در نخستین اربعین حسینی چه گذشت؟
تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۵۵۵۸۶۱
مطابق آنچه در احادیث و روایتهای تاریخی آمده، ورود کاروان اسرای کربلا به شام و اقامت در دمشق، سختترین مرحله از مراحل مختلف سفر آلا... بوده است. میگویند که سیدالساجدین (ع) وقتی با پرسشی درباره سختترین مراحل سفرشان از کربلا به کوفه و شام و سپس مدینه، روبهرو شد، فرمود: «الشام، الشام، الشام». بااینحال، بازتاب ورود کاروان به دمشق، چنانکه یزید پیشبینی میکرد از آب در نیامد و او که برای لحظاتی از شوق جنایت بزرگش، اشعار «ابنزبعری» را بر زبان میراند و فتحنامه میخواند، بهناگاه همه کاسه کوزهها را بر سر عبیدا.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
فرزند منا و زمزم و صفا
مرحوم علامه «محسن امین»، در کتاب «لواعج الاشجان فی مقتل الحسین (ع)» مینویسد: «یزید فرمان داد خطیبی بر منبر برود و درباره امام حسین (ع) و پدر بزرگوارش بدگویی کند. خطیب بر فراز منبر نشست و از امیرمؤمنان (ع) و سیدالشهدا (ع) بد گفت و معاویه و یزید را تحسین و ستایش کرد ... در این هنگام، امام علی بن الحسین (ع) فریاد زد:ای خطیب! وای بر تو که خشم آفریننده را به خشنودی آفریدگان خریدی! جای خود را در آتش آماده بدان! آنگاه امام (ع) رو به یزید کرد و فرمود: اجازه میدهی تا بر فراز این چوبها روم و سخنی بگویم؟ یزید نپذیرفت. مردم اصرار کردند که بگذارد امام (ع) سخن بگوید. یزید گفت: اگر او بر منبر بالا رود، من و آلابوسفیان را رسوا خواهدکرد. مردم گفتند: از این جوان چه ساخته است؟ یزید گفت: او از خاندانی است که در کودکی کامشان را با علم و دانش برمیدارند. شامیان باز هم اصرار کردند و یزید، ناچار، اجازه داد.» بهاینترتیب، امام سجاد (ع) بر فراز منبر ایستاد و خطبهای خواند که هنوز هم غریو پرشورش در گوش تاریخ بشریت طنینانداز است: «ای مردم! من پسر مکه و منایم؛ من پسر زمزم و صفایم؛ من پسر مردی هستم که خداوند به او وحی فرستاد؛ من فرزند محمد مصطفایم؛ من پسر علی مرتضایم ... من پسر فاطمه زهرا، سرور زنان عالم هستم؛ من پسر خدیجه کبرایم ... من فرزند کسی هستم که او را به ستم کشتند؛ من فرزند کسی هستم که سرِ او را از قفا بریدند ... من پسر کسی هستم که فرشتگان آسمان بر او گریستند ... من پسر کسی هستم که سَرِ او را بر نیزه زدند و زنان و کودکان او را از عراق تا شام به اسارت آوردند ...» مورخان آوردهاند که، چون سخنان امام (ع) به اینجا رسید، یزید فرمان داد تا اذان بگویند. علامه «محسن امین» مینویسد: «چون مؤذن به این فراز اذان رسید که اشهد ان محمدا رسولا...، امام سجاد (ع) رو به یزید کرد و با صدای بلند فرمود:ای یزید، این محمد که رسول خداست، جد من است یا جد تو؟ اگر بگویی جد توست، دروغ گفتهای و اگر جد من است، پس چگونه فرزندان رسولخدا (ص) را کُشتی؟» این سخنان پرشور و آتشین، همچون پتکی بر پیکر پوشالی حکومت اموی فرود آمد.
رقم خوردن اربعین
کاروان اهلبیت (ع) مدتی در دمشق توقف کرد. «سید بن طاووس» در کتاب «اقبال الاعمال»، این مدت را یکماه میداند. طی این مدت نیز، افشاگریهای امام سجاد (ع) علیه یزید و امویان ادامه داشت. یزید پس از مشورت با مروان بن حکم، تصمیم گرفت، برای جلوگیری از افشاگریهای بیشتر امام سجاد (ع)، کاروان را روانه مدینه کند. یزید، نعمان بن بشیر را مسئول رساندن کاروان اهلبیت (ع) به مدینه کرد. درباره زمان خروج کاروان از دمشق و ورود آن به مدینه، اقوال مختلفی وجود دارد.
«شیخ توسی» در صفحه ۷۸۷ کتاب «مصباح المتهجد» مینویسد: «فی الیوم العشرین منه [صفر]کان رجوع حرم سیّدنا أبیعبدا... الحسین بن علی بن ابیطالب (ع)، من الشام إلی مدینة الرسول (ص)؛ در روز بیستم ماه صفر، حرم امام حسین (ع) از شام به مدینه بازگشت.» «شیخ توسی» معتقد است که در همین روز، جابر بن عبدا... انصاری به کربلا رسید و مرقد مطهر امام حسین (ع) را زیارت کرد؛ همان روزی که در فرهنگ شیعه، به نام اربعین شهرت یافته است. بااینحال، شهید «قاضی طباطبایی»، در کتاب «تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهدا (ع)»، با استفاده از اسناد و مدارک روایی، معتقد است که کاروان اهلبیت (ع)، پس از خروج از شام، ابتدا به کربلا رفتند و پس از آن راهی مدینه شدند.
«سید بن طاووس» در کتاب شریف «لهوف» نیز، به عبور کاروان از کربلا، در راه بازگشت به مدینه، اشاره کرده است. او مینویسد: «راوی میگوید: هنگامی که خاندان حسین (ع) از شام بازمیگشتند، به راهنما گفتند: ما را از راه کربلا ببر. راهنما آنها را آورد و به محل شهادت امام (ع) و یارانش رساند. دیدند جابر بن عبدا... انصاری و جماعتی از بنیهاشم نیز به زیارت مرقد مطهر سیدالشهدا (ع) آمدهاند. پس، همگی به عزاداری پرداختند، بهطوریکه نوحههایشان قلبها را جریحهدار میکرد. تعدادی از زنان آن منطقه نیز به عزاداران پیوستند و عزاداری، مدتی ادامه یافت.»
زیارت تاریخی جابر بن عبدا... انصاری
«عمادالدین طبری آملی»، در کتاب «بشارة المصطفی (ص) لشیعة المرتضی (ع)» روایت زیارت مرقدمطهر امام حسین (ع) توسط جابر بن عبدا... انصاری، صحابی پیامبر اسلام (ص) را در اربعین به نقل از «عطیه عوفی» آورده است و مینویسد: «من [عطیه عوفی]با جابربن عبدا... انصاری، به قصد زیارت مرقدمطهر حسین بن علی (ع) بیرون آمدیم.
زمانی که به کربلا رسیدیم، جابر نزدیک ساحل فرات رفت؛ غسل کرد و [همانند افرادی که احرام میبندند]یک ردا و یک ازار پوشید. سپس کیسهای را باز کرد که در آن سعد [نوعی عطر]بود و آن را به بدن خود زد و خود را با آن خوشبو کرد. هرقدم که برمیداشت، ذکر خدای متعال را میگفت؛ تا اینکه به قبر مطهر حضرت نزدیک شد؛ وقتی رسید، گفت: دست مرا روی قبر بگذار. من این کار را انجام دادم؛ او خود را روی قبر انداخت و از هوش رفت. من روی او آب ریختم؛ به هوش آمد.
سهمرتبه صدا زد: «یا حسین» و گفت: آیا دوست جواب دوست را نمیدهد؟ و خودش پاسخ داد: چگونه جواب دهی، درحالیکه رگهای خونین تو در بالای شانهات نمایان شده و بین بدن و سر مقدس تو جدایی افتاده است؛ شهادت میدهم که تو فرزند خاتم پیامبران و فرزند آقای مؤمنان و سلاله هدایت، خامس اصحاب کسا، پسر سرور پاکیزگان و فرزند سرور زنان هستی ... سپس نگاهی به اطراف قبرمطهر حضرت سیدالشهدا (ع) کرد و گفت: سلام بر شما،ای ارواحی که در راه حسین (ع) فدا شدید و شهادت میدهم که شما، نماز را بهپا داشتید و زکات را پرداختید، امر به معروف و نهی از منکر کردید، با ملحدان به جهاد برخاستید و خدا را آنقدر عبادت کردید تا به مرحله یقین رسیدید.»
منبع: پارسینه
کلیدواژه: اربعین حسینی عاشورا امام حسین امام سجاد پارسی خبر کربلا کسی هستم امام حسین امام سجاد من پسر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.parsine.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «پارسینه» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۵۵۵۸۶۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نور محبوسی که خاموش نشد
هر چند تقویمها را ساختهاند تا به ما سال و ماه را یادآوری کنند تا زمان را از دست ندهیم اما این، همه فایده خطکشی سال و ماه نیست. گاه همین خط و نشانهها به ما کمک میکند سری به روایتهای بهجامانده از حوادث و اشخاص در تاریخ بزنیم. وقایع و اشخاصی که برای ما عبرتها و یادآوریهایی با خود دارند. در این میان میتوان مدعی شد تقویم شیعه برای ما بچه مسلمانها، سراسر ذکر و یادآوری است. به همین دلیل بر آن شدیم در مجموعه نوشتههایی، برخی از این یادآوریها و ذکرها را بیاوریم.
مناسبتهای ماه شوال را که مرور میکنی، در برخی روزها بیشتر از بقیه ممکن است مکث کنی. یکی از این روزها، سالروز دستگیری امام کاظم(ع) توسط هارون عباسی است. آنطور که شنیدهایم و میدانیم، آغاز امامت ایشان همزمان با دوران استقرار و ثبات خلافت عباسیان است. سلسلهای که دارای حکام مستبدی بود و به حکومتدارای همراه با خفقان و تهدید و بگیر و ببند، مشهور بودند. طبیعی است در چنین شرایطی، شخصیتی مانند امام موسی کاظم(ع) روز خوش نداشته باشد. بنا به روایتهای تاریخی، علت اصلی اسارت و زندانی کردن امام موسی کاظم(ع)، شهرت امام و دسترسی شیعیان به ایشان و توجه بیسابقه مردم به آن حضرت است. حضرت موسی بن جعفر(ع) در طول دوران امامتش بارها از طرف خلفای عباسی احضار و زندانی شد. در مورد مدت زندانی بودن امام(ع) گزارشهای مختلفی وجود دارد که میتوان گفت مدت آخرین اسارت منتهی به شهادت ایشان چهار تا پنج سال و مجموع اسارت ایشان در دوران زندگیشان، بین 10 تا 12سال است. اگرچه در بسیاری از موارد، امام(ع) در خانه برخی از افراد، محصور و تحت نظر بودند؛ اما در مواردی حکومت عباسی به شکنجه ایشان در زندانهایی مخوف و سیاهچالها میپرداختند که در زیارتنامه حضرت به این موضوع اشاره شده است. بر اساس گزارشی دیگر، هارون گاهی برای تفریح به پشتبامی میرفت که مشرف به زندان بود. روزی به ربیع گفت این پارچه چیست که هر روز آن را داخل زندان میبینم؟ ربیع گفت: پارچه نیست! موسی بن جعفر است که پس از فجر تا هنگام نماز ظهر به سجده میرود. هارون گفت: او از راهبان بنیهاشم است! ربیع از او پرسید: پس چرا در زندان بر وی سختگیری میکنی؟ هارون گفت: چارهای نیست!
نخستینبار امام در زمان خلافت مهدی عباسی از مدینه به بغداد تبعید شد که زمان دقیق آن ذکر نشده است. اما دومین بار به وسیله هارون در ۲۰شوال سال ۱۷۹ق در مدینه دستگیر و ۷ ذیالحجه در بصره در خانه عیسی بن جعفر زندانی شد. نفوذ معنوی امام کاظم(ع) در دستگاه حاکم بهحدی بود که کسانی مانند علی بن یقطین وزیر دولت عباسی، از دوستداران حضرت موسی بن جعفر(ع) بودند و به دستورات ایشان عمل میکردند. هارون سرانجام در سفری که در سال 179 به خانه خدا رفت، از عظمت معنوی امام و احترام خاصی که ایشان در بین مردم داشت بیش از پیش آگاه شد. او پس از بازگشت به مدینه و زیارت مرقد پیامبر(ص) تصمیم گرفت موسی بن جعفر(ع) را دستگیر و زندانی کند. به دستور هارون در زمان انتقال آن حضرت از مدینه به بصره، کجاوههایی در مسیر همراه با کجاوه امام حرکت کردند تا در طول مسیر از راههای مختلف مسیر خود را تغییر دهند و به این ترتیب مردم ندانند امام را به کجا و با کدام کجاوه بردند. این سیاست برای مأیوس کردن مردم و بیخبری از تبعیدگاه امام(ع) بود، سیاستهایی که نشاندهنده ترس حاکمان مستبد از نور و عظمت این امام بزرگوار بود؛ ترسی که به شهادت ایشان منجر شد. اما تاریخ گواه معتبری برای شکست استبداد و باقی ماندن نور است.
زهره هاشمی