ربودن عروس تهرانی در شب نامزدی / دوست پسرش او را 48 ساعت با خود برد + عکس
تاریخ انتشار: ۲۸ آبان ۱۳۹۹ | کد خبر: ۳۰۰۱۴۰۲۷
به گزارش رکنا، چند روز قبل به مأموران پلیس تهران خبر رسید، دو مرد جوان در یکی از خیابانهای شمال تهران دختر جوانی را همراه خودرواش ربودهاند.
یکی از شاهدان به مأموران گفت: «لحظاتی قبل دختر جوانی سوار بر خودروی پژو۲۰۶ بود که دو مرد جوان راه او را سد کردند و او را پس از ضرب و جرح از پشت فرمان به صندلی عقب بردند و یکی از آنها پشت فرمان نشست و به سرعت از محل گریختند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بدین ترتیب مأموران پلیس تحقیقات درباره این حادثه را آغاز کردند تا اینکه دریافتند یک روز بعد از حادثه خانوادهای به اداره پلیس رفتهاند و از گم شدن ناگهانی دخترجوانشان به نام فریبا شکایت کردهاند. این خانواده ادعا کردند که فریبا نامزد داشته و قرار بوده شب برای او مراسم عقدکنان بگیرند که دو مرد ناشناس او را میربایند.
در حالی که دو روز از حادثه گذشته بود و تحقیقات همچنان برای یافتن دختر جوان ادامه داشت به مأموران پلیس خبر رسید، آدمربایان پیکر نیمهجان دختر گمشده را در بیابانهای اطراف تهران رها کرده و دختر گمشده هم با کمک رانندههای عبوری به بیمارستان منتقل شدهاست.
خواستگار سابقم مرا ربودفریبا پس از بهبودی به مأموران گفت: «مدتی قبل با شهروز در اینستاگرام آشنا شدم که به من ابراز علاقه کرد. شهروز مدعی بود که خانواده ثروتمندی دارد و خودش هم مهندس و مربی بدنسازی است و با این حرفهایش مرا فریب داد و من هم به او علاقه پیدا کردم و وقتی پیشنهاد ازدواج داد قبول کردم. پس از این ما با هم تلفنی و پیامکی و گاهی هم حضوری ارتباط داشتیم تا اینکه موضوع خواستگاری را با خانواده ام درمیان گذاشتم و آنها هم قبول کردند.»
وی ادامه داد: «ما در حال تدارک مراسم عروسیمان بودیم که یکی از دوستان شهروز به سراغ من آمد و با حرفهایش تمامی آرزوهایم را بر باد داد. او ادعا کرد که شهروز سارق و زورگیر سابقهداری است و خانواده درست درمانی هم ندارد. وقتی تحقیق کردم دیدم حرفهای او درست است و شهروز چند سابقه کیفری هم دارد و به همین خاطر ارتباطم را با او قطع کردم و به خواستگاریاش جواب رد داد. شهروز پس از شنیدن حرفهایم خیلی تلاش کرد که ارتباطش را با من ادامه دهد و مدعی بود که عاشق و دلباخته من است، اما من تصمیم خودم را گرفتهبودم و مدتی بعد هم با یکی از بستگانم نامزد شدم.»
فریبا درباره روز حادثه گفت: «آن روز شهروز با من تماس گرفت و خواست مرا ببیند و وقتی به محل قرار رفتم همراه یکی از دوستانش به زور مرا ربودند و به خانه ویلایی در اطراف تهران منتقل کردند. او ۴۸ساعت مرا آنجا حبس کرد و مرا به شدت کتک زد تا به خواستگارم جواب رد بدهم و با خودش ازدواج کنم، اما من قبول نکردم تا اینکه بیهوش شدم و وقتی بههوش آمدم متوجه شدم آنها مرا در بیابانهای اطراف تهران رها کردهاند. پس از این خودم را به سختی به جادهای در آن نزدیکی رساندم و از رانندگان عبوری درخواست کمک کردم و آنها هم مرا به بیمارستان منتقل کردند.»
دستگیری آدمربایانبدین ترتیب مأموران تحقیقات گستردهای را برای دستگیری شهروز و همدستش آغاز کردند تا اینکه چند روز قبل متهمان را که سوار بر خودروی سرقتی فریبا بودند شناسایی و دستگیر کردند.
شهروز در بازجوییها به جرم خود اعتراف کرد و گفت: «پس از اینکه با فریبا در اینستاگرام آشنا شدم، خودم را مهندس و بچه پولدار معرفی کردم و قصد ازدواج نداشتم و فقط میخواستم با او ارتباط برقرار کنم، اما بعد از اینکه چند باری با او حرف زدم عاشق او شدم و پیشنهاد ازدواج دادم. همه چیز خوب پیش میرفت و من هم با خودم عهد بستم بعد از ازدواج با فریبا دور خلاف را خط بکشم، اما یکی از دوستانم که با من از قبل مشکل مالی داشت و مدعی بود در یکی از سرقتها سهم او را درست ندادهام به سراغ فریبا رفت و دروغهای مرا برملا کرد. پس از این فریبا از من جدا شد و با یکی از آشناهایش نامزد شد. من عاشق او بودم و دل کندن از او برایم سخت بود که تصمیم گرفتم او را بربایم و به زور او را راضی کنم با من ازدواج کند. وقتی او را ربودم در مخفیگاهمان کتکش زدم تا جواب بله بگیرم که از هوش رفت و خیال کردم فوت کرده است. خیلی ترسیده بودم و در نهایت تصمیم گرفتم جسد او را در بیابانهای اطراف تهران رها کنم.»
بنا بر این گزارش، همدست متهم دربازجوییها مدعی شد که فقط در آدمربایی با شهروز شرکت داشته است.
منبع: رکنا
کلیدواژه: سهام عدالت قیمت خودرو کرونا پلیس حادثه اینستاگرام بدنسازی سارق جرم جسد اخبار حوادث دختر جوان عکس نامزدی مجرم سابقه دار سهام عدالت قیمت خودرو کرونا عکس ایران کرونا دختر فیلم تهران ساعت بچه کرونا در ایران بورس اطراف تهران دختر جوان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۰۰۱۴۰۲۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عروس بزرگ امام چرا همسرش را «داداش» صدا میزد؟
عروس ارشد امام در خاطراتی از همسرش شهید آیت الله مصطفی خمینی گفته بود: آقا مصطفی اصلاً از وضعیت نجف راضی نبود و میگفت اگر به خاطر امام نبود، در اینجا نمیماندم و به ایران برمیگشتم؛ البته جدا از وضعیت امام، خود ایشان هم اگر به ایران میآمد دستگیر میشد.
به گزارش عصر ایران، صبح روز ششم اردیبهشت ۱۴۰۳، خبر فوت معصومه حائری یزدی همسر آیتالله سید مصطفی خمینی، دختر آیتالله شیخ مرتضی حایری یزدی و عروس ارشد امام (ره) منتشر شد.
از نکات شگفتآور زندگی خانم حایری این که به رغم آن که عروس ارشد امام خمینی و منتسب به یک خاندان بزرگ و مشهور روحانی دیگر هم بود زندگی بسیار عادی و گاه توام با سختی و رنج داشته است.
او شیفته سید مصطفی خمینی بود و خاطرات هجران او را با اشک بیان میکرد و همچون اعضای خانواده امام که آقا مصطفی را «داداش» خطاب میکردند او هم عادت کرده بود همسرش را این گونه خطاب و حتی بعد از فقدان چنین یاد کند.
او در خاطرهای دیگر که جماران منتشر کرده، درباره همسرش گفته بود؛ «آقا مصطفی مثل بقیه آخوندها و روحانیون نبود و خیلی مدرن و امروزی بود و مثل برخی از روحانیون در خیلی از مسائل و موضوعات از جمله حجاب، سختگیری نمیکرد و به من نمیگفت این جوری رو بگیر و یا آنگونه که در میان زنان نجف، بهخصوص زنهای روحانیون متداول و متعارف بود، از من نمیخواست مثل آنها پوشیه بزنم؛ ولی دیگران در این زمینه سختگیری میکردند و اگر بدون پوشیه بیرون میآمدیم، به امام خبر و گزارش میدادند.
یادم هست یک روز که پوشیهام را روی صورتم نینداخته بودم، یک روحانی دنبالم آمد و گفت پوشیهات را روی صورتت بینداز، اما من اعتنا نکردم و به راهم ادامه دادم، ولی او دست بردار نبود و تا درب منزل مرا تعقیب کرد و به دنبالم آمد و خانه را شناسایی کرد و بعداً قضیه را به حاج آقا مصطفی گفت، اما حاج آقا مصطفی که اصلاً به این چیزها اعتقاد نداشت، به جای این که دل به دل او بدهد، چند تا بد و بیراه به او گفت. آقا مصطفی اصلاً از وضعیت نجف راضی نبود و میگفت اگر به خاطر امام نبود، در اینجا نمیماندم و به ایران برمیگشتم؛ البته جدا از وضعیت امام، خود ایشان هم اگر به ایران میآمد دستگیر میشد.»