تایید رسمی هزار فامیل از سوی عضو جبهه پایداری
تاریخ انتشار: ۲۰ مهر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۶۰۳۰۸۷
ساعت 24 - جریان فتنه و تحریف، دوباره ورق را بهسمتی برگرداند که یک خانواده هزار نفری ثروتمند را در کشور ایجاد کنند. الان طبقه متوسط کمکم دارد حذف میشود. یعنی ما یا طبقه خیلی مرفه داریم یا خیلی ضعیف. این بر اثر سیاستهای مسئولینی است که در فتنه و تحریف نقش داشته و دارند."
آنچه در بالا خواندید بخشی از حرفهای تند محمّد سلیمانی، عضو شورای مرکزی جبهه پایداری و کسی است که در دولت محمود احمدینژاد عهدهدار وزیر زارت ارتباطات بوده ونیزدر مجلس نهم نمایندگی مردم تهران را برعهده داشته است ایفای نقش کرده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
150 سال فتنه
به نظرمن فتنه، تحریف، نفاق و ... همه در یک راستا هستند. در تاریخ یکصد و پنجاه ساله اخیر ایران هم بارها این موضوع تکرار شده و همه این جریانها به دنبال این هستند که کشور عملاً بهدست سلطه غربیها سپرده شود و تفکری که از زمان مشروطه وجود داشت که از نوک سر تا ناخن پا باید غربی بشویم همچنان ادامه دارد. حالا یک روز در قالب فتنه و یک روز هم در قالب نفاق و روز دیگر در قالب براندازی و در قالب اغتشاشات خود را نشان میدهند، یک روز هم اگر حاکم شدند خب اجرای سیاستهای غرب در ایران را پیگیری میکنند.این جریانها بهشکل تنگاتنگی بهم وصل هستند و به دنبال این هستند که حاکمیت کشوری مثل ایران با این موقعیت سوقالجیشی و دارای منابع نفت و گاز و معادن سرشار و عظیمی که دارد، بهدست غربیها بیافتد. لذا برنامههای مختلفی در زمانهای مختلف در راستای این هدف اجرا میشود.وقتی براندازی جواب نداد که بعد از انقلاب بارها تکرار شده است، دشمن باید سراغ راهکار دیگری میرفت که این راهکار در قالب فتنه دنبال شد. فتنه سال ۷۸ و ۸۸ در این راستا ارزیابی میشود. فتنه هم برای این است که در داخل کشور ساختارهایی را درست کنند و امکاناتی را برای خودشان فراهم کنند تا آنها در فرصتهایی بیایند و مسئولیتها را در دست بگیرند.
الان شما میبینید که فتنهگران عمدتاً در دولت مسئولیت دارند. همه آنها هم به دنبال ناکارآمد نشان دادن نظام هستند. خودشان مسئول هستند و مسئول بودهاند ولی کار نمیکنند. مثلاً در حوزه مسکن مگر آقای آخوندی در فتنه فعال نبود؟ خب این فرد شش سال وزیر شد و روزی که رفت افتخار کرد که یک مسکن نساخته است. نتیجه سیاستهای چنین فردی این شد که امروز رشدی که در مسکن داریم مشاهده میکنیم مردم را بهسمت ناامیدی کشانده است. مشخصه این افراد، تناقض در حرف و عمل است، یعنی در زبان مطالبی را مطرح میکنند امّا در عمل کار دیگری میکنند.
دنبال اخلال در اقتصاد هستند
این افراد چون در حرف چیزی گفتهاند و در عمل طوری دیگر رفتار کردهاند، مشکلات را گردن دیگران میاندازند، در حالی که هدف فتنه، فلج کردن اقتصاد بوده و هست و تا حدودی هم موفق شدهاند.
الان شما میبینید که فتنهگران عمدتاً در دولت مسئولیت دارند. همه آنها هم به دنبال ناکارآمد نشان دادن نظام هستند. خودشان مسئول هستند و مسئول بودهاند ولی کار نمیکنند. مثلاً در حوزه مسکن مگر آقای آخوندی در فتنه فعال نبود؟ خب این فرد شش سال وزیر شد و روزی که رفت افتخار کرد که یک مسکن نساخته است. نتیجه سیاستهای چنین فردی این شد که امروز رشدی که در مسکن داریم مشاهده میکنیم مردم را بهسمت ناامیدی کشانده است. شما ببینید؛ امروز نظارت بر امور اقتصادی وجود ندارد. چرا؟ یعنی واقعاً مسئولان آنقدر ضعیف هستند که نمیتوانند بر امور نظارت کنند؟ یا نظارت راهکار ندارد؟ بسیاری از کالاهایی که مردم با آن سر و کار دارند با ارز ۴۲۰۰ تومانی وارد میشود و بقیه هم در داخل توسط مردم، یعنی کشاورزان و تولیدکنندگان تولید میشود، ولی در مرحله آخر که میخواهد به دست مشتری برسد، قیمتها یکمرتبه ده برابر و پنج برابر میشود.
صاحبان نقدینگی
شما الان ببیند نقدینگی کشور دست کیست. بالاخره حجم عظیم بالای دو هزار هزار میلیارد تومان نقدینگی وجود دارد. این دست کیست؟ بخشی از آن دست مردم است. خب اگر مردم بدانند دولت پای کار است و میخواهد واقعاً مشکل مسکن را حل کند و آنها را در اقتصاد شریک میکند، این پول پای کار تولید میآید و خیلی اتفاقات شیرین دیگر هم در پی آن میافتد. سفارتخانههای ما الان راکد هستند و فقط دلار میگیرند. ببخشید که این حرف را میزنم، ولی کارمندهایشان در فکر دلار گرفتن و منتقل کردن به ایران و خانه خریدن هستند. چون رفتهام دیدهام این را میگویم. مثل چینیها باید سفارتخانههای ما سفارتخانه اقتصادی باشند که نیست. شما به سفارت چین در ایران رجوع کنید؛ فعالیت اقتصادی میکنند. البته اقتصادی که در خدمت سیاست است. حوزه اقتصادی سفارتخانههای ما یا ضعیف است یا اصلاً تعطیل است و یا اینکه افرادی که اقتصاد و تجارت را بلد باشند در داخل آنها حضور ندارند.
جنگ اقتصادی
اگر قبول دارند جنگ اقتصادی هست نظارت بر اقتصاد را بیشتر کنند و وارد عملیات شوند و صرفاً حرف نزنند. در هر جنگی باید عملیاتهایی طراحی شود و آن عملیاتها در زمان خاصی شروع شود. اگر آقای روحانی واقعاً معتقد به جنگ اقتصادی هستند، عملیاتش را برای مردم تشریح بکند و بگوید حالا که جنگ اقتصادی هست من این عملیات را میخواهم در حوزه مسکن و نفت و گاز انجام دهم و در حوزه معدن این عملیات را در نظر دارم؛ در حوزه صادرات و تجارت این عملیات باید انجام شود و در حوزه واردات، این عملیات را در نظر داریم. همچنین در حوزه کشاورزی و... اگر الان جنگ اقتصادی هست، مسبب آن خود آقای روحانی و تاکتیکها و روشهایی است که ایشان در این هفت سال و نیم بهکار گرفتهاند. پس ایشان باید در سیاستهای خودشان تجدیدنظر کنند. حالا که ایشان فهمیدهاند اجرای این سیاستها باعث شده که سایه جنگ بر سر کشور گسترده شود، پس در افکار و منش و شیوه مدیریت خودشان تغییراتی ایجاد کنند و دولت را بهسمتی بیاورند که کشور در چند ماه آینده با مشکلات کمتری روبرو شود.ایشان اگر واقعاً معتقد است که جنگ اقتصادی در جریان است باید حداقل پنجاه شصت طرح عملیاتی روی میز بگذارد و بسیجیان و دانشمندان و اقتصاددانان را پای آن عملیاتها بکشاند. اگر خدای ناخواسته این ادعا الکی نیست چنین کارهایی باید انجام دهند که ما شاهد آن نیستیم متأسفانه.
سلیمانی: دولت آقای روحانی در این هفت سال و نیم هیچگونه مقاومتی از خودش نشان نداد. اصلاً استراتژی دولت بر سازش بود و نقطه برجسته عملکردشان همین برجام بود و همه مسائل را به سازش گره زدند. شرایط اقتصادی فعلی که وضع وخیمی دارد نتیجه استراتژی سازش دولت روحانی است که دولت او متشکل از اصلاحطلبان است. یادمان نرفته که معاون اول ایشان بارها اعلام کرد که من اصلاحطلب هستیم. دور میز دولت هرچه بگردید میبینید همه تفکر اصلاحطلبی دارند. بیش از چهارپنج هزار نفر از مدیران ارشد کشور تغییر یافتند و عمدتاً افرادی با تفکر اصلاحطلبی که همان تفکر سازش است، جایگزین شدند. پس وضعیت امروز اقتصاد حاصل تلاشها و برنامههای جریان سازش است که در دولت روحانی هم شعارش را دادند و هم آن را اجرا کردند.
قاسمسلیمانی در اقتصاد کیست؟
اگر ایشان معتقد به مقاومت است چرا عمده مشاورانشان تئوریسینهای سازش هستند؟ من میخواهم بگویم چیزی که آقای روحانی دارد در لسان تکرار میکند این را منِ دانشگاهی و معلم و کسی که سی چهل سال است در این کشور کار اجرایی کرده، هیچ احساسی از مقاومت نمیکنم و این را قبول نمیکنم که دولت در این مورد صادقانه با مردم صحبت میکند. متأسفانه باید گفت رئیس جمهور در این مورد، صادقانه با مردم برخورد نمیکند. اگر صادقانه است باید نشانههایی از مقاومت در خود و اجزای دولتش نشان دهد. از آن طرف اگر ما در این هفت سال سیاست مقاومت را داشتیم الان باید در حوزه اقتصاد چندین فرد برجسته مثل شهید قاسم سلیمانی داشتیم. اگر واقعاً آقای رئیسجمهور معتقد به مقاومت است و مقاومت را قبول دارد باید یک حرکت بسیج اقتصادی در کشور راه بیاندازد. بسیج اقتصادی عوامل مختلفی دارد که یکی یکی باید فعال شود. دولت باید حالت مقاومتی به خودش بگیرد. اگر ایشان معتقد به مقاومت است اولین کاری که باید انجام دهد این است که همین هفته آینده همه متخصصین حوزه نفت و گاز را دعوت کند.چرا نداریم؟ سؤال من از آقای روحانی این است که قاسم سلیمانی شما در حوزه اقتصاد کیست که میخواهی مقاومت کنی؟ در این هفت سال چرا پرورش ندادی؟ ولی از آن طرف میتوانم بگویم آدمهای سازشکار شما در حوزه اقتصاد چه کسانی هستند. کسانی که نامدار هم هستند و میتوان اسم برد. اگر میخواهی در حوزه مسکن تلاشی بکنی و مرهمی بر زخم جوانان بگذاری و امیدی به جوانان بدهی، قاسم سلیمانی شما در حوزه اقتصاد کیست؟
وزیر شما که گفت مسکن مهر مزخرف است؛ خب حالا با مسکن این مردم میخواهید چکار کنید؟ با صنعت فولاد میخواهید چکار کنید؟ با سیمان که زیرساختش فراهم شده و صادراتش میتواند کل منطقه اطراف ایران را پوشش دهد میخواهید چکار کنید؟ چرا فرد مقاومی مثل قاسم سلیمانی در این حوزهها ندارید؟ اگر دارید، خب اسم ببرید. اگر دارید به او میدان بدهید و به مردم معرفی کنید تا مردم عاشقش بشوند و برایش سینه بزنند. آقای روحانی! اگر در حوزه سیاستخارجه کسی را داری که مقاومت کند به مردم معرفی کنید. افراد شما که تا امروز سیاست سازش را در پیش گرفتهاند، مگر میشود یکمرتبه ۱۸۰ درجه بچرخند؟لذا من به این ادعای رئیسجمهور به دیده تردید نگاه میکنم، چون عمل و نشانهای نمیبینم و اثری از مقاومت دولت نیست و همه مردم ایران هم این ادعا را اصلاً جدی نمیگیرند. البته مردم ما دارند مقاومت میکنند و در این تردیدی نیست.
منبع: ساعت24
کلیدواژه: احمدی نژاد جنگ اقتصادی هست حوزه اقتصاد هفت سال قاسم سلیمانی حوزه مسکن آقای روحانی سیاست ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.saat24.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ساعت24» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۶۰۳۰۸۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
هشدار درباره آینده اقتصاد ایران
به گزارش «تابناک» به نقل از روزنامه شرق، بیشک یکی از مهمترین حوزههایی که به شکل جدی تحت تأثیر تنشهای منطقهای و همچنین رویارویی ایران و اسرائیل قرار گرفت، بحثهای مرتبط با اقتصاد بود که در همه کشورهای منطقه نیز وجود داشته است.
در ایران نیز از ۱۳ فروردین تا ۳۱ فروردین، شاهد افتوخیزهای اقتصادی در رابطه با این تنشها بودیم. اما با کمرنگترشدن این تنشها و دورشدن سایه جنگ مستقیم بین دو طرف (ایران و اسرائیل) هیجان اقتصادی مسیر کاهشی را در پیش گرفت که نشان میدهد پارامترهای حوزه سیاست خارجی چگونه به شکل جدی، فوری و مستقیم میتوانند اقتصاد و بازار را درگیر کنند. با وجود آنکه این روند یک روند عمومی است و محدود به ایران نیست، ولی در این بین، شدت تأثیرگذاری تحولات حوزه سیاست خارجی بر حوزه اقتصادی محل بحث است.
از اینرو به گفتوگویی با حسین راغفر نشستهایم تا از نگاه این استاد دانشگاه و اقتصاددان، میزان و دلایل تأثیرپذیری و تأثیرگذاری اقتصاد و سیاست خارجی را بر همدیگر بررسی کنیم. آنچه در ادامه میخوانید، ماحصل این گپوگفت است.
بدیهی است که اقتصاد هر کشوری با شدت و ضعف متأثر از تحولات حوزه سیاست خارجی و روند مناسبات دیپلماتیک است؛ تحریم، مناقشه، مذاکره، صلح، جنگ و ... هرکدام به شکل مستقیم و غیرمستقیم تبعات خود را خواهد داشت و ایران هم از این قاعده مستثنا نیست. همچنان که در بازه زمانی ۱۸روزه (از ۱۳ فروردین و عملیات تروریستی اسرائیل به بخش کنسولگری سفارت ایران در دمشق تا ۳۱ فروردین)، شاهد تأثیرپذیری اقتصاد بودیم. پس از فروکشکردن این مناقشه و کمرنگشدن سایه جنگ، بازارها هم روند نزولی و البته تدریجی خود را آغاز کردهاند. بااینحال به نظر میرسد در یک قیاس، شدت تأثیرپذیری اقتصاد، بازار و معیشت ایران از تحولات عالم سیاست خارجی قدری جدیتر از سایر کشورهاست؛ یعنی ضربهپذیری اقتصادی کشور بیشتر از سایر اقتصادهای منطقهای و جهانی است. اگر حضرتعالی قائل به این گزاره هستید، دلیل یا دلایل آن چیست؟
این نکته شما درست است که اساسا اقتصاد هر کشوری در هر نقطهای از دنیا، حتی اقتصادهای قدرتمند جهانی، بهشدت متأثر از پارامترهای حوزه سیاست خارجی هستند؛ یعنی شما میبینید که جنگ، صلح، مذاکره، درگیری و نظایر آن چگونه حتی باعث میشود اقتصادهای اروپایی و آمریکایی یا اقتصاد چین نیز درگیر شود. اما همانطور که شما گفتید و کاملا هم درست بود، اقتصاد کشورها بهرغم آنکه شباهتهایی با اقتصاد دیگر کشورهای منطقهای و جهانی دارند، ولی هرکدام اقتضائات و شرایط خاص خود را هم دارند. درباره اقتصاد ایران هم یک ویژگی بارز آن، فقدان استراتژی یا برنامه راهبردی در حوزه معیشتی است؛ آنهم در شرایطی که بعد از جنگ تحمیلی، یک استراتژی اجرائی در حوزه سیاست خارجی تعریف و پیش برده شده که متأسفانه در تمام این سالها بار اصلی آن بر دوش اقتصاد بوده است. یعنی در تمام این سالها این بازار، معیشت و سفره مردم بوده که به شکل جدی، مستقیم و فوری درگیر این راهبرد سیاست خارجی شده است و چون در حوزه اقتصادی و تجاری هم راهبرد یا برنامهای برای کاهش آثار مخرب این راهبرد سیاست خارجی تعریف نشده، طبیعتا اقتصاد بهشدت متأثر از تحولات عالم سیاست خارجی است.
جناب راغفر، اساسا موضوع تأثیرپذیری است یا آسیبپذیری یا ضربهپذیری؟
من مسئله را قدری جدیتر از تأثیرپذیری میبینم؛ چون بیشترین هزینه سیاست خارجی و بار بر دوش اقتصاد بوده است، بدون آنکه برنامهای برای کاهش این آثار مخرب حوزه سیاست خارجی بر بازار و سفره مردم تعریف شود. پس بدیهی است موضوع تأثیرپذیری نیست، بلکه چیزی بیش از آن است. واقعا در این سالها اقتصاد آسیبهایی جدی از مناسبات سیاست خارجی دیده است. یعنی این روند اجرائی در سیاست خارجی با ضربههای گاه مهلکی که به معیشت و سفره مردم زده، سبب شده است اقتصاد ایران از سطح یک اقتصاد کمتوان، به سطح اقتصاد ناتوان تنزل پیدا کند و اتفاقا همین موضوع باعث خواهد شد که خود راهبردها و برنامههای کلان سیاست خارجی هم دچار چالش شود و به اهداف ترسیمشده خود دست پیدا نکند که کاملا طبیعی خواهد بود. مسجل است وقتی راهبردهای سیاست خارجی با یک اقتصاد ناتوان و ضعیف همراه شود، وقتی با یک تورم افسارگسیخته و سقوط بیسابقه ارزش پول ملی توأم شود، نمیتواند آنطور که باید قدرت بازدارندهای در سطح منطقه و بازیگران پیرامونی برای ایران ایجاد کند.
اگر بخواهیم آسیبشناسی را قدری عمیقتر کنیم، موج سینوسی نرخ ارز، سکه، طلا و... شاخصی برای سنجش توان اقتصادی در اجرای راهبردهای تعریفشده سیاست خارجی کشورها و مشخصا ایران خواهد بود؟ درست است؟
سؤال خوبی را مطرح کردید. برای پاسخ به این پرسش، شما کافی است به تجربه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نگاه کنید که معیار سنجش اقتصاد کمتوان یا ناتوان مشخص شود.
چطور؟
ببینید، وقتی کشوری با یک اقتصاد کمتوان یا به طریق اولی با اقتصاد ناتوان و مسئله بغرنج تورم، فساد و فقدان برنامههای منسجم، واقعبینانه و غیرشعاری تجاری، ناکارآمدی و ناتوانی نهادهای اجرائی و هزاران مشکل دیگر روبهروست، طبیعتا نمیتواند نفوذ نظامی خود را در کشورهای دیگر افزایش دهد یا همین نفوذ نظامی فعلی را هم ادامه دهد. درواقع پیششرط و لازمه حضور، نهتنها وجود یک اقتصاد پویا در داخل کشور، بلکه همراهی و همکاری اقتصادهای موازی دیگر کشورهای منطقهای و جهانی است که به نحوی بتوانند از این راهبرد سیاست خارجی ایران حمایت کنند؛ کمااینکه میبینید وقتی یک ابرقدرت مانند آمریکا به دنبال برنامهریزی نظامی یا تعریف حوزه نفوذ در مناطق دیگر است، سعی میکند علاوه بر آمادگی اقتصادی و تجاری داخلی برای تأمین هزینههای این حوزه نفوذ، اقتصاد کشورهای دیگر را هم بهخط کرده و با خود همراه کند که اصطلاحا هزینه نفوذ آمریکا بین همه بازیگران ذیمدخل سرشکن و بین آنها تقسیم شود که در نهایت امر، هزینه آمریکاییها هم کمتر شود.
اما در مقابل ما میبینیم که مثلا اتحاد جماهیر شوروی درست برعکس آن را فکر و رفتار میکرد. یعنی شوروی به دنبال آن بود که خودش به تنهایی هزینه نظامی کشورهای اقماری بلوک شرق را تأمین کند؛ آنهم در شرایطی که وضعیت بحرانی اقتصادی و فساد سیستماتیک در ساختار اتحاد جماهیر شوروی توان تأمین این میزان از هزینه نظامی را از مسکو گرفته بود و در نهایت همین نگاه غلط در آن سالها هزینههای هنگفتی بر اقتصاد شوروی گذاشت. اما آمریکا، نه امروز بلکه حتی در همان سالهای جنگ سرد، سعی میکرد هزینه جنگافروزی و حمله به دیگر کشورها را از طریق کشورهای دیگر و اصطلاحا متحدان خود تأمین کند. بنابراین هرکدام از همراهان و متحدان آمریکا سهمی را از این هزینه نظامی و تسلیحاتی آمریکا پرداخت کردند و این سیاست باعث شد آمریکا بار عمده هزینههای نظامی و حضور خود در سایر کشورهای جهان را بهشدت کاهش دهد؛ سیاستی که در نهایت موجب شد کمترین تأثیر مخرب بر اقتصاد داخلی ایالات متحده و وضعیت معیشتی آمریکاییها را به دنبال داشته باشد. درحالیکه در همان دوره، اقتصاد شوروی در چنین فرایندی درگیر سیاهچاله فساد سیستماتیک بود. این اتفاق باعث شد میزان نارضایتیهای عمومی در شوروی به قدری افزایش پیدا کند که نهایتا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را به دنبال داشت؛ چون مردم شوروی از یک سو میدیدند که سیستم و نظام تصمیمگیر با شعارهای سوسیالیستی، کمونیستی و مارکسیستی و آرمان ایجاد یک دنیای بهتر برای همه مردم جهان، هزینههایی را بر اقتصاد و معیشت مردم شوروی تحمیل میکرد و از سوی دیگر همزمان همین مردم شوروی میدیدند که خانوادهها و نزدیکان اعضای «پولیت برو» و حزب کمونیست شوروی، یک زندگی مرفه افسانهای و کاملا متفاوت با معیشت سخت مردم را دارند و این برای مردم شوروی غیرقابلتحمل شد و به دنبال این نگاه، در نهایت سیستم اتحاد جماهیر شوروی به سرنوشت فروپاشی دچار شد. از این تجربه میخواستم به نکته مهمی برسم که باید از شباهت به این تجربه پرهیز کرد. البته بیانصافی است این را نگوییم که صرف این هزینهها در تمام این سالها، دستاوردهای بزرگی را هم برای ایران به همراه داشته است. من بشخصه این مسئله را منکر نیستم و بر آن صحه میگذارم و اتفاقا میخواهم در یک گام رو به جلو، این را هم بگویم که این یک ضرورت تام برای هر کشوری است که بخواهد استقلال خود را حفظ کند و سیاست خارجی بدون وابستگی به بلوکهای قدرت تعریف کند.
پس مشکل کجاست؟
مشکل اینجاست که با وجود این دستاوردهای بزرگ، تبعاتی را هم شاهد بودهایم که بزرگترین آن، شکلگیری نابرابریهای بیسابقه اقتصادی است که در نهایت موجب توزیع ناعادلانه منابع و فرصتها شده است؛ به نحوی که در این سالها شاهد پیدایش انواع و اقسام فسادهای عجیبوغریب بودهایم و شما هم میدانید که بروز این میزان از فساد، نقش عمدهای از انتقادهای هرروزه مردم را به دنبال داشته است. البته در کنار آن، دیگر موضوعات اجتماعی و فرهنگی هم بر شدت انتقادهای هرروزه بخشی از مردم افزوده است.
اتفاقا نکته مهم اینجاست که پیرو اذعان شما به برخی دستاوردهای ناشی از آن استراتژی سیاست خارجی، مشکلات اقتصادی و معیشتی حال حاضر متأسفانه دستاوردها را هم کمرنگتر از آن چیزی که هست، نشان میدهد؟
من با این گفته شما موافقم. مثلا ما به رغم آنکه دستاوردهای بیسابقهای در حمله موشکی و پهپادی ایران به اسرائیل داشتیم، اما این مسئله باعث نشد بخشی از جامعه ناراضی و منتقد به دلیل این حمله و دستاوردهای آن، احساس رضایت یا غرور کند و از انتقادهای خود عقبنشینی کند. دلیل آن نیز کاملا روشن است؛ چون با وجود آنکه ما با استراتژی نظامی خود به دستاوردهای درخور توجهی دست پیدا کردهایم، اما به موازات آن بعضا شاهد توزیع ناعادلانه فرصتها و منابع هستیم و این باعث شده که ما شاهد شکلگیری یک ساخت سیاسی متفاوت از آن چیزی باشیم که در سالهای ابتدایی و دهه اول انقلاب تعریف کرده بودیم. یعنی اکنون یک طبقه از افراد دارای قدرت، تقریبا تمام فرصتهای اقتصادی و تجاری و سرمایههای کشور را در چنبره خود قرار دادهاند و طی همین سالها هم فرصتهای گستردهای از اکثریت جامعه سلب و دریغ شده که این میزان از انتقادهای بیسابقه را به وجود آورده است. نکته مهمتر اینجاست که متأسفانه این روند اجرائی که این وضعیت غیرقابل توجیه و غیرقابل دفاع را شکل داده است، حامیان جدی هم دارد؛ حامیان جدیای در نهادهای اجرائی که تلاش دارند کماکان خودشان برندگان تداوم سیاستهای جاری باشند و فرصتهای نابرابر و منابع را برای خود حفظ کنند.
با همه این اوصاف، شما دوربرگردانی را هم برای این وضعیت متصورید؟
اگر بخواهیم نگاه واقعبینانهای داشته باشیم، خیر.
به چه دلیل؟
چون به نظر من این نهادهای اجرائی علاوه بر آنکه خودشان بانی وضع کنونی و مدافع تداوم شرایط حال حاضر کشور هستند؛ اما باید این را هم در نظر گرفت که هرکدام از آنها به شکل جزیرهای و مستقل عمل میکنند؛ یعنی حتی اگر هرکدام از این نهادها به دنبال تغییر وضعیت هم باشند، بهتنهایی توان اصلاح شرایط را ندارند. با این نگاه، نه دولت بهتنهایی میتواند این کار را بکند، نه مجلس و نمایندگان چنین توانی را به شکل مستقل و مجزا دارند و نه قوه قضائیه هم از چنین ظرفیت و پتانسیلی برخوردار است که بخواهد مجرد از دیگر نهادهای تصمیمگیر وارد عمل شود؛ بنابراین اگر میخواهیم یک دوربرگردان متصور باشیم، باید نهادی فراتر از این قوا به دنبال اصلاحاتی بنیادین باشد و این مسئله مستلزم یک عزم سیاسی است که همه نهادها و قوا را تجمیع کند تا یک برنامه اصلاحی درست، منسجم و واقعبینانه با یک کار کارشناسیشده برای توزیع مناسب و عادلانه منابع و فرصتها بین آحاد جامعه به وجود آید.
جناب راغفر چند بار از موضوع توزیع نابرابر منابع و فرصتهای اقتصادی یاد کردید. اگر به شکل مصداقی وارد شویم، از نگاه حضرتعالی چگونه میتوان این توزیع ناعادلانه را اصلاح کرد؟
اگر به شکل مصداقی حرف بزنیم، یکی از راههای در دسترس برای توقف توزیع ناعادلانه منابع و فرصتها مجبورکردن همه بخشهای اقتصادی برای پرداخت مالیات است که در این سالها از پرداخت مالیات تبعیت نکردهاند. که اگر این مالیاتها اخذ شود، نهتنها یک برابری با بیشتر جامعه خواهد داشت؛ بلکه میتواند منابع بودجهای بیشتری را هم برای بهبود وضعیت اقتصادی و معیشتی در اختیار دولت قرار دهد. مسئله دیگر رسیدگی واقعی به موضوع فساد است که بخش عمده انتقادات مردم را به دنبال دارد. موضوع مهمتر تغییر رویه بانکی و بانکداری در کشور است که همه آنها نیازمند یک عزم سیاسی جدی است که البته به باور من در شرایط فعلی چنین عزم سیاسی و اراده جدی وجود ندارد.
نکته مهمی که شاید برای اولین بار در بازه زمانی تنش ایران و اسرائیل مطرح شد، تأثیر نرخ ارز، سکه و طلا بر سلسله کنشها و واکنشها و اقدامات متقابل تهران است؛ یعنی صداهایی شنیده شد، دال بر اینکه نرخهای تلگرامی و فردایی ارز و طلا و سکه میتواند دست ایران را برای موازنه قوا با تلآویو ببندد. این در حالی است که در تمام سالهای اخیر اساسا بازارهای موازی هیچگاه از طرف دولتها به رسمیت شناخته نشده است و گاهی هم در تلاش بودهاند با پلیسیکردن اقتصاد و بازار، مانع از تأثیرگذاری آن شوند. البته دیدیم که دولت سیزدهم و بانک مرکزی در عرضه طلا حتی بیشتر از نرخهای تلگرامی و فردایی اقدام به قیمتگذاری کرد. آیا این نکات دال بر به رسمیت شناختن دوفاکتوی بازارهای موازی از سوی نهادهای اجرائی، دولت و بانک مرکزی است؟
اساسا موضوع چندنرخیشدن ارز و سکه و طلا و تئاتری که به نام بازارهای موازی در تمام این سالها به وجود آمده، نتیجه عملکرد همان طبقه اقتصادی است که در سایه توزیع نابرابر و ناعادلانه فرصتها و منابع، بانی وضعیت کنونی هستند. اکنون هم این دست موضعگیریها و اقدامات نوعی فرافکنی و فرار رو به جلو از شرایط جاری است. ببینید، همه مسئله در این خلاصه میشود که اقتصاد حال حاضر کشور یک اقتصاد کمتوان نیست؛ بلکه یک اقتصاد ناتوان است و این اقتصاد ناتوان، عملا ظرفیت و پتانسیل تأمین منابع و هزینه تنشهای جدی را ندارد. با توجه به آنچه قبلتر گفتم، در این سالها ایران بهتنهایی با این اقتصاد ناتوان به دنبال اجرائیکردن سیاست خارجی مدنظر خود بود و به دنبال آن همواره سعی دارد هزینههای عملیاتیکردن این استراتژی و نفوذ خود را در منطقه بهتنهایی متقبل شود.
درصورتیکه ما میبینیم آمریکا اکنون با پول کشورهای حاشیه خلیج فارس و استفاده از بخشی از خاک و سرزمین آنها توانسته است یک نفوذ نظامی، اطلاعاتی و امنیتی را برای خود ایجاد کند. پایگاه پنجم دریایی در بحرین است. پایگاه هوایی گسترده در قطر و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس؛ یعنی هزینه نظامی آمریکا در منطقه غرب آسیا برای تقابل با ایران تنها از جیب آمریکا پرداخت نمیشود؛ بلکه اقتصادهای موازی و همسو در بین کشورهای عربی هم به آمریکاییها کمک میکنند و این هزینه بین آنها تقسیم میشود. این در حالی است که ایران با این اقتصاد ناتوان بهتنهایی دارد هزینه نفوذ خود را در منطقه میپردازد. طبیعتا این شرایط اقتصادی داخلی را بیشازپیش بحرانی میکند و اگر تا پیش از این برخی واقعیتهای جاری در اقتصاد و بازار از سوی نهادهای متولی نادیده گرفته میشود، اکنون مشکلات به جایی رسیده است که نمیتوانند آن پارامترها را نادیده بگیرند و به قول شما شاید برای اولین بار کار به جایی رسیده است که ناچارند واقعیتهای بازار را هم در نظر بگیرند و اذعان داشته باشند که این قیمتها میتواند روی روندها اثرگذار باشد. همین نکته نشان میدهد به همان اندازه که پارامترهای حوزه سیاست خارجی، مذاکره، تنش، مناقشه، جنگ و صلح میتواند روی بازار و اقتصاد و معیشت اثرگذار باشد، برعکس آن هم صادق است؛ یعنی وضعیت اقتصادی و معیشتی و تجاری هم میتواند روی توان دیپلماتیک، نظامی و امنیتی کشورها اثر خود را بگذارد.
شما میبینید در اقتصاد ناتوان ایران که تولید در آن تعطیل است، تنها منبع برای تأمین هزینهها و بودجه نظامی ما در منطقه از طریق فروش منابع طبیعی است که قاعدتا کفایت نمیکند؛ چون ایران بهتنهایی باید این هزینه و هزینه گروههای همسو را پرداخت کند و برخلاف روند آمریکا هیچ اقتصاد موازی در منطقه و جهان به ایران کمک نمیکند تا بخشی از این هزینهها را پرداخت کند. پس وقتی فروش منابع طبیعی هم کفاف این هزینهها را ندهد، قاعدتا نهادهای اجرائی به سمت افزایش نرخ ارز میروند، پس اصلا مهم نیست که این نهادها و متولیان چه میگویند یا اصلا این بازارها و قیمتها را قبول دارند یا خیر. مهم اقتصاد ناتوان امروز کشور است که قادر به خلق ارزش افزوده نیست و همزمان با آن، هزینههای گسترده هم باعث شده که این اقتصاد بحرانزده از پس هزینهها برنیاید. همین روند موجب شده یک معادله ناترازی بین هزینهها و درآمدها به وجود آید و همزمان با آن، این دستکردن در جیب مردم به نام مالیات، انتقادات بیسابقه و فزاینده را به نقطه سرریز برساند.
به مالیات اشاره کردید. این تناقض در ماهیت اقتصاد ایران را چگونه میبینید. از یک سو متولیان اجرائی داعیه اقتصاد کوپنی، تعاونیمحور، دولتی و حمایت از مردم به نام یارانه را دارند و از سوی دیگر و همزمان به شدیدترین شیوه کاپیتالیستی از هر روزنهای به دنبال کسب مالیات هستند؟ ریشه این تناقض در کجاست؟
این نکته شما درست است و ما شاهد یک اقتصاد لیبرالیستی بهشدت لجامگسیخته در ایران هستیم؛ اما ریاکاری در این است که این شیوههای اقتصاد لیبرالی و کاپیتالیستی با نامهای انقلابی و عقیدتی توجیه میشود و درد مضاعف آنجاست که اتفاقا برخی رسانههای رسمی هم مروج چنین نگاهی در اقتصاد هستند؛ اما ریشه این تناقض در کجاست؟ در همان نکاتی است که قبلا گفتم. وقتی طبیعتا دولت و نهادهای متولی نمیتوانند با اتکا به فروش منابع طبیعی هزینهها را تأمین کنند و در کنار آنچه بهعنوان نرخسازی دلار، سکه و طلا در بازارهای رسمی و موازی برای تأمین کسری بودجه و تأمین نیازها و هزینههای خود در نظر دارند، از سوی دیگر هم به نام مالیات دست خود را در جیب مردم کردهاند. اینجا دو نکته مهم وجود دارد؛ اول آنکه برخلاف ادعای اقتصاد غیر لیبرالیستی و مردمی، اکنون شدیدترین تبعیضها و نابرابریها به نام مالیات انجام میشود. نکته دیگر آن است که همه بخشهای اقتصادی مالیات پرداخت نمیکنند که این هم بخشی از انتقادات جامعه را شامل میشود؛ بنابراین قبلا هم اشاره کردم و دوباره هم تأکید میکنم تا زمانی که این نظام مالیاتی و این تناقض در حوزه اقتصادی وجود دارد، قطعا امیدی به بهبود و حتی تعدیل شرایط و مشکلات کنونی نیست.
سؤال پایانی را قدری شخصیتر کنم. کمتر کسی وجود دارد که نشست سال گذشته حضرتعالی و آن گریهتان برای آینده کشور را دیده باشد و تحت تأثیر قرار نگیرد که نشان از دلسوزیتان برای ایران دارد؛ اما دراینبین دو گزاره بسیار پررنگ برای ترسیم آینده اقتصاد کشور مطرح است؛ «فروپاشی اقتصادی» یا «ونزوئلاییشدن اقتصاد» که به نظر میرسد از مجموعه گپوگفتهایی که قبلا با شما داشتم، حسین راغفر جزء آن دسته از کارشناسان و اقتصاددانانی است که روی سناریوی ونزوئلاییشدن اقتصاد ایران تأکید دارد؛ کمااینکه نرخهای تورم هم نشان میدهد این گزاره بیشتر نزدیک به واقعیت است؛ اما سؤال اینجاست که آیا تداوم و تشدید ونزوئلاییشدن اقتصاد نمیتواند نهایتا به سناریوی فروپاشی اقتصادی هم منجر شود؟
سؤال بسیار خوبی است. اتفاقا بله، میتواند. وقتی ما چندین سال است با تورم دورقمی درگیر هستیم، بههیچعنوان نمیتوان تضمین کرد که در مدت چند ماه یا یک سال آینده این تورم دورقمی، سهرقمی نشود. نگاه نکنید که دولت و بانک مرکزی برخی از آمارها را مخفی میکنند یا دست به آمارسازی میزنند و در آمارها دست میبرند تا به خیال خود وضعیت را قدری مثبت و گل و بلبل نشان دهند. واقعیتهای تلخ در اقتصاد، بازار و معیشت و سفره مردم چیز دیگری میگوید. مردم هر روز با گوشت و پوست و استخوان این تورم لجامگسیخته را که به شکل آسانسوری بالا میرود، درک میکنند. از طرف دیگر واقعیتهای جاری در حوزه سیاست داخلی و سیاست خارجی و مسائل جاری فرهنگی و اجتماعی هم مؤید آن است که اگر روند کنونی ادامه پیدا کند، شاید اقتصاد ایران از گزاره ونزوئلاییشدن به سمت فروپاشی میل کند. یقینا این و انتقادات گسترده و بیسابقه مردم که تقریبا اکثر جامعه را در بر گرفته است، به موازات فساد و تورم افسارگسیخته از سناریوی ونزوئلاییشدن فراتر خواهد رفت.