Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «شریان»
2024-05-06@01:28:41 GMT

دام شیطانی برای دو دختر جوان در پاتوق سیاه!

تاریخ انتشار: ۷ آبان ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۷۸۷۱۸۳

دام شیطانی برای دو دختر جوان در پاتوق سیاه!

دختر ۱۵ ساله‌ای است که به همراه دوست ۱۶ ساله اش از یک «پاتوق سیاه» سر در آورده بود؛ درباره چگونگی این ماجرا به کارشناس اجتماعی کلانتری توضیحاتی ارائه داد.

به گزارش شریان نیوز،وقتی از چنگ پسر‌های مورد علاقه یمان گریختیم، حال طبیعی نداشتند، اما به دام شیطان دیگری افتادیم که احساس می‌کردیم به خاطر دلسوزی قصد کمک به ما را دارد .

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

..

 

این‌ها بخشی از اظهارات دختر ۱۵ ساله‌ای است که به همراه دوست ۱۶ ساله اش از یک «پاتوق سیاه» در منطقه سناباد مشهد سر در آورده بود. این دختر نوجوان که اکنون در پناه پلیس احساس آرامش می‌کرد، درباره چگونگی ورود به «پاتوق سیاه» به کارشناس اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: حدود یک سال قبل من و دوستم با دو پسر جوان در یکی از پارک‌های نزدیک منزل مان آشنا شدیم و به امید این که با هم ازدواج می‌کنیم، به ارتباطات تلفنی و دیدار‌های حضوری مان ادامه دادیم. در این میان، به خاطر آن که پدرم یک کارگر ساده بود و اوضاع مالی مناسبی نداشت، مادرم نیز در مزارع سبزی انتهای قلعه ساختمان مشهد کار می‌کرد و من هم گاهی برای درآمد بیشتر به کمک مادرم می‌رفتم. این شرایط موجب شد پس از پایان مقطع ابتدایی ترک تحصیل کنم. از سوی دیگر نیز کمبود محبت در خانواده و احساس تنهایی مرا به سوی این آشنایی خیابانی سوق داد، به گونه‌ای که در کنار «پژمان» احساس آرامش می‌کردم.

او به حرف هایم گوش می‌داد و من هم سعی داشتم با پوشیدن لباس‌های شیک و آرایش‌های غلیظ توجه او را بیشتر جلب کنم. به همین دلیل دیدار‌های حضوری من و دوستم در پارک با پژمان و دوستش زیادتر می‌شد تا این که آن‌ها ما را به یک جشن در یکی از باغ‌های منطقه شاندیز دعوت کردند. من هم که تاکنون در این گونه جشن‌ها شرکت نکرده بودم، خیلی زود پذیرفتم و از آن جایی که به پژمان اعتماد زیادی داشتم، شبانه چهارنفری به آن باغ رفتیم، اما آن جا برخی از دوستان دیگر پژمان نیز حضور داشتند. نیمه‌های شب بود که پژمان و دوستانش مشروبات الکلی نوشیدند و از حالت طبیعی خارج شدند. وقتی من و «سمیرا» احساس کردیم که آن‌ها قصد آزار و اذیت ما را دارند، بلافاصله نقشه‌ای کشیدیم و با ترفندی از آن باغ فرار کردیم. در حاشیه یک جاده خاکی حرکت می‌کردیم که با دیدن نور چراغ‌های یک خودرو خوشحال شدیم.

آن راننده جوان ما را سوار کرد و من هم ماجرای دوستی خیابانی و فرار از باغ ویلا را برایش بازگو کردم. او هم با چرب زبانی و این که قصد کمک به ما را دارد، من و دوستم را به خانه‌ای برد که چند دوست دیگرش در آن جا حضور داشتند. او ما را ترساند که اگر در آن وقت شب و به جرم رابطه نامشروع دستگیر شویم، ما را به زندان می‌برند و ... در همین حال بود که فهمیدیم آن راننده و دوستانش نیز قصد آزار ما را دارند، اما اوایل صبح بود که با تماس اهالی دیگر ساختمان نیرو‌های انتظامی وارد آن منزل شدند و ما را از چنگ آن راننده شیطان صفت نجات دادند. اگر پلیس کمی دیرتر می‌رسید نمی‌دانم چه سرنوشت شومی انتظار ما را می‌کشید و ... شایان ذکر است، تحقیقات پلیسی با دستورات سرگرد جواد بیگی (رئیس کلانتری سناباد) درباره جرایم احتمالی دستگیر شدگان در پاتوق سیاه در حالی ادامه دارد که تعدادی شمشیر و قمه نیز از این محل کشف شد.

ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی

منبع: شریان

کلیدواژه: پاتوق سیاه

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت shariyan.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «شریان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۷۸۷۱۸۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش

 

به گزارش تابناک، زن ۳۲ ساله‌ای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعب‌العلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت می‌کرد و ما مشکل مالی نداشتیم.

مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن می‌گفت و با حسرت از گذشته‌اش یاد می‌کرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچ‌گاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خاله‌ام ارتباط بسیار صمیمانه‌ای داشتم تا اینکه عاشق پسرخاله‌ام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان می‌داد و رابطه‌اش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار می‌کرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.

هنوز آخرین سال دبیرستان را می‌گذراندم که روزی مادر و خاله‌ام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری می‌کردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشه‌گیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.

پیدا شدن دختر فراری در کلانتری | عکس‌های زننده دختر جوان در فضای مجازی | دخترم آبرویم را برده است
جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمی‌دهم مگر به شرط...
با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفت‌های مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.

هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. این‌گونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار می‌رفتم و به بخت سیاه خودم می‌گریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمی‌رفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحت‌های اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.

در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبه‌ای ارتباط دارد و به من خیانت می‌کند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمی‌کند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.

با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار می‌دانستم به گونه‌ای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی می‌کرد. من هم اهمیتی نمی‌دادم و دیگر برایم رفتارهایش بی‌معنی بود.

روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخاله‌ام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام می‌دادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.

با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمی‌خواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانت‌های همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت می‌کردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقه‌ای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخاله‌ام می‌دانستم.

حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمده‌ام.

با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسی‌های قانونی و مشاوره‌ای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.

 منبع: خراسان

دیگر خبرها

  • (عکس) بازداشت رباینده دختر ۱۶ ساله
  • جزئیات جدید از پیدا شدن دختر صحرا؛ پشت‌پرده دزدیده شدن «یسنا» فاش شد!
  • گروگانگیری ۱۰۰ میلیاردی دختر ۲۴ ساله در تهران
  • چرا پخش یک سریال از تلویزیون با بازی پژمان جمشیدی متوقف شد؟
  • شناسایی و دستگیری رباینده دختر ۱۶ ساله | عکس
  • بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش
  • وزیر کشور: پیدا شدن دختر ایران زمین را تبریک می‌گویم
  • پشت پرده ماجرای مفقود شدن یسنا دختر گمشده
  • پشت پرده ماجرای یسنا دختر گمشده
  • ماجرای گم شدن یسنا کوچولو چه بود؟