Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «الف»
2024-04-26@05:29:12 GMT

سوگنامه‌ای بر چهلمین سالگرد اشغال خرمشهر

تاریخ انتشار: ۶ آبان ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۷۷۰۲۷۸

سوگنامه‌ای بر چهلمین سالگرد اشغال خرمشهر

40 سال از روز چهارم آبان ماه 1359 می‌گذرد. روزی که خرمشهر پس از 34 روز دفاع جانانه و پس از خونین شهر شدنش سقوط کرد. حماسه ماندگار و غیر قابل تصوری که در این 34 روز توسط مردم و به ویژه جوانان غیرتمند و بومی این شهر بر صفحه تاریخ ترسیم شد، اثری شگرف از شرف، آزادگی، شجاعت و دیگر خصایل برجسته مردان مرد در این قطعه خونین از پهنه ایران اسلامی به شمار می‌رود که، هنوز که هنوز است می‌توان بازتاب پر طنین صدای آنان را در روزهای خونین نبرد از در و دیوار و انبوه آوار خانه‌ها، کوی به کوی و کوچه به کوچه شهرو از میان زمزمه‌های امواج کارون که به سوی خلیج فارس ره می‌سپارد با گوش دل و جان شنید.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

همواره با فرارسیدن سوم خرداد و سالگرد آزادی خرمشهر در این اندیشه‌ام که چرا تقریبا هیچ گاه به چهارم آبان و سالگرد سقوط خرمشهر پرداخته نمی‌شود. مگر می‌شود از آزادی و بازگشت این شهر به دامان کشورمان سخن راند و شادی کرد بدون آن که اشاره‌ای به سقوط آن و تصرفش نمود؟ تمام عالم خلقت بر اساس همین دو گانه‌های متفاوت معنا می‌یابد. شب و روز، سفید و سیاه، بهشت و جهنم و هزاران هزار دو گانه دیگر که هر یک بدون دیگری عبث و بیهوده خواهد بود. پس چگونه با از بند رهیدن و آزادی خرمشهر از چنگال بی‌رحم دشمنان هر سال تجدید خاطره نموده و شادی می‌کنیم اما چشم بر چگونگی اسارت و آن چه بر سر این شهر رفت تا اشغال شد، می‌بندیم و لب نمی‌گشاییم؟ گاهی فکر می‌کنم عمدی در پس این چرایی‌ها وجود دارد که شاید با نیت به ظاهر خیری مانند سخن نگفتن از تلخی‌ها و تاثیر سوء آن بر روحیه هموطنان و یا خودسانسوری تحلیل و بررسی عوامل برخی کوتاهی‌های مسئولین ماه‌های ابتدایی دفاع مقدس و یا دیگر دلایل و اباطیل و توجیهات، می‌خواهند به خیال خام خود هر چیزی که در زمره شکست و نقطه مقابل غرور ملی قرار دارد را از حافظه تاریخی مردم پاک کنند تا آیندگان فقط از پیروزی‌ها و فتوحات گذشتگانشان سخن برانند و کامشان را با یادآوری به ظاهر شکست‌هایمان تلخ نکنند. کام شما و آیندگان همواره شیرین باد اما فراموش نکنید که چه بر سر مردم خرمشهر و به ویژه جوانان دلاور این شهر رفت که در تابلوی ورودی خرمشهر و با خط خوش شهید رعنا و دلاور، بهروز مرادی نوشته شده است: " به خرمشر خوش آمدید. جمعیت 36 میلیون نفر. با وضو وارد شوید این شهر به خون شهدا مطهر است."

در واقع و حقیقتا نیز قدم به قدم و متر به متر این شهر آغشته به خون شهدایی است که غریبانه و مظلومانه جان دادند تا از حریم جانان و شهرشان دفاع کنند. بنابراین باید حرمت نگه داشت و با وضو گام بر مقتل آنان گذارد.

نامه‌ای که علی شمخانی فرمانده وقت سپاه خوزستان به مسئولین کشور در اوج درگیری‌های خرمشهر نوشت، گویای اوج غربت جوانان رزمنده است ": ما شهدای زنده فراوان داریم. ما اصحاب حسین به تعداد زیادی داریم. ما برپا دارندگان کربلای 30 روزه خونین شهریم. ما بهشت را زیر سایه شمشیرها می‌بینیم. شهدای 25 روزه ما هنوز دفن نشده‌اند، به داد ما برسید. ما نیاز به اسلحه و امکانات داریم. ما در راه خدا جان داریم که بدهیم، امکانات دادن جان را نداریم. به خود بیایید. فریادهای پاسداران از فقدان امکانات، بر ما زمین و زمان را تنگ کرده است.

مسئولین به داد ما برسید، این چه سازمان رسمی شناخته شده‌ای است که اسلحه انفرادی ندارد؟ نیروهای شهادت طلب پاسدار را آموزش ندادید، مسامحه کردید، چوبش را خوردید و خواهید خورد. چه باید بگویم که شاید شما را به تحریک وا بدارم؟ این را بگویم که از 150 نفر پاسدار خرمشهر تنها 30 نفر باقی مانده، یا بگویم که ما می‌توانیم با 30 خمپاره انداز خونین‌شهر را 30 ماه نگه داریم و امروز 30 تفنگ نداریم و...."

و آن قدر کوتاهی کردند و چشم بر مظلومیت خرمشهر فرو بستند تا بالاخره نبردهای تن به تن و خانه به خانه با متجاوزین بی‌رحم به محدوده مسجد جامع یعنی پایگاه و دژ اصلی مقاومت در خرمشهر کشیده شد و این یعنی پایان همه امیدها و انتظارات برای رسیدن نیروهای کمکی و تجهیزات نظامی از مرکز. ناخدا یکم هوشنگ صمدی در بخشی از خاطرات خود در باره ساعات پایانی این نبرد می‌نویسد ": شهر تقریبا به دست عراقی‌ها افتاده بود. عراقی‌ها پل خرمشهر را به شدت زیر آتش گرفته بودند و اجازه نمی‌دادند هیچ تدارکات و مهماتی وارد شهر بشود. نان و غذا هم در شهر کم بود و نیروها ناچار بودند با آب آلوده کارون و نان خشک، سر کنند. وضع مسجد جامع شهر هم آشفته بود. خواهران امدادرسان در مسجد، به اصرار و پافشاری ما شهر را کم کم ترک کردند. دیگر مسجد هم جای امنی نبود و بخشی از آن ویران شده بود. از همه جا بوی مرگ و سقوط می‌آمد.                               

چند روزی بود که مهمات به اندازه کافی نداشتیم. فرمانداری و پل خرمشهر در معرض آتش مستقیم دشمن بود و هیچ ماشینی جرأت نمی‌کرد از پل عبور کند. به دلیل آتش مدام دشمن روی پل، پشتیبانی از ما قطع شده بود.یک افسر قوی هیکل و دلیر تهرانی به نام محمد مختاری داوطلب رساندن مهمات و عبور از روی پل می شود. نترس و بسیار شجاع بود.

مختاری وانت را پر از مهمات تفنگ «106»، موشک «تاو» و فشنگ «ژ-3» می‌کند و خودش پشت فرمان می‌نشیند. نزدیک پل که می‌شود، با تمام سرعت حرکت می‌کند تا از پل عبور کند. در این هنگام عراقی‌ها ماشین را زیر آتش می‌گیرند. اما مختاری هر طور شده پل را رد می‌کند و از آن پایین می‌آید و به میدان فرمانداری می‌رسد. ما در ضلع جنوبی میدان فرمانداری مستقر بودیم. وقتی می‌خواهد طرف ما بیاید، ناگهان یک گلوله توپ یا خمپاره به وسط وانت بار اصابت می‌کند و منفجر می‌شود. وانت، مهمات و محمد مختاری پودر می‌شوند و چیزی از آن شهید باقی نمی‌ماند. من صدای مهیب انفجار را شنیدم و متأثر شدم. نیروی رشید و شجاعی را از دست داده بودیم.                                                                                                                 
بعد از ظهر روز سوم آبان سرهنگ حسنی سعدی با بیسیم به من دستور داد خرمشهر را تخلیه کنم و به آبادان عقب بنشینم. عین سخنان ایشان این بود: جناب ناخدا صمدی، آماده باشید که عقب‌نشینی. فرمان شفاهی و از طریق بیسیم به من ابلاغ شد. هیچ فرمان کتبی در کار نبود. دو سه روزی بود ارتباط ما با آبادان قطع شده و دیگر هیچ رفت و آمدی از طریق پل خرمشهر به آبادان صورت نمی‌گرفت. از سرهنگ حسنی سعدی پرسیدم: برای چه عقب‌نشینی کنیم؟ پاسخ داد: دستور این است. گفتم با چه وسیله ای و چطور عقب نشینی کنیم ؟ گفت: برایتان قایق می‌فرستم.

وبه قولش وفا کرد و اواخر شب، 10 فروند قایق هشت نفره فرستاد. عقب نشینی از حدود 11 شب شروع شد. کار تخلیه مردم عادی خیلی وقت‌گیر بود. اول مردم عادی و جوانان غیر بومی و رزمنده را 10 نفر 10 نفر سوار قایق کردیم و از رودخانه کارون عبور دادیم.  از «گردان 270» نفره ناخدا «داریوش ضرغامی» فقط 17 نفر باقی مانده بودند که با خود ایشان که به شدت گریه می‌کرد، تخلیه شدند.

نمی‌توانم آمار دقیق و حتی تخمینی درباره تعداد کسانی که شهر را تخلیه کردند، بدهم، اما فکر می‌کنم در مجموع حدود 500 نفری را تخلیه کردیم. برخی از تکاوران با شنا و گریان، از کارون عبور کردند و به آن طرف رودخانه رفتند. من و تعدادی از فرماندهان کنار اسکله ایستاده بودیم و به مردمی که شهر را ترک می‌کردند، کمک می‌کردیم. تخلیه نیروها تا حدود صبح ادامه پیدا کرد. "

خورشید روز چهارم آبان در حال غروب کردن بود و خونین شهر همچون پرنده‌ای خونین بال با تنی مجروح، نفس نفس زنان و از پای افتاده در دستان صیادی بی‌رحم اسیر گردید و این گونه شهر به تصرف نیروهای بعثی درآمد. هنوز تعدادی از نیروهای بومی و جوانان رشید خرمشهری تا پاسی از شب گذشته و به صورت متفرقه در شهر باقی مانده بودند اما آنها نیز در تاریکی شب و شنا کنان خود را به ساحل شرقی کارون رسانده و عملا خرمشهر به صورت کامل اشغال گردید.
 

رضا خدری خبرنگار روزنامه کیهان که در نیمه شهریور برای مرخصی و سر زدن به پدر و مادرش به آبادان آمده بود و با شروع جنگ تا پایان اشغال خرمشهر در کنار رزمندگان باقی ماند و خبر به تهران مخابره می‌کرد در یکی از نوشته هایش در روزنامه کیهان گفته بود، مردم خرمشهر تا تیر به پیشانی‌شان نخورد، از مقاومت و دفاع دست نمی‌کشند و به نقل از همین خبرنگار در روزنامه پنجم آبان ماه کیهان درج گردیده بود که ": غروب پنج آبان‌ 59. غم سنگینی بر دل‌ها حکمفرما گشت. همه گریه می‌کردند. دیروز آنجا بودیم و امروز دیگر از درونش خبر نداریم. افق خرمشهر در کنار شط عزا گرفته بود. وای بر ما! خرمشهر از دستمان رفت. خانه من، خانه تو، خانه او، خانه ما، همه به دست دشمن است. عراق بر ویرانی دل ما و بر ویرانی خانه‌هایمان جشن پیروزی گرفته بود. "

نمی دانم کدام یک از شما تا کنون غروب خورشید بر کارون را در خرمشهر دیده اید. خاطرم هست تا پیش از جنگ و سال پایانی دبیرستان در پیاده روی ساحلی کارون، همواره چند عکاس حضور داشتند تا با دوربین های پولاروید خود از رهگذران عکس یادگاری بگیرند. خود من نیز هنوز یک قطعه از این عکس‌های یادگاری را دارم. بیشترین در خواست مردم یا مسافران احتمالی شهر برای گرفتن عکس‌های رنگی فوری در هنگام غروب کارون بود. لحظه باشکوه و غیرقابل توصیفی که خورشید بر روی نخل های غرب کارون و اروند در سوی عراق و به ویژه جزیره ام الرصاص در حال محو شدن در افق و خونین شدن بود هیچ گاه از خاطرم محو نمی‌گردد. آخرین نگاه چشمان نگران محمد جهان آرا و جوانانی که دل در این سوی شهر گذارده و به اجبار تن به امواج غلطان کارون می‌سپردند به همین غروب کارون بود که انگار خورشید خونین تر از تمام طول تاریخ و غروبهایش در خرمشهر، در حال وداع با چشمان خجلت زده و گریان جوانان شهر بود.

خرمشهر 34 روز مقاومت کرد و حتی پس از خونین شهر شدنش در 24 مهر، 10 روز دیگر را تا چهارم آبان 59 با تنی مجروح و دردمند و در حالی که بیشتر مدافعانش کشته و زخمی شده بودند همچون نخل‌هایش ایستاد و سوخت و در انتظار باقی ماند تا شاید فریادرسی از راه برسد و نرسید و اسیر شد. اگر چه خرمشهر پس از 34 روز مقاومت و 578 روز اسارت بالاخره در سوم خرداد 1361 با خواست خدا و توسط همین مردم از بند رهید و آزاد شد اما هیچ گاه داغ یاران و عزیزانی که غریبانه جان دادند و خونشان بر خاک شهرشان جاری گردید از دل این قافله جامانده از آنان زدوده نخواهد شد. 

منبع: الف

کلیدواژه: چهارم آبان عقب نشینی خونین شهر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.alef.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «الف» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۷۷۰۲۷۸ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

کینه خونین کارگر قهوه‌خانه شهر ری را قربانی کرد

به دنبال قتل کاگر قهوه‌خانه‌ای در شهرری به‌خاطر کینه‌جویی، یک سناریوی جنایی مقابل کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ، قرار گرفت. - اخبار اجتماعی -

به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری تسنیم، بیست و هشتم فروردین‌ ماه امسال، کشف جسد مرد جوانی در قهوه‌خانه‌ای در شهری‌ ری به مرکز فوریت‌های پلیسی 110، گزارش داده شد.

با اعلام این خبر، تیمی زبده از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی محل حادثه شدند و جسد مرد جوان اهل کشور افغانستان را مشاهده کردند که گلویش با چاقو بریده شده بود؛ بررسی‌های اولیه هم نشان می‌داد قاتل پس از ارتکاب جنایت تمام قلیان‌های موجود در قهوه‌خانه را شکانده است.

کارآگاهان که در جریان تحقیقات میدانی متوجه دوربین‌های مداربسته اطراف صحنه جرم شده بودند، به بازبینی آن پرداختند که مشخص شد، کارگر قبلی قهوه‌خانه به نام مــالک با نقشه قبلی از درب ورودی وارد و پس از چند دقیقه‌ با  لباس و دستانش خونی از محل جنایت خارج شده است.

قتل آتشین پدر در خواب عصرگاهی با نقشه شیطانی دختر جوان

در نخستین گام صاحب قهوه‌خانه، هدف تحقیق قرار گرفت و به تیم جنایی گفت: مــالک در گذشته اینجا کار می‌کرد اما به دلیل‌ مشکلاتی که داشت، اخراجش کردم و مقتول از فردای آن روز در قهوه‌خانه مشغول به کار شد که او کینه به دل گرفت و دست به این جنایت زد.

پس از پایان تحقیقات میدانی در صحنه جرم، کارآگاهان ماموریت یافتند تا با اقدامات اطلاعاتی گسترده ابتدا مخفیگاه مرد جنایتکار را شناسایی و سپس نسبت به دستگیری وی اقدام کنند.

به گزارش تسنیم، جسد مقتول برای معاینات دقیق‌تر به پزشکی قانونی منتقل شد و تحقیقات کارآگاهان اداره دهم پلیس‌ آگاهی تهران بزرگ ادامه دارد.

انتهای پیام/

دیگر خبرها

  • شرط حماس برای خلع سلاح : تشکیل کشور فلسطین در مرزهای 67 و پایان اشغال
  • "کینه خونین" کارگر قهوه‌خانه شهر ری را قربانی کرد
  • کینه خونین کارگر قهوه‌خانه شهر ری را قربانی کرد
  • کاهش ۳۳ میلیون متر مکعبی حجم آب حوضه کارون بزرگ در لرستان
  • ۸ مصدوم در سه حادثه در کارون و اهواز
  • کمباین وارداتی جدید در کارون رونمایی شد
  • اردوغان: نتانیاهو مانند هیتلر است
  • قتل خونین پیرزن تنها به‌خاطر طلاهایش
  • آغاز عملیات پروژه انتقال آب کارون ۳ به ایذه
  • هشدار ابوالغیط به نتانیاهو درباره اشغال محور صلاح‌الدین