Web Analytics Made Easy - Statcounter

بانوی خیری که با فروش طلاهایش در آستانه شهادت امام رضا(ع) ناجی زندگی هشت زندانی دیه شد و انگیزه‌اش از این کار را تنها ادای دین خود به امام هشتم(ع) دانست که در روزگار تنهایی و ورشکستگی مالی تنها دست‌گیر زندگی او و فرزندانش بود.

به گزارش قدس آنلاین، در روزگاری که نفس انسانیت و محبت به شماره افتاده، در شهر امام مهربانی‌ها هستند انسان‌هایی که نه تنها اسیر این ظواهر نشده‌اند بلکه آن را به پلی تبدیل کردند تا به خویشتن خویش نزدیک شوند و به انسانیت معنایی تازه و جانی دوباره بخشند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!
این بار می‌خواهیم روایتگر داستان فداکاری بانوی بخشنده‌ای باشیم که به عشق امام مهربانی‌ها، از زیورآلاتش گذشت و در آستانه شهادت امام هشتم(ع)، اسباب آزادی هشت زندانی شد؛ انسان‌هایی که به خاطر بدهکاری مالی اسیر میله‌های زندان شده بودند. شماره اش را از ستاد دیه استان میگیرم و با او هم کلام می‌شوم. ابتدا تمایلی به مصاحبه ندارد و دلش می‌خواهد این کار خیر رازی باشد بین خودش و امام رضا(ع)؛ اصرارم را که برای این گفت‌وگو می‌بیند، بالاخره راضی به مصاحبه می‌شود اما با این شرط که نامی از او برده نشود. ۵۲ سال سن دارد، متولد تهران است اما چون سالهاست در مشهد ساکن شده، خود را نمک پرورده امام رضا (ع) می‌داند؛ این زن مهربان خانه‌دار و مادر دو فرزند است. دوست دارم بدانم چه داستانی بین او و امام رئوف اتفاق افتاده که حالا زیورآلاتش را به نام نامی امام هشتم صرف آزادی هشت زندانی کرده، سوالم را که می‌پرسم، لحن لرزان صدایش، روایتگر بغضی شیرین می‌شود که گاهی در حین صحبت چشم‌هایش را بارانی می‌کند. آنقدر زیبا و پر احساس شرح داستان عشق و دل دادگی خود به امام رضا(ع) و معجزات توسل به ایشان را نسبت به زندگی‌ خود برایم روایت می‌کند، که حال روحی من هم منقلب و اشک از چشمان سرازیر می‌شود، از لحظه‌های دل شکستگی‌اش می‌گوید، از همان روزها و شب‌هایی که روزگار روی ناخوش خود را به او نشان داد و خانواده‌اش را در انواع مشکلات و گرفتاری‌های اقتصادی غرق کرد، از ورشکستگی و قرض از لحظه‌هایی که به خاطر آبروداری تنها مونس و یگانه پناهگاهش حرم امام مهربانی‌ها بود. گاهی مکثی کوتاه می‌کند و باز دوباره روزهای پریشانیش را روایت می‌کند، از حاجت‌هایی که از امام رضا می‌خواست و در ذهن خود برآورده شدنش را آنقدر محال می‌دانست که خجالت می‌کشید آنها را واگویه کند و تنها در دل از آقا طلب میکرد. از باز شدن یک به یک گره های کور زندگیش می‌گوید، از اینکه در کمال ناباوری دید که خدای متعال چگونه همه آنها را حتی بالاتر از سطح تصوراتش یکی‌یکی برآورده ساخت و حال این کار خیر خود را کوچکترین قدم در جبران و سپاسگزاری از آن همه کرامت و بزرگی می‌داند. روز مبادا همین امروز است این بانوی کریمه که خود را مدیون لطف امام رضا(ع) می‌داند، می‌گوید: هرگاه که حرم امام رضا(ع) رفتم اگر خواسته‌ای داشتم من را دست خالی باز نگرداندند و همواره نقش یک میزبان خوب و مهربان را برای من داشتند و من خودم را همیشه مدیون این امام همام می‌دانم. او در ادامه سخنانش به نکته قابل تاملی اشاره می‌کند و در این رابطه می‌گوید: بعد از عشق و ارادت من به امام رضا عامل دیگری که مرا به این سمت و سو سوق داد این عقیده بود که هر انسانی در زندگی خود پول و طلایی را پس‌انداز می‌کند تا در روز مبادا از آن استفاده کند اما من فکر می‌کنم که روز مبادای ما هم‌اکنون است. این بانوی خیر چنین ادامه می‌دهد: متاسفانه در این برهه از تاریخ مملکت مردم به علت شرایط نا بسامان اقتصادی گرفتار انواع مشکلات هستند و حتی عده‌ای به خاطر بدهکاری گرفتار زندان شده‌اند و یا مریض بدخیم دارند و در حال سپری کردن روزهای سختی هستند، با توجه به این شرایط به این نتیجه رسیدم روز مبادا برای من هم اکنون است و حالا باید آن پول و طلا را برای باز کردن گره زندگی دیگران هزینه کنم. به نظر او کسی که ایمان داشته باشد می‌داند که خدا همیشه وجود دارد و هیچ گاه بنده‌اش را رها نمی‌کند برای همین لازم نیست من چیزی را برای روز مبادا پس‌انداز کنم چون من خدا را دارم. این بانوی خیر با صدایی که حاکی از اطمینان خاطر نسبت به سخنانش است یادآور می‌شود که از صمیم دل خواهان آن است که هر چه اندوخته دارد برای رضای خدا و حل گرفتاری مردم و کمک به زندگی جوانان خرج کند و در ادامه سخنانش بیان می‌کند: همیشه در حدی که برایم مقدور بوده به نیازمندان کمک کرده‌ام و به خوبی به این نکته واقف هستم تمام این انفاق‌ها و کمک‌ها در برابر لطف و بزرگی خدا و امام رضا(ع) هیچ است و حتی شرمنده هستم از اینکه بخواهم این کمک‌ها را به زبان بیاورم. در حالی که دوباره طنین صدایش حکایت از عمق عشق و دلدادگی وی به محبت باری تعالی و کرامت امام مهربانی‌ها دارد انگار که یاد و خاطره تمام آن لحظه‌های تنهایی خود با معبود و امام رضا(ع) دوباره برایش یادآوری شده باشد، می‌گوید: هیچ گاه حتی روزگاری که در زندگی بسیار گرفتار بودم از هیچ کسی کمک نخواستم و هر گاه چیزی را نیاز داشتم، رفتم حرم و با بیان خواسته خودم به خدا و امام رضا(ع) آن قدر راحت حاجتم را دریافت کردم که قابل توضیح نیست حاجتی که در آن لحظه برآورده شدنش مافوق تصورات من بود. به چشم بر هم زدنی از عرش به فرش افتادیم وقتی از او می‌خواهم یک نمونه از الطاف و معجزات امام رئوف را برایم شرح دهد، می‌گوید: در اوایل زندگی همسر من از وضعیت مالی بسیار مطلوبی برخوردار بود، زندگی خیلی مرفهی داشتیم، آخرین مدل ماشین و خانه لوکس و همه امکانات را داشتیم اما متاسفانه با ورشکستگی همسرم تمام آن روزها به پایان رسید و به چشم بر هم زدنی از عرش به فرش افتادیم. صدایش می‌لرزد، حس می‌کنم یادآوری آن روزها ناراحتش کرده، اما ادامه می‌دهد: تحمل آن دوران برای اعضای خانواده‌ام خیلی سخت بود مخصوصا برای ما که زمانی همه چیز داشتیم و غرق در نعمت بودیم و حالا یک شبه زندگی‌ ما با خاک یکسان شده بود و حتی برای تهیه اولین مایحتاج زندگی درمانده بودیم.  وی ادامه می‌دهد: آن زمان مستاجر بودیم و حتی قادر به تامین کرایه خانه خود نیز نبودیم و صاحبخانه ما را جواب کرد و برای من تحمل آن شرایط خیلی سخت بود، سختی معیشت از یک طرف و نگاه اطرافیان که انگار دائم در حال مقایسه آن شرایط بد با روزهای ثروت و رفاهمان بودند، فشار روحی مضاعفی را به من تحمیل می‌کرد. آن روز بیشتر از هر وقت دیگر دلم شکسته بود... در ادامه صحبتهایش روزی را برایم حکایت می‌کند که دختر کودکش خانه‌ زیبایی را نشان می‌دهد و از وی می‌خواهد بیاید آن خانه را ببیند اما حتی جرات نزدیک شدن به آن خانه را نداشته زیرا در آن شرایط نه تنها پول خرید آن خانه را نداشتند بلکه حتی امکان اجاره این خانه نیز در توانشان نبود. او ادامه می‌دهد: معمولا شب شهادت امام رضا(ع) به حرم می‌رفتم، آن روز هم به همین مناسبت به حرم که مامن و پناهم بود رفتم، روبه روی گنبد طلایی آقا جلوی پنجره فولاد نشستم، آن روز بیشتر از هر وقت دیگر دلم شکسته بود، در حالی که می‌خواستم به آقا بگویم یا امام رضا(ع) این خانه را از تو می‌خواهم اما در آن لحظه آنقدر این خواسته در تصورم بزرگ آمد که خجالت کشیدم و نتوانستم آن را به زبان بیاورم برای همین با سر به سمت خانه اشاره کردم و غافل بودم برای خدا و امام رضا(ع) برآورده ساختن این حاجت‌های دنیایی ما کاری ندارد و باید اذعان کنم از آن روز به بعد شاهد معجزاتی در زندگی‌ام بودم که خرید آن خانه در برابرشان هیچ است. این بانوی نیکوکار در ادامه می‌گوید: در حالی که در آن دوران به خاطر فشار مشکلات هر شب من و فرزندانم با چشمانی اشک آلود به خواب می‌رفتیم اما از آن روز به لطف خدای بزرگ و امام رضا(ع) تمام ثروتی که بر باد رفته بود به زندگی ما بازگشت حتی باید بگویم خیلی بیشتر از ثروت ابتدای زندگی خدا به ما مکنت و مال عطا کرد. تنها آرزویم رضایت امام رضا(ع) است او ادامه می‌دهد: من همه چیز زندگی‌ام را اول از خدا و بعد از امام رضا(ع) دارم و امیدوارم آن چنان زندگی کنم که وقتی تابوت من را به حرم آقا بردند، حضرت رویشان را از من بر نگردانند و خدای نکرده نگویند این آدم خوبی نبود و رسم همسایگی را درست به جا نیاورد زیرا این امام همام خیلی به من نیکی روا داشتند و تنها آرزویم رضایت امام رضا(ع) است.  این زن مهربان که حالا دیگر سعی در پنهان کردن گریه اش ندارد و انگار من را همراز خود می‌داند، ادامه می‌دهد: من خیلی به امام رضا(ع) مدیونم، نمی‌دانم چه‌ کاری برای جبران آن همه خوبی و کرامت انجام دهم و همواره سعی کرده‌ام همان طور که حضرت رضا(ع) من را از در خانه‌اش رد نکرد اگر کسی گرفتاری و مشکلی دارد در جهت رفع آن تلاش کنم زیرا بر این عقیده هستم که این فرد نیازمند سفارش شده آقایم رضا(ع) است. وی ادامه می‌دهد: خوشبختانه در این مسیر همسر من نیز همراهم است و هر ساله در روزهای شهادت و ولادت امام رضا(ع) مراسم برگزار می‌کنیم اما امسال متاسفانه به علت شیوع کرونا نتوانستیم این مراسم را به جا آوریم. این بانوی خیر در خصوص نحوه آشنای خود با ستاد دیه و تصمیم بر آزاد سازی زندانیان می‌گوید: قبلا بیشتر کمک‌هایی که انجام می‌دادم در قالب کمک به مداوای بیماران بود تا اینکه با خانمی آشنا شدم که گره‌های زندگیش را با نذر آزادی زندانیان باز می‌کرد، این موضوع من را خیلی تحت تاثیر قرار داد. او بیان می‌کند: هنگامی که تصمیم گرفتیم به علت کرونا مراسم نذر سالانه شهادت امام رضا(ع) را برگزار نکنیم به این فکر افتادم که این نذر را در قالب کمک به زندانیان ادا کنم و بعد از تماس با اطلاعات زندان خیلی راحت روال آزاد سازی زندانیان طی شد به طوری که اصلا گمان نمی‌کردم اینقدر آسان تنها با یک بار مراجعه به ستاد دیه تمام اقدامات لازم جهت آزاد سازی زندانیان انجام شود. او می‌گوید: خوشبختانه توانستم به نیت امام هشتم(ع)، هشت زندانی را با اعطای مبلغ ۵۰ میلیون تومان آزاد کنم. همسرم در این مسیر همراه من است این بانوی خیر در ادامه سخنانش می‌گوید: خوشبختانه همسرم در این مسیر همراه من است و امروز نیز وی به همراه پسرم علاوه بر پول نذری مراسم شهادت امام رضا(ع) مشغول جمع‌آوری مبلغی پول از همکاران صنف خود هستند تا آنها نیز چند زندانی محکوم به پرداخت دیه را از زندان آزاد کنند. این بانوی خیر در پایان سخنانش دعا می‌کند که خداوند به وی توان و استطاعت افزون‌تر عطا کند تا افراد آبرودار بیشتری که بنا به جبر روزگار به علت مقروض بودن زندانی شده‌اند و حتی از تنفس هوای آزاد محروم هستند را به اغوش خانواده برگرداند و در بین سخنانش از مردم تقاضا می‌کند به ستاد دیه مراجعه کنند و در این زمینه دست خیر داشته باشند و ناجی یک زندگی و خریدار آبروی یک انسان باشند. او اظهار می‌کند: امیدوارم خداوند به تمام انسان‌هایی که مکنت و ثروتی داده دل و جرات بخشش و انفاق آن را هم عطا کند. منبع: فارس انتهای پیام/

منبع: قدس آنلاین

کلیدواژه: امام رضا ع آزادی زندانیان جرائم غیرعمد سکه و طلا مشهد شهادت امام رضا ع امام مهربانی ها بانوی خیر ادامه می دهد امام رضا ع هشت زندانی روز مبادا امام هشتم ستاد دیه آن خانه آن روز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.qudsonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «قدس آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۶۶۲۴۷۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

تکرار قصه ناتمام زن‌کشی/ زیبا؛ زن ارومیه‌ای که تاوان طلاقش را با مرگ داد

روزنامه شرق نوشت: بیستم اسفند‌ماه حوالی ساعت پنج عصر تنها چند روز مانده به نوروز ۱۴۰۳ یک زن ۲۷‌ساله به نام زیبا صیاد در ارومیه به دست همسر سابق خود با شلیک گلوله به قتل رسید. زیبا فقط ۱۰ روز بود که از همسرش طلاق گرفته بود. هنگامی که مأموران آگاهی به همراه احسان، برادر زیبا، به خانه قاتل مراجعه می‌کنند، مادر و خواهران قاتل با دیدن‌شان دست می‌زنند و کِل می‌کشند و فریاد می‌زنند که آخِیش دل‌مان خنک شد و پسرمان انتقامش را گرفت.

آخرین روز‌های اسفند ۱۴۰۲ است، عطر بیدمشک کوچه‌های ارومیه را پر کرده و خیابان‌های شهر مملو از خانواده‌هایی است که به دنبال خرید عید هستند. شور آخرین روز‌های سال را می‌شد از هوای بهاری آن روز کاملا حس کرد. در کلاس کوچک طراحی در خیابان عمار، ۱۲ دختر هنرجو و زیبای ۲۷‌ساله با عشق و علاقه مشغول نقاشی بودند. نقاشی زیبا، دختری بود با مو‌های بافته‌شده که چند سیب را در دستان خود گرفته و با نگاهی زیبا و سرشار از احساس به نقطه‌ای خیره شده بود. زیبا خبر نداشت که این آخرین باری است که قلم در دست گرفته و آخرین طراحی خود را به تصویر می‌کشد.

همگی در حال طراحی بودند. درِ کلاس با صدای بلند باز می‌شود و مردی با یک کاپشن سیاه و اسلحه به دست وارد می‌شود و به همه یک نگاه می‌اندازد و زیبا را صدا می‌زند. زیبا از جایش بلند می‌شود. شاهدان می‌گویند از ترس به خود می‌لرزید و دستانش را روی سرش گذاشت و فریاد زد وای وای....

مرد با خونسردی تمام نزدیک شد و یک گلوله به سر و دو گلوله دیگر به سمت قلبش شلیک کرد و زیبا در‌حالی‌که مدادش در دستش است، غرق در خون نقش بر زمین می‌‎شود. قبل از رسیدن آمبولانس دیگر جانی در بدن نداشت. مسئول آموزشگاه که نقاش جوانی است، بلافاصله دنبال قاتل می‌دود؛ اما دو نفر از اولیای هنرجویان که دم در آموزشگاه حضور داشتند، از ترس اینکه مبادا به معلم هم شلیک شود، مانع شدند. قاتل بلافاصله پا به فرار گذاشته بود و تا به امروز نیز دستگیر نشده است. بلافاصله با آمبولانس و پلیس تماس می‌گیرند. همه ترسیده بودند و در میان هنرجویان نوجوان‌های ۱۲، ۱۳‌ساله هم بودند که بیشتر از همه ترسیده بودند.

روایت مسئول آموزشگاه

روزی که خبرنگار برای مصاحبه و دیدن صحنه قتل زیبا به آموزشگاه مراجعه کرد، مسئول آموزشگاه چشمانش هنوز قرمز بود، با شوهرش درِ آموزشگاه را برای ما باز کرد. یک هفته گذشته بود. اثری از خون زیبا در صحنه نمانده بود. پری مداد زیبا را نشان داد که بر زمین افتاده بود و گفت ببین هنوز مدادش اینجاست.

پری با صدای بغض‌آلود و چشمان گریان گفت: صحنه بسیار دردناکی بود و روز حادثه چند نفر از هنرجویان زبان‌شان بند آمده بود و چند نفر دیگر هم کارشان به بیمارستان کشید. همه جای کلاس غرق در خون زیبا شده بود.

۲۰ روز بعد از مرگ زیبا در محل آموزشگاه برای زیبا مراسم یادبود گرفتند. خواهر زیبا فقط دو، سه کلمه توانست حرف بزند و بعد زد زیر گریه و مدام می‌گفت خواهرم خیلی سختی کشید، خیلی مظلوم بود.... وقتی مادر زیبا داخل آموزشگاه شد، با گریه و زاری در جایی که زیبا به قتل رسیده بود، ایستاد و می‌گفت فدای نقاشی‌هایت شوم دختر مظلوم من....

پدر زیبا کشاورز است و دو همسر دارد که مادر زیبا همسر دومش است و به همین خاطر زیبا در یک خانواده پرجمعیت بزرگ شده بود. بعد از آنکه دیپلمش را می‌گیرد، پسرعمویش جلال که ۱۰ سال از زیبا بزرگ‌تر بود، به خواستگاری‌اش رفت. جلال در بازار ارز فعالیت می‌کرد. پسر کوچک خانواده و نور چشم پدر و مادرش بود.

احسان، برادر زیبا که مهندس عمران است و حدود سه سال نیز از او بزرگ‌تر است، از نحوه ازدواج خواهرش می‌گوید: «همه ما به انجام این وصلت راضی بودیم و فکر می‌کردیم زیبا با این وصلت خوشبخت می‌شود و انگار زیبا هم باورش شده بود. زیبا عاشق جلال نبود و تنها بر اساس سنت‌های کهن و عقب‌مانده و اینکه در خانه عمویش خوشبخت می‌شود، ازدواج کرد. خانواده عمویم دو پسر داشتند و عاشق پسران‌شان بودند و خیال ما این بود که برای عروس‌های‌شان نیز همین‌طور خواهند بود که این تفکرات کاملا اشتباه و بی‌اساس بود.

در‌حالی‌که شهر حال‌وهوای عید را به خود گرفته بود، در میان ترافیک شدید خیابان‌ها و شور و اشتیاق مردم برای خرید عید، زیبا به همراه ۱۲ نفر دیگر از هنرجو‌های آموزشگاه برای جلسه آخر سال در آموزشگاه نقاشی حضور داشتند.

زیبا صیاد در ۱۸ سالگی به اصرار خانواده خود با پسرعمویش ازدواج می‌کند و خانواده زیبا از این ازدواج بسیار خوشحال بودند، به خیال اینکه دخترشان خوشبخت می‌شود. حاصل این ازدواج دو پسر هشت و پنج‌ساله بود.

احسان صیاد، برادر زیبا، با چشمان گریان و صدای لرزان مدام می‌گفت که «خواهر من مظلوم بود و تنها گناهش طلاق و نماندن در شکنجه‌گاه خانه همسر بود؛ تاوان طلاق مرگ نیست...».

آن‌طور که برادر زیبا می‌گفت، «از همان اوایل ازدواج زیبا با خانواده همسرش دچار مشکل می‌شود و بار‌ها انگ دزدی از طرف خانواده همسر به زیبا زده شده بود و همین امر باعث اختلاف بین دو خانواده شد. بعد از این ماجرا بار‌ها و بار‌ها زیبا از سوی همسرش بازدید بدنی می‌شود.

زیبا طبق سنن قدیم در یکی از طبقات خانه پدر‌شوهرش زندگی می‌کرد و همین امر باعث شده بود که همه اعضای خانواده در زندگی زیبا دخالت کنند و بار‌ها و بار‌ها نه‌فقط از سمت همسر بلکه از سمت همه اعضای خانواده همسرش مورد اذیت و آزار روانی و گاهی خشونت فیزیکی قرار می‌گرفت».

۲ سال زندانی درخانه 

بعد از دعوایی که میان دو خانواده انجام شد، زیبا به مدت دو سال تمام در خانه زندانی شده بود و حق بیرون‌رفتن از خانه را نداشت؛ حتی از تماس تلفنی با پدر و مادرش هم محروم بود و، چون زیبا در آن زمان دارای یک فرزند شیرخوار بود، خانواده‌اش در مدت این دو سال به خاطر فرزند شیرخوار زیبا هیچ اقدامی انجام ندادند تا زمانی که پسرش را از شیر گرفت. بعد از درست‌نشدن وضعیت زندگی زیبا و ادامه‌دارشدن حبسش در خانه، پدرش از طریق کلانتری اقدام و او را از خانه شوهرش خارج می‌کند و همین قضیه باعث تشدید اختلاف بین دو خانواده شد.

بعد از این ماجرا عزم زیبا و خانواده‌اش برای گرفتن طلاق جزم می‌شود. در مدت سه سالی که زیبا در خانه پدرش بود، با وجود حق قانونی اجازه دیدن فرزندانش را نداشت و طبق گفته احسان بار‌ها و بار‌ها پدر، برادر و خانواده همسر زیبا همه اعضای خانواده زیبا را تهدید به مرگ کرده بودند و حتی خود زیبا این موضوع را نیز در دادگاه مطرح کرده بود.

احسان درحالی‌که اشک‌هایش همچنان جاری است، ادمه می‌دهد: «خواهر من قربانی تبعات نگاه مالکیت در نزد برخی مرد‌ها شد. مرد مالک زن نیست، سند ازدواج سند مالکیت نیست. ما به‌هیچ‌عنوان حق نداریم حتی اگر زمانی رفتار نامناسبی از طرف زن انجام شود، او را بکشیم. این رفتار غیر‌قابل بخشش است و نه در هیچ کجای دین، نه قرآن و نه در سنت و احادیث ما آمده است. حتی بزرگان دین برای مسائل ناموسی هم شرط و شروط بسیار سنگینی گذاشته‌اند، چه برسد به کسی که تنها گناهش طلاق‌گرفتن و رهایی از برزخی بود که خانواده همسر برایش به وجود آورده بودند. تمام خانواده مثل کوه پشت زیبا بودیم و پدرم در مدت این سه سال با موی سفیدش هر روز به خاطر زیبا در دادگاه‌های شهر سرگردان بود و تا آخرین لحظه پشتیبان زیبا بود.

زیبا همواره از مرحله به مرحله پیشرفت‌هایش در هنر برایم می‌گفت. زیبا آرزو داشت یک روز به بزرگ‌ترین هنرمند کشور تبدیل شود، نقاشی‌هایش تماما احساسی و زیبا بود و همیشه در پیجش می‌نوشت که سلاح هنرمند هنر او است. سلاح زیبا اسلحه کلت نبود، سلاح او نقاشی‌هایش بودند».

برادر زیبا در انتهای صحبت‌هایش گفت: «ما می‌خواهیم قاتل زیبا هر‌چه زودتر دستگیر شود و مجازات او عبرتی شود برای تمام افرادی که می‌خواهند در این راه قدم بردارند؛ چرا‌که اگر این قاتل و قاتلانی مانند جلال دستگیر نشوند و برای جامعه روشن شود که می‌شود کشت و فرار کرد، دیگر سنگ روی سنگ بند نمی‌شود و شاهد قربانی‌شدن زیبا‌های دیگری در جامعه خواهیم بود».

احسان می‌گوید داستان زیبا باید شنیده شود تا پسرهایش وقتی بزرگ شدند، آن را بخوانند. با توجه به وضعیت روحی نامناسب و ترس و اضطرابی که تمام وجودش را فرا‌گرفته بود، به اصرار احسان، زیبا برای از‌بین‌رفتن استرس و افسردگی شدیدی که داشت پیش روان‌شناس می‌رود.

تهدید به مرگ

آن‌طور‌که دکتر ثریا انوری روان‌شناس می‌گفت «زیبا بار‌ها و بار‌ها از سمت همسرش تهدید به مرگ شده بود و همین امر باعث افسردگی و ترس و اضطراب شدید در او شده بود. درواقع زیبا دختر بسیار آرام و سازگار با شرایط بد زندگی بود و این صبر و شکیبایی زیبا را تبدیل به یک دختر بسیار قوی کرده بود و توانست بعد از جلسات روان‌درمانی راهش را پیدا کند. زیبا در حال تبدیل‌شدن به یک مربی حرفه‌ای در هنر مورد علاقه خودش بود و همه اینها نشان از این داشت که توانسته بود قدم‌های خیلی مؤثری برای زندگی خودش بردارد و قطعا چیزی که در تمامی جلسات خیلی ذهن من را درگیر می‌کرد، دلتنگی‌های شدید برای بچه‌هایش بود و به احتمال بسیار قوی با سرگرم‌کردن خود در زندگی روزمره‌اش می‌خواست یک سرپوش بر تمامی احساس دلتنگی خود برای بچه‌هایش بگذارد».

طبق گفته دکتر ثریا انوری، روان‌شناس زیبا، «مواردی مانند سرنوشت زیبا در شهر ارومیه بسیار اتفاق می‌افتد که اکثر آنها رسانه‌ای نمی‌شوند. نمونه واضح آن مراجع چهار سال قبل بوده که مرد با تشخیص دادگاه به کلینیک آمده بود و قاضی از روان‌شناس خواسته بود که تشخیص دهد آیا این شخص بیمار روانی است و حرف‌هایی که ادعا می‌کند، درست است یا نه؟ روان‌شناس بعد از نیم‌ساعت مصاحبه با این شخص متوجه می‌شود که این شخص پارانوئید یا همان شکاک است و شکی که داشت، این بود که خانم من با برادرم رابطه دارد و چنین ادعا‌هایی قطعا باید پیش یک فرد متخصص بررسی شود؛ چراکه تشخیص این ادعا پیش افراد دیگر بسیار سخت است و در این میان تا روان‌شناس تشخیص خود را به همراه نامه سربسته برای قاضی فرستاد، طرف فرصت پیدا کرده بود و همسر، برادر، پدر و مادر خودش را کشته بود؛ صرفا به خاطر یک‌سری توهمات و افکار نادرست و صرفا به خاطر اختلال روانی که قابل تشخیص نبوده حتی برای قاضی دادگاه چهار نفر بی‌گناه کشته شدند».

زیبا توانست تحت نظر روان‌شناس بعد از حدود یک سال روحیه از دست رفته خود را به دست آورد و ترس و دلهره‌اش کمتر شود؛ به همین خاطر تصمیم می‌گیرد که به دنبال آرزوهایش برود؛ آرزو‌هایی که با ازدواج زودهنگام و اجباری‌اش نتوانسته بود به آنها برسد. به همین جهت زیبا به کلاس آموزش نقاشی می‌رود و در مدت یک‌سال و نیمی که به آموزشگاه رفت، توانست به پیشرفت‌های زیادی در هنر مورد‌علاقه‌اش برسد. زیبا از دوران کودکی به نقاشی علاقه خاصی داشت و آرزو داشت نقاش شود.

بالاخره زیبا با گذراندن مشکلات و سختی‌های بسیار و با حمایت خانواده‌اش توانست بعد از سه سال از همسرش جدا شود، اما درست ۱۰ روز بعد از طلاق، شوهر سابق زیبا در کمال ناباوری با شلیک سه گلوله به زندگی او پایان می‌دهد.

آن‌گونه که رسول گله‌بان، مدیر یکی از رسانه‌های محلی ارومیه که درباره پرداختن به گزارش زن‌کشی و خودکشی زنان و عواقب آن تجربه داشت، می‌گوید: «پرداختن به اخبار و گزارش‌های زن‌کشی مخصوصا در جوامع سنتی و عشیره‌ای در عین اینکه بسیار ساده است، اما دشواری‌ها و عواقب خاص خودش را نیز دارد. ساده از این جهت که مثلا، چون در جوامع و خانواده‌های عشیره‌ای ارومیه روابط فامیلی بسیار نزدیک است و تقریبا همه این خانواده‌ها در ارومیه با هم نسبت فامیلی و خانوادگی دارند، پی‌بردن به دلیل یا دلایل چنین اقداماتی ساده و سریع است. در‌واقع تا یکی از رسانه‌ها می‌خواهد به ماجرا ورود پیدا کند، باید اول از خانِ فشار‌های خانواده و دوستان بگذرد؛ چرا‌که به محض ورود به حوادثی مانند زن‌کشی و خودکشی زنان باوجود در‌دست‌داشتن اطلاعات با فشاری که از طرف خانواده‌های مقتولان یا متوفیان به خانواده شخص رسانه‌ای وارد می‌شود، به‌ناچار و خلاف میل باطنی بسیاری از رسانه‌های محلی از ورود به چنین قضایایی به خاطر صیانت از خانواده خود دوری می‌کنند».

دکتر جعفر احمدی، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه، به بررسی علت پدیده زن‌کشی در جوامع سنتی و عشیره‌ای با توجه به تکرار مکرر این پدیده و حساسیت این مسئله در چنین جوامعی می‌پردازد: «درباره چرایی پدیده زن‌کشی‌های اخیر از دیدگاه جامعه‌شناسی می‌توان از چند رویکرد مختلف به آن نگاه کرد. از رویکرد تضاد یا تعارض منافع می‌توان به این شیوه تحلیل کرد که زنان معمولا توسط مردان به قتل می‌رسند؛ بنابراین تعارض منافع زن و مرد یک تعارض سنتی است که از گذشته‌های دور در جامعه وجود داشته است.

 اگر فوکویی به این مسئله نگاه کنیم، این تضاد بیشتر به شکل اعمال قدرت در روابط بین این دو جنس خود را نشان می‌دهد. البته این اعمال قدرت در گذشته (یعنی جوامع سنتی) از طریق گفتمان مردسالار اعمال می‌شد. در آن زمان اعمال قدرت مردان بر زنان از طریق گفتمان مردسالار بود. به این معنا که یک سیستم شناختی و ارزشی در جامعه حاکم بود که بر ماهیت و نقش اجتماعی زنان تأثیر می‌گذاشت و این سیستم شناختی و ارزشی را همه افراد جامعه پذیرفته بودند. در نتیجه تبعیت زنان از مردان امری پذیرفته شده بود و اگر زنی از این گفتمان و شیوه اعمال قدرت تبعیت نمی‌کرد، تنبیه می‌شد و شکل تنبیه هم سلطه بر جان و زندگی او بود. از این منظر، در آن دوران به زن‌کشی نه‌تن‌ها به‌عنوان یک اعتداء جسمی بر زنان، بلکه به عنوان یک ابزار برای تقویت ساختار‌های قدرت و تثبیت نقش‌های جنسیتی نگاه می‌شد. اما به واسطه تحولات مدرن امروزه زنان نه‌تن‌ها گفتمان مردسالار را نمی‌پذیرند بلکه حاضر به پذیرش نقش‌های تحمیل‌شده این نظام و گفتمان هم نیستند. در بعضی از جوامع، هنوز ته‌نشست‌های فکری و ارزشی نظام مردسالار در بین برخی مردان باقی مانده است.

 این مردان در تقابل قدرت زنانه حاضر به پذیرش موازنه این قدرت نیستند. از طرفی هم زنان به‌واسطه پذیرش نقش‌های جدید اجتماعی حاضر به پذیرش سلطه مردانه نیستند. درنتیجه تقابل و تعارض منافع زن و مرد به وجود می‌آید. مردی که می‌خواهد اعمال قدرت کند و زنی که حاضر به پذیرش چنین قدرتی نیست؛ پس مرد اقدام به گرفتن جان زن می‌کند، چون تنها شکل تنبیهی که این مردان می‌شناسند، ستاندن جان و زندگی زنان است. در‌نهایت باید گفت زن‌کشی در عصر کنونی نشان‌دهنده تسلط گفتمان مردسالارانه نیست بلکه نشان از عدم پذیرش این نظام از سوی زنان دارد».

tags # قتل خانوادگی ، اخبار حوادث سایر اخبار آیا انسان می‌تواند در فضا تولید مثل کند؟ | رابطه جنسی و زایمان در فضا چگونه است؟ بعد از فضا چه چیزی وجود دارد، جهان کجا تمام می‌شود؟! (تصاویر) مرکز واقعی جهان کجا است؟ فضانوردان چگونه در فضا دستشویی می‌کنند؟ | سرنوشت مدفوع انسان در فضا چه می‌شود؟

دیگر خبرها

  • آتش و فراموشی؛ روایت استاد فلسطینی از زندگی خانواده او در غزه
  • زندانی جرایم غیرعمد با حمایت دادستان اردبیل آزاد شد
  • هفت زندانی جرائم غیرعمد استان هرمزگان با مشارکت کارکنان و مشتریان خیر بانک مسکن آزاد شدند
  • ۲۵۰ زندانی در آذربایجان‌غربی آزاد می‌شوند
  • کتاب «اُمّ علاء» نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود
  • ۲۵۰ زندانی درآذربایجان غربی تا آخراردیبهشت آزاد می شوند
  • عاقبت فرار از خانه به‌عشق خواستگار شیشه‌ای
  • تکرار قصه ناتمام زن‌کشی/ زیبا؛ زن ارومیه‌ای که تاوان طلاقش را با مرگ داد
  • اخاذی با مهریه سنگین!
  • زندگی قاتل با جسد زن گمشده به‌ مدت ۲ شبانه‌ روز در تهران!