جامعه را برای تشخیص صلاح خود از دامنه التهابات دور کنیم
تاریخ انتشار: ۶ آبان ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۷۷۰۰۰۱
باید برای رسیدن به نقطه مطلوبی از معرفت و بینش سیاسی و اجتماعی همواره از دامنه التهاباتی که جامعه را به انشقاق و تفرقه میکشاند، بکاهیم و تمام توان خود را مصروف التهاب زدایی و بحرانزدایی کنیم تا جامعه خود را تشخیص دهد و نیازی به نگرانی عدم رشد سیاسی امت اسلامی نیست.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از عصر همدان؛ تقریباً از دوم خرداد ۷۶ بود که اصلاحطلبان نوظهور و چپیهای سابق تلاش کردند تا رأی ۲۱ میلیونی رئیسجمهور منتخب وقت را بهعنوان رأی مخالف به حاکمیت تفسیر کرده و بهوسیله آن از نظام اسلامی امتیازگیری کنند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اما رهبری معظم انقلاب(قریب به این مضمون) فرمودند” رأی به صندوق انتخابات در مجموع رأی به صندوق نظام است و تعارضی با حاکمیت ندارد” و از این طریق از مصادره به مطلوب رأی جامعه توسط گروهی فرصتطلب ممانعت به عمل آوردند.
اما قضیه دوقطبی سازی جامعه همواره از دو سو موافقانی داشته است، عدهای هستند که تلاش میکنند تا رأی بخشی از جامعه به بعضی از رؤسای جمهور را رأی مخالف با نظام معرفی کرده و از این طریق در بعضی سیاستگذاریهای خارج از چارچوب منافع نظام با تفسیر غلطی که دارند، از این رأی سوءاستفاده کرده و به اتکال آن از نظام امتیازگیری کنند.
از سوی دیگر جماعتی هرچند اندک وجود دارند که به اعتقاد آنها اصولاً نیازی به رأی مردمی نیست که بخواهد این رأی در برابر نظام قرار داده شود.
اما دیدگاه امام راحل(ره) این بود که “ملاک رأی مردم است ” مقام معظم رهبری نیز بارها بهصراحت فرمودهاند: “هرکسی را که مردم انتخاب کند حکم او را تنفیذ خواهم کرد و از دولت منتخب حمایت میکنم”.
حال مطلبی که واضح و آشکار است این مسئله است که بعضی از سران دولتها مخالف مصالح نظام و منافع ملی تصمیماتی را اتخاذ میکنند؛ سؤال این است که در این مواقع تکلیف چیست و چه باید کرد؟
حسب شواهد تاریخی و سابقه موجود پس از انقلاب، از منظر امام راحل(ره)و مقام معظم رهبری، ارجح آن است که امت اسلامی نسبت بهحق انتخابی که در قانون اساسی برای امت در نظر گرفتهشده است بهدرستی شناخت داشته باشند و از آن بهخوبی استفاده کنند و با اینوجود اگر هم اینگونه نشد، لازم است در مسیر تکامل اجتماعی و رسیدن جامعه به معرفت و بصیرت هر چهبهتر و بیشتر با مدیریت و راهبری و استفاده از ظرفیتهای دیگر مواد قانون اساسی و سرخط کردن دیگر ارکان نظام، بهمنظور تقویت بخشهای کمتر متحرک و فعال و رفع مضرات، از سیاستهای ناکارآمد آن بخش، جامعه به نقطهای برسد که شناخت بهتری از ایرادات و اشکالات وارده به منتخب به خود و عقبه سیاسی فکری او به دست آورد، تا در آینده انتخاب مناسبتری داشته باشد.
درواقع با این سبک از مدیریت و راهبری و استفاده از حلم و بردباری در رأس حاکمیت، جامعه به سمت خردورزی و فاصله گرفتن از فضاهای احساسی التهابی رهنمون میشود تا اینکه بخواهد روشهایی به کار گرفته شود که احساسات رأیدهندگان را جریحهدار گردد، زیرا نظام اسلامی عمیقاً به آرای مردمی باور واتکال داشته و از دیرباز با صندوقهای رأی ارتباط نزدیک و بهدوراز عوامفریبی داشته و خواهد داشت، و درنتیجه درمان مقطعی و موردی از طریق اقدامات سلبی راه و چاره موردقبول بزرگان نظام نبوده و نیست، بلکه رویه موردتوجه هدایت مبتنی بر روشهای ایجابی و خردمحور حسب تقویت فرایند شناختی معرفتی استوار گردیده است.
تنها در این صورت است که جامعه رشد لازم و متبوع را به دست آورده و از خطرات و آفتهای پیشرو بهوسیله خود ایمنی عبور خواهد کرد.
اگر قرار باشد همواره عدهای خود را قیم مجامعه تصور کنند و بخواهند از طرف آنها تصمیم بگیرند هیچگاه به رشد اجتماعی مقبول نخواهیم رسید.
در یک مقایسه ساده بین رفتار سیاسی و احکام شرعی ملاحظه میکنیم که در احکام فردی با دو مفهوم بلوغ و رشد مواجه هستیم که حکم هر یک از اینها با دیگری متفاوت است، مثلاً برای انجام فرایض فردی مانند نماز و روزه رسیدن به بلوغ کفایت میکند اما برای سپردن سرمایه مادی فرد به خودش لازم است که او رشید شده باشد و دلایل رشد او اثبات برسد.
حال در نظر بگیرید که سرمایه اجتماعیای که برای افراد در متن قانون اساسی تبیین شده است تا چه حد میتواند در سرنوشت فردی و اجتماعی او مؤثر باشد و قطعاً برای هزینه کرد این سرمایه نیاز به رشد یا همان بصیرت سیاسی معرفتی ضرورت خواهد داشت.
از همین رو رهبران انقلاب مدیریت جامعه به سمت رشد سیاسی فرهنگی اجتماعی را جزو وظایف ذاتی خود دانسته و همواره آنها با اعمال روشهای ایجابی محقق ساختهاند، تا جایی که از حضرت آقا شنیدهشده که میفرمایند در مورد قضیه بنیصدر دیدگاه من این بود و دوست میداشتند که بهگونهای مدیریت شود تا بنیصدر دوره ریاستجمهوریاش را به پایان ببرد زیرا برای نظام مطلوب نبود که اولین رئیسجمهور اش را معزول ببینند.
و اینکه شاهد هستیم حضرت امام رحمتالله بنی صدرا از فرماندهی کل قوا معزول کردند درواقع استفاده از ظرفیتهای موجود در ساختار قانون اساسی برای مدیریت رئیسجمهور غیر مطلوب بود و به نظر میرسد اگر مجلس به سمت عزل رئیسجمهور وقت نمیرفت بعید است که حضرت امام رحمتالله عالیه تمایل داشت تا اولین رئیسجمهور نظام اسلامی را معزول ببیند.
همچنین در ۳۱ سال گذشته از رهبری حکیمانه حضرت آقا، ایشان بصیرت افزایی را جزو وظایف ذاتی رهبری جامعه در نظر گرفته و همواره با روشهای ایجابی به تقویت بینش و بصیرت اجتماعی امت اسلامی همت گماردهاند، و ملاحظه میکنیم که با این رویه نظام اسلامی را از بحرانهای متعددی بهسلامت عبور داده و در اوج تلاطم و بحرانهای بهظاهر سخت، دست از همت خود برای تقویت بنیه معرفتی جامعه نکشیدهاند در استدلال روایی و قرآنی نیز مشاهده میکنیم که وحدت جامعه از اهمیت بسیاری حائز است تا جایی که در روایت مشهوری از رسول گرامی اسلام گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم وارد شده که «بُنِیَ الإِسْلَامُ عَلىٰ کَلِمَتَیْنِ : کَلِمَهِ التَّوْحِیدِ ، وَ تَوْحِیدِ الکَلِمَهِ» مشاهده میشود وحدت امت اسلامی به لحاظ اهمیت، هموزن وحدانیت الهی آمده است.
برفرض که به صحت این روایت شبهه وارد شود چنانچه بعضی به آن شبهه آوردهاند، آیه ۹۴ سوره طاها را در پیش رفتار اجتماعی خود مشاهده میکنید که در برابر اعتراض حضرت موسی علیهالسلام، برادرشان حضرت هارون علیهالسلام در قضیه گوسالهپرستی و چرایی استدلال هارون از عدم مقابله با رفتار غلط بنیاسرائیل، با پاسخ جناب هارون مواجه میشویم که فرمود: “قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی ۖ إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی”
میبینیم که ترس از تفرقه در میان جامعه بنیاسرائیل هارون علیهالسلام را قانع کرد تا اجازه دهد برادرشان موسی شخصاً بازگردند و جامعه را از مسیر ارشاد از گوسالهپرستی بازدارند.
روایت ذکرشده از نبی مکرم اسلام صلیالله علیه و آلِ و سلم و آیه مبارکه ۹۴ سوره طاها اثبات این امر است که وحدت جامعه از ارج و مرتبه والایی برخوردار است از همین جهت است که میتوان پی برد سعی و تلاش و همت رهبری نظام برای رشد جامعه اسلامی و رسانیدن به وحدت حداکثری چقدر از واجد اهمیت است.
اگر بهدرستی به جامعه نظر اندازیم و از طیف معاندین و مخالفین قطعی نظام در داخل کشور صرفنظر کنیم با علم به اینکه تعداد اینها بسیار اندک است، مابقی جامعه از نگاه رهبری همگی جزو ظرفیتهای نظام محسوب میشود و با این نگاه است که هدایت ارشادی جامعه به سمت یکپارچگی و استفاده از تمامی توان و ظرفیتهای اجتماعی داخلی نظام اسلامی اهمیت پیدا میکند، و گروهگروه کردن جامعه مطلوب و مقبول رهبران نظام اسلامی نبوده و نخواهد بود.
در نتیجه بهتر آن است که سایر نخبگان سیاسی اجتماعی و تئوریسینهای حال حاضر در نظام اسلامی با الهام گرفتن از این اندیشه و رویه بزرگان نظام در جهت وحدت حداکثری اجتماع مسلمین حرکت نموده و از دمیدن در ساز تفرقه و انشقاق امت اسلامی خودداری ورزند زیرا اگر مضرات متعدد تفرقه و انشقاق را در نظر نیاوریم، حداقل بایستی به این مسئله توجه کنیم که از منظر حرکتهای اجتماعی در حال حاضر در مقطعی قرارگرفتهایم که لازم است از پیچ حساس لیبرال زدایی عبور کنیم و انقلاب را در ریل کارآمدی مستقر سازیم درنتیجه برای پاکسازی عناصر نفوذی و لیبرال هیچ راهی بهجز رسیدن جامعه به بصیرت سیاسی وجود ندارد، و باید توجه شود که جامعه فعلی ما قیمومیت سیاسی را پذیرا نیست، حتی اگر تصور کنیم که پذیرا باشد ،بازهم ارزش خود اتکایی مبتنی بر معرفت سیاسی بسیار پراهمیتتر از قیمومیت سیاسی است.
انقلاب اسلامی شاهد سه مقطع و مرحله بوده است؛ مرحله اضمحلال رژیم سابق و استقرار نظام اسلامی، مرحله استقلال نظام اسلامی از ابرقدرتهای شرق و غرب و مرحله استمرار نظام بر اساس فلسفه سیاسی اسلام نام محمدی(ص).
شاید بتوان گفت مرحله استقرار نظام و اضمحلال رژیم سابق از طریق بلوغ سیاسی امکانپذیر بوده است اما در ادامه راه و تثبیت دو مرحله دیگر قطعاً نیاز به رشد سیاسی و اجتماعی صورت پیدا میکند درنتیجه لازم است برای رسیدن به نقطه مطلوبی از معرفت و بینش سیاسی و اجتماعی همواره از دامنه التهاباتی که جامعه را به انشقاق و تفرقه میکشاند بکاهیم و تمام توان خود را مصروف التهاب زدایی و بحرانزدایی کنیم، تا اینکه امت اسلامی فارغ از التهابات و بحرانها به رشد مطلوب سیاسی و بصیرت اجتماعی برسد، آنگاه است که جامعه صلاح و سداد خود را بهدرستی تشخیص خواهد داد و دیگر نیاز نیست تا دیگرانی مانند قدیمها نگران عدم رشد سیاسی امت اسلامی باشند.
هوشنگ نادری
انتهای پیام/
منبع: دانا
کلیدواژه: نظام اسلامی قانون اساسی رئیس جمهور امت اسلامی رشد سیاسی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۷۷۰۰۰۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نامزدها چطور میپذیرند بیش از درآمد چهار سال نمایندگی برای انتخابات هزینه کنند؟
تابناک _ فعالیت احزاب و گروههای سیاسی در ایران همزمان و شاید پیش از برگزاری اولین انتخاباتهای تاریخ معاصر آغاز شد اما خبری از نهادینگی تحزب در کشور ما نیست.
پیامدهای ضعف تحزب بیش از هر زمانی خود را در مقاطع رقابتهای انتخاباتی نشان میدهد که تشکلها و فهرستهای موسمی میکوشند تا این ضعف را پوشش دهند. از دید بسیاری از ناظران و تحلیلگران سیاسی، پانگرفتنِ فرایندهای حزبی علاوه بر ایام انتخابات آثار خود را در عرصه فعالیتها و روندهای سیاسی کشور نیز به شکلهای گوناگون مینمایاند.
احزاب سیاسی به عنوان چرخ دنده های دموکراسی و عضو مهم جامعه مدنی، در کشورهای دموکراتیک نقش مهمی در تعامل بین دولت و جامعه ایفا می کنند. بر این اساس نظام های مبتنی بر مردمسالاری نمی توانند از احزاب و سیاست های حزبی خود را بی نیاز ببینند.
قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، در ۲ اصل ۲۶ و ۲۷ به کلیات مربوط به آزادی احزاب و انجمن ها و شرایط و حدود فعالیت آنها پرداخته است. در اصل ۲۶ قانون اساسی آمده است: «احزاب، جمعیت ها، انجمـن های اسلامی و صنفی و انجمن های اسلامی یا اقلیت های دینی شناخته شده آزادند، مشروط به اینکـه اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند. هیچ کس را نمی توان از شرکت در آنها منع کرد و یا به شرکت در یکی از آنها مجبـور سـاخت» در اصـل ۲۷ نیـز آمده: «تشکیل اجتماعات و راهپیمائی ها، بدون حمل سلاح به شرط آنکه مخل مبانی اسلام نباشـد آزاد است»
بررسیهای تاریخی نشان از «دولتساخت» بودن احزاب سیاسی و نه «دولتساز» بودن آن دارد و به همین خاطر موجب بیاعتمادی و بدبینی مردم شدند.
«سیمین حاجیپور ساردویی» جامعهشناس سیاسی و استاد دانشگاه در گفتگویی به آسیب شناسی این موضوع پرداخته است.
احزاب سیاسی پس از انحلال حزب جمهوری اسلامی روی شکافهای اقتصادی-اجتماعی یا سیاسی در داخل بلوک اسلامی شکل گرفتند
احزاب سیاسی چرخدنده دموکراسی و از نهادهای جامعه مدنی هستند که در تعامل میان دولت (رأس هرم) و جامعه (قاعده هرم) میتوانند نقش مهمی ایفا کنند.
پس از انقلاب اسلامی، برخی با حضور احزاب سیاسی در جامعه مخالف بودند. صاحبان این دیدگاه، احزاب سیاسی را منشاء کشمکش و تفرقه میدانستند. برخی نیز معتقد بودند حضور احزاب سیاسی به عنوان سازوکاری مهم و با کارویژههای نمایندگی مطالبات مردم ضروری است.
موج انقلاب با سرعتی غیرقابل باور تغییراتی را در ساختارهای قدرت ایجاد و بسیاری از نظمها و سامانهای سیاسی و اجتماعی کهن را دستخوش تغییر کرد که یکی از آنها نظام حزبی در ایران بود.
در اواخر دوره پهلوی دوم، نظام حزبی با شکلگیری حزب رستاخیز به صورت نظام تکحزبی درآمده بود اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به دلیل مطالبات فضای باز سیاسی در جریان انقلاب، احزاب و دستههای سیاسی متعددی در فضای سیاسی کشور ظاهر شدند که البته همگی بدون شناسنامه بودند زیرا با وجود اصل ۲۶ قانون اساسی که آزادی احزاب سیاسی را مشروط بر عدم نقض اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی میداند، هنوز قانون احزاب سیاسی شکل نگرفته بود.
اما حزب جمهوری اسلامی، در واقع، نوعی عکسالعمل در برابر سایر تشکیلاتی بود که در آن زمان در جامعه حضور داشتند و از آنها احساس خطر میشد؛ یعنی اگر در اهداف و چرایی شکلگیری این حزب دقت کنیم متوجه میشویم که این حزب، تشکیلاتی برای مبارزه و خنثی کردن کارها و اهداف دیگر احزاب مخالف بود و پس از سال ۱۳۶۰ که رهبران آن پستهای کلیدی را گرفتند و استقرار نظام جمهوری اسلامی به مرحله تثبیت رسید، این حزب نیز به فراموشی سپرده شد. بعدها با تصویب قانون، احزاب سیاسی شروع به شکلگیری کردند. اما دلایل متعددی در شکلگیری آنها تأثیر داشت.
فرهنگ سیاسی جامعه پیش از شکلگیری حزب باید غنی و مشارکتی باشد؛ به این معنا که از فرهنگ سیاسی تبعی باید به سوی فرهنگ سیاسی مشارکتی حرکت کرده باشد تا بتواند تکثرگرایی یا پلورالیسم و دموکراسی را برتابد
احزاب سیاسی پس از انحلال حزب جمهوری اسلامی روی شکافهای اقتصادی ـ اجتماعی یا سیاسی در داخل بلوک اسلامی شکل گرفتند، زیرا اگر احزاب سیاسی در داخل ابرگفتمان انقلاب اسلامی شکل نمیگرفتند، قاعدتاً باندهای قدرت شکل میگرفتند. از این رو، به نظرم، مهمترین دلیل شکلگیری احزاب سیاسی پس از تأسیس نظام جمهوری اسلامی، ایجاد مشروعیت و مقبولیت برای بلوک اسلامی، افزایش مشارکت سیاسی و نهایتاً دفاع از استقرار و تثبیت نظام جمهوری اسلامی بود.
احزاب سیاسی در درون سازمانیترین حرکتهای خود نیز اصول دموکراسی را بازنمایی نمیکنند
پیرامون علل ناکارآمدی احزاب سیاسی در ایران، باید گفت که در ایران احزاب سیاسی وجود دارند اما چون نهادینه نشدهاند، ناکارآمد شدند. بنابراین، ما ابتدا باید دلایل ناکارآمدی احزاب سیاسی را بررسی میکنیم و سپس به ناکامی آنها میپردازیم.
اول اینکه، احزاب سیاسی موجود دولتی بودند و از دل دولتهای در قدرت شکل میگرفتند. بررسیهای تاریخی نشان از «دولتساخت» بودن احزاب سیاسی و نه «دولتساز» بودن آن دارد. لذا موجب بیاعتمادی و بدبینی مردم شدند.
دوم، فرهنگ سیاسی ایلی ـ عشیرهای بود که موجب تضعیف وحدت و یکپارچگی ملی و در نتیجه تخریب بستر لازم برای تداوم حرکت احزاب سیاسی شد. از سوی دیگر، فرهنگ سیاسی جامعه پیش از شکلگیری حزب باید غنی و مشارکتی باشد؛ به این معنا که از فرهنگ سیاسی تبعی باید به سوی فرهنگ سیاسی مشارکتی حرکت کرده باشد تا بتواند تکثرگرایی یا پلورالیسم و دموکراسی را برتابد.
اما در جامعه ما، احزاب سیاسی در درون سازمانیترین حرکتهای خود نیز اصول دموکراسی را بازنمایی نمیکنند. احزاب سیاسی در ایران بیشتر تمرکزگرا و رابطهمدار، حتی در شکلگیری شوراهای مرکزی، هستند و کمتر به ضوابط حزبی، انضباط سازمانی و تشکیلات توجه میکنند. به علاوه، احزاب سیاسی در ایران یا نخبهگرا یا تودهگرا هستند و ریشه در طبقه اجتماعی خاصی ندارند.
شکاف میان احزاب سیاسی و مردم موجب شده احزاب سیاسی از مقبولیت و مشروعیت لازم برخوردار نباشند. برخی معتقدند روابط احزاب با هم آنتاگونیستی (ستیزهجویانه) است اما من معتقدم روابط افراد در داخل یک حزب هم آنتاگونیستی است؛ حتی در داخل احزاب سیاسی رقابت مدنی، اجماع فکری و .... شکل نمیگیرد.
احزاب سیاسی در ایران بیشتر تمرکزگرا و رابطهمدار، حتی در شکلگیری شوراهای مرکزی هستند و کمتر به ضوابط حزبی، انضباط سازمانی و تشکیلات توجه میکنند. به علاوه، احزاب سیاسی در ایران یا نخبهگرا یا تودهگرا هستند و ریشه در طبقه اجتماعی خاصی ندارند
اتفاق جالب زمانی رخ میدهد که دبیرکل یک حزب سیاسی میگوید: «سازوکار تصمیمگیری بر مبنای اجماع فکری نیست». این یعنی تعریف حزب سیاسی را هم زیر پا نهاده، جمع بودن و اشتراک ذهنی و عقیدتی را تجربه نکرده و به قولی هر کس به سوی منافع خود حرکت کرده و در نهایت و زیرساخت در نفی یکدیگر معنا پیدا کردهاند. در نتیجه، نخبگان سیاسی ما هم درک درستی از حزب ندارند چه برسد به عامه مردم. بنابراین، یکی از دلایل ناکارآمدی احزاب سیاسی عدم درک صحیح نخبگان سیاسی و مردم از حزب سیاسی، ماهیت و کارویژههای آن است.
دیگر اینکه، ساختار و تشکیلات حزبی در ایران شکل نگرفت. احزاب ایران فردگرا و تمرکزگرا رشد کردند. به همین دلیل شما میبینید که در انتخاباتها حیثیت حزبی به معنای واقعی به صورت فردی از درون تهی میشود و نمیتواند به یک گفتمان واحد برسد. حتی در چارچوب حزب یک ایدئولوژِی بروز نمیکند و انسداد فکری وسیاسی و توسعهنیافتگی سیاسی اتفاقاً از همین احزاب سیاسی آغاز میشود.
افراد درون احزاب سیاسی وقتی با اختلاف، نه رقابت در کسب قدرت مواجه میشوند به راحتی و با توجیه سرطانی و سمی انشعاب میزنند. خرد جمعی در احزاب سیاسی شکل نمیگیرد و احزاب سیاسی در بازی قدرت و قدرتطلبی در خرد فردی گرفتار میشوند.
یکی دیگر از دلایل ناکارآمدی احزاب سیاسی این است که اجماع فکری و تشکیل ائتلافها برای آنها بیشتر تاکتیک است تا استراتژِی. به همین دلیل این ائتلافهای سست و زودگذر و انشعابات سریع کارآمد نیستند.
ساختار قدرت در این نهاد مدنی که باید مظهر دموکراسی باشد، غیردموکراتیک است. احزاب سیاسی در ایران نتوانستند شکلی انداموار به خود بگیرند و در ساخت اجتماعی به انسجام اجتماعی دست یابند.
اگر احزاب سیاسی در ایران را بر اساس نظریه هانتینگتون مورد بررسی قرار دهیم، متوجه میشویم احزاب سیاسی در ایران از مرحله شکلگیری و تداوم حیات عبور کرده و در مرحله گسترش قرار دارند. اما به مرحله نهادمندی پا نگذاشتهاند. از این رو، ناکارآمدی احزاب سیاسی را میتوان از منظر نحوه شکلگیری، تداوم حیات، برآوردن و انجام کارویژههای حزب، ساختار قدرت و ضعف قانون احزاب سیاسی نیز بیان کرد.
بررسی تاریخی نشان میدهد احزاب سیاسی در دوره حیات خود نتوانستهاند به کارویژههای حزبی عمل کنند. قانوان احزاب سیاسی فاقد نظام نظارت و شفافیت مالی برای فعالیتهای احزاب سیاسی است. احزاب سیاسی در ایران دچار سیاستزدگی شدید، قدرتطلبی تنگنظرانه با قاعده «برد ـ باخت» بجای قاعده همکاریجویانه و رقابت مسالمتآمیز و عدم رعایت قواعد بازی دموکراتیک هستند که موجب ناکارآمدی آنها میشود. از سوی دیگر، در مانیفست تمام احزاب سیاسی بر اصول اخلاقی، مدنی و قانونمندی تأکید شده است، اما در عمل میان این اصول و آنچه رخ میدهد، فاصله و گسست وجود دارد.
برخی معتقدند روابط احزاب با هم آنتاگونیستی (ستیزهجویانه) است اما من معتقدم روابط افراد در داخل یک حزب هم آنتاگونیستی است؛ حتی در داخل احزاب سیاسی رقابت مدنی، اجماع فکری و .... شکل نمیگیرد
مردم به این باور رسیدهاند که برای احزاب سیاسی به جای منبع قدرت تبدیل به ابزار قدرت شدهاند
با وجود این که به نظر میرسد تمام مواردی که ذکر فرمودید در عدم توفیق یا «ناکامی» احزاب سیاسی مؤثر بودهاند، اما شاید مهمترین دلیل عدم توفیق احزاب سیاسی عدم توافق آنها با مفسر قانون در «تفسیر قوانین موجود» و اختلاف نظر در «قدرت ساختار قدرت» باشد. البته توجه دارید که تمام عوامل مؤثر در «ناکارآمدی» احزاب سیاسی در «ناکامی» آنها مؤثر بودهاند.
احزاب سیاسی نتوانستهاند در طولانی مدت اعتماد عمومی را که میتواند سرمایه اجتماعی آنها باشد جلب و جذب کنند. مردم به این باور رسیدهاند که احزاب تنها در پی تحقق منافع فردی، گروهی و جناحی خود هستند، احزاب سیاسی هیچ فایده و عملکرد مثبتی برای مردم ندارند، احزاب توجه کمی به خواستهها و مطالبات مردم دارند، احزاب نمیتوانند نقش میانجی خود را به عنوان جامعه مدنی و انتقال مطالبات مردم به طبقه حاکم انجام دهند و اینکه احزاب سیاسی فردای دسترسی به قدرت، مردم را به فراموشی سپردهاند. در نتیجه، مردم به این باور رسیدهاند که بجای «منبع قدرت» برای احزاب سیاسی تبدیل به «ابزار قدرت» شدهاند.
از سوی دیگر، مشارکت نهادمند مستلزم وجود فرصتهای برابر و رعایت قواعد بازی دموکراتیک ۱) در داخل نهاد مدنی؛ ۲) در تعامل با حکومت و ۳) در تعامل با سایر نهادهای مدنی است. در صورتی که نهادهای مدنی مانند احزاب سیاسی نهادمند نشوند، به قول هانتینگتون بجای «جامعه مدنی» که مسئولیت انتقال مطالبات مردم و قاعده هرم را به رأس قدرت برعهده داشته و عرصهای اخلاقمدار، قانونمند، حوزه آزادی و استقلال، کثرتگرایی، خودانگیختگی، رقابت سالم و قاعدهمند و تعهد به مصالح جمعی است، «جامعه پروترین» ظهور و بروز مییابد که یک جامعه سیاستزده، با رقابت غیرقاعدهمند، بر اساس مصالح شخصی و قدرتمحور است که هدف مستقیم آن، کسب قدرت سیاسی خواهد بود. در نهایت، در جامعه مدنی میان مشارکت سیاسی نهادهای مدنی با نهادمندی آنها تناسب وجود دارد، در حالی که در جامعه پروترین/سیاستزده مشارکت سیاسی نهادهای مدنی بیضابطه و غیرنهادمند است و این عوامل موجب ناکامی احزاب سیاسی میشود.
به علاوه، نخبهگرا بودن احزاب سیاسی موجب شده آنها از یک سو، توجه چندانی به عضوگیری از افراد عادی نداشته باشند و از سوی دیگر، به آموزش سیاسی و اجتماعی و ارتقای آگاهیهای سیاسی و اجتماعی تودهها بیتوجه باشند. در نتیجه، نگرش منفی مردم نسبت به احزاب سیاسی و برجعاجنشینی روشنفکران حزبی و عدم تلاش جدی آنها برای جذب مردم موجب شکاف و فاصله معنادار میان مردم و احزاب شده، پایگاه اجتماعی آنها را تضعیف کرده است که چنین وضعیتی هنوز وجود دارد.
افراد درون احزاب سیاسی وقتی با اختلاف، نه رقابت در کسب قدرت مواجه میشوند به راحتی و با توجیه سرطانی و سمی انشعاب میزنند
پس از مشروطه هرگز و در هیچ دورانی فضای رقابتی مسالمتآمیز و منعطف در ایران شکل نگرفت. شکافهای متراکم و ایدئولوژیک انعطافناپذیر به بیثباتی سیاسی و قطبی کردن شدید فضای سیاسی ـ اجتماعی جامعه منجر شد. این فضا موجب تقویت ساخت ناامن ذهنی مردم و حزبگریزی آنها شد.
در نهایت، مردم به دلایلی مانند نخبهگرایی (عدم انطباق با خواستها و مطالبات مردم)، وابستگی به حکومت (عدم استقلال)، تعارضات ایدئولوژیک و قطبی کردن جامعه (عدم انسجام)، قدرتطلبی و فاصلهگیری از اصول اخلاقی و مدنی، قائم بودن به شخص، عدم عمل به وعدههای انتخاباتی و بازتولید فرهنگ سیاسی تبعی، نسبت به احزاب سیاسی رویکرد و نگرش مثبتی نداشته، تمام اینها ناکامی احزاب سیاسی را در نهادمندی آن شکل داده و رقم زده است.
در رأیدهی لیستی، یکی از بزرگترین معایب، عدم پیگیری درآمدهای انتخاباتی از طریق قانون احزاب سیاسی است
رأیدهی لیستی با هویت حزبی در ارتباط قرار میگیرد. وابستگی حزبی موجب هویت حزبی برای افراد میشود. حزب نامزدهای خود را معرفی میکند و طرفداران حزب به نامزدهای معرفی شده، حتی بدون شناخت، رأی خواهند داد. به نظر من، رأیدهی لیستی و نگاه لیستی به نامزدها یک آسیب بزرگ برای انتخابات است. در سالهای اخیر به محض اینکه یک نفر در انتخابات کاندیدا میشود، اولین پرسش اطرافیان این است که «در لیست هستی یا نه؟» چون امکان پیروزی در انتخابات را در جاگیری در لیست میدانند.
شاید مهمترین دلیل عدم توفیق احزاب سیاسی عدم توافق آنها با مفسر قانون در تفسیر قوانین موجود و اختلاف نظر در قدرتِ ساختار قدرت باشد
در رأیدهی لیستی، یکی از بزرگترین معایب عدم پیگیری درآمدهای انتخاباتی از طریق قانون احزاب سیاسی است. در واقع، یکی از بزرگترین خلاءهای قانونی را در قانون احزاب سیاسی میبینیم که هیچ اشارهای به درآمدهای احزاب سیاسی نکرده است. در نتیجه، احزاب سیاسی با ترویج رأیدهی لیستی فرصت کسب درآمد یافته، برای ورود و شناسایی افراد شایسته اما بدون امکانات مالی گسترده تلاشی نمیکنند.
دوم، در رأیدهی لیستی، مشارکتکننده، در واقع، در مقام ابژه سیاسی ظهور پیدا میکند و باز هم به فرهنگ سیاسی تبعی برمیگردد. این به معنای آن است که تربیت سیاسی برای سوژهگی سیاسی انجام نگرفته است. رأیدهنده پای صندوق رأی میرود و بدون هیچ شناختی اقدام به رأی دادن میکند.
دیگر اینکه، انتخابات از رقابت نخبگانی خارج میشود و مفهوم اصلی انتخابات از بین میرود. احزاب به عنوان گروههای مرجع تهیه لیستهای انتخاباتی شفافیت ندارند. افرادی با وجود تمام صلاحیتها و شایستگیها از سوی احزاب سیاسی شناسایی نمیشوند و در لیست قرار نمیگیرند. در نتیجه افراد شایسته ناامید و سرخورده شده و افراد ناشایست وارد مجلس میشوند. به آسانی میتوان عملکرد و کارآمدی مجالس قانونگذاری را از مجلس اول تا یازدهم مورد بررسی قرار داد و به این ترتیب متوجه خواهید شد که کارآیی و کارآمدی مجلس از زمان لیستی شدن رفتار انتخاباتی کاهش یافته است.
از دیگر آسیبهای رأیدهی لیستی، افزایش نقش پول در انتخابات و در واقع، در نتیجه انتخابات است. گاهی هزینههای اعلام شده از میزان درآمد یک نماینده در طول ۴ سال بیشتر است. با این وجود، افراد می پذیرند. چرا؟ از سوی دیگر، انتخابات در واقع، عرصه رقابت ایدهها و برنامهها است اما ما در طول انتخابات لیستی هیچ برنامهای از سوی لیستها نمیبینیم.
نهایتاً، انتخابات به عنوان مظهر دموکراسی، به نوعی به رقابت بیصدای ثروت، سرمایهداری و توصیهها و سهمیههای سیاسی تبدیل میشود و نهایتاً بسیاری از افراد شایسته و صاحبنظران دارای ایده و پایبند به اصول اخلاقی به دلیل اینکه سرمایهای برای هزینههای هنگفت انتخابات لیستی احزاب ندارند، از امکان ورود به پارلمان و ارائه برنامههای خود به عنوان یک نیروی سیاسی محروم میشوند.
نخبهگرا بودن احزاب سیاسی موجب شده آنها از یک سو، توجه چندانی به عضوگیری از افراد عادی نداشته باشند و از سوی دیگر، به آموزش سیاسی و اجتماعی و ارتقای آگاهیهای سیاسی و اجتماعی تودهها بیتوجه باشند
به علاوه، سازوکار تهیه لیستهای انتخاباتی به نظر میرسد مبتنی بر سهمخواهی برخی افراد و مناسبات سیاسی است. به همین دلیل است که در یک لیست به عنوان مثال ۳۰ نفره حوزه انتخابیه تهران شما افرادی را در کنار هم میبینید که در حالت عادی در کنار هم قرار نمیگیرند. بخشی از این لیستها را نمایندگان مجلس قبل تشکل میدهند بدون آنکه ارائهدهندگان لیست پیرامون عملکرد آنها در مجلس پیشین شفافسازی کنند.
لذا به نظر میرسد، سلامت انتخابات که میتواند تضمینکننده سلامت سیاستگذاران و ورود قانونگذاران سالم و بسیج مردم پای صندوقهای رأی بوده، به مخاطره افتاده، بحران مشروعیت و اعتماد را رقم بزند. شناسایی این نقاط ضعف و مهمتر از همه، اصلاح قانون احزاب سیاسی، نظارت مالی شدید بر انتخابات، گذار از «تجارت انتخاباتی» به «رقابت انتخاباتی»، نظارت هیأت امنایی از افراد صالح بر روند تهیه لیستها، شفافسازی روند تهیه لیستها و آموزش عمومی به منظور پیشگیری از رأیدهی لیستی بدون شناخت از ضروریات بازبینی در انتخابات باشد.
با پذیرش گسترش تحزب، منتقدان مشروع شکل خواهند گرفت
احزاب سیاسی برای توسعه سیاسی طولانی مدت حیاتی هستند. جامعه به دموکراسی نمایندگی نیاز دارد تا بتواند عقاید متفاوت را پیرامون مسایل مختلف مطرح کند. مکانیزمی که میتواند این مسیر را تسهیل کند، حضور احزاب سیاسی است که با حمایت یا محدودسازی دولت/قوه مجریه، آن را پاسخگو، مسئولیتپذیر و شفاف میسازد و با ارائه طرحهای مختلف به نمایندگان قوه مقننه، آنها را کارآمد میسازد و به مردم قدرت انتخاب میدهد. اما در کشور ما حضور احزاب سیاسی قوی، تشکیلاتی، نهادمند و به عنوان عضوی از جامعه مدنی نادیده گرفته شده است.
اغلب احزاب سیاسی از منزلت پایینی برخوردار هستند. افراد ادارهکننده این احزاب بجای نمایندگی علایق و نیازهای مردم، پیگیر علایق خود هستند. با این وجود، معتقدم احزاب سیاسی معتبر و نظام حزبی مؤثر برای ساخت دموکراسی اساسی و ضروری است.
یکی دیگر از دلایل ناکارآمدی احزاب سیاسی این است که اجماع فکری و تشکیل ائتلافها برای آنها بیشتر تاکتیک است تا استراتژی
ایده اصلی پشت این دفاع از حزب این است که اگر ما کثرتگرایی را بپذیریم، نمیتوانیم احزاب سیاسی را رد کنیم. گردش نخبگان از جمله سیاستهایی است که قاعدتاً میتواند با حضور احزاب سیاسی واقعی رقم بخورد. دفاع کثرتگرا از احزاب سیاسی به معنای آن است که نگاه کلیگرا و هر گونه توسل به یکسانسازی که به تازگی به خالصسازی معروف شده است، رد میکند.
با پذیرش گسترش تحزب، به این نقطه خواهیم رسید که به «دستور زبان مشترک» نیازی نیست و به این ترتیب، منتقدان مشروع شکل خواهند گرفت؛ منتقدانی که دشمن نباشند، اما رقیب باشند. گسترش تحزب قاعدتاً پیوند میان قاعده هرم جامعه (مردم و منافع مردم) با رأس هرم قدرت (نهادهای تصمیمگیری) را برقرار میکند. در این صورت، با کسب اعتماد سیاسی نسبت به احزاب سیاسی و با گسترش تحزب میتوانیم نظام انتخاباتی کشور را بسوی نظام انتخاباتی تناسبی یا ترکیبی که مبتنی بر نظام حزبی هستند پیش ببریم. در نتیجه، مردمسالاری نمایندگی با انتخاب افراد شایستهتر وضعیت بهتری خواهد یافت.