داستان دلخوری محمود یاوری از داوود احمدینژاد
تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۹۳۴۶۶۴
محمود یاوری، سرمربی سابق تیم ملی ایران روز گذشته به دلیل ابتلا به کرونا و البته عفونت شدید ریوی در بیمارستانی در اصفهان درگذشت. مردی که بسیاری او را کارنامه مربیگری فوتبال ایران میدانند، آنقدر در تیمهای مختلف باشگاهی و ردههای ملی کار کرده که میگویند همهجای ایران را مثل خانهاش میدانسته است.
یاوری از ابتداییترین جامهای برگزارشده در عرصه فوتبال ایران، کنار زمین حضور داشت و خودش را باسابقهترین مربی ایران میدانست؛ اما برخلاف دوران مربیگری، محمود یاوری در زمانی که بهعنوان بازیکن و در پست مهاجم بازی میکرد، تیم زیادی عوض نکرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
محمود یاوری به دلیل نظامیبودن از آن زمان تا پایان دوران بازیاش یعنی در ۳۳سالگی برای تیم پاس به میدان رفت. او که فردی نظامی بود، سرانجام به درجه سرهنگی هم رسید.
با وجود آنکه بازیکنی تأثیرگذار در تیم آن زمان باشگاهش بود، برای حضور در تیم ملی شانس زیادی پیدا نکرد و تنها ۱۳ بازی ملی در کارنامهاش ثبت شد؛ البته میگفت، چون اهل پول، پارتی و پز نبوده نتوانسته بیشتر پیراهن تیم ملی را به تن کند. یاوری دلیل تعداد بازیهای کم ملیاش را نداشتن پارتی میدانست و میگفت ظلمهایی در این زمینه در حقش شده، ولی میبخشد و میگذرد.
برای محمود یاوری، پایان دوران بازی مصادف با شروع عصری نو شد؛ چون او تازه به تواناییهایش در زمینه مربیگری پی برده بود؛ برایش زمان زیادی نیاز نبود تا هنرش را نشان دهد؛ کمی بعد از خداحافظی از دنیای بازیکنی فوتبال، بهعنوان مربی تیم شهربانی انتخاب و موفق شد آن تیم را از سقوط نجات دهد. میگفت از همان زمان به بعد لقب «تیم نگهدار» را به او دادهاند.
یاوری از آن به بعد سرمربیگری تیمهای ذوبآهن اصفهان، سپاهان اصفهان، برق شیراز، تیم جوانان ایران، تیم امید ایران، فجر سپاسی شیراز، پاس تهران، تراکتورسازی تبریز، ابومسلم مشهد، استقلال اهواز، راهآهن شهرری، شاهین بوشهر، صبای قم، پاس همدان، استیلآذین تهران و مس کرمان را برعهده گرفت و تلاش کرد برای پیشرفت بازیکنان تیمهای مختلف گامی نو بردارد.
داستانهای پیچیده سرمربیگری در تیم ملی
برای محمود یاوری، اما حضور در تیم ملی ایران بهعنوان سرمربی، اوج کار محسوب میشود. او دو بار برای نشستن روی نیمکت تیم ملی کاندیدا شد؛ یک بار موفق شد و بار دیگر نتوانست به چیزی که عشقش را داشت، برسد. برای اولین بار، او زمانی که بهروز صحابه ریاست فدراسیون فوتبال را برعهده گرفته بود، سرمربی تیم ملی شد. صحابه پیشتر بهعنوان شاگرد یاوری فعالیت کرده بود و دوست داشت با معرفیاش بهعنوان سرمربی تیم ملی ادای دِین کرده باشد. یاوری آن زمان رئیس نیروی انتظامی یزد بود که پیشنهاد سرمربیگری تیم ملی را پذیرفت و نتایج درخشانی به همراه تیم ملی ثبت کرد.
او سال ۱۳۶۲ هدایت تیم ملی ایران را برعهده گرفت که با ستارههای زیادی در بازیهای آسیایی ۱۹۸۲ نتوانسته به فینال برسد. یاوری در شش بازی مقدماتی جام ملتهای ۱۹۸۴ روی نیمکت تیم ملی ایران نشست و بردهایی برابر بنگلادش، سوریه، اندونزی (میزبان)، فیلیپین و تایلند همراه یکی از بهترین تیمهای ملی ایران از نظر تعداد ستارهها به دست آورد. آماری که او بر جا گذاشت خارقالعاده بود: ۲۲ گل زده و دو گل خورده!
با ثبت چنین نتایج درخشانی به نظر میرسید تیم ملی کار دشواری برای رسیدن به عنوان قهرمانی نداشته باشد، ولی بازگشت از آن بازیها و سفر صحابه به حج، همهچیز را به هم ریخت. یاوری میگوید نمیخواست زیر بار پیشنهاد دبیر فدراسیون وقت برود و بازیکنانی را که پیشنهاد داده بود، قبول کند. دست آخر دبیر وقت فدراسیون به یاوری میگوید به کار ادامه دهد تا صحابه برگردد، ولی او از سر لجبازی استعفایش را مینویسد و از تیم ملی کنار میرود.
خودش بعدها گفت که اگر زمان به عقب برمیگشت آن کار را نمیکرد و منتظر صحابه میماند؛ چون میدانست صحابه با او راه میآید.
یاوری برای رسیدن به نیمکت تیم ملی نزدیک به بیستواندی سال منتظر ماند! در دوره اول ریاست علی کفاشیان بر فدراسیون فوتبال، کمیته فنی فدراسیون با حضور کفاشیان، نبی، تاج، محصص، حاجرضایی و معینی تشکیل جلسه دادند و درحالیکه خود محمود یاوری هم عضوی از آن کمیته بود، رأی بر سرمربیگریاش دادند. یاوری پیشنهاد را میپذیرد و حشمت مهاجرانی را بهعنوان مدیر فنی تیم ملی و منصور ابراهیمزاده را بهعنوان دستیارش معرفی میکند، ولی طولی نکشید که زیرآبش را زدند!
او خودش این داستان را در گفتگو با «زیبابا» اینطور توضیح داد: «جلسهای تشکیل داد و بحث به انتخاب سرمربی تیم ملی رسید و قرار شد بر روی گزینهای به توافق برسیم. من برای کاری چند دقیقه از جلسه بیرون رفتم و زمانی که برگشتم، کفاشیان گفت در زمانی که در جلسه نبودید، ما به جمعبندی رسیدیم که شما را برای سرمربیگری تیم ملی انتخاب کنیم، اما فردی که به یک مربی نزدیک بود، این وسط شیطانی کرده و خبر را به گوش داوود احمدینژاد رساند که چه نشستهاید، میخواهند فلانی را برای تیم ملی انتخاب کنند. او هم این اتفاق را به اطلاع علیآبادی رساند و علیآبادی فردی را برای مربیگری معرفی کرد که منتفی شد و بعد بحث سرمربیگری افشین قطبی به وجود آمد و او در شیراز با شاگردانش خداحافظی کرد، اما مربیگری قطبی هم منتفی شد و در نهایت هم علی دایی را انتخاب کردند».
شاید اگر محمود یاوری در آن برهه، نزدیک به حلقه قدرت، فردی را داشت که حمایت اندکی از او میکرد، به فرصت دوبارهای که انتظارش را میکشید میرسید، ولی او فقط محمود یاوری بود و بس. «من نه قیصر هستم و نه سلطان و نه ژنرال؛ من فقط محمود یاوری هستم، یک مربی با اخلاقیات و اصول خاص خودش».
منبع: فرارو
کلیدواژه: فینال لیگ قهرمان آسیا محمود یاوری تیم ملی داوود احمدی نژاد تیم ملی ایران محمود یاوری مربی تیم آن زمان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۹۳۴۶۶۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
اولین هنرپیشه زن سینما و یک سرگذشت تلخ پرتکرار
دهم اردیبهشتماه سالروز درگذشت بازیگری است که نه تنها به عنوان نخستین هنرپیشه زن ایرانی شناخته میشود بلکه از منظری دیگر او را اولین قربانی در ناتوانیِ بومی کردنِ تفکر مدرن در سینمای ایران میدانند.
به گزارش ایسنا، نام صدیقه (روحانگیز) سامینژاد که متولد سال ۱۲۹۵ بود، با بازی در نقش «گلنار» در فیلم «دختر لُر» برای همیشه در تاریخ سینمای ایران باقی مانده است. «دختر لر» نخستین اثر ناطق سینمای ایران است و در سال ۱۳۱۲ توسط خانبهادر اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا ساخته شد.
با پخش «دختر لر» در سینماها که با استقبال فراوانی هم روبرو شد، سامینژاد به شهرت رسید اما بعد سرنوشت بسیار تلخی پیدا کرد.
فریدون جیرانی سال ۱۳۸۹ در دورانی که پخش یک مصاحبه با فریماه فرجامی بعد از سالها بیخبری و با تصاویری تکاندهنده از این ستاره سالهای دور سینما واکنشهای تندی را به دنبال داشت، در مطلبی بیان کرد: «زندگی بازیگران در سینمای ایران تلخ است و این فقط مربوط به سالهای پس از انقلاب نیست. از ابتدای ورود سینما به ایران این سرگذشت تلخ تکرار شده است. ۱۳ اردیبهشت سال ۱۳۷۶ یک روز صبح به دفتر مجله سینما زنگ زدند و گفتند روحانگیز سامینژاد مُرده است. من تا آن روز فکر میکردم روحانگیز سامینژاد باید سالها پیش مرده باشد. به خانه خواهرش عالیه زند تبریزی زنگ زدم و دیدم خبر درست است. رفتم خانه عالیه زند تبریزی و فهمیدم سامینژاد بعدازظهر چهارشنبه ۱۰ اردیبهشت ۷۶ در سن ۸۶ سالگی در تنهایی مرده و روز پنجشنبه ۱۱ اردیبهشت در قطعه ۳۴ ردیف ۴۴ شماره ۴۶ در جایی گمنامی خاک شده است. رختخواب سامینژاد وسط خانه بود. تنها میراث این اولین بازیگر سینما یک کیسه نایلونی بود و داخل آن یک بسته سیگار، یک شناسنامه و بروشور تانشده «دختر لر».»
این کارگردان سینما همچنین گفته بود: «من قبل از دیدن این میراث، تصویر سامینژاد را در فیلم تهامینژاد دیده بودم که گریه میکرد و دیگر هیچ. «ایران قادری» که یک روز سرشناسترین بازیگر تماشاخانه تهران بود، چه شد؟ چگونه مُرد؟ چه کسی خبر داشت؟ و خیلیهای دیگر. ریشه سرگذشت تلخ بازیگران در سینمای ایران را باید در جامعهای جستجو کرد که نتوانسته است تفکر مدرن را بومی کند و در خودش حل نماید. متاسفانه اولین قربانیان این ناتوانی بازیگران زن سینما بودند.»
عباس بهارلو - مورخ و پژوهشگر سینما - در سال ۱۳۸۱ مطلبی درباره این بازیگر نوشته بود که در بخشهایی از آن آمده است: «وقتی در سال ۱۳۱۲ فیلمِ «دختر لر» ساخته مشترک خانبهادر اردشیر ایرانی و عبدالحسین سپنتا، که صدیقه سامینژاد در آن نقش «گلنار» را بازی میکرد، در تهران نمایش داده شد، در میان مردمی که برای بار نخست سیمای یک زن ایرانی را بر پرده سینما دیده بودند واکنشهای ناگواری برانگیخت، که بهدرستی روشن نیست ــ و احتمالاً هیچگاه نیز معلوم نخواهد شد ــ که آیا خانم صدیقه سامینژاد تصوری از آن واکنشها در ذهن داشته است یا خیر، و آیا اگر میداشت حاضر به ایفای نقش در آن فیلم میشد؟»
گفته میشود که در آن مقطع آوانس اوگانیانس نیز کوششهایی را در زمینه ساخت فیلم انجام میداد و در اینباره بهارلو ادامه داده است: «بهموازات فعالیتهای سختکوشانه اوگانیانس در ایران، عبدالحسین سپنتا و خانبهادر اردشیر ایرانی نیز برای ساختن نخستین فیلم مشترک در هندوستان در جستوجوی بازیگر زنی بودند که زبان فارسی بداند و نقش «گلنار» را در فیلم «دختر لر» بازی کند. تا قبل از دوره پهلویِ اول بازی زنانِ مسلمان در نمایشها و تعزیهها ممنوع بود و بازیگران زنی که در این سالها در فیلمهای اوگانیانس و مرادی ایفای نقش میکردند مانند مادام سیرانوش، لیدا ماطاوسیان، ژاسمین ژوزف، زما اوگانیانس و آسیا قسطانیان (کوستانیان) از بانوان ارمنی بودند که اکثر آنها از صحنه تئاتر به سینما آمده بودند، بههمین دلیل موانع کمتری بر سرِ راه خود داشتند.
سپنتا موفق شد صدیقه (روحانگیز) سامینژاد، همسر یکی از کارکنان کمپانی امپریال فیلم بمبئی، را که از سیزده سالگی از کرمان به هندوستان رفته بود مجاب کند و با این توضیح که نام او بهعنوان نخستین بازیگر زن در تاریخ سینمای ایران ثبت خواهد شد ــ که شد ــ موافقت او و شوهرش، دماوندی، را برای بازی در فیلمش جلب کند. بدین ترتیب گروه هندی ـ ایرانی عبدالحسین سپنتا و اردشیر ایرانی کار خود را در هندوستان آغاز کرد.
«دختر لر» نخستین بار در سیام آبان ۱۳۱۲ در دو سینمای مایاک (دیدهبان) و سپه بر پرده آمد، و نمایش آن، سال بعد از دوم مردادماه ۱۳۱۳ در سینما مایاک تکرار شد، و پس از یک ماه از چهارم آذر نمایش آن در سینما سپه به مدت پنجاه روز ادامه یافت. سپس با یک دو هفته وقفه در همینسینما از نو بر پرده رفت. استقبال از فیلم بسیار پُرشور بود و حتی «مادر بزرگهای خیلی پیر» هم رفتند تا سرگذشت «دختر لر» را بهچشم ببینند.»
ایفای نقش گلنار در «دختر لر» موجب شد که صدیقه سامینژاد چنان انگشتنما و زبانزد خاص و عام شود که هم با دشنام روبرو شد و هم با تشویق برخی مردم در شهرهای مختلف.»
سامینژاد در سال ۱۳۴۹ یعنی ۳۷ سال پس از نمایش «دختر لر»، در مستندی از محمد تهامینژاد با نام «سینمای ایران از مشروطیت تا سپنتا» حضور یافت و به روایت زندگی دشوار و پر از رنج خود پرداخت.
از تهامینژاد نقل شده است: «اغلب بهطور کنترلنشدهای میخندید و در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود به من گفت که هنگام اقامت در هند ایرانیهای متعصب او را مورد ضربوشتم قرارمیدادند و حتی بطری بهطرفش پرتاب میکردند. بهطوریکه همواره مجبور بود همراه با محافظ از استودیو امپریال فیلم خارج شود.»
درباره این چهره مستند دیگری با نام «روحانگیز سامینژاد» به کارگردانی مجید فدایی نیز ساخته شده که در ارتباط با زندگی نخستین بازیگر زن سینمای ایران و ایفاگر نقش «دختر لر» است،
سامینژاد در حالی در 80 سالگی از دنیا رفت که خاطرات زیادی از دورانی که «دختر لر» ساخته شد و حواشی پیرامون آن بازگو نشد. فریدون جیرانی که مطالعات زیادی درباره تاریخ سینما دارد، با بیان اینکه چنین اتفاقی فقط مختص نخستین بازیگران سینما نبوده، در مصاحبهای با ایسنا گفته بود: «بسیاری از بازیگران سینما، حرف و تاریخ سینما را با خود به زیر خاک بردند. من بارها به آنها گفته بودم که اجازه بدهید این اطلاعات به نسلهای دیگر انتقال داده شود، اما بسیاری از آنها به این موضوع توجه نکردند.»
او گفته است: «قدیمیهای معروف، بریدهاند و سعی میکنند که صحبت نکنند، چون معتقدند سالها به آنها بیلطفی شده است و دل پرگلایهای دارند. مثل ناصر ملک مطیعی که من یک بار از او دعوت کردم تا به خانه سینما بیاید و درباره «چهارراه حوادث» (فیلمی به کارگردانی ساموئل خاچیکیان) صحبت کند و هرچه اصرار کردم موافقت نکرد. فردین هم دق کرد، در حالی که میتوانست بازی کند. در یکی از برنامههای تلویزیونی هفت، بعد از سالها آقای افخمی گفت که اگر به تاریخ سینما مراجعه کنید میبینید که بعد از فیلم «گنج قارون» تعداد سینماهای تهران افزایش پیدا کرده است بنابراین نمیتوان نقش فردین را در تاریخ سینمای ایران انکار کرد اما سالها تلاش شد که این نقش را انکار و حذف کنیم اما نتوانستیم. برای همین بعد از فوت او تشییع جنازه باشکوهی شکل گرفت. او میتوانست بازی کند، چرا بازی نکرد؟ اگر بازی میکرد چه اتفاقی میافتاد؟ در سینمای سی سال اخیر که علی بیغمی وجود نداشت، می توانست نقش یک پدر را بازی بکند.»
انتهای پیام