قتل بهخاطر عکسهای مادر
تاریخ انتشار: ۲۳ مهر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۶۳۳۱۴۱
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از شرق، مأموران پلیس سال 91 جسد مردی میانسال را در بیابانهای اطراف تهران پیدا کردند که طبق نشانهها این مرد خفه شده بود. با انتقال جسد به پزشکی قانونی تحقیقات برای مشخصشدن هویت قربانی آغاز و بعد معلوم شد که نام او فریدون است.
خانواده فریدون گفتند در جریان نیستند چه اتفاقی برای او افتاده اما با طرح شکایتی خواستار رسیدگی به این پرونده شدند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وقتی تحقیقات گستردهتر شد اینبار یلدا اعتراف کرد فریدون در خانه او و بهدست شخصی به نام هوشنگ کشته شده است. او گفت: «فریدون از دوستان شوهر من بود. شوهرم مدتی بود که به خاطر مواد مخدر در زندان بهسر میبرد. قبل از آن دوستانش به خانه ما رفتوآمد داشتند. البته زمانی که شوهرم در خانه بود میآمدند. تا اینکه مدتی قبل فریدون گفت برای انجام کاری به خانه ما میآید. وقتی آمد متوجه شدم دروغ گفته است و کاری با من ندارد و فقط میخواهد مواد بکشد. من هم عصبانی شدم و گفتم مواد را که کشیدی از خانه من بیرون برو. هوشنگ هم در خانه من بود. وقتی فریدون از روی عصبانیت به من فحاشی کرد هوشنگ با او دعوا کرد. کیسهای روی سرش کشید و او را خفه کرد بعد هم جسدش را بیرون برد و در بیابان رها کرد.
پلیس هوشنگ را بازداشت کرد اما این مرد مدعی شد هیچ اطلاعی از قتل ندارد. او گفت: من با شوهر یلدا دوست بودم. او حالا به خاطر مواد در زندان است. من فقط کمک کردم یلدا و پسرش، فرشاد، ماشین فریدون را به نام خودشان بکنند و با اسناد جعلی خودم را فریدون معرفی کردم. من فریب خوردم و نباید این کار را انجام میدادم اما مرتکب قتل نشدم.
مأموران متوجه شدند هوشنگ دروغ نمیگوید و یلدا و پسرش، فرشاد، رازی را پنهان میکنند. اینبار فرشاد مورد بازجویی قرار گرفت. او همهچیز را انکار میکرد و با جدیت میگفت هوشنگ مرتکب قتل شده و او و مادرش بیگناه هستند، اما با توجه به سؤالاتی که مأموران پرسیدند او به بنبست رسید و مجبور به اعتراف شد.
متهم گفت: من فریدون را کشتم. قبل از قتل این مرد را میشناختم. پژو ۴۰۵ را به مبلغ ۱۰ میلیون تومان از او خریدم اما هنوز سند آن را به نام من نزده بود. وقتی ماشین را از فریدون تحویل گرفتم در صندوق عقب ماشین با لباسها و عکسهای شخصی مادرم روبهرو شدم. من که شوکه و غیرتی شده بودم به سراغ فریدون رفتم. اما او گفت این ماجرا به من ارتباطی ندارد. بههمیندلیل با فریدون درگیر شدم و او را کشتم و جسدش را به بیابانهای حاشیه تهران بردم.
به این ترتیب کیفرخواست علیه متهم صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در جلسه رسیدگی به این پرونده اولیایدم درخواست قصاص کردند. وقتی نوبت به فرشاد رسید گفت: وقتی به سراغ فریدون رفتم و گفتم برای چه عکسهای شخصی و لباسهای مادرم را نگهداری میکند با عصبانیت به من جواب داد و گفت به من ربطی ندارد و اگر مسئلهای دارم با مادرم حل کنم. آنقدر از این طرز حرفزدنش ناراحت شدم که تصمیم به قتل او گرفتم و او را بلافاصله کشتم. بعد موضوع را به مادرم گفتم و متوجه شدم فریدون به مادرم نظر داشته است. هوشنگ که به اتهام جعل در دادگاه بود نیز گفت: من اتهام را قبول ندارم من گول خوردم و اصلا در جریان قتل نبودم. فرشاد و مادرش به من گفتند فریدون چند ماه است آنها را سر کار گذاشته و من هم باور کردم و خواستم کمکشان کنم. اشتباه کردم قبول دارم، ولی من جعل نکردم؛ فقط خودم را به جای فریدون معرفی کردم. یلدا نیز گفت: من در جریان نبودم پسرم مرتکب قتل شده است، اما چون مادر هستم بعد از قتل تصمیم گرفتم به او کمک کنم و دروغ گفتم.
با پایان جلسه دادگاه قضات وارد شور شدند و متهم را به قصاص و به خاطر سرقت خودرو و استفاده از سند مجعول به زندان محکوم کردند. یلدا نیز به خاطر اخفای ادله جرم به هفت سال زندان محکوم شد. قضات دادگاه هوشنگ را تبرئه کردند.
حکم صادره در دیوان عالی کشور تأیید شد و فرشاد در یکقدمی چوبه دار قرار داشت اما توانست با پرداخت دیه به زندگی برگردد. متهم اینبار بهلحاظ جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه ایستاد و ابراز پشیمانی کرد. فرشاد در برابر قضات گفت: من آن زمان وقتی عکسهای مادرم را در خودروی فریدون پیدا کردم کنترل اعصابم را از دست دادم و سراغ او رفتم تا حقیقت را بشنوم، اما او دعوا را شروع کرد.
متهم گفت: هشت سال است در زندان هستم و روزهای بسیار سختی را گذراندم و تا پای چوبه دار رفتم. حالا هم همه داراییام را از دست دادهام. درخواست دارم کمکم کنید و با توجه به سختیای که کشیدم و بخشش اولیایدم من را ببخشید. بنا بر این گزارش، هیئت قضات بعد از شنیدن حرفهای متهم برای صدور رأی وارد شور شدند.
پربیننده ترین پشت پرده مرگ دردناک دانشآموز ۱۱ساله +عکس آزار و اذیت دختر ۱۴ساله در بوتیک خودکشی نافرجام در پل اتوبان مدرس +فیلم بیمار کرونایی خودکشی کرد ۶۴سال زندان به خاطر دزدی از عابر بانک!منبع: اقتصاد آنلاین
کلیدواژه: قتل متهم قاتل پزشکی قانونی انتقال جسد قیمت طلا قیمت لوازم خانگی سهام عدالت او گفت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.eghtesadonline.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «اقتصاد آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۶۳۳۱۴۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
معلمی که هوشیارانه دانشآموزانش را زیرنظر دارد
البته همه معلمها خوب و مهربانند اما بعضیهایشان استثناییاند. نیرویی دارند که ناخودآگاه توجه دانشآموزان را به خود جلب میکنند، تا آنجا که سختی درس، رفت و آمدهای مداوم و تکالیف ریز و درشت دیگر برایشان مهم نیست. معلمان مهربانی که تلاش میکنند با خلاقیت و دوری از آموزشهای خشک و مستقیم، هم نکات لازم را به دانشآموزان بیاموزند، هم لحظات شاد و فراموش نشدنی برایشان بسازند. ویگوتسکی نظریهپرداز رشد شناختی، بر این باور است که «معلم باید در آموزش موضوعات گوناگون به دانشآموزان، پیشاپیشِ رشد ذهنی آنان حرکت کند؛ یعنی باید همواره یادگیرندگان را با مسائلی روبهرو کند که قدری فراتر از سطح تواناییهای فعلی آنان باشد و به صورت چالشانگیز برایشان جلوه کند» (پناهی و دیگران، 1396: 185).
راب بایا، در کتاب به خاطر آقای تراپت، معلمی دلسوز و توانا را به تصویر میکشد به جای آموختن صرف به دانشآموزان، فرصت تجربه کردن را در اختیار آنها میگذارد تا خود کشف کنند و بیاموزند. «دیویی معتقد است به جای طرح و حل مشکلات معین برای دانشآموزان باید توانایی حل مشکل را در آنها پرورش دهیم.» (پناهی و دیگران، 1396: 188). پیاژه در این باره میگوید: «وقتی به کودکان چیزی میآموزید برای همیشه مانع میشوید که خود آن را اختراع یا کشف کند» (خسرونژاد، 1383: 162).
آقای تراپت معلمی است که هوشیارانه دانشآموزانش را زیر نظر دارد. نه تنها به بهترین روش به آنها درس میآموزد، بلکه به رشد شخصیتی آنها کمک میکند و زندگی کردن را یادشان میدهد. تا جایی که خیلی از دانشآموزان موفق میشوند مشکلات رفتاریشان را اصلاح کنند. همهی اینها به خاطر آقای تراپت است. دانشآموزان این را خوب میدانند و عاشقانه معلمشان را ستایش میکنند. جفری: «آقای تراپت به من یاد داده بود که متفاوت فکر کنم و فقط به خودم فکر نکنم. همیشه در سکوت و احساس گناه بودم ولی بعد شروع کردم به فکر کردن...» (ص216).
زمانی که آقای تراپت در بیمارستان در کما به سر میبرد، بچهها به دیدارش میروند و دسته جمعی برایش اشک میریزند و آرزوی سلامتیاش را دارند. بچهها خوب میدانند هر چه دارند و هر چه به دست آوردهاند به خاطر آقای تراپت است. جسیکا: «اگر به خاطر آقای تراپت نبود، هیچ کدام از این تغییرات اتفاق نمیافتاد. نمیتوانستم به خاطر هیچ چیزی خوشحال بشوم. بدون معلمم هیچ چیز خوشحال کننده نبود» (ص201). آقای تراپت حتی در زمان بیماری و روی تخت بیمارستان هم به بچهها درس میدهد و مشکلاتشان را حل میکند. آلکسیا: «یکدفعه صاحب سه دوست شده بودم. انگار آقا معلم همانطور که توی کما بود داشت کمکم میکرد. خیلی دلم برایش تنگ شده بود» (ص175).
نویسنده ضمن نشان دادن توانایی یک معلم خلاق و تأثیر آموزش درست و اصولی، تلاش کرده است با روایت داستان از زبان دانشآموزان مختلف، درونیات و احساسات هر کدام را در مقابل وقایع داستان و نسبت به آقای تراپت به خوبی به تصویر بکشد. با چنین شیوهی روایتی مخاطب میتواند تأثیر رفتار آقای تراپت بر دانشآموزانش را به خوبی حس کند. این اثر به زیبایی توانسته است ارزش و جایگاه معلم را به تصویر بکشد و نشان دهد رفتار یک معلم تا چه اندازه میتواند در سرنوشت دانشآموزان و حتی اطرافیان آنها تأثیرگذار باشد. و این نکته را یادآور شود که همیشه باید قدردان این تلاشها و زحمات بود. لوک: «آقای تراپت آموزگار ماست. آموزگار یک کلمهی کهن است. آموزگار یعنی معلم» (ص272).
لیلا خیامی