مجبور کردن کودکان به شجاع بودن چه آسیبهایی دارد؟
تاریخ انتشار: ۱۰ مهر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۴۸۴۲۳۲
مرجان کربلایی روانشناس و درمانگر کودک و نوجوان درباره آسیبهای مجبور کردن کودکان به شجاع بودن، اظهار کرد: ما همه در طول زندگی، ترس را به عنوان یک هیجان طبیعی تجربه میکنیم. شکی نیست که ترس با علائم گوناگون خود هیجان مفیدی برای حفظ و نگهداری خود، از آزار و اذیت است، زیرا فرد را از دست زدن به اعمال خطرآفرین باز میدارد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی افزود: همچنین او را برای تعدیل رفتار اجتماعی در آینده آماده میکند. بدین معنا که فرد به علت ترس از فقر در آینده به کار و کوشش میپردازد یا به سبب ترس از مجازات قانون، رفتار خود را کنترل و مدیریت میکند. گاهی ترس یکی از پایههای مهم یادگیری به شمار میرود. با اینکه ترس مورد پسند هیچ کس نیست، ولی در بعضی مواقع مفید هم واقع میشود.
این روانشناس با اشاره به اینکه برخی از کودکان هیچگاه معنای ترس را درک نمیکنند، اما بسیاری از آنها با مجموعهای از تجارب ترسناک در طول زندگی شان روبرو میشوند، گفت: آنها از افراد غریبه، تاریکی، حیوانات، طوفان، توالت و یا هر چیز جدید یا متفاوتی میترسند. این گونه ترسها در برخی سنین یا دورههایی خاص تشدید میشوند. برای مثال ترس از صداهای بلند در دو سالگی به اوج میرسد.
کربلایی با بیان اینکه با افزایش تجارب کودک در محیط زندگی، برخی ترسها از میان میروند؛ اما انواع دیگری از ترس، جای مواد قبل را میگیرد، ادامه داد: بعضی از کودکان ۳ تا ۴ ساله، ممکن است، به ویژه از صداهای بلند و یا تاریکی بترسند؛ اما کودکان ۵ ساله با تجربهتر هستند، ولی ممکن است هنوز از تاریکی و یا آسیبهای احتمالی وحشت داشته باشند. در این سن، ممکن است هنوز ترس از جدایی از پدر و مادر در ذهن کودک وجود داشته باشد.
وی تصریح کرد: وقتی کودک به ۸ یا ۹ سالگی میرسد، به طور کلی ترس هایش کاهش مییابد، اما نارساییهای شخصیتی و مسخره شدن از سوی دیگران، از نگرانیهای عمده او به شمار میرود. در ۱۰ سالگی با افزایش اعتماد به نفس، از این قبیل نگرانیها کاسته میشود. ما با بسیاری از والدین مواجه میشویم که برای کاهش ترسهای کودک، او را مجبور میکنند که شجاع باشد و نترسد، (آدم که از گربه نباید بترسه، مگه اینم ترس داره آخه؟ تو دیگه بزرگ شدی زشته، پسر که گریه نمیکنه، نگاه کن اون بچه گریه نمیکنه، تو آخه چرا گریه میکنی؟ داداش آرمان رو نگاه کن اصلا نمیترسه، تو هم از اون یاد بگیر. مریم زشته، چرا جیغ میزنی؟ هرجا میریم آبروی منو میبری).
این روانشناس افزود:والدین از عواقب حرفها و رفتارهای خود بی اطلاع هستند و شاید نمیدانند که این دست از حرفها چقدر بر کاهش اعتماد به نفس و عزت نفس کودک و همچنین افزوده شدن ترسهای او موثر هستند، همان طور که نادیده گرفتن ترسهای کودک اصلا منطقی نیست، مجبور کردن کودک به شجاع بودن هم منطقی نیست و تبعات و آسیبهای خاص خود را در پی دارد.
کربلایی اضافه کرد: اما به یاد داشته باشید هیچ گاه واکنش بیش از حد به آنها نشان ندهید؛ و به یاد داشته باشید که یک پاسخ منطقی به کودک میتواند جلوی پیشرفت ترس او را بگیرد. مسخره کردن، عصبانی شدن و انتقاد بی موقع اضطراب و یا ترس کودک را افزایش میدهد. جملاتی نظیر:چه بچه ترسویی! تاثیرات منفی در بر دارد. زیرا در بسیاری از موارد واکنش کودک به این برخوردها، مخفی کردن ترس است، نه فراموشی آن. هرچه با عصبانیت بیشتری بگویید که فرزندتان مثلاً: از رفتن به طبقه بالا میترسد، ترس در وجود او بیشتر خواهد شد.
وی با اشاره به اینکه توجه و همدردی بیش از حد نیز نادرست است، افزود: در آغوش گرفتن و نوازش کودک در پی بروز ترس، این احساس را در او افزایش میدهد، که یک خطر واقعی وجود داشته است. جلوگیری و از بین بردن ترس به طور کلی، غیرممکن است. بعضی از انواع ترس ها با رشد و گسترش تجارب کودک، خود به خود از میان میروند و بعضی ترسها نیز با از بین رفتن محرک از بین میروند. اگر چه همین محرک، ممکن است آثاری در کودک بگذارد که در تمام عمر او را ناراحت کند.
این روانشناس گفت: برای غلبه بر ترس کودکان این که آنها را از اوضاع و حالاتی که موجب ترس میشوند دور کنیم، بدون شک خوب نیست زیرا اولاً دور کردن کودک از این اوضاع غیرممکن است، ثانیاً زندگی پر از این احوال و اوضاع است. از این رو، بهتر است کودک را به برخورد با اوضاع ترسناک عادت دهند. گاهی میتوان ترس کودک را در یک چیز با روش «شرطی کردن» به تدریج از بین برد.
کربلایی ادامه داد: همچنین، هرگز نباید ترس کودکان را حقیر شمرد که این عمل خود به نتایج وخیمی منجر میشود. زیرا اگر کودک ترس خود را اظهار نکند به ذهن ناخودآگاه او میرود و در تمام زندگی مزاحم او میشود. باید اعتماد به نفس را در او ایجاد کنیم و همواره به او تلقین کنیم که میتواند شخصاً کارهایی را انجام دهد و از ترغیب و تشویق او به برخورد با مشکلات غفلت نکنیم. به علاوه، باید بکوشیم که موانع میان ما و کودک از بین برود و بدون هیچ فاصلهای و به تدریج با کودک ارتباط برقرار کنیم، تا عملاً صداقت، محبت، و توجه ما را نسبت به خودش احساس کند و به ما اعتماد داشته باشد.
وی اضافه کرد: مطالعات روانشناسی ثابت کردهاند که قانع ساختن کودک به نترسیدن و نبودن محرک برای آن مفید نیست بلکه بهتر است اصل اطمینان میان کودک و بزرگسالان (والدین) برقرار شود.
این روانشناس خاطرنشان کرد: گاهی والدین ممکن است برای از بین بردن ترس کودک بگویند این است نگاه کن ما نمیترسیم. لکن موفقیت این روش نیز محدود است زیرا کودک به علت کوچکی بدن و کمی سن و نیرویش نمیتواند با پدر یا مادر خود که از او بزرگتر و قویترند برابری کند، ولی اگر این عمل از طریق همسالانش انجام گیرد مفیدتر خواهد بود. چنانکه مثل وقتی کودک از خوردن دارویی میترسد همین که کودک دیگر را در خوردن آن میبیند ترسش برطرف میشود.
منبع: پارس نیوز
کلیدواژه: کودک کودکان هیجان کودکان روانشناس شجاع بودن ترس های کودک کردن کودک ترس کودک ترس ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.parsnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «پارس نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۴۸۴۲۳۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«کودک شو» : تلاش بودجهسوز برای استمرار یک تجربهی تمامشده
«کودک شو» همان بار اولی که بازغی از برنامه جدا شد، یک تجربهی به پایان رسیده بود، فقط معلوم نیست که اصرار مدیران شبکهی نسیم برای ادامه دادن بیهوده این مسیر برای چیست.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق- در اوایل آذرماه سال گذشته، پژمان بازغی، بازیگر محجوب و کمحاشیهی کشورمان، اعلام کرد که بعد از تقریبا ۵ فصل تجربهی مجریگری در مسابقهی «کودک شو» از این برنامه کنار گذاشته شد. یک روز بعد از مصاحبهی بازغی، رضا نصیری کارگردان فصلهای قبلی این برنامه از کنارگذاشته شدن تیم قبلی ساخت «کودک شو» خبر داد.
حقیقت ماجرا این است که از قضاء آقایان بازغی و نصیری بسیار خوب موقعی از برنامه کنار رفتند و در واقع یک توفیق اجباری برای ایشان دست داد!
«کودک شو» بعد از سه فصل، یعنی همان زمانی که حمید گودرزی به عنوان مجری جایگزین پژمان بازغی شد، روند افول خود را شروع کرد و بازگشت دوباره بازغی هم نتوانست به لحاظ کیفی برنامه را بالا بکشد.
به بیان دیگر، «کودک شو» همان بار اولی که بازغی از برنامه جدا شد(آبان ۹۹) یک تجربهی به پایان رسیده بود که دیگر چیز دندانگیری برای عرضه نداشت. فقط معلوم نیست که اصرار مدیران شبکهی نسیم برای ادامه دادن به این تجربهی به ته دیگ خورده، آن هم با تغییر عوامل اصلی، برای چیست.
در حقیقت سوخت اصلی و تنها کارمایهی باقیمانده از فصل چهارم به بعد مسابقهی «کودک شو»، میل طبیعی و غریزی پدر و مادرها برای جلوی دوربین رفتن فرزندان دلبندشان و ثبت ان روی آنتن تلویزیون ملی است. از همین رو، کف استقبالی که به طور ثابت والدین، چه در شکل شرکتکننده و چه در شکل ببینده، حتی تا فصل n ام از چنین برنامهای خواهند داشت، نباید موجب اشتباه محاسبه شود که این برنامه چون حدی از «بیننده» دارد، باید به هر قیمت ادامه پیدا کند.
چنین مسابقههایی یک تیم قوی ایده پرداز، طراح و اجراکننده فنی نیاز دارد، چیزی که در «کودک شو» دیده نمی شود. ایدهها بسیار پیشپاافتاده و اجرای آنها آماتوری است. این که عوامل برنامه برای پر کردن خلاهای برنامه بیش از حد روی پرسیدن سوالات تکراری از آنان و ظرفیت شیرینزبانی کودکان جلوی دوربین حساب باز کردهاند، نشان از سادهانگاری و سهلپنداری بیش از حد ذهنیت دوستان درباره برنامهی «کودکانه» دارد. در شرایط کنونی، برنامه از هر نوع ارزش افزوده هنری و فنی خالی است و هیچ خلاقیتی در طراحی و اجرا ندارد.
برای مثال، جای یک شخصیت کودکانه، در قالب عروسک یا عروسک قدی یا همکار/دستیار مجری با ظاهر و ادبیات کودکان در برنامه خالی است، شخصیتی که معمولا به نماد چنین برنامههایی تبدیل می شود. چنین شخصیتی می تواند فاصله میان شرکتکنندگان کودک و مجری را پر کند و شور و شعف کودکانه برنامه را بالا ببرد. به ویژه چون ملیکا شریفی نیا تجربهای در اجرا ندارد و به طریق اولی، ابدا کار تخصصی اجرا برای کودکان را پیش از این تجربه نکرده، وجود یک شخصیت میانجی کاملا ضروری به نظر می رسید.
ملیکا شریفی نیا مسلط بر اجرا نیست به نحوی که همه دست اندازها و تپهچالههای اجرای خود را با قربانصدقه رفتن کودکان جبران می کند.
به عبارت دیگر، او در حال بازی کردن نقش «گرمی» و «صمیمیت» با مهمانان و کودکان است و متاسفانه این نقش بازی کردن زیادی به چشم می آید. مجری برنامه اصطلاحا "زیادی شلوغش می کند" و با انرژی بالای کاذب و ساختگی و بعضا داد و فریاد می خواهد چیزی را بر آن تسلط ندارد، در چشم مخاطب فرو کند.
البته این که مجری دارای یک صدای شفاف و رسا باشد، جزو اصول اولیهی فیزیولوژی یک مجری است و متاسفانه صدای خانم شریفینیا به واسطهی دورگه و خشدار بودن، ابدا مناسب اجرا نیست.
جدای از این، مجری جدای از این که باید بتواند ایدهها و گفتارهای از پیش تعیین و نوشتهشده را به درستی اجرا کند، به لحاظ شخصیتی باید واجد گونهای حاضرجوابی، بداههپردازی و شوخطبعی غریزی باشد.
در واقع، مجری باید برای اجرای برنامه با تم خاص(در اینجا کودکانه) یک شخصیتپردازی متناسب با آن انجام دهد، در حالی که خانم شریفینیا علیرغم سابقهی بازیگری، چنین طراحی برای حضور جلوی دوربین «کودک شو» ندارد. ظاهرا هم ایشان و هم عوامل برنامه زیادی کار اجرا مسابقهی کودکمحور را سهل و ساده فرض کردهاند.
بیانصافی است که بگوییم «کودک شو»، در کلیت خود پروژهی شکستخورده و ناموفقی بود. بله در دو سه فصل ابتدایی، «کودک شو» به واسطهی ایدهی جدید خود(در مقیاس تلویزیون ایران، وگرنه انواع شوها و برنامههای موفق و پرطرفدار با حضور کودکان و نوجوانان در دنیا ساخته شده است)، جذابیت پژمان بازغی به عنوان یک ستاره سینمایی و داشتن کف استعداد لازم برای اجرا و البته عطش شدید جامعه به حضور نمایشی کودکان خود، آن هم در صفحهی سیمای ملی، توانست در جذب مخاطب موفق باشد. اما «کودک شو» هر پتانسیل و ظرفیت و طراوتی اگر داشت، در نهایت تا همان فصل سوم عرضه کرد و پس از آن، چیزی جز تکرار مکررات و صرف هزینه با هدف پرکردن آنتن نبود.
معضل اصلی «کودک شو» این است که نه در کلیت خود و نه دستکم در هر فصل خود، فاقد یک «ایده» کانونی است که هم جنبهی نوآوری داشته باشد و هم کلیت برنامه را منسجم و باکیفیت نگه دارد.
برای روشن شدن موضوع لازم است اشاره کنیم که تقریبا هر شو یا برنامه یا مسابقهی تلویزیونی مشهور با محوریت کودک و نوجوان در شبکههای بزرگ دنیا، دارای یک ایدهی مرکزی است. برای مثال رقابت «آشپزی» بین کودکان یا نوجوانان محمل ساخت شماری از معروفترین برنامهها چون «MasterChef Junior»، «Kids Baking Championship»، «Food Network Star Kids» و «Disney's Magic Bake-Off» و... بوده است.
یا آمادگی جسمانی و مانورپذیری کودکان و نوجوانان در شوی محبوب «American Ninja Warrior Junior» محور کار بود. مسابقهی «Genius Junior» صحنهای برای معرفی و جلوهگری کودکان بااستعداد و نابغه در زمینه ریاضیات، هجی و املای کلمات و اطلاعات عمومی است که در قالب یک مسابقهی بسیار جذاب و هیجانآور به تصویر کشیده می شود.
شوی «Shark Tank Young Entrepreneur Special» ایدههای ناب کارآفرینی از سوی کودکان خلاق و هوشمند را توسط تیمی از کارآفرینان مشهور و موفق قضاوت می کند. مسابقهی «Endurance» قدرت، تحمل، خلاقیت و کار تیمی کودکان را در شرایط سخت شبیهسازی شده در محیطهایی چون جنگل به سنجش می گذارد.
در « Mythbusters Jr» تیمی از کودکان با بهرهگیری از قدرت تحلیل و منطق خود و ابزارهای در اختیار علمی، افسانههای معروف محلی در نقاط مختلف آمریکا را مورد بررسی قرار می دهند تا نسبت آنها را با دروغ یا واقعیت تعیین کنند.
ملاحظه می شود که انواع ایدههای مرکزی جذاب و بعضا بسیار خاص در محور طراحی مسابقات کودکان و نوجوانان قرار می گیرد. اما «کودک شو»، علیرغم این که به فصل ششم رسیده، فاقد چنین ایدهی منسجمکننده و خلاقیتسازی است، از همین رو، فصل ششم آن کاملا به لحاظ ایده و اجرا، ولنگار و باری به هر جهت است. نه بازیهای طراحیشده بدیع و سرگرمکننده هستند، نه نکات آموزشی خاصی در کلیت برنامه دیده می شود و تجربهی خاصی از این حضور در آنتن سیمای ملی برای «والدین» شرکتکننده رقم زده می شود.
ظاهرا تلاشی بیوقفه در جریان است که به هر قیمتی بودجههای عمومی که در اختیار سازمان است، از طریق تیمهای برنامهسازی(دقیقتر: برنامه پر کُن)، با بسیطترین ایدهها، تکراریترین شیوهها و البته کشدارترین زمانها تلف شود. این سطح از کیفیتستیزی برنامهسازان از یک سو، و نظارتگریزی از سوی مدیران میانی چه در مرحله تصویب طرح و چه در حین ساخت و پخش از سوی دیگر، واقعا نوبر است و نشان از بحران در ساختار تولید و برنامهسازی در شبکههای سیما دارد.