شهادت اولین شهید مدافع سلامت در ایلام
تاریخ انتشار: ۱۴ آبان ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۸۶۴۷۴۳
دکتر افسانه حسنوند عموزاده از پزشکان استان به علت ابتلا به کرونا جان باخت و نام خویش را به عنوان اولین شهید مدافع سلامت ایلام جاودانه کرد.
دکتر «افسانه حسنوند عموزاده» از پزشکان استان که در مراکز سلامت به مداوای بیماران کرونایی میپرداخت به علت ابتلا به این بیماری جان خود را از دست داد.
رییس دانشگاه علوم پزشکی استان ایلام در پیامی شهادت نخستین شهید مدافع سلامت این استان را تسلیت گفت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
متن پیام تسلیت دکتر «محمد کریمیان» به شرح زیر است:
"انا لله و انا الیه راجعون"
خبر شهادت اولین شهید مدافع سلامت دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی استان ایلام، پزشک گرانقدر و ایثارگر، شهیده فداکار، دکتر «افسانه حسنوند عموزاده» که در راه خدمت به مردم شریف و در خط مقدم مبارزه با ویروس منحوس کرونا به خیل شهدای مدافع سلامت در کشور پیوست، موجب تاثر و تالم شدید قلبی بنده، مردم ولایتمدار و شهیدپرور استان و همه همکارانش در عرصه بهداشت و درمان و عرصه مبارزه با بیماری کرونا شد.
این رخداد درس بزرگی به همه ما آموخت که کسانی که با خدای خود برای نجات جان بیماران عهد بستهاند، در این راه مقدس از هیچ کوششی فروگذار نکرده و همواره آماده جانفشانی هستند.
اگرچه عروج این تلاشگر و مدافع سلامت که در سنگر نخست نبرد با ویروس کرونا جانانه تا آخرین لحظه برای حفظ جان مردمان شریف استان ایستادگی کرد و جنگید، برای ما بسیار سخت و جانکاه است؛ اما به یقین پاداش این جهاد و ایثارگری شهادت بود و نصیبش شد.
قطعاً همواره ایام یاد و خاطره تلاشهای جهادگرانه و از جانگذشتگی این پزشک فداکار در کنار سایر مدافعان سلامت استان برای نجات جان بیماران به ویژه مبتلایان به کرونا به عنوان یک الگو و اسوه در اذهان مردمان این دیار قهرمان جاودان خواهد ماند.
این پزشک فرهیخته و تلاشگر جان خود را فدا کرد تا ما و خانوادههایمان در سلامت به زندگی خود ادامه دهیم. ایشان نمونهای از ایثار بانوان سرزمینمان را که در مکتب حضرت فاطمه (س) و حضرت زینب (س) فراگرفته بود، به نمایش گذاشتند و بیتردید، اجر و پاداش این کوشش و جهاد فی سبیل الله را فقط خدا خواهد داد.
اینجانب با قلبی سرشار از اندوه و ماتم، شهادت خانم دکتر افسانه حسنوند عموزاده را خدمت همسر پزشک و جهادگر ایشان جناب آقای دکتر پرویز کریمی، خانواده محترم این شهید مدافع سلامت و مردم شریف استان و همکاران و همسنگرانش در دانشگاه علوم پزشکی ایلام تسلیت عرض نموده و برای آن شهیده عزیز علو درجات و رحمت واسعه الهی و برای بازماندگان محترم صبر و شکیبایی مسئلت دارم./ ایسنا
منبع: ایران آنلاین
کلیدواژه: شهید مدافع سلامت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۸۶۴۷۴۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
حتی با تولد فرزندش هم جبهه را ترک نکرد
این یک بیت شعر با خط زیبای شهیدسید مهدی شاهچراغ برای همیشه به یادگار ماند: با صدهزار جلوه برون آمدی که من /با صدهزار دیده تماشا کنم تو را. شهیدسید مهدی شاهچراغ معلم و هنرمند خطاط بود. اما دغدغه جنگ و جبهه او را به میدان جهاد کشاند. سیدمهدی نه در دوران جنگ که پیش از آن در عرصه انقلاب و بیداری و آگاهی مردم و هم محلیهایش نسبت به ظلم رژیم شاه سهیم بود. شهید سیدمهدی شاهچراغ خیلی زود به آرزویش رسید و مزد مجاهدتهای خود را در عملیات غرورآفرین الی بیتالمقدس گرفت. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ او آسمانی شد، آنچه در ادامه میآید ماحصل همکلامی ما با محترمالسادات شاهچراغ همسر شهید سیدمهدی شاهچراغ است.
بیقرار رفتن بود
سیدمهدی متولد ۶ تیرماه سال ۱۳۳۸ دامغان بود. درسخوان بود و همزمان با درس و تحصیل کار هم میکرد. خدمت سربازیاش را در اصفهان سپری کرد. کمی بعد معلم شد و بعد از آن ازدواج کرد. همسرش میگوید: وقتی ازدواج کردم سنم کم بود. خیلی از کارهای خانه را بلد نبودم. سیدمهدی من را در کارهای خانه مثل آشپزی و لباس شستن کمک میکرد. همیشه نماز را اول وقت میخواند و من بلافاصله پشت سرش میایستادم. نمازهای جماعتمان را هیچگاه از یاد نمیبرم. زندگی خوبی داشتیم. او در دوران انقلاب هم فعالیت داشت. چند روز قبل از پیروزی انقلاب بود. مردم راهپیمایی میکردند. سیدمهدی در جلوی صف راهپیمایان، عکس امام (ره) را به سینه چسبانده بود و شعار میداد. جمعیت به پادگان نزدیک میشد. سیدمهدی میان نظامیان رفت و گروهی از آنها را همراه خود میان مردم کشاند. بعضیها میگفتند: «این چه کسی است که با جرأت آنها را به جمع ما میکشاند.» چند روز بعد پادگانهای ارتش به دست مردم فتح شد. جنگ که شروع شد، سیدمهدی هم بیقرار رفتن شد. جهاد فرصت دوبارهای برای همسرم بود. او کار، درس و معلمی را به عشق حضور در میدان جهاد رها کرد و راهی شد. با اینکه ما منتظر تولد فرزندمان بودیم. اما همین هم مانع سیدمهدی نشد.
خبر تولد فاطمه
خدا خیلی زود فاطمه را به ما هدیه کرد. خبر تولدش را در جبهه به او دادند. دوستانش میگفتند: یکی از بچهها فریاد زد: دختر سید مهدی متولدشده! همرزمانش که متوجه شدند، از شادی فریاد کشیدند و تبریک گفتند. شیرینی میخواستند. هرکس به نحوی سر به سر سیدمهدی میگذاشت. بعضیها از دور میگفتند:مبارکه! عدهای هم میپرسیدند:اسم دخترت را چی میگذاری؟ سیدمهدی با خوشحالی جواب داد: فاطمه!
فرمانده گردان رو به سیدمهدی کرد و گفت:شما دیگر برگرد! خانمت به شما احتیاج دارد. بچهها میخواستند از سیدمهدی خداحافظی کنند که او با حرفش همه را متعجب کرده و پاسخ داده بود: من تا آخرعملیات میمانم.
شهادت در بیت المقدس
همرزمش لحظه شهادت کنارش بود. ابوتراب کاتبی بعدها برایم از آن لحظه اینگونه روایت کرد. آتش سنگینی بود. خمپارهای به سنگرشان خورد به طرفشان رفتیم و صدای نالهای شنیدیم. کمرش ترکش خورده بود. میدانستم که به تازگی پدر شده است. دو انگشتر در دست داشت. آنها را درآوردم و صورتم را نزدیکش بردم و گفتم: سیدجان! بگو هر چی میخواهی بگو! دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید، اما نتوانست و همان لحظه به شهادت رسید. همسرشهید در ادامه میگوید وقتی به شهادت رسید کوچکترین تغییری در صورتش ایجاد نشده بود. چهرهاش همان بود که موقع خداحافظی آخر دیده بودیم. گویی خوابیده بود.
بدرقه با دعای خیر
قبل از رفتن به جبهه پیش پدرش رفت تا از او هم اجازه بگیرد. پدرش بعدها برایم گفت سید مهدی آمد و در حالیکه سرش پایین بود به من گفت: پدر! از شما اجازه میخواهم تا با خیال راحت به جبهه بروم. من هم نگاهی به او کردم و پاسخ دادم با وضعی که همسرت دارد من صلاح نمیبینم که تنهایش بگذاری! فردای همان روز برای وداع آخر آمد. من هم که اصرار سیدمهدی را برای رفتن دیدم، رضایت دادم و دعای خیرم را بدرقه راه او کردم و گفتم خدا پشت و پناهت!
فاطمه و شهادت پدر
خیلی طول نکشید که خبر شهادت سیدمهدی را برای خانواده آوردند. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ در عملیات الی بیتالمقدس سیدمهدی به آرزویش رسید. تشییع پیکر شهید خیلی شلوغ بود. بسیاری از مردم آمده بودند تا حضورشان تسلی خاطر بازماندگان باشد. فاطمه، چند روزه بود. دائم گریه میکرد. فاطمه را روی سینه پدر شهیدش گذاشتند آرام شد.
از شهید سیدمهدی شاهچراغ وصیتنامهای بر جا ماند که در یازدهمین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ و تنها چند روز قبل از شهادتش آن را نوشت. شهید سیدمهدی شاهچراغ بسیار ولایتمدار بود. او در این نوشتار در کنار توصیههایی که به خانواده داشت از ملت ایران خواسته بود که برای امام دعا کنند.
منبع: روزنامه جوان
باشگاه خبرنگاران جوان وبگردی وبگردی