نشست «علامه اقبال لاهوری» برگزار شد
تاریخ انتشار: ۲۴ آبان ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۹۷۲۳۰۰
به گزارش حوزه فرهنگ وهنر خبرگزاری تقریب، رضا داوری اردکانی در ابتدای این نشست گفت: اقبال را ابتدا از طریق کتاب سیر فلسفه در ایران شناختم و بیشتر از طریق آنچه دکتر شریعتی درباره او نوشته بود. بعدها از طریق آثار دکتر بقایی ماکان با او بیشتر آشنا شدم. اقبال شخصیت بزرگی است و همواره این شخصیت برای من مهم بوده و هست.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
داوری اردکانی تصریح کرد: او فیلسوفی بود که از هگل و گوته آموخت و همچنین شاعر بود، شاعری که فارسی را مثل ما نمیدانست، اما شعر فارسی سرود و شاعری کرد و البته به زبان اردو هم شعر سرود. این نکته خیلی اهمیت دارد که شخص غیرایرانی یا ایرانیترین غیرایرانی به فارسی شعر بگوید و خیلی عجیب است که کسی از ایرانیان شهادت بدهد که او فارسی نمیدانست! در زندگینامه سیدضیا طباطبایی از قول او گفتهاند که در مجلسی نشسته بود و قیافهای آشنا میبیند و متوجه میشود که صاحب آن چهره، اقبال لاهوری است. سیدضیا میگوید که با او سخن گفتم و او گفت که من نمیتوانم به فارسی سخن بگویم؛ البته من صدق این گفتار را نمیدانم. ولی یک چیز میدانم که در اواخر دهه ۶۰ سمینار بزرگی برای اقبال برگزار شد و من درباره سیاست اقبال سخن گفتم. دکتر جاوید اقبال به من گفت که فارسی بلد نیستم، اما همه حرف شما را فهمیدم و من یاد سخن سیدضیا افتادم که از قول اقبال گفته بود مکالمه فارسی نمیدانم، اما فارسی مینویسم.
رییس فرهنگستان علوم بیان کرد: اقبال خود را پرورده نیاکان ما و پرورشیافته فرهنگ ایران میدانست. وقتی وی در سال ۱۳۱۷ از دنیا رفت، مرحوم محیط طباطبایی مقالهای درباره او نوشت که تا حدودی چهره او را بیشتر شناساند. صد حیف که ما به خوبی اقبال را نشناختیم و به جایگاه او پی نبردیم.
اقبال شعر را برای اندیشههای رفیع میخواهد
غلامعلی حدادعادل، رییس بنیاد سعدی در این وبینار، مطرح کرد: اقبال، بحق از مفاخر فرهنگی ایران و جهان اسلام است و بیش از همه به پاکستان امروز تعلق دارد. همه باید او را گرامی بداریم و او را به خوبی بشناسیم. اقبال لاهوری باید دائماً در ایران معرفی شود، نباید به این اکتفا شود که در گذشته از او تکریم کردهایم و دیگر نیازی به معرفی او نداریم.
وی ادامه داد: سال ۹۶ کتابی از من به نام «حدیث سرو و نیلوفر» حاوی ۹ مقاله درباره زبان فارسی در شبهقاره هند منتشر شد. سه مقاله درباره پاکستان و اقبال لاهوری است. مقاله مفصلی در این کتاب است با عنوان «اقبال، شاعر و برتر از شاعر». من در آن قصد داشتم بگویم که شخصیت اقبال در مقام شاعر، به معنی محدود کردن و فروکاستن مقام او نیست. این سخن به معنی اهانت به شعر و شاعری هم نیست، چون قدر شعر و شاعری را میدانم، ولی میخواهم بگویم که اقبال از شعر به عنوان وسیلهای برای تأثیر بر دیگران استفاده کرده است. او با شعر، تحریک احساسات نمیکند و شعر برای شعر را نمیپذیرد، بلکه با سرودن شعر به دنبال ارائه اندیشههایی رفیع بود.
رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی با اشاره به اینکه اقبال لاهوری به شعر، مثل مولوی و عطار و سنایی نگاه و از این رو احساس رسالت میکرد و شعر میسرود، گفت: او تصدیق میکند که از تبار سنایی و مولاناست و به ما هم تذکر میدهد که دنبال پیامهای اندیشهای آنان در اشعارش باشیم.
حدادعادل تأکید کرد: اقبال لاهوری جهانبینی فلسفی خود را در اشعارش بیان کرده، او مثل حافظ که «رند» را تطهیر میکند و به مقام انسان کامل میرساند، مفهوم «خودی» را که در عرفان ما مذموم بوده معنایی متعالی میبخشد. اقبال از یک سو میبیند که در شبهقاره هند، انسان هندی تهی از همه چیز و تحت استعمار انگلیس بیاراده زندگی میکند و عزت نفسی ندارد، اما وقتی به اروپا میرود، متوجه میشود که اندیشه فلسفی اروپا از دکارت به بعد با انسانمحوری سیر میکند، زیرا آنها هستی را فرع بر «من» میدیدند.
وی در پایان سخنانش، گفت: اقبال لاهوری با سیراب شدن از سرچشمه دینی مشرقزمین و دین اسلام میخواست که هویت انسان را تقویت کند و البته این حقایق و معارف را به زبان شعر بیان میکرد.
مبارزات فکری علامه بر توحید الهی استوار بود
حسن بلخاری، رییس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی ایران، در این نشست اظهار کرد: اگر بخواهیم حوزه اصلی اندیشه و ایدههای علامه اقبال لاهوری را در یک رشته یا عرصه بیان کنیم کدامین حوزه را برگزینیم؟ در سیاست، یقیناً از بنیانگذاران پاکستان به حساب میآید و به یک معنا، نخستین کسی است که ایده یک کشور مستقل و اسلامی را در همکاری با کسانی، چون مولانا و محمدعلی جناح در شبهقاره مطرح کرد. البته مبارزات فکری و سیاسیاش علیه استعمار و نوعی فلسفه سیاسی و بر توحید الهی و رسالت محمدی استوار بود.
وی ادامه داد: در فلسفه، آشنایی عمیقی با بزرگترین فلاسفه غربی، چون کانت و هگل داشت و رساله دکتریاش را با عنوان رشد مابعدالطبیعه در ایران نگاشت که در دانشگاه مونیخ و به سال ۱۸۹۹ دفاع کرد. رسالهای که با نام سیر فلسفه در ایران به چاپ رسید. عشق و محبت به ایران و ایرانیان و زبان شیرین و نغز فارسی در اشعارش چنین تبلور مییافت؛
چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما
ای جوانان عجم جان من و جان شما
غوطهها زد در ضمیر زندگی اندیشهام
تا بهدست آوردهام افکار پنهان شما
مهر و مه دیدم نگاهم برتر از پروین گذشت
ریختم طرح حرم در کافرستان شما
تا سنانش تیزتر گردد فرو پیچیدمش
شعلهای آشفته بود اندر بیابان شما
فکر رنگینم کند نذر تهیدستان شرق
پاره لعلی که دارم از بدخشان شما
میرسد مردی که زنجیر غلامان بشکند
دیدهام از روزن دیوار زندان شما
حلقه گرد من زنیدای پیکران آب و گل
آتشی در سینه دارم از نیاکان شما
بلخاری تصریح کرد: او در حوزه تجدید حیات اسلام و اندیشه اسلامی در کسانی، چون سیدجمالالدین اسدآبادی است و نگارش اثر مهم و بلکه مهمترین اثرش یعنی تجدید بنای اندیشه دینی در اسلام. اقبال در جاویدنامه مکرر از جمالالدین نام برده و ضمن اینکه او را مؤسس اصلی رنسانس اسلامی در دوره جدید میخواند، شایستهترین فرد برای لقب نوگرا میداند.
وی ادامه داد: در حوزه عرفان، آشنایی با آرای ابن عربی، سنایی، عطار، مولانا، عراقی، بیدل و شاه، ولی الله و البته در میان همه این بزرگان، دلسپردگی تام و تمامش به مولانا محمد جلالالدین بلخی تا آخر عمر ادامه یافت و حتی در برخی از اشعار خود، همچون مولانا جان خود را افروخته از فروغ امیرالمؤمنین علی(ع) میدانست:
راز بگشا ای علی مرتضی
ای پس سؤالقضا حسنالقضا
یا تو واگو آنچه عقلت یافتست
یا بگویم آنچه بر من تافتست
از تو بر من تافت، چون داری نهان
میفشانی نور، چون مه بیزبان
اقبال نیز جان خود را روشن از خورشید مولانا میدانست:
چو رومی در حرم دادم اذان من
از او آموختم اسرار جان من
به دور فتنه عصر کهن
او به دور فتنه عصر روان من
و نیز:
گره از کار این ناکاره واکرد
غبار رهگذر را کیمیا کرد
نی آن نی از پاکبازی مرا
با عشق و مستی آشنا کرد
این محقق تصریح کرد: در حوزه فلسفه غرب، آشنایی عمیق با آرای آنری برگسون که به نگارش کتابی، چون «حقیقت و حیرت: مطالعه بیدل در پرتو اندیشههای برگسون» انجامید و البته آشنایی او با اندیشه اَبَرانسانِ نیچه و نیز آشنایی کامل با آرای فلاسفهای، چون کانت و هگل. در حوزه شعر که شاعری توانا و بسیار صاحب ذوق بود و منظومههایی، چون اسرار خودی، رموز بیخودی، پیام مشرق، بانگ درآ، جاویدنامه، پس چه باید کردای اقوام شرق و زبور عجم از او به یادگار ماند.
به گفته وی، در اندیشه و الهیات اسلامی با آثاری چون احیای فکر دینی در اسلام، مثنوی مسافر، بال جبرئیل و نیز همان اثر مهم و تأثیرگذارش تجدید بنای اندیشه دینی در اسلام که عناوین فصول آن بیانگر آگاهی عمیق او با اندیشههای اسلامی است، شامل دانش و تجربه دینی، آزمون فلسفی جهت رازگشایی از تجربه دینی، تصور خدا و معنای نیایش، خود انسانی: آزادی و جاودانگیاش، روح فرهنگ اسلامی، اصل حرکت در ساختار اسلام و آیا دین امکانپذیر است؟ و البته کتاب مجموعه سخنرانیها، مقالات و نامههای علامه اقبال لاهوری با مقالاتی، چون وحدت وجود از نگاه جیلانی، تثلیث مسیحی، دیدگاه اسلام درباره جهان و انسان، اصل برابری و نفی بردهداری در اسلام، دموکراسی آرمان سیاسی اسلام، تئوری سلطنت انتخابی، نیچه و مولوی، رد حقالهی برای حکومت، فلسفۀ مگ تاگارت، معاد جسمانی، مقام زن در شرق، اسلام و قادیانیسم، پاسخی به نهرو درباره ارتداد و ... که به صورت کامل، بیانگر آشنایی عمیق اقبال با فرهنگ اسلامی و مهمتر اعتقاد به قدرت این فرهنگ در برانگیختن انسانها و بهویژه مسلمین علیه استعمار و مهمتر انسانسازی است.
بلخاری در ادامه بیان کرد: بنابراین با تأمل و تحقیق در باب حیات و آثار علامه اقبال، با شخصیتی متضلع و چندوجهی مواجهیم که در برزخ سنت و مدرنیته و با تحصیل در شرق و غرب و با اتکا به استعداد و پشتکار کمنظیرش در حوزههای متکثر یادشده، سخن گفت و شعر سرود و کتاب نوشت. تأمل من بر برزخیت دوره تاریخی است که امثال او و سید جمالالدین در آن میزیستند.
برتراند راسل در مقدمه کتاب مهم تاریخ فلسفه غرب سخن مهمی در باب نسبت فلاسفه با زمان خود دارد. او میگوید: «فلاسفه هم معلولند و هم علت؛ از سویی معلول اوضاع اجتماعی و سیاسی و سازمان حکومتی خویشند و از سوی دیگر، اگر بختیار باشند، علت عقایدی هستند که سیاست و سازمانهای دورههای بعدی را شکل میدهد.» به زبان ساده، فلاسفه از گذشته و حال متأثر گشته و بر آینده خویش تأثیر میگذارند. اقبال نیز قطعاً از این دسته فلاسفه است.
وی افزود: فلاسفهای که برخوردار از روح زمان و در عین حال به دنبال ایجاد جهانی نو و گشودن افقهایی نوتر در مقابل دیدگان ملت و کشور خویش هستند. اما همه فلاسفه چنان بختیار نیستند که در حیات خود شاهد به ثمر نشستن فعالیتهای فکری و عملی خود در رسیدن به جان و جهانی بهتر باشند.
علامه ما نیز، چون افلاطون که در تحقق یوتوپیای خود ناکام ماند در حسرت و ناکامی احیای اندیشه و تمدن اسلامی عمر خود را به پایان رساند؛ اما مطلقاً تأثیر او بر شکلگیری پاکستان و ظهور برخی نهضتها و جنبشهای اسلامی چه در حوزه فکری و چه حوزه سیاسی قابل تردید و انکار نیست. بختیاری او در به بار نشستن اندیشههایش در سالهای پس از درگذشتش بود. اقبال در عصری ظهور کرد و زیست که شرق در برزخ میان سنت و مدرنیته تنفس میکرد.
این برزخ اجازه میداد تا اقبال و سیدجمالالدین اسدآبادی عمیقترین فریادهای احیا و اتحاد جهان اسلام را برآورند، اما جهانِ بسته اندیشه شرقیان و بهویژه مسلمانان، اذن و اجازه تحقق افکار اقبال و اسدآبادی را نمیداد؛ بزرگانی که پیش از زمان خود متولد شده بودند، اما تردیدی نیست که بر زمان آینده خود تأثیر گذاشتند. بسته بودن و انجماد فکری ملتهای مسلمان به علاوه حکومتهای نالایق و ناکارآمد و نیز فقدان نوآوری و فعالیتهای عمیق فکری در دانشگاههای جهان اسلام، غربزدگی و سیطره کمیت اندیشه بر کیفیت آن، همه و همه عواملی بود که تلاش و کوشش اقبال و سیدجمالالدین اسدآبادی را ناکام گذاشت، اما در تداوم زمان، جهان اسلام به اهمیت و عظمت این اندیشهها و تلاشهای نوآورانه و احیاگرانه چنین بزرگانی پی برد.
رییس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی افزود: جهان اسلام و حوزه اندیشه اسلامی، رادمردی و پایمردی بزرگانی، چون علامه اقبال لاهوری را قدر شناخته، بزرگ میشمارد و آنان را بر صدر جان و جهان خود مینشاند. بهویژه ما ایرانیان که از شدت عشق و محبت او به ایران و ایرانی آگاهیم. راه چنین رادمردانی هرگز از رهروان نواندیش و اصیل خالی مباد.
اقبال شیفته فرهنگی است که با آن دشمنی میکنیم
اصغر دادبه، استاد زبان و ادبیات فارسی در بخش دیگری از این نشست گفت: سخن من درباره فرهنگ ایران است که اقبال لاهوری به حق به آن بسیار توجه کرد، فاصله اقبال و بیدل دهلوی حدود ۲۰۰ سال است. بیدل به خوبی شرایط آن دوران را میدانست و به اوضاع زمانه تسلط داشت و درک میکرد؛ با زبان فارسی هم به خوبی آشنا بود و با احساس خطری که میکرد، به احیا و ترویج زبان فارسی پرداخت؛ او متوجه بود که باید به هرنحوی اززبان و فرهنگ فارسی حمایت و حفاظت کرد. قرنهاست که ما دیگر سلطان محمود غزنوی نداشتیم و فقط قدرت و نیروی معنوی زبان وادب فارسی را داشتیم که باعث حفظ این فرهنگ و زبان شد و تا امروز هم نتایج این قدرت معنوی قابل درک و مشاهده است.
دادبه افزود: بیدل دهلوی، سیر نزولی فرهنگ مردم آن زمان را حس کرده بود، اما قدرت معنوی این زبان ۲۰۰ سال بعد، اقبال لاهوری را آفرید که او هم تبدیل به یک شخصیت جهانی شد. اقبال شیفته فرهنگی است که ما خودمان با آن دشمنی میکنیم. دیوار کشیدن میان دو بخش اسلام و ایران آن چنان افتخار نیست، چون اسلام در آن دوره به کشوری وارد شد که فرهنگی متعالی داشت و از این طریق بود که با عمق بیشتری پذیرفته شد و شرایط گسترش اندیشه دینی فراهم شد نه اینکه ایرانیان بربر بودند و بیفرهنگ که این تحلیل درستی نیست.
عضو هیئت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی بیان کرد: اقبال تأکید میکرد که مرکز فرهنگی جهان اسلام باید ایران باشد، چون در پی این بود که مرکزیت فرهنگی جهان با جایی باشد که حاوی اندیشههای رفیع حافظ، مولانا و سنایی و ... است. کشف فرهنگی عظیم و پرداختن به دنیا و حرکتی دیگر براساس این فرهنگ و توجه به قرائت بزرگان فرهنگی ایران از اسلام، مسائلی است که «اقبال» به دنبال آن بود و البته در اشعار خود به آنها پرداخته است.
این استاد زبان و ادبیات فارسی گفت: امیدوارم یادمان نرود که نه بیبیسی عاشق فرهنگ ایران است و نه بسیاری از کودتاگران علیه فرهنگ ایران، عشقی به این مرز و بوم و زبان آن دارند. در حقیقت قدرت معنوی زبان و ادب فارسی این فرهنگ و تمدن را گسترش داد.
اقبال به گفتوگو میان شرق و غرب اندیشید
احمدعلی حیدری، دبیر جایزه جهانی کتاب سال جمهوری اسلامی، نیز در بخش دیگری از این نشست گفت: اقبال در شمار اندیشمندانی است که به خوبی به امکان گفتوگو میان شرق و غرب اندیشیده است. بخش قابل ملاحظهای از آثار وی در حوزه شعر ناظر به این موضوع است و اقبال از امکانهایی در فلسفه غربی نام میبرد که آنها مستعد گشودن چنین مباحثی هستند. به عنوان مثال او در شعر خود به هگل هم اشاره دارد و این گونه سروده است:
حکمتش معقول و با محسوس در خلوت نرفت
گرچه بکر فکر او پیرایه پوشد، چون عروس
وی افزود: این شعر بسیار عمیق است. مرحوم دکتر شریعتی که از جمله اقبالپژوهان برجسته است، در کتابی با عنوان «چگونه ماندن» کوشش میکند که ابیات اقبال را تفسیر کند. شریعتی در نوشتهای بسیار ممتاز و سرشار از عاطفه درباره اقبال و این شعر مطالبی دارد که بینظیر و جالب است و این گونه به آن میپردازد که اقبال ملایی نیست که بگوییم از حجره مذهبش را گرفته است، یک صوفی نیست که بگوییم آن را از خانقاه گرفته است، خیر. اقبال یک روشنفکر است. کسی که اسمش در تاریخ فلسفی مغرب زمین میآید، در تاریخ نویسندگان و فلاسفه مغربزمین.
اقبال لاهوری یک مصلح اجتماعی است
محمود اکرامی شاعر و پژوهشگر ایرانی گفت: وقتی اساتید ادبیات از یک شخصیت ادبی صحبت میکنند، معمولاً با صفات و القابی، چون عارف و حکیم از او یاد میکنند و به نگاه و دیدگاه اجتماعی آنها از جمله، حافظ، سعدی، مولانا و ... کمترین توجه شده است. درباره اقبال لاهوری نیز به این صورت است. دلیل آن را نمیدانم، اما میدانم که باید این نگاه لحاظ شود. باورم این است که بیش و پیش از همه اقبال لاهوری یک مصلح اجتماعی است و درمان درد شرق را در اتکا به خود میداند و معتقد است که باید به خودمان متکی باشیم و شرق در نگاه وی یک آرمانشهر است.
وی با بیان اینکه تکیه به خود و داشتههای خود و خودباوری میتواند زندگی ما را گرم و نورانی کند؛ یادآور شد: اقبال اصلاح جامعه را در فرنگ، امریکا، انگلیس و جای دیگر نمیداند، بلکه در ذات شرق میداند. از این رو ما باید به تواناییهای فکری، فرهنگی و زبان و اندیشه خود ببالیم و تکیه کنیم تا فردایی آفتابیتر داشته باشیم.
اقبال خود را پیرو مولانا میداند
مقصود حیدریان، شاعر افغانستانی نیز گفت: جنبه عرفانی شعر اقبال بیشتر از دیگر شاخصههای شعرش، وی را به شهرت رسانده است. اقبال در شعرش، خود را پیرو مولانا میداند و سیر و سلوک اندیشهاش نیز به مولانا نزدیک است.
وی افزود: در میان شاعران شبهقاره، پس از بیدل، اقبال بیشترین جایگاه را نزد مردم افغانستان به خود اختصاص داده؛ به ویژه بحث «وجود» در شعر اقبال تأویلهای فراوانی داشته است. البته اقبال نیز طی سفرهایی که به افغانستان داشت، از افغانستان و موقعیت سیاسی و اجتماعی این خطه در شعرهایش تذکرههایی داده است؛ چنانچه در جایی افغانستان را قلب قاره آسیا میداند. در مجموع میتوان اقبال را از شاعران نامدار فارسیزبان دانست و تأثیر وی بر شاعران پس از خودش، حداقل از نظر محتوا و اندیشه تا سالهایی زیاد و حتی تا قرنها باقی خواهد ماند.
در پایان این یادبود مجازی، حجتالاسلام والمسلمین محمدحسین انصارینژاد، از شعرای کشورمان، سروده خود را به روح بلندعلامه اقبال لاهوری تقدیم کرد.
میچرخد و رد میشود از صبح نشابور
پیداست در این خلسه طلوع شب انگور
با چنگ و دف این پیر، عجب زمزمه دارد
من این همه دلتنگم و او این همه مسرور
در حنجرهاش نیست به جز صل علی عشق
در زمزمهاش نیست به جز حی علی نور
چشمم به رسولیست سراسیمه برآن کوه
از دست که خورشید گل انداخته بر طور؟
دنبال که این پیر چنین غرق غبارست؟
اقبال میآید مگر از جاده لاهور؟
بنگر چه سماعیست درآن تیغبهکفها
شیریندهنان جامهدرانند از آن شور
آن شبشکنان را همه اقبال به جام است
از سکر غزلهای کهاند این همه مخمور؟
«ازخواب گران، خواب گران، خواب گران خیز!»
این تنتتن کیست تراویده به تنبور
دشمن پس دروازه و مردان همه در خواب
ناگاه نبستند چرا راه به تیمور؟
در سایه شمشیر به فردوس توان رفت
در سایه شمشیر به آن روضه مستور
از او بشنو فلسفه وحدت از این ساز
پرهیز کن از کثرت و آن زخمه ناجور
در باد، ورق میزنم «اسرارخودی» را
«برگشتهام امشب به خود» از جاده لاهور
انتهای پیام/
منبع: تقریب
کلیدواژه: علامه اقبال لاهوری مفاخر فرهنگی فرهنگ ایران جهان اسلام اندیشه ها شبه قاره
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.taghribnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تقریب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۹۷۲۳۰۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی: