اکنون زمان آن رسیده است تا از خویش نیز بگذرد
تاریخ انتشار: ۲۸ مهر ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۶۹۰۸۷۷
دکتر سعید نیکوخصلت عضو هیات علمی دانشگاه تبریز و عضو شورای اسلامی شهر تبریز طی یادداشتی که در اختیار خبرگزاری برنا قرار داده است قهرمانانی که بدون توجه به نتایج ظاهری همیشه بهترین تلاش خود را به نمایش میگذارند. را ستوده است.
به گزارش خبرگزاری برنا در آذربایجان شرقی ، متن فوق به شرح زیر است:
هفته تربیت بدنی مبارک
تقدیم به قهرمانانی که تا یک قدمی المپیک توکیو رسیده اند .
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
قهرمانی که در روزهای نخستین ورزش خود را شروع میکند؛ شاید میخواهد که خود را امتحانی کرده باشد تا شاید قویتر شود؛ شاید از روی کنجکاوی شروع میکند؛ شاید هم از روی علاقه و شاید هم به اجبار خانواده، دوستان و مربی و شاید هم از شوق بودن با دوستان و تعلق داشتن به یک جمع ورزشی. آری این گونه می شود که بدون این که از پله آخر این راه پرفراز و نشیب خبری داشته باشد و یا اینکه بتواند آینده خویش را ترسیم نماید؛ گامهای ابتدایی خویش را برمیدارد. شاید باور اینکه روزی سکوهای قهرمانی را در عرصههای مختلف بهدست خواهد آورد در مخیله رویاهایش نمیگنجد. بدون آگاهی از ماجراهایی که در انتظارش هست و اینکه چه آموزههایی را باید یاد بگیرد؛ شروع میکند و با خود می گوید که "باید انجامش دهم" و شروع میکند به تعطیل کردن تفریح، دورهمی و کارهای فوق برنامهاش. واقعیت این است که هنگام ورود به جرگه مسابقات هم چندان آگاه نبود که برای چه هدفی مسابقه میدهد. شاید میخواست دیده شود؛ شاید مربیاش گفته است و باید شرکت کند. خانوادهاش نیز انتظار دارند که مسابقه دهد و انتظار دارند که موفق و برنده ظاهر شود. کم کم تمرکز بر تمرین و مسابقه خود به خود افزایش مییابد. حالا دیگر هر کجا و هر محفلی در خانه یا مدرسه که حضور مییابد از ورزش او سوالی هم میکنند. کم کم تعطیلات آخر هفته و تعطیلات سال جدید و تابستانی معنی خود را برایش از دست میدهد. دیگر از این که در آینده چه کاره خواهد شد؛ صحبتی به میان نمیآید. آیا منابع مالی این مسیر تأمین خواهد شد یا نه برایش مبهم است. هزینههای ایاب و ذهاب، خرید تجهیزات ورزشی و بسیار موارد دیگر. با این حال او ادامه میدهد و زندگی خود را وقف تکرار میکند. تکرار تمرین، استراحت، تمرین و مسابقه. هنوز نمیداند که اگر آسیبی ببیند؛ قرعه سختی برایش رقم بخورد؛ بیمار شود؛ در حین مسابقه اتفاقی برایش رخ دهد؛ داور سهواً یا عمداً بر علیه او قضاوت کند؛ در اثر برف و بوران راهبندان شود؛ ویزای مسابقاتش دیر صادر شود و نهایتاً مسابقات مورد نظرش بهدلایل مختلفی همچون کرونا کنسل شده و یا به تعویق افتد؛ چه تبعاتی برایش خواهد داشت! او برای چنین لحظاتی چگونه خود را آماده کرده است و چگونه باید روبرو شود؟! به هر نحوی او به دوران شکوفایی خویش نزدیک میشود؛ ولی با اینحال کم کم متوجه میشود که در اثنای فشار مسابقات، سختیهای طاقت فرسای تمرینات، دردهای بدن یک دقیقهای، یک ساعتی، یک روزه و شاید دردهایی چند ماهه را همواره باید با خود به همراه داشته باشد؛ بهویژه در مواقعی که بخت یارش نیست و شاید جامعه او را با تمام شایستگیهایش نمیبیند. مشکلاتش را تشخیص نمیدهد و فقط انتظار موفقیت از او دارند. در چنین شرایطی بحث در خصوص ادامه دادن یا ندادن است. به راستی چرا علیرغم مشکلات همچنان ادامه میدهد؟ شاید او به خوبی میداند که این دردها و مشکلات روزی فروکش خواهند کرد؛ اما در صورت بریدن و ادامه ندادن باید تا آخر عمر دردهایی درونی را در خود زنده نگه دارد و با خود حمل کند. بنابراین او باید انتخاب کند و این انتخاب، داستان هر روز زندگی او میشود. این انتخاب همیشه برای همه انسانها وجود دارد؛ با این حال این ورزش هست که به زیبایی تمام میتواند این واقعیت را در کوتاهترین زمان و در زیباترین شکل ممکن به تصویر کشد و این دریای بیساحل و مواج همیشه در سرنوشت دریانوردان بزرگ پابرجاست.
در چنین شرایطی بدون اعتراض، بدون نگاه به گذشته، بدون قیاس با کسی، حرکت میکند به سمت رویاهایش. برای رسیدن ابتدا قالب خود را میشکند؛ کمی حرکت می کند و قالبی جدید بهدست میآورد و مجدداً باید شکسته شود و این چرخه را پایانی نیست.
در ابتدا برای برخاستن و بالارفتن برای خود رقیبی به وجود میآورد و سعی میکند تا کنارش بزند. این برای قویتر شدنهای اولیه بهانه خوبی است؛ اما برای ادامه مسیر باید دنبال رقیبهایی قویتری شود؛ تا یکی پس از دیگری هر کدام باعث قویتر شدنش شوند. اما کم کم متوجه میشود که باید با رقیبی بسیار قدرتمندتر روبرو شود. در واقع آن رقیب خودش هست.
خودش هست که با تمامی قدرت و آگاهی از نقاط ضعفش استفاده میکند و غلبه بر خود را برایش دشوار میکند. او کم کم متوجه میشود که تفکرات و نگرشهایش مانعی بزرگ در مقابلش هستند. به زمان از دست رفتهاش غبطه میخورد و اما از طرفی، از درک چنین راز سر به مهری مشعوف میشود. آری از اولین روزی که تصمیم میگیرد تا وارد کلاس ورزش شود و دوام میآورد؛ او در طول مسیر عاشق میشود و در این راه زندگی و جوانی خویش را قمار میکند؛ تا اینکه به معرفتی عمیق دست پیدا کند. در چنین مرحلهای دیگر رقیبی بیرونی برایش چالشی ندارد. او به درجه استغناء میرسد. در این مرحله هست که میبیند مدالهای زرینی که به دنبالش بود در درون سینهاش از همان ابتدا میدرخشیدند. او بهخوبی میآموزد؛ حکمتهایی عمیق از چیستی و چرایی زندگی خود را. استقامت کردن و کنار آمدن با دشواریهای زندگی را میآموزد. او آزادتر میشود؛ آزاد از بند ترس و شکهایی که زنجیرش کرده بودند. شاید همه دستاوردهایی که در این مسیر به آن میرسد در همان روز اول شروع ورزش با خود داشت و تنها و تنها به وسیله و بهانهای نیاز داشت تا همگی را به یاد آورد. اکنون زمان آن رسیده است تا از خویش نیز بگذرد .... 26 مهر ماه 99. روز و هفته تربیت بدنی مبارک. نیکوخصلت
منبع: خبرگزاری برنا
کلیدواژه: هفته تربیت بدنی شاید هم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.borna.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری برنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۶۹۰۸۷۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
از دلبری بهارنارنج تا اردیبهشتِ عاشقی در بهارِ شیراز
حتی شنیدن نام «شیراز» هم حال آدم را خوب میکند، چه برسد به اینکه قرار باشد به این شهر سفر کنید. سفری که البته میتواند مصداق بارزی از مصرع معروف «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها» باشد! شاید قبل از حضور در شیراز، صرفا با دیدن تصاویر و شنیدن تعریفهای دیگران مشتاقِ دیدن این شهر باشید اما احتمالا بعد از بازگشت از سفر مدام زیر لب زمزمه کنید: «گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق/ ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم»
به گزارش ایسنا، بعد از پاییز که ردپایی عمیق در شعر شاعران و خاطرات عاشقان دارد، اردیبهشت وقت دیگری است که میگویند عاشقی در آن حال و هوای دیگری دارد. حال فکر کنید بخواهید در این فصل به دیاری سفر کنید که عاشقانهترین شعرها از آنجا به گوش جهان رسیده. جایی که مدفنِ لسانالغیبی است که هنوز هم عاشقان مستاصل او را به شاخهنباتاش قسم میدهند تا بلکه برای این درد، التیامی پیدا کنند.
شیراز را با الِمانهای مختلفی میشناسیم که شعر یکی از مهمترین آنهاست. شما میخواهید به شهری سفر کنید که مدفن حافظ و سعدی است؛ دو شاعری که در کمتر خانهای کتاب شعر آنها پیدا نمیشود و نسبت به برخی شاعران گمنام، کسی نیست که نام این دو شاعر را نشنیده باشد. شاید حتی بتوان علت گره خوردن نام این شهر کهن با «عشق» را در همین موضوع جستوجو کرد که سرچشمه اشعار عاشقانه بوده است. اتفاقی ادامهدار که حتی شاعران و ترانهسرایانِ امروزی هم از آن وام میگیرند.
روزبه بمانی، شاعر و خوانندهای است که بیش از آنکه با ترانههای انتقادیاش شناخته شود، مردم او را به واسطه عاشقانههایی که سروده میشناسند. کسی که ردِ پای شیراز در ترانهای کوتاه که خودش آن را خوانده دیده میشود؛ ترانهای که حتی در مصرع پایانی آن تاکید کرده است این عشقِ شیرازی حتی پایتختِ او را تغییر داده است!
چرا «بهارِ شیراز» معروف است؟
شیراز به بهارش معروف است و اصلا به همین خاطر است که دقیقا در میانه این فصلِ سرسبز، روزی با عنوان «شیراز» نامگذاری شده. هر چند اگر قرار باشد با هر وسیله دیگری به جز خودروی شخصی به شیراز سفر کنید، احتمالا پیدا کردن بلیت کاری کارستان باشد اما با این حال سفر به این شهر در بهار به یک دلیل ساده، رکورد میزند: آب و هوای مطبوع.
به محض اینکه از فرودگاه، ایستگاه راهآهن یا ترمینال خارج شوید، با طی مسافتی اندک، یکی از اولین چیزهایی که توجه شما را به خود جلب میکند درختهایی هستند که تازگی و سبزی برگهایشان، چشمانتان را به آرامش دعوت میکنند. در این شرایط فقط کافیاست چند نفس عمیق بکشید تا آنوقت بهتر متوجه شوید ترکیبِ «بهارِ شیراز» چرا تا این حد سر زبانها افتاده. ترکیب عطر تازگی گیاهان و بهارنارنج (شکوفههای درخت نارنج) هوش از سر هر کسی میبرد.
اصلا شیراز به بهارنارنجاش معروف است؛ حتی وقتی در بازار وکیل به دنبال خرید سوغاتی باشید، کافی است از جلوی یک مغازه خشکبار فروشی یا عطاری رد شوید تا این بار از عطر بهارنارنج خشک شده مست شوید؛ هرچند که سهم شما از این همه عطر، نهایتا چند پَر بهارنارنجی باشد که قرار است در قوری چایی بریزید که در خانه دَم میکنید تا خستگی یک روز شلوغ را از تنتان دور کند.
شکوفههای بهارنارنج در مجموعه شاهچراغاینجا دَم را غنیمت میشمارند!
خستگی و بیحالی شیرازیها موضوعی است که دستمایه شوخیهای زیادی میشود! شوخیهایی که البته خودِ شیرازیها مقاومتی در برابر پذیرش آن ندارند. با این وجود اما شیراز شهر سرزندهای است، شهری توریستی که جریانِ زندگی در آن شاید به پای تهران نرسد، اما قرار هم نیست با روندی کُند، حوصلهسربر شود.
چیزی که در شیراز به وضوح به نظر میرسد این است که مردمِ این شهر به خوبی فهمیدهاند که باید دَم را غنیمت شمرد. وقتی حتی از یک لحظه بعدمان هم خبر نداریم، چرا باید استرس بیهوده بکشیم؟ پس دور از انتظار نیست که در شبی بهاری مقابل فالودهفروشیهای خیابان ناصرخسرو و کنار ارگ کریمخانی، شیرازیهایی را ببینید که با چنان شوری کنار هم آوازهای محلی میخوانند که مسافرانِ عجول برای تمام کردن فهرستِ دیدنیهای شهر را هم ترغیب میکنند تا قدم آهسته کرده و برای دقایقی با جریانی از زندگی همراه شوند که احتمالا در روزمرگیهایشان آن را گم کردهاند.
با این حال اگر مسافری باشید که زمان کوتاهی میتوانید در شیراز بمانید، باید کارهایتان را روی دور تند انجام دهید! شیراز علاوه بر هر آنچه که تاکنون درباره آن نوشتیم، به مکانهای دیدنی خاصِ خود معروف است؛ اماکنی که دیدنِ همه آنها شاید در یک سفر کوتاه مقدور نباشد و همین هم دلیلی میشود تا مسافران تصمیم بگیرند با یک برنامهریزی دقیق به شیراز سفر کنند.
هرچند گاهی دلبریِ آبوهوا معادلات شما را به گونهای به هم میریزد که ممکن است از برنامه قبلی عقب بمانید! مگر میشود عصرِ یک روز اردیبهشتی هنگام قدم زدن در باغ عفیفآباد، نمِ باران بزند و شما بتوانید به راحتی از این فضا دل بکنید؟ در این شرایط فرقی نمیکند مقصد بعدی تا چه ساعتی باز است، این شمایید که تصمیم گرفتید لحظه به لحظهای را زندگی کنید که شاید تا آخر عمر، امکان تکرار آن وجود نداشته باشد.
باغ عفیفآباد شیرازسفری در زمان با پای پیاده
شیراز یک کلانشهر است؛ پس طبیعی است که اگر از بافت مرکزی و تاریخی مانند مجموعه وکیل (مسجد، حمام، آبانبار و بازار)، نارنجستان قوام، باغ دلگشا، موزه نظر، مسجد نصیرالملک، شاهچراغ و... فاصله بگیرید با خیابانها و اتوبانهایی نظیر آنچه که در پایتخت میبینید مواجه شوید. با این حال همه آنچه که در این شهر وجود دارد در اماکن تاریخی یا مدرن خلاصه نمیشود.
یک پَرسه کوتاه در کوچهها و پسکوچههای این شهر میتواند شما را تا شیرازِ دوره صفویه عقب ببرد. شیرازی که در آن خبری از ساختمانهای بلندمرتبه و پاساژهای بزرگ نیست، زنان و مردان مسن در یک عصر بهاری جلوی در خانه، زیر سایه گلهای کاغذی صورتی رنگ نشستهاند و با لبخندی گرم از مسافران پذیرایی میکنند و کافی است کمی کنجکاوی کنید و درباره خانهشان و آن قدیمها از آنها بپرسید تا هم سرِ دردِ دلشان باز شود و هم اصرار کنند که حتی شده برای صرف یک استکان چای تازه دم مهمانشان شوید.
شاید اکنون دیگر زندگی در این نقطه از شیراز به اندازه خاطراتی که قدیمیهای محل تعریف میکنند، جاری نباشد، اما اصالت محل و معماری خانههایی که هنوز از گزند تخریب در امان ماندهاند، حتیِ در پسِ دیوارهای مخدوش، سردرهای به سرقت رفته و کاشیهای هفترنگِ تَرک خورده نمایان است. بافتی محلی که میتواند نشاندهنده بخشی از زندگی اجتماعی مردمی باشد که این روزها حتی آخرین نفری که آنها را میشناخته هم از دنیا رفته است.
وقتی یک پلو، غم را میبرد!
بعضی غذاها با وجود اینکه مربوط به شهر و منطقه خاصی هستند، اما اکثر ایرانیها آن را درست میکنند. یعنی مهم نیست که حتما شیرازی باشید تا بتوانید کلمپلو بپزید، اما باید بدانید کلمپلوی اصل و سالاد شیرازی معروفِ کنار آن را تنها در شیراز میتوان پیدا کرد!
البته فهرست غذاهای سنتی و مخصوص شیراز بلندتر از آن است که تنها به کلمپلو خلاصه شود اما از میان آن همه غذا، معروفترینشان همین کلمپلو و بعد «غمبر پلو» است که البته برخی هم آن را «قنبرپلو» مینامند. ترکیبی از گوشت قلقلی، برنج، رب انار، کشمش و گردو که به هر نامی آن را صدا کنیم به نظر میرسد، قرار است با طعمی جدید واقعا غمهایمان را ببرد!
کلمپلو شیرازی غمبرپلو (قنبرپلو)در نهایت هرچند که در این گزارش سعی کردیم تا هرآنچه که شیراز به آن معروف است را بازگو کنیم اما باز هم «شنیدن کِی بُوَد مانند دیدن؟». شیراز از آن شهرهایی است که حتی شده برای یکبار باید آن را دید. حتی اگر این فرصت در بهار فراهم نشود، در سایر فصلها به جز عطر بهارنارنج، چیز دیگری را از دست نمیدهید چون شیراز همیشه زیباست.
انتهای پیام