من خواست چند برگه چک سفید را امضا کنم. تصور می‌کنم شیشه کشیده بود و حال خوبی نداشت. بعد هم خودش گفت که دکتر نیست و یک پسر بیکار و دیپلمه است.

دختر جوان ادامه داد: من زمانی فهمیدم همه حرف‌هایش دروغ بوده که گرفتار این پسر شیاد شده بودم حدود 5 ساعت در خانه او بودم که تلفنش زنگ خورد او با عجله از خانه بیرون رفت من هم به سختی خودم را به کنار پنجره رساندم و از مردم کمک خواستم.

به دنبال اظهارات دختر جوان، پرونده‌ای در شعبه بازپرسی تشکیل و تحقیقات برای بازداشت خواستگار قلابی آغاز شد. بررسی‌ها نشان می‌داد خانه محل گروگانگیری را پسر جوان با مدارک جعلی به طور موقت اجاره کرده است. تحقیقات از سوی کارآگاهان پلیس برای دستگیری متهم ادامه دارد.

منبع: تابناک

کلیدواژه: مکانیسم ماشه جنگ قره باغ علیرضا رزم حسینی عیسی آل کثیر هفته دفاع مقدس مصطفی ادیب اسارت دختر مقیم سوئد دکتر قلابی مکانیسم ماشه جنگ قره باغ علیرضا رزم حسینی عیسی آل کثیر هفته دفاع مقدس مصطفی ادیب دختر جوان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۴۶۹۴۴۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

طلاق به‌خاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر

زن جوان وقتی یک روسری قرمز رنگ و عروسک دخترانه در خودروی همسرش پیدا کرد برای طلاق به دادگاه خانواده رفت.

به گزارش مشرق، مقابل یکی از شعبه‌های دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بی‌قراری قدم می‌زد چند دقیقه‌ای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگی‌ام را به تو می‌گفتم هرچند گذشته‌ها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.

در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پرونده‌ای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.

به محض ورود به شعبه زن جوان بی‌مقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی می‌خواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.

قاضی با شنیدن این حرف‌ها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید این‌طور من متوجه نمی‌شوم ماجرای زندگی شما چیست آهسته‌تر برایم از اول تعریف کن!

ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین می‌گفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاری‌ام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی می‌کند و اینجا تنها زندگی می‌کند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانه‌ای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه می‌شدم.

بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.

چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق می‌خواهم.

قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرف‌های همسرت را تأیید می‌کنی تو واقعاً زن داشتی؟

آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا این‌طوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی می‌کند من در هفته یک روز او را می‌بینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که این‌طوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. می‌خواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و می‌خواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران می‌کنم.

آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.

ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمی‌توانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.

قاضی که حرف‌های این زوج جوان را شنید، گفت می‌دانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاس‌های مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر می‌کنم.

امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی

دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل می‌کند. در این پرونده می‌بینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه می‌داد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق می‌کرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمی‌شد اما با ساده‌انگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.

با این حال زوج‌های جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پل‌های پشت سر را خراب می‌کند.

منبع: روزنامه ایران

دیگر خبرها

  • طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر
  • طلاق به‌خاطر پیدا شدن روسری در خودرو شوهر
  • زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
  • خبر جدید معاون رئیسی برای ایرانیان مقیم خارج از کشور
  • وابستگی اقتصادی اسارت می‌آورد
  • عروس و داماد درچه‌ای راهی خانه بخت شدند
  • ◄ اسارت رانندگان کامیون در کشور آذربایجان به بهانه تصادف + فیلم
  • بازرس قلابی اتوبوسرانی در مشهد دستگیر شد
  • دختر شاعر فلسطینی مانند پدرش کشته شد
  • شکار سوژه‌های سرقت مقابل مدارس