دل یکدله کردن پیام ماندگار عاشورا
تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۵۵۴۱۹۲
روزنامه ایران چهارشنبه ۱۶ مهر در یادداشتی به قلم محسن آرمین پژوهشگر دین، نوشت: اما صادق و کاذب معنای دیگری نیز دارد و آن وقتی است که سخن شخصی را با آنچه میاندیشد یا در دل دارد بسنجیم نه با واقع. در این حالت صادق کسی است که میان اندیشه و سخنش اختلافی نباشد و کاذب کسی است که عقیده و کلامش یکسان نباشد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در این معنای دوم صادق و کاذب صفت شخص است نه صفت کلام. در حالت نخست سخن شخص با واقعیت سنجیده میشود و شخص ممکن است به سبب خطای حواس یا خطای در استدلال سخنی برخلاف واقع گفته باشد. در این صورت سخنش کاذب است نه خود او. اما در حالت دوم شخص گرفتار خطای حواس نیست و در استدلال او خطایی رخ نداده است، حتی ممکن است او سخنش کاملاً مطابق با واقع باشد درعین حال همچنان او را کاذب و دروغگو بدانیم، زیرا سخنش نه با واقع بلکه با آنچه در دل دارد، یکی نیست.
در معنای اول ممکن است شخص به عمد گرفتار خطا شود و مثلاً آگاهانه از بودن چیزی که نیست خبر دهد در این صورت او دروغگوست اما در معنای دوم شخصی که سخنش با آنچه در دل دارد مطابقت ندارد و آگاهانه چیزی را میگوید که مطابق عقیدهاش نیست صرفاً دروغگو نیست بلکه دروغگویی منافق است. بلکه در اصل منافق است و دروغگویی او معلول نفاق اوست.
قرآن به این حقیقت اشارهای روشن دارد. در سوره منافقین می فرماید: «چون منافقان نزد تو آیند گویند: گواهی میدهیم که تو واقعاً پیامبر خدایی. و خدا [هم] میداند که تو واقعاً پیامبر او هستی، و خدا گواهی میدهد که منافقان سخت دروغگویند.» (منافقون: ۱) چنانکه ملاحظه میشود مطابق این آیه منافقان شهادت میدهند که آن حضرت پیامبر خداست اما خدا شهادت میدهد که آنان دروغگویند، چون منافقند و دل و زبانشان یکی نیست. چیزی بر زبان میرانند و در دل به چیزی دیگر باور دارند.
حرفشان راست است اما دروغگویند. اصلاً مهم نیست کدامیک مطابق حق باشد؛ آنچه در دل دارند حق و آنچه بر زبان میرانند باطل است یا برعکس؛ مهم این است که دل و زبانشان یکی نیست. منافقند و به همین سبب در راست گفتنشان هم دروغگویند. مولوی در این باره تعبیر زیبایی به کار برده است: یکدله کردن و یکدله شدن.
با من صنما دل یکدله کن گر سر ننهم آنگه گله کن
مجنون شدهام از بهر خدا
زان زلف خوشت یک سلسله کن
سی پاره به کف در چله شدی
سی پاره منم ترک چله کن
مجهول مرو با غول مرو/ زنهار، سفر با قافله کن
ای مطرب دل زان نغمه خوش/ این مغز مرا پرمشغله کن
ای زهره و مه زان شعله رو/ دو چشم مرا دو مشعله کن
ای موسی جان چوپان شدهای/ بر طور برآ ترک گله کن
نعلین ز دو پا بیرون کن و رو/ در دشت طوی پا آبله کن
تکیه گه تو حق شد نه عصا/ انداز عصا و آن را یله کن
فرعون هوا چون شد حیوان/ در گردن او رو زنگله کن
شرط سعادت و رستگاری یکدله کردن و یکدله شدن است. جالب این است که مولانا در این شعر از قرآن با عنوان «سی پاره» یاد میکند. اگر دل یکدله نکرده باشی سی پاره به کف یعنی قرآن به دست در چله نشستن هم دردی از تو دوا نمیکند. نور رستگاری که هیچ، کورسویی از روشنایی هم به رویت گشوده نمیشود. و
و چه جالب است که مولوی برای چنین کسی قرآن را نه قرآن که سی پاره مینامد. گویی که کتاب خدا برای چنین شخصی کاغد پاره و سودی به حال او ندارد. مادام که دل یکدله نکرده باشی، اگر قرآن را هم همیشه با خود داشته باشی و چله خواندن قرآن بگیری، به کورسویی از روشنایی نیز نمیرسی. این سی پاره تو را هرچه بیشتر به قعر چاه وحشت و اضطراب و تفرقه فرو میبرد.
زانک از قرآن بسی گمره شدند/ زین رسن قومی درون چه شدند
مر رسن را نیست عیبی ای عنود/ چون تو را سودای سربالا نبود
مادام که دل یکدله نکردی نماز هم بخوانی، ذکر مصیبت هم کنی، نعره بزنی و اشک بریزی به تعبیر مولوی «مجهول رفتهای» با «غولان» فریبکار و قدرتطلب و هواهای نفسانی رفتهای.
راهش این است که همچون موسی ترک گله و عصا کنی، نه دل به گله دنیا ببندی و نه به امید حمایت و رسیدن به پست و مقام و تکیه بر عصای قدرتها و اربابان دنیایی بزنی.
ای موسی! جان، چوپان شدهای/ بر طور برو ترک گله کن
حتی اگر نعلین هم با یکدله شدن در تعارض افتد باید آن را هم دربیاوری و تاول زدن پا را در دشت طوی محرومیتها و حبسها و حصرها به قیمت یکدله شدن و صداقت در دل و صراحت در کلام بپذیری.
نعلین ز دو پا بیرون کن و رو در دشت طوی پا آبله کن
اگر به اینجا رسیدی خود مییابی که تکیه گاه تو خداوند است نه اربابان قدرت دنیا. آنها دیگر در نظرت حشمت و جبروتی نخواهند داشت. دیو سرکش درون نیز به گوسفند رامی بدل شده که زنگوله بر گردنش انداختهای.
تکیه گهِ تو حق شد نه عصا
انداز عصا و آن را یله کن
فرعون هوا چون شد حیوان
در گردن او رو زنگله کن
عاشورا صحنه رویارویی دو گروه است. در یک صف آنها که گرفتارند. اسیر وابستگیها و دلبستگیها هستند، نه اینکه حق را نمیشناسند؛ خیر خدا را به یگانگی میشناسند و نماز میخوانند و روزه میگیرند. آنان مردم شام نیستند، مردم کوفه هستند که گرمای خورشید عدالت علوی را سالها حس کردهاند، ولیِ خدا را هم میشناسند به او نامه نوشتهاند و به کوفه دعوتش کردهاند، اما امروز در برابرش شمشیر به دست صف بستهاند. چرا؟
چون یکدله نشدهاند، دل یکی نکردهاند. از چرب و شیرین دنیا دل نبریدهاند، خبر آمدن سپاه شام هم کافی است تا حق را یا نادیده بگیرند و یا انکار کنند. برق سکههای ابن زیاد کافی است تا در تاریکی شب از صف نماز مسلم به کنج خانهها بخزند و چندی بعد که با دوگانگی زبان و دل زندگی کردند و بدان خو گرفتند برای پنهان کردن آن دیگر نیازی به تاریکی شب هم ندارند و روز روشن در برابر حسین صفآرایی میکنند. به قول فرزدق دلشان با حسین است و شمشیرشان علیه حسین.
در صف مقابل برعکس کسانی ایستادهاند که هم گله را رها کردهاند و هم عصاهای کاذب را. حر که از سرداران ابن زیاد بود عصای تکیه به قدرت ابن زیاد را به کناری انداخته است، زهیر بن قین گله تجارت و دنیا را رها کرده است، حبیب بن مظاهر و وهب مسیحی نو مسلمان و... نفس سرکش را به حیوانی رام بدل کردهاند و همچون گوسفند به گردنش زنگوله انداختهاند.
آنان به مقامی رسیدهاند که سی پاره را به گونهای نمیخوانند که نه با شهوت پرستیها و دنیاطلبیهایشان تهافتی دارد و نه با منافع اربابان قدرت تعارضی. آنان قرآن را بر سر نیزه میخوانند. دلی که یکدله شد میداند کجا قرآن بخواند
دل آگه میداند به کجا قرآن بخواند/ بر نی باید خواندن نی خلوت تنهایی
تمام زیبایی و شکوه عاشور و راز ماندگاری آن همین است.
حال معنای مؤمن را بهتر میتوان درک کرد. معنای موحد را نیز به خوبی میتوان فهمید. موحد اسم فاعل است یعنی کسی است که واحد و یکی کرده است. یعنی کسی که دل و زبان و عمل را در جهت رضای خداوند یکی کرده باشد. مؤمن هم یعنی کسی که امنیت میدهد یا به مقام امن رسیده است. مقامی که در آن هیچ تعارض و اختلاف و تفرقه و اضطراب و دوگانگی نیست. مقام اطمینان و آرامش. «یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی إلی ربک راضیة مرضیة»
منبع: ایرنا
کلیدواژه: روزنامه ایران عاشورا اربعین روزنامه ایران عاشورا اربعین اخبار کنکور سی پاره
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.irna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایرنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۵۵۴۱۹۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایتی از ۵۳ سال تدریس و مهری ماندگار
بیش از ۵۰ سال از عمر خود را به آموزش و تدریس مشغول بوده است، اما هنوز پر انرژی سر کلاس درس میرود و خستگی برایش معنایی ندارد، معلمی که گرد پیری روی موهایش نشسته و همچون پدری مهربان از به ثمر نشستن تلاشهایش میگوید.
به گزارش خبرگزاری ایمنا، معلمان نمادی از علم و دانش و از مؤثرترین نیروها در تربیت دانشآموزانی کنجکاو، دانا و جویای علم هستند، آنها منابع آگاهی، روشننگری و روشنفکری به حساب میآیند که دانشآموزان را با خرد خود تغذیه میکنند، مهارتهای واقعی داشتن یک زندگی موفق را به کودکان آموزش میدهند و به نسلهای آینده جامعه کمک میکنند تا مسیر دقیق و صحیح زندگی را کشف کنند.
دوازدهم اردیبهشت همزمان با شهادت استاد مرتضی مطهری، در تقویم رسمی ایران به عنوان روز معلم نامگذاری شده است و هدف از این نامگذاری قدردانی از زحمات و خدمات این استاد بزرگ و ارج نهادن به جایگاه والای معلم است، به همین مناسبت گفتوگویی داشتیم با حبیب توحیدی، معلمی که پس از گذشت سالها آموزش و تدریس همچنان با انگیزه و علاقه خاصی در کلاس درس حاضر میشود.
وی در خصوص مسیر زندگی خود این گونه اظهار میکند: در کرمانشاه متولد شدم و تا هنگام دریافت مدرک دیپلم در آنجا زندگی میکردم، مدرک لیسانس را در تهران گرفتم و از همان بدو ورود به دانشکده به آموزش علاقه داشتم و با توجه به اوقات فراغتی که در طول هفته وجود داشت، به اداره آموزشوپرورش یکی از نواحی تهران مراجعه کردم و آنها با استقبال گرمی که داشتند، ساعاتی از هفته را برای تدریس اختصاص دادند تا با حضور در کلاسهای دبیرستان به تدریس و آموزش دانشآموزان بپردازم.
این معلم فعال و پرانرژی میگوید: از همان دوران دانشجویی علاقهمند به آموزش و شغل معلمی بودم و با اظهار لطفی که دانشآموزان نسبت به معلمشان داشتند، از همان زمان تصمیم گرفتم بهصورت جدیتر و مستمر همین کار را ادامه دهم، همچنین تحت تأثیر معلمان خوبی که در دوران دانشآموزی داشتم، خود نیز مسیر معلمی را در پیش گرفتم و زمانی که از دانشگاه فارغالتحصیل شدم، میتوانستم در شغلهای مختلفی مشغول به کار شوم، اما به خاطر شدت علاقهای که به تدریس و آموزش داشتم، حرفه معلمی را برگزیدم.
توحیدی ادامه میدهد: قشر تحصیلکرده و دانشجویان در دهه ۵۰ بسیار کمتر از زمان حال بود و اغلب پسران برای کمک به خانواده و پدر مشغول به کشاورزی و دامداری میشدند، به همین علت فارغالتحصیلان دانشگاهی میتوانستند آسانتر جذب مراکز دولتی و اداری شوند، اما کسانی وارد آموزشوپرورش میشدند که علاقهمند به آن بودند.
از آموزش خسته نشدهام و از موفقیت دانشآموزانم دلگرم میشوماین معلم با سابقه ۵۳ سال تدریس در آموزشوپرورش در خصوص بهترین خاطرهای که از دوران معلمی خود دارد، اضافه میکند: در سالهای ابتدایی خدمت که سرباز معلم بودم در روستایی به دور از شهر خدمت میکردم و نیاز بود هر روز با اتوبوس به مدرسه بروم، اما اتوبوس همواره از جاده اصلی عبور میکرد، برای همین باید هر روز حدود پنج کیلومتر را پیادهروی میکردم تا بتوانم به جاده اصلی برسم؛ یک روز در میانه راه برف سنگینی که تحملش بسیار دشوار بود و سرمای شدیدی به همراه داشت، به حدی که از شدت سرما و کولاک دیگر توان ادامه دادن مسیر را نداشتم.
وی ادامه میدهد: ناگهان صدای فریادی به گوشم رسید و به محض شنیدن این صدا شوقی درونی در وجودم ایجاد شد و توانستم به سمت مبدا صدا حرکت کنم و مشاهده کردم که دانشآموزان روستا چون میدانستند در این سرما نمیتوانم به مدرسه برسم، به دنبالم آمدهاند، این از خودگذشتگی دانشآموزان برای همیشه در خاطرم مانده است و با یاد آن دلگرم میشوم، چرا که در آن شرایط ناگوار و ناامیدکننده و به دور از انتظار به کمکم آمدند.
توحیدی درباره خاطره یکی از دانشآموزانش که پزشک شده است، میافزاید: روزی بخاطر درد دندانی که داشتم به مطب دندانپزشکی رفتم، بعد از پایان درمان برای پرداخت هزینه به بخش پذیرش مراجعه کردم که ناگهان متخصص دندانپزشک گفت نیازی نیست حق ویزیت را پرداخت کنید، ما از دانشآموزان سالهای گذشته شما هستیم، با شنیدن این حرف ناگهان مبهوت ماندم، زیرا بخاطر گذشت حدود ۱۵ سال با تغییر چهره آن شخص نتوانستم او را بشناسم، اما از اینکه او به چنین جایگاهی رسیده بود، خوشحال شدم.
مدرس نمونه استان اصفهان در سال ۱۳۷۶ ادامه میدهد: روزی در یکی از مدارس، دبیر آموزش زبان انگلیسی مرا در آغوش گرفت و گفت که از دانشآموزان چندین سال پیش من بوده است و در حال حاضر افتخار میکند که همکارمان شده است؛ همچنین حدود یک ماه گذشته فردی از ایتالیا تماس گرفت و بعد از احوال پرسی مختصری بیان کرد که از شاگردان من بوده است و در حال حاضر در ایتالیا مشغول به ادامه تحصیل در دوره دکتری است.
توحیدی میگوید: با اینکه ۵۳ سال است مشغول آموزش و تدریس هستم، هنوز خسته نشدهام و با علاقه بر سر کلاس حاضر میشوم و به دانشآموزان سال آخر دوره دبیرستان توصیه میکنم که یکی از اولویتهای انتخاب رشته دانشگاهی خود را برای ورود به دانشگاه فرهنگیان اختصاص دهند، چرا که در این دانشگاه زمینه پیشرفت بسیاری برای ادامه تحصیل وجود دارد و با علاقه داشتن به حرفه معلمی میتوانند در تحصیل و شغل خود موفق شوند و ارتباط خوبی با دانشآموزان برقرار کنند.
کد خبر 748543